982.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-هوو! کجه اِنی؟ مِه رِه نَوینی؟
ترجمه: آهای! کجا میای؟ مرا نمیبینی
😳😳😉😂😂😝😅
سلام
اوقاتتون به خیر و خوشی
چندی پیش با حاج رحمت (م. حاج عبدالله) گپی میزدم.
بنده خدا از دردسرهای کار کشاورزی لزور می گفت...
می گفت: با وجود گرازهایی که در کوههای لزور هستند و چندی است حتی گذرشون به حاشیه های روستا رسیده عملا کار کشاورزی بسیاری از ما لزوریها عبس و بیهوده است😔
چار پنج ماه زحمت ما با حمله ی گرازها یه شبه از کف میره...
الان یکی دوهفته است که شبا میرم سر زمین و آتیش روشن می کنیم تا گرازها به زمین کشاورزی و محصولش نزدیک نشن و اگه یه شب بیخیال بشیم باید محصول چار پنج ماه زحمت و مرارت رو بیخیال بشیم...
از طرفی وجود خرسها در حاشیه ی روستا هم محصولات باغی و حتی دار و درختها رو هدف می گیرن...
#لزیران و#آبادانی_لزور بعنوان رسانه ی محلی از مسئولین امر میخواهد با تدبیری مناسب همانگونه که از خرس و گراز و جانوران محیط زیست با وضع قوانین، مراقبت می کنند هوای کشاورزان محل رو هم داشته باشند.
جا دارد شورای اسلامی و دهیار محترم با مکاتبات موثر با مسئولین ذیربط به دنبال راهکاری همه جانبه نگر باشند تا کشاورزان زحمتکش محل امیدوارانه به کشت و کار مشغول باشند
✍... #مدیرکانال
🌸اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
https://eitaa.com/lazour
┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈
#کانال_آبادانی_لزور
https://eitaa.com/abadanilazuor
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بدون_تعارف
حتما باید یک اتفاق یا فاجعه ای رخ بده که نگاه مسئولین به اینجا معطوف بشه؟؟😱
پیشگیری بهتر از درمان نیست؟😳
چرا با بیخیالی و بی توجهی های ساده، هزینه برای مردم و کشور ایجاد کنیم؟؟😏
#لزیران؛ منتظر جواب مسئولین ذیربط که نمیدونم کیه میمونه👌👍
#جبهه_فرهنگی_لزیران
#رونوشت:
شورا و دهیاری روستای اهنز
بخشداری بخش ارجمند
فرمانداری شهرستان فیروزکوه
استانداری استان تهران
#کانال_آبادانی_لزور
https://eitaa.com/abadanilazuor
🖼 امیر المومنین علی علیهالسلام:
از خدا همسری بخواهید كه اگر یاد پروردگار كردید، همراهیتان كند.
✍کانون فرهنگی تبلیغی امام هادی علیه السلام شهرستان فیروزکوه-لزور
🌷#اَشْهَدُاَنَّ_عَلیّاً_وَلیُ_اَللّه
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـڪْ_ألْـفَـرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
https://eitaa.com/lazour
┈•❀🌷🍃🌺🍃🌷❀•┈
51.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎جهت اطلاع
🏴🏴 السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین «علیه السلام»
🏴فرارسیدن ماه محرم را خدمت دوستداران اهل بیت «علیهم السلام» تسلیت عرض می کنیم.
🏴 مطابق هرساله هیات نوگلان حسینی
«غلام غلام عباس»
در روز تاسوعا وعاشورای حسینی، ان شاءالله امسال هم برگزارو درخدمت نوگلان حسینی هستیم.
🏴👌 جهت برنامه ریزی بهترو اهدای نذورات وحضور در منزل بزرگواران،
عزیزان می توانند با👇👇👇
شماره 09194088717
مجتبی«شهید قدمعلی» شجاع
و شماره 09123363743
حسین «شهید قدمعلی»شجاع
تماس بگیرند وهماهنگی لازم را انجام بدهند.
🏴 باتشکر فراوان
🏴#هیات_نوگلان_حسینی
🏴#غلام_غلام_عباس
🏴#عطر_محرم_حسین
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـڪْ_ألْـفَـرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
┈•❀🥀🍃🌺🍃🥀❀•┈
#غلام_غلام_عباس
#روستای_لزور
#شهرستان_فیروزکوه
🇮🇷#کانال_آبادانی_لزور
https://eitaa.com/abadanilazuor
خاطرات بسیار زیبای آقای کبلی جواد لزیران
#فرید
laziran...:
خیاط که باشی با همه جور آدمی دمخور میشی ، اقتضا شغله دیگه ، حتی بایستی لباس لشگر یزید رو هم بدوزی 😳☺️☺️
البته پدر عزیزم از اون سینه سوخته های حسینیِ که کافیه یکبار جلو روش بگی
« یاحسین »😭
بچه که بودم خونمون درست کنار مسجد جامع بود و همسایه ی دیوار به دیوار مسجد بودیم . کنار در مسجد ،در خونه ی ما بود که...
👇👇👇😊☺️👇👇
. . . با یک دالان کوچه مانند به حیاط خونه منتهی می شد .
دست راست یه حوض سیمانی بود و چل پنجاه متر حیاط که تَنیسونِ( مطبخ، آشپزخانه) که شامل یک تنور که کف تَنیّسون بود و یک اجاق گِلی و چند تا ماشه و دِزنون که کل وسائل بود و مقداری چَرده و تال که سوخت اونجا رو تامین میکرد .خونه ی ما که خونه ی( مش )کبلی یحیی بلال بود ...
[من تا اول ابتدایی همراه پدر و مادرم و دوتا از برادرام در خونه ی پدر بزرگمون زندگیمیکردیم ، مثل بسیاری از خونواده های اون موقعه لزور...] دوطبقه بود و طبقه ی زیرینش شامل انباری و یکی دوتا کِلوم بود که توشون یکی دوتا گاو و دوتا الاغ و چندتایی گوسفندِ دوغی و کِرِس بره های ما بود . یک کِرک کلی هم انتهای حیاط، وقتی وارد میشدیم دست چپ بود با کلی کِرک و تلا ...
ده دوازده تا پله مارو به اتاقهای بالا میرسوند . دوتا اتاق سمت راست اتاق نشیمن بود و گَسگا هم بعد اتاق نشیمن . سمت چپ گَسگا هم یک اتاق خواب بود که معمولا من و دوتا عموهام و داداش کوچیکم اونجا میخوابیدیم . بعد اتاق بچه ها ☺️☺️ که ما بودیم اتاقی بود که خیلی با اتاقهای دیگه ی خونه فرق میکرد ، بهش میگفتن بالاخِنه ، درش ، دیوارش پرده هاش ، فرشش و حتی پَلوَرهای سقفش هم با جاهای دیگه فرق میکرد . نو تمیز و خوشگل و ما بچه ها همه جا میتونستیم پا بزاریم الا اونجا ، چون مخصوص مهمونا بود و فقط تو مهمونیها میشد اونجا سرک بکشیم .
از رِواق سر روبروی بالا خنه میشد تکیه پیش رو خوب ببینیم .روبروی خونه ی ما تکیه بزرگ بود و دست راست هم سقاخانه با اون معماری چوبیِ خاص .
و اما داستان من چرا به اینجا رسید ....😳😳
پدربزرگم خیاط قابلی بود ومعمولا تو میون خیاطهای اون موقع لزور، دارای سبک و سیاق خاص و سلیقه ای متفاوت بود . از این روکارهای خاص و لباس های افراد خاص سر از خونه ی ما در میاوردن ...
ازجمله قَدکی که مرحوم رزاقی برای پسرش غریب رضا که تازه داشت آماده میشد مخالف خون بشه ، سفارش داده بود و برای الگو هم یک قدک دوخته شده از تعزیه خونه آورده بود .....
☘☘☘
اون شب نمیدونم چی شد دادا رفت بالاخنه نماز بخونه و من هم تازه نماز خوندنو یاد گرفته بودم . وقتی دیدم دادا به سمت بالاخنه رفت به ذهنم رسید که منم برم رو فرشای نرم اونجا نماز بخونم 😳☺️
تا وضو بگیرم و به دادا برسم آخرای نماز عشای دادا شد ...
وقتی نمازم رو شروع کردم ، نماز دادا تموم شده بود از بالا خنه رفت بیرون ....
با ذهنیت کودکیم داشتم نماز باحالی رو تجربه میکردم ، وقتی دستارو به قنوت نماز بردم و سرم را بالا گرفتم چشمام افتاد به نمونه قَدکی قرمز رنگ که روی دیوار آویزون بود ، چشماتون روز بد نبینه ، هرچه سعی کردم ذهنم رو درگیرش نکنم ، نشد که نشد ، رکوع که رفتم احساس کردم شمر ابن ذوالجوشن با اون هیبت ترسناکش بالا سرمه ، به هر جون کندنی بود با صدای لرزان و بلند گفتم : سمع الله و بحمده ....و رفتم سجده ... اما اینبار دیگه نتونستم از ترس شِمر سر از سجده بردارم و هرچه ذکر بود گفتم اما شمر دستبردار نبود 😳
نفسی چاق کردم و یکسره سر از سجده برداشتم و فوراً از بالا خنه و شمری که در خیالم در آنجا دیدم فرار کردم .
هنوز دادا چایی دومو نخورده من اومده بودم ، کنارش نشستم .
چای توی نلبکی گل قرمزی رو بالا کشیدو از پشت عینک ته استکانیش یه نگاه معنا دار همراه با تعجب به من کرد و گفت : نِماز بَخونِسّی ؟ 😳😳😳
موندم چی بگم ،
راستشو که بایستی کلی داستان میگفتم و دروغ که ،
دِروغگو دِشمَنِ خِدا بود ....
سوالشو نشنیده گرفتم و دادا هم خیلی پیگیر نشد ، گمونم خودش از رنگ صورتم فهمیده بود که از لباس شِمری ترسیده بودم ...
واقعیتش تا مدتها به تنهایی هوای بالاخنه نمیکردم . با اینکه نه از شمر خبری بود و نه از لباس شِمری ....
🌴🌴🌴
عمداً اصطلاحات محلی را ترجمه نکردم تا زمینه ی پرسشگری عزیزان باعث گفتمان آئینها و سنن و رسومات لزور گردد .
منتظر خاطرات قشنگ شما می مانیم.
#جبهه_فرهنگی_لزیران
https://eitaa.com/lazour
#کانال_آبادانی_لزور
https://eitaa.com/abadanilazuor
به زودی...
چاپ کتاب ؛
لزور، کهن دیاری زیبا بر بلندای البرز
به همت جناب آقای ذبیح الله شجاعی راد و سرکار خانم نسیرین اسفندیار
ضمن تبریک به مولفین و تهیه کنندگان این اثر ، بی صبرانه منتظر دیدن حاصل زحمات چندین ساله ی این هموطنان عزیز میباشیم.
#دستمریزاد
#فلسطین
#روز_قدس
#آمد_بهار_جان_ها
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
https://eitaa.com/lazour
┈•❀ 🌼🌸🌺🌼❀•┈
جشن مادر دختری😍
به مناسبت ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و آغاز دهه ی کرامت .
چهارشنبه ۱۴۰۴/۰۲/۱۰
حسينيه ی صاحب الزمان (عج)تهران
با حضور مادران و دختران
با برنامه های شاد و مفرح و مسابقات و سرود خوانی 🌺👏👏👏
از ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۸
از هم اکنون منتظر قدوم سبز شمائیم.
در ضمن علاقمندان به مشارکت در برپایی این جشن و کسب فیض از کریمه ی اهل ببت جهت دریافت شماره کارت به آی دی👇👇👇👇
@Laziran
پیام ارسال فرمایند
واحد فرهنگی حسبنیه ی صاحب الزمان عج و هیات بانوان منتظران مهدی عج لزور با حمایت رسانه ای #جبهه_فرهنگی_لزیران
#کانال_آبادانی_لزور
https://eitaa.com/abadanilazuor