اجازه هست که تعبیر خوابتان باشم؟
کنارتان باشم، همرکابتان باشم؟
در این جهان سراسر هراس و دلشوره
دلیل کم شدن اضطرابتان باشم؟
میان این صف دلدادهها امیدی هست
که من، اگر چه کمام، انتخابتان باشم؟
چه دوردست امیدی که آرزو دارم
که آرزوی شب پر شهابتان باشم
شنیدهام که شبی خواب آسمان دیدید
اجازه هست که تعبیر خوابتان باشم؟
#محمدرضا_معلمی
چه سالیان و قرون و هزاره ها زنها
گذشتهاند یواش از کنارهها زنها
اگر چه قدر ندارند بوده از آغاز
نبرد بر سر مالالتجارهها_ زنها
زن سیاه و سفیدی شبیه مادر من
زنان رنگی توی کاباره ها زنها
نه سرکتاب نشان از نجاتشان داده
نه قهوه و ورق و استخارهها زنها
که سرخی همه ماتیکهای سرخند و
طلاییِ همهی گوشواره ها زنها
زنان پولک و منجوق، حریر و ابریشم
کبود زیر لچکها و شارهها زنها
چه شد که آنهمه پروانههای اطواری
بدل شدند به اندوهپارهها _زنها_
#غزل
#مرضیه_رستمی
ای مرگ رها کن منِ خاکستری ام را
این روح مکدر شده ی بستری ام را
امید که از خاک رکاب تو بگیرم
یاقوتِ برازنده ی انگشتری ام را
آغوش تو آنقدر صمیمی ست که حتی
در خاطرم آورد منِ مادری ام را
با شوق تو از چهار جهت باز گشودم
بال و پرِ پروانه ترین روسری ام را
من را بشکن تا که بروید دلم از نو
برشاخه ام آویز منِ دیگری ام را
#سمیه_خردمند
یک شاعر دیوانه هستم اهل پاييزم
ازشعر، رويا و غزل، از عشق لبريزم
گاهی تمام بیت های شعرِ من تلخ است
گاهی ولی مصرع به مصرع قند می ریزم
در شعرهایم عمقِ احساساتِ من پیداست
احساسِ پاک و ساده ام، حسِ غزل خیزم
گاهی میان گریه ام مستانه می خندم
اغلب ولی با خنده هم خیلی غم انگیزم
حس میکنم پرواز کار مشکلی هم نیست...
گاهی که شعری می کند از شوق سرریزم
یک روزهایی هست درگیرم فقط با یأس
گاهی به امّیدي دروغین هم مي آویزم
در یک کلام ساده من جمع تناقض هام!
یک شاعر دیوانه هستم، اهل پاییزم...!
#طاهره_اباذری_هریس
گلی ز شاخه جدا شد، شکوفهای پژمرد
من آرزوی خودم را به گور خواهم برد
بهار شوق ندارد برای ما وقتی
خزان که میرسد از راه باز باید مُرد
ز خلق این همه نفرین در این زمانه نبود
اگر زمانه دلِ خلق را نمیآزرد
کلافِ بازیِ دنیا به صبر پیچدهست
ندیده غصهی آینده را نباید خورد!
به این اُمید که از خاک سر زند روزی
من آرزوی خودم را به گور خواهم برد
#بی_نا #بینا
#نفیسه_سادات_موسوی
گم کردهام بدون تو راه نجات را
خضرم که دادهام ز کف آب حیات را
.
درد است این که با همهی پادشاهیام
مجبورم انتخاب کنم کیش و مات را
.
پشت بهانههای تو هر بار نکتهای ست
حفظم تمام زیر و بم این نکات را
.
رحمت به روزگار! که پستی بلندیاش
رو کرده دست زندگی بیثبات را
.
ای عشق! این سکوت به معنای عجز نیست
حرمت نگاه داشتهام خاطرات را
.
.
#نفیسه_سادات_موسوی
نه راضیام به تظاهر، نه شیوهام این است!
هرآنچه میکشم از عقلِ مصلحتبین است!
چه باک اگر به منِ مست تازیانه زدند؟
که حرفِ راست بهایش همیشه سنگین است!
شکست اگر دل عاشق، به عشق خرده مگیر
مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟!
.
به شادی و غم دنیا نمیتوان دل بست
در این زمانه که لبخندها نمادین است!
ببخش اگر غزل تازهای نمیگویم
که معنی غم تو برتر از مضامین است
#نفیسه_سادات_موسوی
#بی_نا
.mousavi_23 .
.
#آرشیو_طور به مناسبت #روز_جهانی_چای :
.
دیگر نخواهم گشت عاقل، چای لطفا!
من، یاد تو، افکار باطل، چای لطفا!
تلخ است کام من شبیه قهوهی ترک
غمباد جا خوش کرده در دل، چای لطفا!
میگردم عمری مثل آهوی پریشان
دنبال تو منزل به منزل، چای لطفا!
دکتر برای درد قلبم نسخه پیچید
بی دارچین، با اندکی هل، چای لطفا!
تو، همچنان از خاطراتم میگریزی
من، همچنان سمت تو مایل، چای لطفا!
خم شد غرورم زیر پای بیمحلی
من له شدم، اما چه حاصل؟ چای لطفا!
وقتی که دست از آرزویت برندارد
باید گرفت این قلب را گل، چای لطفا!
دیگر بریدم از تمام دلخوشیها
مبهوت و گیج و منگ و غافل، چای لطفا!
سیرم من از دنیا و از نامردمیها
اصلا کمی زهر هلاهل ....چای لطفا!
.
#نفیسه_سادات_موسوی
امروز هم به خاطره پیوست ، میروم
من ، آنیام كه یکسره از دست میروم
.
من نیز مثل جمع زمینخوردگان تو
هشیار سویت آمدم و مست میروم
.
غیر از تو من به هیچكسی دل نبستهام
حتی اگر كه با تو به بنبست میروم!
.
میخواستم کنار تو باشم ، نخواستی
حالا که انتظار تو این است ، میروم
.
بُگذار درد دل کنم ای سنگدل! ولی
این بار اگر که بغض تو نشكست، میروم...
.
چیزی برای باختن اینجا نمانده است
ای عشق! من بدون تو از دست میروم...
.
#نفیسه_سادات_موسوی
با قلب بیقرار و نگاه امیدوار
مثل همیشه بی تو نشستم به انتظار
آشفته است فکرم و هر لحظه میشوم
از دردها رها و به دلشورهها دچار
اقبال من همیشه به وفق مراد بود
باور نمیکنم که نبردم در این قمار
تلخ است چای و کام من از چای تلختر
تار است چشمهای من از اشک بیشمار
مردم دوباره خیره به تنهاییام شدند
این بار هم نیامده بودی سر قرار
#نفیسه_سادات_موسوی
از بس به چارچوب محبت مقیدیم
هرجا که عشق دم زده کوتاه آمدیم
از حال ما زِ اهلِ شریعت سوال شد
هر مذهبی -به غیر جنون- گفت مرتدیم
دنیا اسیر فتنه و آشوب و جنگ بود
ما بیخیال معرکه، شطرنج میزدیم
چشمان تو، برابر من برق میزنند
چندیست بین مردم دنیا زبانزدیم
دنیا به کام ماست، چه باک از نگاهها
حرف و حدیث و شایعه بودهست از قدیم
عقل کسی به منطقِ ما قد نمیدهد
باشد قبول، اهلِ جهان خوب و ما بدیم
#نفیسه_سادات_موسوی
#صلاللهعلیکیااباعبدالله 🍃
چنان بر هم زدی هنگامهی صحرای محشر را
کـه طومار شفاعت در کـف پیغمبران گـم شد
#امیرخسرودهلوی