آوارگیها
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام دیده چه شب میگذراند؟ وقت است اگر از پای درآیم که ه
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی
فلک آستانی ملک پاسبانی
ضمان کارگاهی جنان بارگاهی
سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی
خیالت به سر خون هجرت به گردن
به شوق تو کردم چه شال و کلاهی
شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی خلوت دلبخواهی
چو آیینه از بس که دل نازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی
تو آیینه آیینه نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی
تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی
که مهر است در محضرت مرده شمعی
که ماه است پیش رخت روسیاهی
گرفته ست خورشید اذن دمیدن
ز نقاره خانه دم هر پگاهی
تویی شرط توحید و بی تو یقینا
همه نیست توحید جز لاإلهی
اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی
به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی
لب دره ی نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی
ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاه گاهی
الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی
#شعر
#ارسالی
•✾•❀﴾@aavaregi﴿❀•✾•
گیرم که به هر حال مرا برده ای از یاد
گیرم که زمان خاطره ها را به فنا داد
گیرم نه تو گفتی، نه شنیدی، نه تو بودی
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد
تقویم دروغ است! تو اصلا ننوشتی
میلاد عزیز دل من پنجم مرداد
با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی
یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد؟
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟
یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات آباد؟
باشد گله ای نیست خدا پشت و پناهت
احوال خودت خوب، دمت گرم، دلت شاد...
#شعر
•✾•❀﴾@aavaregi﴿❀•✾•
آوارگیها
إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلایتِك مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِك. إِلَهِی وَ أ
إِلَهِی بِك عَلَیك إِلا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِك وَ الْمَثْوَی الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِك فَإِنِّی لا أَقْدِرُ لِنَفْسِی دَفْعا وَ لا أَمْلِك لَهَا نَفْعا.
معبود من! تو را به خودت قسم میدهم تا مرا به جایگاه اهل بندگیات و منزلگاه شایستهی آنان، که همان مقام رضای توست، برسانی؛ زیرا من نه میتوانم ضرری را از خود بازگردانم و نه نفع رساندن به خودم را در اختیار دارم.
🌱 مناجات شعبانیه (۲۲)
#الهیات
•✾•❀﴾@aavaregi﴿❀•✾•
وَإِن قَرُبَت داراً بَكَيتُ وَإِن نَأَت
كَلِفتُ فَلا لِلقُربِ أَسلو وَلا البُعدِ
وَقَد زَعَموا أَنَّ المُحِبَّ إِذا دَنا
يَمَلُّ وَأَنَّ النَأيَ يَشفي مِنَ الوَجدِ
بِكُلٍّ تَداوَينا فَلَم يُشفَ ما بِنا
عَلى أَنَّ قُربَ الدارِ خَيرٌ مِنَ البُعدِ
عَلى أَنَّ قُربَ الدارِ لَيسَ بِنافِعٍ
إِذا كانَ مَن تَهواهُ لَيسَ بِذي وُدِّ
اگر خانه معشوق نزدیک شود، میگریم، و اگر دور شود شیفته او میشوم. پس نه با نزدیک شدن دلم آرام میشود و نه با دور شدن.
اما میگویند: عاشق با نزدیک شدن به معشوق، دلزده میشود، و دوری عاشق را از شور عشق میرهاند.
ما هم با نزدیک شدن و هم با دور شدن مداوا جستیم و دردمان را درمان نکرد. اما نه، نزدیک بودن به خانه معشوق بهتر از دوری است.
اما باز هم نه، نزدیک بودن هم فایده ای ندارد؛ وقتی کسی که دوستش داری، هیچ علاقه ای نداشته باشد...
🌱 قیس بن الملوّح (مجنون لیلی)
#شعر
#عربیات
•✾•❀﴾@aavaregi﴿❀•✾•
آوارگیها
لم أَقْضِ حَقّ هَواكَ إن كُنتُ الذي لم أقضِ فيِه أسىً ومِثليَ مَنْ يَفي اگر از اندوه عشق تو نمیرم ح
يا مانعي طيبَ المنام، و مانحي
ثوب السّقام به و وجدي المُتلفِ
ای که خواب راحت را از من گرفته ای و در ازایش لباس بیماری بر تنم پوشانده ای و عشق کشنده ای به من بخشیده ای.
عطفا على رمقي، و ما أبقيت لي
من جسميَ المُضنى، و قلبي المُدنَفِ
با این نیمجان و این جسم زمینگیر و قلب بیماری که برایم باقی گذاشته ای، مهربانی کن.
فالوجد باق، و الوصال مماطلي
و الصّبر فان، و اللّقاء مسوّفي
عشق من هنوز پابرجاست و وصال با من امروز و فردا میکند. کاسه صبرم روزی لبریز میشود اما دیدار تو مرا به فردا حواله میدهد.
🌱 ابن فارض
#شعر
#عربیات
•✾•❀﴾@aavaregi﴿❀•✾•
آوارگیها
إِلَهِی بِك عَلَیك إِلا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِك وَ الْمَثْوَی الصَّالِحِ مِنْ مَرْ
إِلَهِی أَنَا عَبْدُك الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكك الْمُنِیبُ فَلا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَك وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِك.
معبودم! من بندهی ناتوان و گناهکار تو ام. من بردهی تو هستم که به سویت بازگشته ام. پس مرا در زمره کسانی که از آنها روی برگردانده ای و بیتوجهیشان آنها را از دریافت عفو تو بازداشته است، قرار نده.
🌱 مناجات شعبانیه (۲۳)
#الهیات
•✾•❀﴾@aavaregi﴿❀•✾•
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
اللَّه اللَّه تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سستعهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را!
🌱 سعدی
#شعر
•✾•❀﴾@aavaregi﴿❀•✾•