eitaa logo
آب و آتش
291 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ کشتی بخاری ماکامبو که در راه خود به سوی استرالیا از مجمع‌الجزایر سلیمان و گینه جدید می‌گذشت، هر پنج هفته یک‌بار در تولاجی توقف می‌کرد. یک‌شب که فردای آن باید کشتی ماکامبو لنگر بردارد و به راه خود برود، سروان کلار افسر کشتی برده‌فروشی موسوم به اوژنی که برای ملاقات با کمیسر مجمع‌الجزایر به خشکی آمده بود، هنگام بازگشت سگ خود موسوم به «میخاییل» را در ساحل جا گذاشت. سروان کلار نزدیک نیمه‌شب متوجه غیبت سگ خود شد، به خشکی بازگشت و به همراهی چند نفر دیگر، بیهوده تمام گوشه و کنار ساحل و لنگرگاه و آشیانه قایق‌ها را کاوش کرده بود. میخاییل ناپدید شده بود و از کشتی اوژنی به کشتی ماکامبو رفته بود. تفصیل قضیه از این قرار است. صفحات ۶ و ۷. @Ab_o_Atash
✳️ رأی علی«ع» این نیست! [قاضی افغان] خطاب به منشی داد می‌زند: «بنویس! مجازات مقرر شده برای دزدها آن است که دستشان قطع شود.» به پیرمرد اشاره می‌کند، «کسی که متهم است از مکان مقدس (حرم شاه دو شمشیره ولی) کبوتر دزدیده، باید هر دو دستش قطع شود.» پیرمرد هراسان دهان باز می‌کند و زبانش بند می‌آید. کبوتر که از شانه‌اش بلند شده بود روی میز قاضی می‌نشیند. منشی به طرف قاضی می‌رود و در گوشش پچ‌پچ می‌کند: «قاضی جسارتاً اجازه بدهید یادآوری کنم که طبق قوانین شریعت، بریدن دست کسی که چیز بی‌صاحبی را از مکانی عمومی بدزدد، شایسته مجازات نیست.» -به چه دلیل؟ -قاضی‌صاحب، از امام علی پرسیدند مجازات قطع دست برای کسی که حیوانی بی‌صاحب را از مکانی عمومی بدزدد، مناسب است؟ و حضرتشان در پاسخ جواب منفی دادند. -می‌خواهی درس شریعت به من بدهی؟ -استغفرالله. من فقط یادآوری می‌کنم. قاضی بسیار محترم. -در این صورت من هم یک چیز را به تو یادآوری می‌کنم: اینجا قاضی منم و من حکم کرده‌ام که دست‌های این‌مرد قطع شود. نشر ثالث صفحه ۴۵۵. @Ab_o_Atash
✳️ برنامه‌های الهی ذهنی نیست! دین نمی‌تواند از دنیا جدا باشد و برنامه الهی نمی‌تواند در مفاهیم ذهنی و دستورات اخلاقی و تشریفات و تظاهرات مذهبی منحصر شود و دست آخر ادارهٔ قسمت ناچیزی از زندگی بشر یعنی قسمت مقررات فردی را به عهده گیرد. (چاپ ششم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۷) صفحه ۳۴. @Ab_o_Atash
✳️ اینجا بمان! ای قلب آشفته، آرام، آرام، آرام! این، تنها قفس سینه نیست که برای تو تنگ است. تو، در سراسر جهانی چنین ستمگر و بی‌ایمان، احساس فشردگی، کوبیدگی، دردمندی، نفس‌تنگی و خفگی خواهی کرد. در سراسر جهانی چنین ستمگر، چنین بی‌ایمان. اما، این قفس، اگر تنگ است و تاریک، درد‌آفرین و دردبخش... لااقل خانه توست لااقل، مِلک توست لااقل آشنای تو، رفیق تو، همسایه‌ تو، هم‌صدا، هم‌سفر، هم‌سخن، هم‌پیاله، هم‌درد و هم‌آرزوی توست. اینجا بمان، بنال، بسوز، بمیر... اما هرگز نگو: شاید آنجا آسوده‌تر باشم، آرام‌تر، آزادتر، بی‌دغدغه‌تر، خوشبخت‌تر، راضی‌تر... تو اینجا، در نزدیک‌ترین فاصله با آسودگی، آرامی، آزادی، خوشبختی و شادمانی جای داری؛ در نزدیک‌ترین فاصله... ای قلب! آنچه را که دیگران تجربه کرده‌اند تجربه مکن مگر آنکه خالیِ خالیِ خالی باشی... (چاپ نهم، تهران: انتشارات روزبهان، ۱۳۹۴) جلد ۳، صفحه ۱۱. @Ab_o_Atash
✳️ شما یا او؟ - می‌دانید چه حالی دارد که توی شب بدوید، در حالی که بچه‌ای توی بغلتان است که گریه می‌کند، اما نمی‌تواند گریه کند چون نمی‌تواند نفس بکشد و می‌دوید و می‌دوید و نمی‌دانید این عرق شماست یا او و وحشت‌زده به شما خیره شده و به شما باور دارد اما شما به خودتان باور ندارید. نشر پیدایش صفحه ۵۳۵. @Ab_o_Atash
✳️ خوشحال‌تر از همه من جوان بودم. بقیه آدم‌های اتوبوس، که نوزده‌تایی می‌شدند، همه پیر و پاتال‌های شصت، هفتاد و هشتادساله بودند و فقط من بودم که بیست و چند سالم بود. آنها زل زده بودند به من و من زل زده بودم به آنها. همه معذب بودیم و داشتیم از خجالت آب می‌شدیم. چطور همچین اتفاقی افتاده بود؟ چرا ما ناگهان بازیگران بازی این سرنوشت شوم شده بودیم و نمی توانستیم چشم از هم برداریم؟ 🍃 حالم خراب بود از این که آنها را یاد جوانی بربادرفته‌شان، یاد گذرشان از آن سال‌های محقر، آن‌هم آن‌طور ظالمانه و عجیب و غریب، می‌انداختم. چرا ما را مثل یک سالاد خرچنگ‌قورباغه این‌طور هم زده بودند و روی صندلی‌های این اتوبوس نکبتی پخش کرده بودند؟ 🍃 اولین ایستگاه پریدم پایین. همه از اینکه می دیدند من می‌روم خوشحال شدند اما از همه‌شان خوشحال‌تر خودم بودم. (چاپ ششم، تهران: نشر مرکز، ۱۳۹۰) صفحه ۷۷ و ۷۸. @Ab_o_Atash
✳️ کمدی مسخره! در جایی می‌نویسد که تمام حوادث و شخصیت‌های بزرگ جهان، به اصطلاح دو بار ظهور می‌کنند. ولی او فراموش کرد بیفزاید که بار اول به صورت و بار دوم به صورت مسخره. (چاپ چهارم، برلین: ۱۳۸۶) صفحه ۲۸. @Ab_o_Atash
✳️ این وطن خواهد ماند این جهان جدول لاینحلی از مسئله‌هاست آدمی‌زاده چه پرت از همۀ مرحله‌هاست خفته بر بستری از غفلت خود آسوده بر زمینی که به روی گسل زلزله‌هاست پشت آرامش این تیره‌شبِ فرسوده هرکجا هلهله‌ای هست و به‌پا ولوله‌هاست زیر خاکستر این آتش افسرده ببین گرم و افروخته از جنگ بسی مشعله‌هاست لنگر افکنده به هر بندر، صد کشتی درد بار رنج است که خالی شده در اسکله‌هاست این شب این‌بار بجز فتنه نخواهد زایید بِشِنو پچ‌پچه‌هایی به لب قابله‌هاست... بگذارید که آسوده بماند ایران در جهانی که چنین دست‌خوش غائله‌هاست این وطن در دل طوفان بلا خواهد ماند گرچه هرلحظه تنش زخم‌خور حرمله‌هاست پیش رو سبزبهاری‌ است که خواهد آمد «بالش من پُر آواز پَرِ چلچله‌هاست» @Ab_o_Atash
✳️ در سخت‌ترین مواقع هم افسرده نباشید انقلاب با چهره‌ها و دل‌های افسرده تضمین‌شدنی نیست. انقلاب با دل‌های پرشور و چهره‌های شاداب تضمین می‌شود (تکبیر حضار)... هیچ‌کس مرا در این دوره نشیب و فراز انقلاب در سخت‌ترین مواقع، نتوانسته است با قیافهٔ افسرده ببیند. چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال إحدی الحُسنَیَینیم؛ یا شهادت یا پیروزی، دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید چهره‌ها شاداب باشد، نشاط داشته باشید.آن‌وقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند. (تکبیر حضار). ما در زیر بار سختی‌ها و مشکلات و دشواری‌ها قد خم نمی‌کنیم. ما راست‌قامتان جاودانهٔ تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم و یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و الّا هیچ قدرتی نمی‌تواند پشت ما را خم بکند (تکبیر حضار). گفتارها [۱۰ اردی‌بهشت ۱۳۵۹، سخنرانی در مسجد ابوالفضل «ع» خیابان ستارخان] جلد ۳، صفحات ۳۲ و ۳۳. @Ab_o_Atash
✳️ آزادی در بی‌بندوباری مستهلک می‌شود! آزادی؛ این پدیده عبارت است از: رها بودن از قید و زنجیر، به‌اضافهٔ داشتن توانایی انتخاب یکی از راه‌هایی که انسان در مقابل خود دارد. ملاحظه می‌شود که انسان در این مرحله که «آزادی» نامیده می‌شود، بیشتر از مرحلهٔ «رهایی»، از «استقلال» و «احساس شخصیت» برخوردار است ولی خود این آزادی، تعیین‌کنندهٔ نیکی و بدی و عظمت و پستی و زشتی و زیباییِ راهی نیست که انسانِ آزاد انتخاب خواهد کرد. ازاین‌رو، متأسفانه این پدیدهٔ بسیار بااهمیتِ آزادی، معمولاً در مسیر بی‌بندوباری‌ها مستهلک می‌شود. صفحات ۸۳ و ۸۴. @Ab_o_Atash
✳️ داروی رنج‌های دوستان دوستان را در دل رنج‌ها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود؛ نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن. الّا به دیدار دوست که لِقاءُ الْخَلیلِ شِفاءُ العَلیلِ (دیدار دلدار شفای بیمار است). (چاپ اول، تهران: نشر ماهی، ۱۳۹۶) صفحه ۲۵۷. @Ab_o_Atash
✳️ آزادیخواهی؛ نابودی کشور یا نظام؟! مگر آزادی‌خواهی به‌طور کلی، حمله به نظام موجود و حاکم بر امور نیست؟ واقعیتی که من حرفش را می‌زنم این است که آزادی‌خواهی روسی حمله به نظام حاکم بر امور نیست، بلکه حمله به اصل امور است، به خود امور، نه به نظام برقرار. آزادی‌خواهی ما کاری به نظام برقرار در روسیه ندارد، می‌خواهد خود روسیه را براندازد. آزادی‌خواهی که من صحبتش را می‌کنم کار را به جایی رسانده که روسیه را انکار می‌کند، از مادر خود بیزار است و برای نابودی آن شمشیر کشیده است. واقعیات نابه‌سامانی‌های روسیه اسباب خنده‌، و می‌شود گفت وجد، او می‌شود. او از عادات توده و رسوم روسی بیزار است. به تاریخ روسیه و هر چه روسی است کینه می‌ورزد. وای که چه بسیار در کشورمان به آزادی‌خواهانی برمی‌خورید که طرف تأیید و تشویق دیگرانند ولی در حقیقت شاید ندانسته مرتجعانی بسیار سبک‌مغز و کوتاه‌فکر و خطرناکند. بعضی از آزادی‌خواهان ما تا همین چندی پیش این بیزاری از روسیه را می‌شود گفت یک جور عشق حقیقی به میهن می‌پنداشتند و به خود می‌نازیدند که بهتر از دیگران به ماهیت این عشق پی‌ برده‌اند. اما امروز دیگر بی‌پرده حرف می‌زنند و حتی از عبارت «عشق به میهن» شرم دارند و حتی مفهوم آن را مطرود می‌دانند و کنار گذاشته‌اند، چون آن را زیان‌بخش و بی‌معنی می‌شمارند. این‌جور آزادی‌خواه که حتی از وطن خود بیزار باشد هیچ‌جا پیدا نمی‌شود. (چاپ دهم، تهران: نشر چشمه) صفحات ۵۳۹ و ۵۴٠. @Ab_o_Atash
✳️ برای تیم ملی ایران بعد از دو ماه خون جگر خوردن در عصر سرد جمعهٔ آذر ماه لبخند بر لبان وطن گل کرد با عزمتان به عرصهٔ میدانگاه بسیار طعنه‌ها که ز نامردان دیدید و بغض خویش نهان کردید شیطان هزار وسوسه کرد اما وجدان هر آنچه گفت همان کردید در اشتیاق گلشن بیگانه خود را به منجنیق نیفکندید وقتی وطن در آتش و خون می‌سوخت هیزم در این حریق نیفکندید جرم شما چه بود: چرا خواندید با هم سرود ملی ایران را؟! یا این که روی دوش چرا بردید با خود، درفش خاک دلیران را؟! از دست نارفیق نمک‌نشناس خنجر ز پشت گرچه بسی خوردید نوکیسه بود و باخت در این میدان اما در این قمار شما بردید کاری که در زمین قطر کردید مرهم به جان زخمی میهن شد بدخواهتان شکار نگون‌بختی در تور پاره پارهٔ دشمن شد آذر ۱۴۰۱ @Ab_o_Atash
✳️ بازرگان باید یک روز بابت این توهم استغفار کند... اوایل آذر ۱۳۵۹ روزنامه‌ها نوشته بودند که مهندس مهدی بازرگان در بیمارستان بستری شده است. بازرگان یکی از آن چهارده نفری بود که در مجلس، به نخست‌وزیری شهید رجایی رأی منفی داده بودند. روزنامه میزان ناسازگاری با دولت را روزبه‌روز شدیدتر می‌کرد. نمایندگان وابسته به جناح نهضت آزادی در مجلس، به رأی مخالفی که به دولت رجایی در آغاز کار داده بودند، وفادار مانده بودند. روابط عمومی، خبر بستری شدن بازرگان را به شهید رجایی داد. به محض اطلاع، آماده شد که به عیادتش برود. جوانترها، از اینکه رجایی در چنان موقعیتی به عیادت او می‌رود، ناراحت بودند. اعتقادشان بر این بود که خط بازرگان، مخالف خط دولت است و کارشکنی‌هـایی هـم از سـوی جناح وابسته با او، در کار دولت می‌شـود. نام بازرگان را از فهرست دوستان انقلاب حذف کرده بودند و می‌رفت که در سیاهه مخالفان ثبت کنند. مرا واسطه کردند. به اطاقش رفتم و جریان را به او گفتم، لبخندی زد و گفت: سال‌های سلام و علیک من با بازرگان، از سن این بچه‌ها بیشتر است. عیادت از بیمار، شرط جوانمردی است. او عوض شده است، من که عوض نشده‌ام. و به عیادتش رفت. بازرگان در بیمارستان آیت‌الله طالقانی اوین بستری بود و چنین نشان می‌داد که قدرت حرف‌زدن زیاد را ندارد. اطرافیانش تذکر دادند که با او زیاد صحبت نشود! رجایی به طرفش رفت و او را در بستر بیماری بوسید. از جمله حرف‌هایی که به او زد، یکی این بود که گفت: حالا با ماشین از اتوبان که می‌آمدم، یاد روزهای تشکیل نهضت آزادی افتادم. یاد روزهایی که مخفیانه به دیدار هم می‌آمدیم. یاد مبارزات گذشته برای اسلام. بازرگان با صدای گرفته و آرام، رو کرد بـه رجایی و گفت: انحصارطلبی بهشتی کار را به اینجا کشاند! کاش بهشتی دست از انحصارطلبی بر می‌داشت! از بیمارستان که خارج شدیم، رجایی، همان رجایی موقع ورود به بیمارستان بود. بدون هرگونه تغییر، نگاهش کردم و فهمید که چه می‌خواهم بگویم. گفت: تقصیری ندارد. به او هم این طور القا کرده‌اند که بهشتی انحصارطلب است. او یک روز به خاطر این توهمی که برایش ایجاد شده، باید به درگاه خدا استغفار کند! نشر عروج صفحات ۱۰۵ تا ۱۰۷. @Ab_o_Atash
✳️ انتقاد آیت‌الله منتظری از پیشنهاد بازرگان یادم هست که در شورای انقلاب یک شب صحبت از آذربایجان شد. گویا آنجا سر و صدایی شده بود. مرحوم آقای مهندس بازرگان گفتند: بالأخره آذربایجان استان آقای [کاظم] شریعتمداری است. استاندار و کارهای دیگر آن استان باید زیر نظر آقای شریعتمداری باشد. بالاخره ایشان این حق را دارد که بگوییم راجع به آذربایجان نظر بدهند. من گفتم: این چه حرفی است که شما می‌زنید؟ مگر ما می‌خواهیم کشور را پاره پاره کنیم و اینجا کشور فدرال درست کرده‌ایم؟ پس کردستان را هم بگذاریم در اختیار عزالدین حسینی و بگوییم راجع به آن استان او نظر بدهـد، سیستان و بلوچستان را بگذاریم در اختيار مولوی عبدالعزيز، بالأخره ایران یک کشور واحد است و یک سیاست واحد دارد و این معنا ندارد که این استان و آن استان را در اختیار این و آن بگذاریم. بالأخره با طرح ایشان مخالفت شد. ‍ه_منتظری صفحه ۲۰۲. @Ab_o_Atash
✳️ هبوط در کویر اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد آفتابی بود؛ ابری شد، سیاه و سرد شد آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت رعد و برقی زد ولی رگبارِ برگِ زرد شد صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد؟ هر چه با مقصود خود نزدیکتر می‌شد، نشد هرچه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد هرچه روزی آرمان پنداشت، حرمان شد همه هرچه می‌پنداشت درمان است، عین درد شد درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟ سر به زیر و ساکت و بی‌دست و پا می‌رفت دل یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد بر زمین افتاد چون اشکی ز چشم آسمان ناگهان این اتفاق افتاد: زوجی فرد شد! بعد هم تبعید و زندان ابد شد در کویر عین مجنون از پی لیلی، بیابانگرد شد کودکِ دل شیطنت کرده است یک دم در ازل تا ابد از دامن پرمهر مادر، طرد شد (چاپ نهم، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۹۱) صفحات ۴۸ و ۴۹. @Ab_o_Atash
✳️ ۲۵ سال کارش همین بود! دکتر سرش را پایین انداخت و گفت: متأسفم. ترکش به نخاع شما خورده و فلج شده‌اید! چند روزی در بیمارستان ماندم. بعد از آن، خانواده‌ام آمدند و مرا بردند. اوایل فروردین زنگ خانه را زدند. همسرم رفت و در را باز کرد. صدای آشنایی به گوشم خورد. آمد توی اتاق. درست می‌دیدم؛ قاسم سلیمانی به دیدنم آمده بود. با دست‌های گرمش مرا به آغوش کشید و چندبار بوسید. با آن‌همه مشغله چند ساعت با هم گپ زدیم. بعد به همسرم گفت: تصمیم گرفته‌ام اول هر سال بیایم و به ناصر خدمت کنم. دقیقاً ۲۵ سال این کارش بود. اول هر سال به کرمان می‌آمد، سری به پدر و مادرش می‌زد و بعد از دو سه روز می‌آمد و پرستارم می‌شد، غذا درست می‌کرد و حمامم می‌برد. هم خوشحال بودم که فرمانده‌ام کنارم هست، هم ناراحت که برایش مزاحمت درست کرده‌ام. خدا خیرش دهد! جانباز شهید انتشارات خط مقدم صفحات ۳۲ و ۳۳. @Ab_o_Atash
✳️ وقتی امیر به هم ریخت... یک بار، یک تقدیرنامه براش فرستاده بودند. خیلی ناراحت شد و به‌هم ریخت. گفتم: داداش! چه اشکالی داره این چیزها؟ چرا تو از تعریف دیگران، برآشفته می‌شی؟ بالاخره تعریف از خوبی‌ها، یعنی ترویج اون خوبی‌ها. گفت: خواهر خوبم! من تو زندگی دنبال یه هدف بزرگم و اون هم خداست. کسی که طرف حسابش خدا باشه و برای خدا کار کنه، نیازی به سروصدا راه‌انداختن و دیده‌شدن نداره. ساکت شد. داشتم نگاهش می‌کردم. انگار تا حرفش بیشتر جا بیفتد، ادامه داد: این تعریف و تقدیرها، انسان رو در رسیدن به هدف بزرگ، کوچیک و سست می‌کنه؛ انسان رو می‌کشونه به سمت وادی کثیف و تاریک «خودخواهی» و «خودپرستی»؛ ما برای «خداپرستی» خلق شدیم، نه این چیزهای حقیر! خواهر شهید صفحات ۲۱۰ و ۲۱۱. @Ab_o_Atash
✳️ مادرشدن همین‌جوری‌ است... اول جوانی‌ام همسایه‌ای داشتیم که ۵ پسر داشت. هرکدامشان غولی بودند، کار می‌کردند اما بیشترش صرف عیاشی‌های شبانه‌شان می‌شد. وقتی عربده‌کشان وارد خانه می‌شدند به کوچک‌ترین بهانه سر مادر بدبختشان داد و هوار راه می‌انداختند. پیرزن هراسان و چادر به ‌سر از خانه می‌زد بیرون. می‌آمد خانه مادر شوهر من و اشک و ناله می‌کرد که باز بهرام افسار پاره کرده و بهمن با لگد زده به ساق پایم و از این روضه‌ها. چند ساعتی می‌نشست و چای پشت چای می‌خورد و از بی‌شوهری‌اش می‌نالید. بعد هم چادرش را سرش می‌انداخت که حالا همه‌شان خوابیده‌اند. برم برای شامشان فکری بردارم بچه‌هایم که بیدار بشوند گرسنه‌اند! فهمیدی! مادر این جور است. نشر ستاره‌ها فصل اول @Ab_o_Atash
✳ دستورالعمل مرحوم آيت‌الله قاضی به شاگردان خود درباره ورود ماه‌های رجب، شعبان و رمضان: مرحوم قاضی می‌فرمودند: انسان بايد به خدا پناه ببرد و خداوند خيلی كمك‌كننده و خيرالمُعين و پسنديده و اختيار كننده است. اما دستورالعمل اين سه ماه: - عليكم بالفرائض في أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است كه نماز‌های واجب را در بهترين اوقات خودش انجام دهيد همراه نوافل آن! (كه مجموعاً پنجاه و يك ركعت می‌شود، اگر نتوانستيد چهل و چهار ركعت) و اگر شواغل دنيا شما را منع كردند، صلاة أوّابين را كه همان نماز ظهر است، ترك نكنيد، چون خيلی اهمّيّت دارد! خصوص نماز ظهر خيلی اهميت دارد و آن بواسطه وقت آن و خصوصيت و موقعيت آن در بين اوقات ديگر است! و «صلاة وسطی» را كه در قرآن آمده، تفسير به نماز ظهر كرده‌اند، و «صلاة اوّابين» يعني آنها كه خيلی توجه به پروردگار دارند، يعنی رجوع‌كنندگان به خدا؛ زيرا رجوع‌كنندگان به خدا به آن تمسك می‌كنند. - نوافل شب را هيچ چاره‌ای نيست، مگر آنكه آنها را به‌جا آوريد، نه خيال كنيد نماز شب ساقط است و آن سد سكندری است كه هيچ شكسته نمی‌شود! عجب از كسانی كه قصد دارند، دنبال كنند مرتبه‌ای از كمال را در حالی كه شب‌ها قيام نمی‌كنند؛ ما نشنيده‌ايم كسی به مرتبه‌ای از كمال برسد، مگر به قيام شب و نماز شب. - عليكم بقرائة القرآن! بر شما باد به قرائت قرآن كريم با صوت حزين و باآهنگ و غنا! يعنی با صدای خوش بخوان كه تو را تكان دهد و در روايات داريم كه قرآن را با تغنّی بخوانيد. امام زين‌العابدين تغنّی به قرآن می‌كردند، اين تغنی در قرآن برای انسان بسيار مفيد است. به‌طور كلی غنای صوتی حرام است و اين اصلاً در تحت غنای حرام نيست؛ زيرا غنای حرام آن است كه انسان را به سوی لهو و لعب بکشاند. - بر تو باد زيارت مشهد أعظم در هر روز! (كه منظور از «مشهد أعظم» أميرالمؤمنين«ع» است، چون مرحوم قاضی در نجف بوده‌اند) و زيارت مساجد معظمه! (كه منظور كوفه و سهله است) و در بقيه مساجد عبادت خود را به‌جا آوريد! چون مؤمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همان‌طوری كه حيات ماهی به آب است، حيات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بيرون اندازند، می‌ميرد. - بعد از نماز‌های واجب تسبيح حضرت صديقه طاهره «س» را ترك نكنيد! زيرا كه آن ذكر كبيره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز يك ‌بار بگوييد و اگر توانستيد دو يا سه بار بگوييد بهتر است. - از لوازم مهم، دعا براي فرج حضرت حجت بقية الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جميع دعاها برای حضرت دعا كنيد. - زيارت جامعه را روز‌های جمعه به‌جای آوريد! مقصود، زيارت جامعه معروف است: زيارت جامعه كبيره. - قرآن كه می‌خوانيد، در اين سه ماه از يك جزء كمتر نباشد، در هر روز يك جزء. - زيارت و ديدار برادران خود را زياد كنيد! (مقصود رفقای طريق هستند) خيلی آنها را زيارت كنيد و ببينيد؛ زيرا اينها هستند برادران طريقی شما كه در طريق و عقبات نفس و تنگناها كه انسان گير می‌كند، كمك انسان می‌كنند و نجات می‌دهند. انتشارات مکتب وحی جلد ۲، برگزیده از صفحات ۱۰۵ تا ۱۱۳. @Ab_o_Atash
✳ مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم! آخرین تجلی ذوالفقار بود: مردی که با ابروانش خیبرهای زمان را درهم می‌شکست؛ مردی که با لب‌هایش سماع می‌کرد. مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم. مردی که سلمان فارسی را به همه زبان‌ها ترجمه  کرد. مردی که با اباذر برادر بود، اما با اباسیم میانه‌ای نداشت. مردی که با خون، شمشیر را به زانو درآورد. مردی که با باران‌های موسمیِ نیایش، پایانِ خشکسالیِ تفسیر بود. مردی که در بازارها، تجلی فروخت و به خیابان‌های ما پرچم هدیه داد. مردی که ما را به خودکفایی موج‌ها رساند. مردی که کشاورزی آخرت را رونق داد. مردی که ما را به اوایل آخرالزمان رساند. مردی که کاسه‌های ترک‌خورده نیت را از عرفان ناب کوهپایه‌های پرستش پُر کرد و ما را به آب و هوای اهورایی عادت داد. (چاپ چهارم، تهران: انتشارات کتاب نیستان، ۱۳۹۰) صفحات ۶۷ تا ۶۹. @Ab_o_Atash
✳ متأسف نیستیم... من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن براحتی از میان نمی‌رود، گر چه در آن‌موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمی‌کنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادّعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان‌ خود را به گروه‌ها و لیبرال‌ها می‌خوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول، که چرا «مرگ بر آمریکا» گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری می‌کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده‌اید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده‌ایم و صدها چرای دیگر. و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحم‌های بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به‌گونه‌ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند. من بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمی‌دانم که معتقدم دشمنان از آن بهره می‌برند. من به آنهایی که دستشان به رادیو تلویزیون و مطبوعات می‌رسد و چه بسا حرف‌های دیگران را می‌زنند صریحاً اعلام می‌کنم: ⬅️ تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی‌پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه‌ها کوتاه می‌کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند که علاوه بر ده‌ها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگی خود امسال نیز در راهپیمایی ۲۲بهمن حقیقت آمادگی کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت‌زده کردند که تا کجا حاضر به فداکاری‌اند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن می‌دانم که زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم این‌همه اخلاص و رشد و بندگی را خواهد داد ولی به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانی از اصول و انقلاب و روحانیت می‌کنند سفارش و نصیحت می‌کنم که در گفتار و کلمات و نوشته‌ها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشت‌ها و تصورات نابجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.  جلد ۲۱، صفحات ۲۸۵ و ۲۸۶. @Ab_o_Atash
✳️ مانند یک پیامبر ۱۷ سالم بود که تصویر مردی با چشمانی نافذ به مانند پیامبر در تلویزیون‌های دنیا منتشر شد؛ نام او بود. من سی سال پس از او رئیس‌جمهور شدم اما فهمیدم مهمترین چالش‌های دوره ریاستم بر قدرتمندترین کشور دنیا، ریشه در انقلاب او دارد. نشر روزگار @Ab_o_Atash