📙♥#داستان سارا
در یک شب مهتابی و آرام، دختری به نام سارا زیر درخت سیب قرمز نشسته بود. او یک روسری قرمز و یک پیراهن بنفش به تن داشت و لبخندی زیبا بر لبانش بود. ماه در آسمان میدرخشید و نور آن به آرامی بر روی سارا و درخت سیب میتابید.
سارا عاشق شبهای مهتابی بود. او همیشه احساس میکرد که ماه با او صحبت میکند و داستانهای قدیمی را برایش تعریف میکند. آن شب، سارا زیر درخت سیب نشسته بود و به داستانهای ماه گوش میداد. او احساس میکرد که درخت سیب هم با او همراه است و هر بار که نسیمی میوزید، برگهای درخت به آرامی میرقصیدند.
سارا با خود فکر کرد که چقدر خوشبخت است که چنین شبهای زیبایی را تجربه میکند. او تصمیم گرفت که همیشه به یاد داشته باشد که حتی در تاریکترین شبها، نور ماه و لبخند او میتواند دنیا را روشن کند.
#خوشبختی
@abadian_academy