eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
31 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
یا قسمت من از تو سفر می‌گردد! یا سهم من از تو، مختصر می‌گردد! احساس مرا کشتی و رفتی...اما مجرم به محل جرم بر می‌گردد...!
رتبه می خواهی چو خورشید از خلایق دور باش سایه از هم راهی مردم به خاک افتاده است.
ای دوست به سوی این فرومانده بیا از کوچه غیر راه گردانده بیا گفتی که مرا مخوان که من مرگ توام بر گفته خویش باش و ناخوانده بیا
شب و روزم گذشت به هزار آرزو نه رسیدم به خویش ، نه رسیدم به او نه سلامم سلام ، نه قیامم قیام نه نمازم نماز، نه وضویم وضو دل اگر نشکند به چه ارزد نماز نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو نه به جانم شرر، نه به حالم نظر نه یکی حسب حال، نه یکی گفتگو نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است همه جا "لاشریک..."،  همه جا " وحده..." نبرد غیر اشک، دل ما را به راه نکند غیر آه، دل ما را رفو نشوی تا حزین هله با می نشین هله سر کن غزل، هله تر کن گلو به سر آمد اجل، نسرودم غزل همه‌اش هوی و های همه‌اش های و هو هله امشب ببر به حبیبم خبر که غمش مال من، که دلم مال او هِله از جانِ جان چه نوشتی؟ بخوان ! هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو ! ببریدم به دوش، به کوی می فروش که شرابم شراب، که سبویم سبو
🌼🌼🌼🌼
آن خم که ما را مست کرد از هیچ ما را هست کرد دست خدا شد منجلی اعجازها آن دست کرد
از شهر دلت اگر سفر کرد امیّد طومار تو را چو مرده باید پیچید برخیز و روانه شو که در خانه خاک آن ذرّه که رقصید به خورشید رسید *   *   *   * در دل ز ریای ما حکایت ها بود     غـافل که خدا به کار ما بینا بود ای کاش بجای ادعاهـای تهــی یک ذره نیــاز مدعـا در مـا بود *   *   *   * جواب چشم سخنگـوی جوجه را چـه کند کبوتـری کـه تهـی لب بـه لانـه برگــردد نگه به چشم یتیمان جبهه ها سخت است زهـی که دست تـو خـالی به خانه برگردد استاد •••✾•🌿🌺🌿•✾•••.
نیست بوے آشنا را تاب غربت بیش ازین از نسیم صبح بوے یار می باید کشید...
💚
هدایت شده از اشعار "عاصی"
عید قربان هم گذشت و می‌روم سوی غدیر✨ می شود حیدر(ع) به امر خالق عالم امیر دیگران را من نمی دانم ولی با لطف یار گشته ام از کودکی بر عشق مولایم اسیر "عاصی" ❤️❤️❤️
پزشکیان=روحانی هر چند خودش به فکر لاپوشانی‌ست در مسلکِ خود دچارِ سرگردانی است در پوششِ دین گریزیِ اصلاحات گویایِ حدیث و قصه‌ی قرآنی‌ست اویی که خودش مصیبتی جانکاه است در فکرِ فریب با مصیبت خوانی‌ست والله که هر بدی‌ست از آمریکاست والله که راه و منشش شیطانی‌ست هر کس که برایِ او پیِ تطهیر است پیداست که در توطئه‌ای، پنهانی‌ست عمری روشِ غرب‌گدایان این است این قصه‌یِ غرب باوری طولانی‌ست همواره نگاهشان فقط عطف به غرب در خواستنِ یاری و پشتیبانی‌ست چون جایِ خدا به کدخدا دل بستند پیداست که سهم‌شان فقط حیرانی‌ست کی چاره مشکلاتِ کشور گردد آن‌کس که شرایطِ خودش بحرانی‌ست؟! چون وارد عرصه گشته بی‌ برنامه هنگام سخن دچارِ بی‌سامانی‌ست گفته‌ست خودش: مدیریت نیست بلد درمانده‌ی خود، فکرِ وطن درمانی‌ست؟! از دولت تزویر بکن یاد و بدان بی‌شک که پزشکیان خودِ روحانی‌ست اصلاً گزشِ دوباره از یک سوراخ شایسته‌یِ مردمِ فهیمِ ما نیست
والله که عاشقی جگر می‌خواهد❤️‍🔥 ماندن به سر عهد هنر می‌خواهد👌 بیخود نزنید لاف عشق و مردی⛔️ این معرکه‌ها مرد خطر می‌خواهد💪 ()
🌼🌼
♡ صبحم به نسیم یادت عطرآگین شد با قاب رُخت اتاق من تزئین شد یک چایی تلخ بود در سینی دل با قند خیال تو ولی شیرین شد @eitaaparvanegi
دلم گرفته ز بی‌دست‌و‌پایی شعرم که دست‌و‌پا زدنم را نمی‌کند، تصویر...!
🌼
‌کاش در نیاید مرز آغوشت به اشغال کسی ای امان از دلشوره‌های این منِ میهن‌پرست
علاج خستگی‌هایم کنارت چای درمانی‌است...
آخرین مرحله‌ی عشق همین یک سخن‌ است: بگذارید خدا کار خودش را بکند...
مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم منی که در خودم عمریست اشک و بغض میریزم شبیه کودکی در حسرت یک "بستنی چوبی" -که میبیند به دست این و آن- با خود گلآویزم اگر شاعر نمی بودم دلم می خواست برگردم گلوبندی شوم از گردنت خود را بیآویزم! نمی ارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم برای مردم دنیا از آن چشم تو خواهم گفت اگر بگذارد این سنگ لحد از خاک برخیزم..
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست. 💚
آبادی شعر 🇵🇸
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست. 💚
در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی من که هرگز نشدم این همه شیدای کسی آنچنان در همه جای دل من جا شده ای که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی همه دنیای مرا برده نگاهت نکند بشوی خیره بلرزد دل و دنیای کسی من تماشاگر تصویر توام ماه منیر این چنین هیچ نبودم به تماشای کسی پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو نگذارم به دلت باز شود پای کسی تو تمنای من و یار من و جان منی پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی من سراپا همه یک جلوه ای از عشق تو عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی!
در خودم بودم که چشمم سوی تو افتاد، بعد گفتم این عشق است دل را می کند آباد بعد آمدی آتش به جانم ریختی، حالا کجا؟ صبر کن خاکسترم راهم بده بر باد، بعد.. (م_کرمانی)
کاش بیدار شوم اول اخبار تو باشی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا