.🎀
«چیز خنده داری هست بگین ما هم بخندیم!»
وی به سرعت نور، بساط خنده را جمع کرده و خاطر نشان میکرد: «خب گفتیم خندیدیم کافیه!» و میافزود: «کتابها روی میز، بریم سراغ درس!».
ما مثل بستنی قیفی چپه شده کف خیابان میشدیم! خنده روی لبهایمان میماسید!
بعد هم میگفت: «آخیش، برم دفتر معلمها، نفسی تازه کنم یه کم مغزم آروم شه!».
راستش ما هم از رفتن وی، در دل مراسم قندآبکنان داشتیم!
خیالمان راحت بود زنگ بعد «دین و زندگی» داریم!
ما، به هفت رنگ رنگین کمان قسم، خوشبختترین دانشآموزان روی کرهی خاکی بودیم و صاحب بهترین معلم دینی دنیا!❤️😍
چشمان مهربانت برق میزد و میگفتی:
«شما خیلی برای من عزیز هستین، من تک تکتون رو دوس دارم!».
زنگ تفریح، لب باغچهی شمشادهای ابلق سفید، یا دور حوض گرد آبی وسط حیاط مینشستیم و پاستیل ماری میخوردیم با آلوچهی شمشک، بعد میشد رازهای مگو را بریزیم وسط و آرامش و لبخند و مهر، برداریم.
وقتی در مورد زندگی دیگر معلمها ساعتها فسفر میسوزاندیم و کنجکاوی امان نمیداد، میشد حتی شمارهی شما را داشته باشیم و فسفر را جای دیگری خرج کنیم!
نسکافهای و سبز زیتونی را با هم میپوشیدی، یک نی نی ادکلن همیشه در کیف داشتی با روسری حریر اطوکشیده برای سرکلاس و یک بسته آدامس دارچینی.
بعد از چند سال،
شویدباقالی پلو با مرغ، با نوشابهی پرتقالی و سالاد فصل با سس صورتی، دور میز شام عروسی، با حضور افتخاری معلم خوش مشربی مثل شما، یک آرزوی برآورده شده بود.
بعد از سالها و سالها، هنوز دیدن اسم شما تپش قلبم را بالا میبرد و یک الهی شکر مینشیند در دلم...
#پیشاپیش_روز_معلم_مبارک🌱
#حتی_بر_وی😅
#ویژه_بر_خانم_مصلی_عزیز_دل😍
#خاطره
#رد_خوبی_آدمها
🎀 https://eitaa.com/aayeh1