فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک سال، توی بهترین و سخت ترین لحظه ها مثل یه مادر، مثل یه رفیق کنارم بودین خانم معلم . من و شما خوب میدونیم چقدر تلاش کردیم برای دخترم، برای دخترتون اطهر، تا برسه به جایی که امروز از خوشحالی بابت نمره های خیلی خوبش اشک شوق بریزیم .
همیشه از لحظه خداحافظی فراری ام ، امروز وقتی شما رو در آغوش گرفتم بهتون گفتم،شما برای من با همه فرق میکنید ، دلم براتون تنگ میشه و خیلی دوستون دارم .
.....
من هنوزم دارم گریه میکنم . انگار یه چیزی رو گم کردم . و سخت ترین روز این یک سال، امروز بود و هست . وقتی تمام کتاب و دفتر اطهر رو از توی کیفش خالی کردم و برای یادگاری جشن فارغ التحصیلی دانشگاهش گذاشتم توی کمدش ، تک تک جاهایی که برای دخترم نوشته بودین، تک تک لحظاتی که برای من نوشته بودین رو دوباره، خط به خط خوندم .
.....
آره آدم خیلی خیلی احساساتی ام ، همینجور که به راحتی آدم هایی که دوسشون ندارم و میذارم کنار، همونقدر سخته برام، از آدم هایی که دوسشون دارم جدا شم .
شما و کادر مدیریتی و دفتری مدرسه امام جعفر صادق، بهترین بودید .
من و اطهری هیچ وقت شما رو فراموش نمیکنیم . خوشحالم آخرین سال تحصیلی شما قرعه به نام دخترم افتاد .
اجازه خانم معلم!؟
خیلی دلم براتون تنگ میشه ، خیلی دوستون دارم
اینکه من ساعت دیواری اتاقم رو یه وقتایی از کار بندازم ، اینکه ساعت گوشی همراهم رو چند ساعت جلوتر یا عقب تر تنظیم کنم و اینکه از ساعت مچی بدم میاد و هیچ وقت نبندم به دستم، شاید از نظر تویی که داری خط به خط میخونی، مسخره به نظر بیاد.
ولی نه،برای من یک دنیا درده
......
یه وقتایی اینجام، ولی دلم جای دیگه ، پیش آدمای دیگه ، خودم اینجام ولی تمام فکر و دلم جای دیگه
......
سخته برام، سخته که بتونم و باید باشم،ولی نیستم ، سخته برام که یه چیزایی رو بهم تحمیل کنن ولی مجبورم به لبخند زدن، باید چشم دلم رو ببندم ، فعلا مامورم به سکوت، جوری که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده ...سخته میدونی؟ سخت...
برای من اینا درده ، برای من....
....
به وقت ۱۶:۳۰ ، سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت
یادم میمونه ....
آیه!!
انتخاب این اسم که هر بار با دیدن و نوشتن و خوندنش، حس خوبی ازش میگیرم، از اون بیست و هفت اردیبهشت چند سال قبل شد اسم اکانت های من در فضای مجازی.
فضای مجازی؛ من حتی توی این فضا هم خود واقعی م هستم ، پس برای من مرزی بین مجازی و حقیقی نیست و هر دو یکیه برای من،یا من یکی ام و خود خودمم برای هر دوی این ها
.....
یه اتفاق قشنگ ، یه عهد من با شهدا ، یه چند خط حرف با خدا، شد شروع تولد من ! آغاز یک نگاه نو
من متولد بیست و هفت اردیبهشت همین چند سال قبلم . یک تولد معنوی،
و
من زاده پاییزم و متولد مهر ، ولی این روز از اردیبهشت هم، برای حال دلم جشن میگیرم .
بیست و هفتم هم تموم شد
تولدت مبارک من ، تولدت مبارک خودم....
26.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دردهام من و بزرگم کردن.
اشکام، من و ساختن.
و روزای تلخ و شیرینم دایره دوست داشتن من و بزرگتر و یا کوچیکتر کرد .
آدم متوقعی نیستم، اگه جایی به کسی محبت کردم، انتظار جبران رو ندارم، چون برای دل خودم کردم.
ولی تو این دنیا تنها چیزی که روش حساسم اینه که روز تولدم چه توی اردیبهشت و چه مهرماه ، اونایی که دوسشون دارم و دوسم دارن ، من کمترین رو یادشون باشه ، فقط همین
.....
ممنون که دیشب وسط حال بدم ، وسط کلی کار و تمرین ، به یادم بودی عزیزم .
بماند به یادگار
.......
من وقتی سوپرایز میشم سیستم بدنم دست خودم نیست، قهقهه میزنم ، گریه میکنم ، همزمان میخندم ....
توی تالاری که دو پنجره چوبی آبی رنگ اتاق، خودشو نشون میداد ، گلیم مینداختیم و محال بود هر عصر و یا هر شب، مهمون نداشته باشیم. روزای بارونی، بوی نم بارون روی دیوار کاه گلی خونه همه رو با بساط برنج و ماشک و رب انارشون ،میکشوند خونه ما.
رفت و امدمون با همسایه ها همیشه به راه بود . رحیم ،کریم و حسن زینل با اون درخت کنار بزرگ وسط حیاطشون.
شب ها روی پشت بوم بساط خوابمون رو آماده میکردیم تا لحاف و تشک هامون خنک شه.
من تلخ ترین و شیرین ترین روزای زندگیم رو تا شونزده سالگی اونجا مزه اش کردم .
یادش بخیر خونه قدیمی مون با کلی خاطرات که توی خودش برای همیشه دفنش کرد اما احساسش و دلتنگیش تا همیشه با منه
.....
هر بار که از اون خیابون رد میشم و جای خونه قدیمی مون این ساختمون و میبینم که روز به روز داره بالاتر میره، دلم میگیره .
امروز ظهر، روبروی همین ساختمون ایستادم و کلی دلم تنگ شد و با مرور خاطراتم گریه کردم.
......
این ساختمون و الان داییم داره میسازه. باز جای شکرش باقیه مال غریبه نیست .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزتون مبارک اطهر و عطرای مامان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه وقتایی از اینکه قدم گذاشتم توی راه شهدایی که هیچ وقت نه دیده بودمشون و نه گاهی اسمشون و شنیده بودم، میبالم به خودم .
ولی حسرت این رو میخورم که چرا از سی سالگی با این فضا و شهدا آشنا شدم .
اما عهد بستم که تا جایی که در توانم هست از راه هنرم، شهدا رو هنرمندانه به همه معرفی کنم .
......
چهارم خرداد، به وقت شهادت حسن حق نگهدار، راننده لند کروز بهشت شلمچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای شما و همرزمان شما که اونا رو با نام شهدا میشناسیم هر چه کنیم کمه.
...ما جوونا زیر سایه وجود شما و به برکت خون رفقای شهید شماست که داریم راحت نفس میکشیم
....
خدا شما رو برای ما نگه داره پدر
.....
چهارم خرداد ماه، سالروز شهادت حسن حق نگهدار، راننده لندکروز بهشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ چیزی اتفاقی نیست
اینکه این آدما ، همین گوشه ی دنج حرم ، شهید شدند ،
اینکه من چمدون بسته ام رو برگردونم شهر خودم ،
اینکه مهر کنسلی بزنم روی بلیط هایی که پنج ساله برای رفتنش روز شمار بودم ،
اینکه الان به تنها چیزی که فکر میکنم شفا از آقاست
و اینکه الان منم گوشه نشین این حرمم، امشب ، اینجا ، توی همچین شب مبارکی ، اینا اتفاقی نیست .
خدایا توکل مفهوم قشنگی داره ، یعنی اینکه من نمیدونم چه جوری ، ولی خودت درستش کن
......
به وقت پنجم خرداد ماه ، حرم مطهر شاه چراغ شیراز
میدونی چیه؟!
یه وقتایی شبیه امروز که خودم و میبازم ، بیشتر به آدمای دور و برم فکر میکنم .
فکر میکنم که کجای زندگیم کی همراهم بود، چقدر همراهم بود و یا حتی برای حال بدم اشک ریخت!؟
ولی وقتی میرسم به آدمایی که هر لحظه برای حال خوب من ، تلاش میکنن، حرف میزنن، دستم و میگیرن و با من راه میان ، به خودم میگم این آدما رو هم باید دوسشون داشته باشم هم برای روزای تلخ و شیرینم نگه شون دارم .
.....
این روزا که رو به راه نیستم بیشتر مینویسم ، بیشتر خط میزنم و بیشتر اشک میریزم ، تو ببخش و بگذر
......
همین حوالی ، شیراز ، ....
بهم گفت به شهدا متوسل شو، صداشون بزن.
گفت : شهدایی که تا اینجای راه دستتو گرفتن و تو قدم گذاشتی توی مسیری که از خودشون و دختراشون حرف بزنی، مگه میشه کمکت نکنن؟! تو فقط امید داشته باش
.....
و من صداشون کردم از ته دل ، با اشک چشام ، و خدا رو شکر جوابمو دادن.
.....
بچه ها، هر جایی گره افتاد تو کارتون، نرید سراغ بنده های خدا ، برید سراغ خدای بهترین بنده های خدا و سراغ شهدا. شک نکنید همه چیز درست میشه ،
......
دارالرحمه شیراز ، شهید حاج منصور خادم صادق و شهیده مدافع سلامت مریم رحیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از راه دور سلام آقا
.....
میشه ضامنم بشی ؟!
.....
تولدت مبارک آقای مهربونی ها 🌸
......
امروز ،شیراز، گلزار شهدا، قطعه شهدای گمنام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من و یک شهر دلتنگی
.....
همین حوالی تو،،،،
ازم پرسید چه جوری با مامان مریم آشنا شدی؟! قصه قشنگ شروع نمایش خانم م. رحیمی رو براش گفتم . و مریم شد واسطه آشنایی من و خانواده اش
ازم پرسید چه جوری با آقا سید آشنا شدی؟! و من قصه تلخ شهادت حاج قاسم رو براش گفتم که واسطه آشنایی شیرین من با آقا سید بود .
.......
میخوام بگم یه وقتایی ، توی یه شهر غریب که هیچ آشنایی پیدا نمیشه، بعضی از آدما چقدر به دل میشینن، همه جوره هواتو دارن و لحظه به لحظه باهات راه میان
.....
همسفر و همسفره شدن با این آدم حسابی ها، زیادی نمک گیرت میکنه ،،،
.....
همین حوالی.....