eitaa logo
🇮🇷 منتظران ظهور ترک آباد 🏴
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
119 فایل
اخبار روستای ترک آبــــــــــاد، اردکان، یزد جهت ارتباطات به ایدی های زیر مراجعه فرمایید: مدیران: @A_sharaf @Admin1359 @Kazembrave @Amir_Mohamd1388 جهت تبلیغات در کانال به این آی دی مراجعه فرمایید @Mt6232
مشاهده در ایتا
دانلود
Koveytipoor - Benshin Ta Be To Gooyam Zeinab (128).mp3
5.4M
نوحه کامل "بنشین تا به تو گویم زینب" اثر جاودانه حسین فخری زاده (ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شام غریبان امام حسین تسلیت باد😭بانوای حسین طالعی😭🖤 (ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شددددت توصیه میکنم این ویدئو رو ببینید... دعایی که هفت امام معصوم تضمین کردند که با خواندن آن دعایتان مستجاب میشود🥺♥️ زمان‌ انجام‌ این‌ عمل‌ تنها‌ در روز‌ عاشورا و تاسوعات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر آب کجایی پسرت آب نخورد پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد
طويريج نام منطقه‌اي در 10 كيلومتري كربلاست كه در زمان قيام حسيني محل قبيله بني‌اسد بوده و عزاداران حسيني در كربلا به رسم دير رسيدن اين دسته در عصر عاشورا به كربلا، مراسم عزاداري خود را از اين منطقه آغاز مي‌كنند و تمام 10 كيلومتر را با پاي برهنه و هروله‌كنان لبيك مي‌گويند. 🏴_____________________ 〰〰〰〰〰〰〰〰〰
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم ای که اِستاده ای دست افتاده گیر یکی از تاجران ثروتمند مکه طبعی خسیس داشت ومشتی بسته، شبی با همسرش نشسته بود وسفره رنگارنگ گسترده، که متوجه شدند یکی حلقه بر در می زند، مرد همسرش را گفت : ببین کیست، زن به دهلیز خانه آمد و متوجه شد درویشی میان سال که از شرم چهره خود را پوشیده دست نیاز آورده وقرصی نان می طلبد یا درهمی اندک، زن به اندرون آمد وگفت: فقیری است التماس دعا دارد، مرد چهره در هم کشید وگفت: رهایش کن تا برود و کار بکند، زن به ناچار اطاعت نمود، فقیر زمانی درنگ نمود وچون کسی نیامد نومید و خایب برفت... روزگاری بر آمد، تقدیر چنین رقم خورد که کاروانِ بضاعت این مرد تاجر، به دست دزدان غارت شد ومال واعتبارش هر دو برفت تا جایی که به گرده ای نان محتاج شد وهمسرش نیز از او جدا شد وبا مردی دیگر ازدواج نمود وزندگی جدیدی برای خود فراهم نمود شبی نان می خوردند که ناگاه دیدند یکی در می زند زن پشت در امد ودید فقیری است پس بر گشت و شوهر خود را مطلع نمود، مرد آنچه خود می خورد با سکه ای چند برای فقیرفرستاد، زن پشت در آمد و ناگاه متوجه شد که این سائل شوهر سابق خودش است، مضطرب گردید و گریه کنان نزد شوهرش امد وماجرا را گفت. شوهرش گفت: به خدا آن فقیر هم من هستم که امروز به لطف خدا صاحب خانه وسرمایه وعیالم. عزیزان! هیچ انسانی از مادر متولد نمی شود که هیچ چیز با خود بیاورد، عزِت وذلّت دست اوست «تْعزُّ مِن تَشاء وتُذِلّ مَن تشاء» آنچه خدای می دهد لطف وبخشایش اوست ضعیفان را دریابیم، در روز توانایی. مبادا کودکی بینوا در حسرت نعمتی که از ان. محروم است مأیوس بماند، او رافرزند خود بدانیم که لبخند او خشنودی خداست، ورضایت خدا استمرار نعمت وسلامتی ما. در پی دارد. ره نیک مردان آزاده گیر چو استاده ای دست افتاده گیر محمدرضا محمدی
هدایت شده از جواد بهجتی اردکانی
"خاطره‌ی دکتر عبدالحسین زرین کوب از عاشورا" 🖤📝 روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی،  نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم  را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود  ، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود ، پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد : ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟ گفتم :  استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم . خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند . همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین ، سنگین و باوقار . می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده  و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه  و چه زیبا غزل حافظ را می خواند . پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟ گفت : سؤالی داشتم گفتم : بفرما پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم : خب بله ، صددرصد گفت : ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم ، یک زحمتی برای من می کشید ؟ گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟ گفت : یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال . حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور  ویژه به این موضوع پرداخته باشد . متوجه تردیدم شد ، گفت : چی شد استاد؟ گفتم  : هیچی ، الان ، در خدمتتان هستم . چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل  اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد ، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید  ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود . متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده  ، حالا دیگه می دونستم  سخنرانی خود را چگونه شروع کنم . بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم  ، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم . گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ، ایمان پیدا کردم استاد ، گریه امانش نمی داد ، آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند. 🖤 عاشورای حسینی  تسلیت باد 🖤 🖤التماس دعای مخصوص 🖤
آزادِگٰانِ عٰالَمْ دَر خِـیمِه حُسِینْ اَندْ🌿`°° مـراسـم‌عزاداری‌دهه‌دوم‌مـحرم‌الحـرام🏴 📌کمیته‌ خادم‌الشهدا شهرستان‌ اردکان تقدیم میکند.. قــــاری: اَبـُــوالــفَــضْــل‌فــُـتُــوحــِی قرائت‌زیارت‌عاشورا: غُلامْرِضٰا‌خٰانْ با کلام🌱 حُجَت‌ُالاِسْلٰامْ‌وَالمُسلِمِینْ‌ حُسِینْ‌حِیدَریانْ و با نوای🎙✨ کربلایی مُـــجْـتَـبــیٰ کَــمٰــالِــی، دوشـــب‌اول کربلایی مُحَمَّدْ مَهدِی قٰانِعِی، سه‌شب‌دوم کربلایی حَــمِــیــدْ اِبرٰاهِیمیٰانْ، پنج‌شب‌آخر -از شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳ بمدت ۱۰شب -⏰شروع مراسم از ساعت ۲۰:۳۰• اردکان، جوار حرم شهدای گمنام ترک‌آباد (ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯
🌹وقایع صبح تا غروب روز عاشورا ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید رئیس علی دلواری و عزای امام حسین(ع) با پول و برنج انگلیسی های حَق کش؟! (ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯
واقعه ی کربلا اتفاق می افتد وتکرار* *هرگاه و هر زمان؛ دلت با دینت نباشد، قدمت با قلمت نباشد، و عملت به قولت نباشد … عدالت در وجدانت نباشد... آری بدون شک اتفاق می‌افتد؛ هرگاه … هرگاه … هرگاه … وامروز اندیشه عاشورا شروع می شود وحسین درهمیشه تاریخ درجریان است تا یاران تاریخی حسین درگفتار و کردار محک زده شوند. ✍ارجمندی 🔴 منتظران ظهور ترک آباد 👇 (ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیشه باورم که وقت رفتنه تموم این سفر بارش رو شونه منه (ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯
🏴قرائت زیارت ناحیہ مقدسہ 🎤با نوای: حجت الاسلام خردمند ◾️زمان: چہارشنبہ ساعت9صبح ◾️مکان: رسالت 19 منزل ابوالفضل عابدینی 🔴ویژہ خواھران (ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯
. قصه ما به رسید...
31.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺گاهی روضه را باید اینطور شنید!😭😭 🔹عاشورا هم اکنون نیز جاری است... ما کدام طرف ایستاده ایم؟! (ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯
سلام عکس های حدود سی سال قبل صحنه گاو کشتن روز عاشورا در حسینیه خدا بیامرزد حاجی رجبعلی حسین قدیم
قابل توجه همشهریان گرامی ویزیت آقای دکتر قاسمی این هفته پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۲۸ ساعت؛: 21می باشد
☑️هفت مصیبت جانسوز کاروان اسرا از زبان امام سجاد(علیه السلام) 🔘امام سجاد (علیه السّلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمودند: در شام، هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود. 1️⃣.ستم گران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. 2️⃣.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(ع) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. 3️⃣.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. 4️⃣.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» 5️⃣.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. 6️⃣.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. 7️⃣.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... 📚تذكرة الشهداء ملاحبيب كاشاني، ص ۴۱۲./سوگنامه آل‌محمد، محمدی اشتهاردی، ص 476
(ع) 🍂اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🍂 •| منتظران ظهور ترک آباد |• { تنها کانال مردمی روستای ترک آباد } ╭─┅─🏴🥀🏴─┅─╮ 🆔 @abadikhabar ╰─┅─🖤🥀🖤─┅─╯