eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من جهنم زده ام، حسرت سیبی دارم باز نسبت به شما، حس غریبی دارم @abadiyesher
او را نگاه می‌کنم و رنج می‌کشم... @abadiyesher
بیمارِ خنده‌های توام بیشتر بخند خورشیدِ آرزوی منی گرم‌تر بتاب @abadiyesher
بیمارِ خنده‌های توام بیشتر بخند خورشیدِ آرزوی منی گرم‌تر بتاب
به گمانم نگهم دل به کسی بست که نیست و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست همه شهر به دلدادگی‌ام می‌خندند که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست «تو به من ‌گفتی ازین عشق حذر کن» ... آری و تو گفتی که ره عشق تو سخت است، که نیست مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم که دلم بند نفس‌های کسی هست که نیست...  @abadiyesher
بیمارِ خنده‌های توام بیشتر بخند خورشیدِ آرزوی منی گرم‌تر بتاب @abadiyesher
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین ؟ سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت ؛ منم بهر تو غمخوارترین ! چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین ...   @abadiyesher
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی: از این عشق حذر کن! لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن، آب، آیینi عشق گذران است، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، که دلت با دگران است! تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن! با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم! سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد، چون کبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم، باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید! یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم. نگسستم، نرمیدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم! @abadiyesher
هدایت شده از میرزا خوشنویس ✍
بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم...😍 ❤️❤️:❤️❤️ پ ن: شعر: 🌸 ✍️میرزا خوشنویس 🖇@Ahmadreza_Azimi_Raviz🌿🕊 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
"عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می‌رسد اینک بهار خوش به حال روزگار @abadiyesher
جای مهتاب به تاریکی شب‌ها تو بتاب من فدای تو، به جای همه گل‌ها تو بخند @abadiyesher
رونقِ بازارِ گیتی، قصه‌ی غم بود و بس ... من فراوان داشتم زین جنس، بازارم گرفت @abadiyesher