خواب دیدم ما را بُریدند و به کارخانه چوب بُری بردند.
آنکه عاشق بود، پنجره شد؛
آنکه بی رحم بود، چوبهی دار؛
از من اما دری ساختند برای گذشتن...
ما راه می رفتيم و زندگی نشستن بود،
ما میدويديم و زندگی راه رفتن بود،
ما میخوابيديم و زندگی دويدن بود.
پیتزام ماله تو،اناری که دون کردم ماله تو،قربون صدقه هام ماله تو،اصلا همه قلب و وجودم ماله تو
ولی کارت بانکیت ماله من🥲😂
من اگر میدانستم دنیا اینقدر شلوغ است،
نمیآمدم!
صبر میکردم بعدها...
آخر اینهمه راه آمدم
دلم میخواست تنها تو را ببینم
دلم میخواست تو را تنها ببینم..(: