eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
439 دنبال‌کننده
42هزار عکس
6.9هزار ویدیو
12 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃خود را بہ ساده زیستے عادت دهید. با زندگے اشرافـے نمـےتوان، ارزشہاے انسانے واسلامـے را حفظ ڪرد. 🔸امام خمینـے(رحمت الله) 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔴ببينيد ♦️ امام خامنه ای :وقتی اشرافیگری و تجمل در جامعه باشد، قضایای دریافتهای نامشروع بوجود می‌آید و همه دنبال طعمه هستند تا شکم‌ها را از مال حرام پر کنند 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍شهید قاسم سلیمانی: من در آن لحظه آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است. آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد.... خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند مثلاً بخواهد عکسی بگیرد؛ چه از خودش چه با کسی... من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید، به همان جایی که او می‌خواست برود، من داشتم برمی‌گشتم، ولی یک حسی به من گفت خوب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. حیف که نگفتم... 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔴 کشف ۴ پناهگاه داعش و یک انبار تجهیزات در الفلوجه و ابوغریب ▪️سازمان اطلاعات وزارت کشور عراق امروز شنبه از کشف و ضبط 4 پناهگاه تروریستی و یک انبار تجهیزات در الفلوجه و ابوغریب خبر داد. ▪️سازمان اطلاعات وزارت کشور عراق در بیانیه ای اعلام کرد: از طریق اعترافات یکی از تروریست های بازداشت شده و پس از تشکیل تیم تخصصی متشکل از نیروهای اداره اطلاعات بغداد، 4 پناهگاه گروه تروریستی داعش کشف شد. ▪️در ادامه بیانیه اشاره شده که 3 پناهگاه داعش در منطقه الزیدان، المعامیر و النعیمیة حاوی مواد غذایی و لجستیکی، سلاح های سبک، تجهیزات مختلف، لباس های نظامی و نارنجک بود. ▪️سازمان اطلاعات وزارت کشور عراق همچنین توضیح داد که پناهگاه چهارم در منطقه الکرمه کشف و ضبط شد که عبارت از تونلی در زیر زمین به مسافت 2 متر بود و برای عبور نیروهای داعش و انتقال افراد مسلح در مناطقی از شهر الفلوجه به کار گرفته می شد. ▪️نیروهای امنیتی عراق در این پناهگاه، چاشنی انفجاری، 2 کیلوگرم ماده نیترات آمونیوم، مواد پزشکی، سلاح، مواد لجستیکی، لباس های نظامی و غیرنظامی و کیف انفجاری کشف کردند. ▪️نیروهای امنیتی عراق همچنین، یک انبار تجهیزات نظامی نظیر سلاح کلاشینکف، ام 16، نارنجک، انبار تجهیزات، مواد غذایی و مواد منجفره در منطقه النعیمیه کشف کردند و در نهایت پناهگاه های مذکور را ویران کردند. 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ ✍رمان واقعی  ۶۶ ❤️عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کرد ( ارنست تماس نگرفت ؟؟). صوفی سری به نشانه ی منفی تکان داد.. هر جور پازلها را کنار یکدیگر میگذاشتم، به هیچ نتیجه ایی نمیرسیدم.. حسام. صوفی. عثمان. یان. و اسمی جدید به نام ارنست.. اما حالا خوب میدانستم که تنهایِ تنها هستم. در مقابلِ گله ایی از دشمن. راستی کجایِ این زمین امن بود؟؟ عثمان سری تکان داد ( ارنست خیلی عصبانیه.. به قولِ خودش اومده ایران که کارو یه سره کنه.. صوفی تمامِ این افتضاحات تقصیر توئه.. پس خودتم درستش کن. تو رو نمیدونم اما من دوست ندارم بالا دستیا به چشم یه احمقِ بی دست و پا نگام کنن.. چون نبودم و نیستم.. میفهمی که چی میگم؟ این ماجرا خیلی واسه سازمان حیاتیه..) صوفی مانندِ گرگی وحشی به حسام حمله ور شد (مثه سگ داری دروغ میگی..مطمئنم همه چیزو میدونی.. هم جایِ دانیالو.. هم اسم اون رابطو.. ) عثمان با آرامشی نفرت انگیز صوفی را از حسامِ نیمه جان جدا کرد ( هی.. هی.. آروم باش دختر.. انگار یادت رفته، ارزشِ این جوونور بیشتر از دانیال نباشه، کمتر نیست..) ناگهان گوشی عثمان زنگ خورد و او با چند جمله ی تلگرافی مکالمه را قطع کرد. سری تکان داد (ارنست رسید ایران.. میدونی که دلِ خوشی از تو نداره.. پس حواستو جمع کن..) هر دو از اتاق خارج شدند. و باز من ماندم و حسام.. دیگر حتی دوست نداشتم صدایِ قرآنش را بشنوم. اما درد مهلت نمیداد.. با چشمانی نیمه باز، حسام را ورانداز کردم. صدایم حجم نداشت( نمیخوای زبون باز کنی؟؟ توام یه عوضی هستی لنگه ی اونا، درسته؟؟ یان این وسط چیکارست؟ رفیق تو یا عثمان؟؟ اونم الاناست که پیداش بشه، نه؟؟) رمقی در تارهایِ صوتی اش نبود ( یان مُرده.. همینا کشتنش.. اگرم میبینی من الان زندم، چون اطلاعات میخوان.. اینا اهل ریسک نیستن.. تا دانیال پیداش نشه، منوشما نفس میکشیم..) باورم نمیشد.. یان، دیوانه ترین روانشناس دنیا مرده بود؟؟ زبانم بند آمده بود ( چ.. چرا کشتنش؟؟) ناگهان صوفی با فریاد و به شدت در اتاق را باز کرد. اسلحه ایی رویِ سرم قرار داد و عصبی و مسلسل وار از حسام میخواست تا بگوید دانیال در کجا پنهان شده . مرگ را در چند قدمی ام میدیدم. از شدتِ ترس، دردی حس نمیکردم. وحشت تکه تکه یخ میشد در مسیرِ رگهایم و فریادهایِ گوش خراشِ صوفی که ناخن میکشید بر تخته سیاهِ احساسِ امنیتم. به نفس نفس افتاده بودم. لحظه ایی از حسام چشم برنمیداشتم. انگار او هم ترسیده بود. فریاد میزد که نمیداند.. که از هیچ چیز خبر ندارد.. که دانیال او را هم پیچانده.. که اگر مرا بکشد دیگر برگه برنده ایی برایِ گیر انداختنِ دانیال ندارد.. فریادهایش بلند بود و مردانه، عمیق و گوش خراش.. عثمان در تمامِ این دقایق، گوشه ایی ایستاده بود و با آرامشی غیرِ عادی ما را تماشا میکرد. صوفی اسلحه اش را مسلح کرد.( میکشمش.. اگه دهنتو باز نکنی میکشمش.. ) وحسام که انگار حالا اشک میریخت،اما با صلابت فریاد میزد که چیزی نمیدانم.. صوفی انقدر ترسناک شده بود که امیدی برایِ رهایی نداشتم. شروع به شمردن کرد.. حسام تا شماره ی پنج وقت داشت، جانم را نجات دهد ولی لجبازانه حرفی نمیزد. یک.. دو.. سه.. چهار.. چشمانم را با تمامِ قدرت بستم.. انقدر پلکهایم را روی هم فشار دادم که حسِ فلجی به صورتم تزریق شد.. پنج.. صدای شلیکی خفه و فریاد بلندِ حسام.. ادامه دارد.. 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  ۶۷ ❤️نمیدانم چه سری در آن تربت معجون شده در آبِ زمزم بود که چشمانِ فاطمه خانم و پروین را به سلامتیِ محالم، امیداوار و گریان میکرد. چند روزی از آن ماجرا گذشت و غیر از ملاقاتهایِ هروزه ی آن دو زنِ مهربان، حسام به دیدنم نیامد. دل پر میکشید برایِ شنیدنِ آوازِ قرآن و دیدنِ چشمانِ به زمین دوخته اش.. اما نیامد.. بالاخره حکم آزادیم از زندانِ بیمارستان امضا شد. و من بیحال شده از فرط خواستن و نداشتن، خود را سپردم به دستانِ پروینی که با مهربانی لباس تنم میکرد، محضِ رهایی.. چند روز دیگر به دیدن دنیا مهلت بود؟؟؟ همه اش را به یکبار دیدنِ دانیال و… شاید حسام میبخشیدم. پروین با قربان صدقه زیر بغلم را گرفت و با خود در راهرویِ بیمارستان حرکت داد. نزدیک به در ورودی که رسیدیم ریه هایم خنک شد.. از بویِ تند بیمارستان خالی شدم و سرشار از عطری که زیادی آشنا بود. صدایش پیچک شد به دورِ سرم. خودش بود.. نفس نفس زنان و لبخند به لب. مثل همیشه.. و باز مردمک چشمانش خاک رو زیر و رو میکرد ( سلام.. سلام.. ببخشید دیر کردم.. کار ترخیص طول کشید.. ماشین تو پارکینگ پارک.. تا شما آروم آروم بیاین، من زودی میارمش تا سوار شین) نفسهایم را عمیق کشیدم. خدایا بابت سوپرایزیت متشکرم. پروین با لحن مادران ایرانی، خود را فدایِ این حسام و جدی که نمیدانستم کیست، میکرد..حسامی که امیرمهدی بود و لایق این همه دوست داشتن. راستی چرا خبری از فاطمه خانم نبود؟ بیچاره مادرم که هیچ وقت اجازه ی مادری کردن را به او ندادم.. کاش خوب میشد.. کاش حرف میزد.. کاش… مردانه برایش دختری میکردم.. سوار ماشین شدیم.. پروین روی صندلی عقب در کنارم، سرم را به شانه میکشید.. حسام مدام شیرین زبانی میکرد و سر به سر پروین میگذاشت. و من حسرت میخوردم به رنگی که زندگیش داشت و من سالها از آن محروم بودم.. خطاب قرارم داد ( سارا خانووم.. حالتون که بهتره انشالله.. کم کم پاشنه ی کفشاتونو وربکشین که دانیال قراره تشریف فرما بشه.. ) به سرعت در جایم نشستم. متوجه حالم شد. ( البته به زودی.. ) این به زودی چرا انقدر دیر بود؟ پس باز هم باید روزهایم با ترسِ ملاقاتِ عزرائیل میگذشت، که دوستی اش گل نکند و تا آمدن دانیال، سراغم را نگیرد. به خانه رسیدیم. پروین زودتر برایِ باز کردن در از ماشین خارج شد. قبل از پیاده شدن؛ حسام صدایم زد. به تصویر چشمانِ خیره به روبه رویش در آیینه نگاه کردم ( مادرم کاری براشون پیش اومد نتونستن بیان، گفتن از طرفشون ازتون عذر خواهی کنم.. ) چند کتاب به سمتم گرفت ( این چندتا کتابم آوردم که مطالعه بفرمایید.. کتابای خوبین.. شاید به دردتون خورد.. هم حوصله تون سر نمیره.. هم اینکه شاید براتون جذاب بود..) اینجا هیچ هم زبانی نداشتم و جز حسام کسی زبان آلمانی نمیدانست. در سکوت نگاهش کردم. وقتی متوجه مکث طولانی ام در گرفتن کتابها شد به عقب برگشت (حالتون خوب نیست؟؟ چیزی شده؟؟ بابت کتابها ناراحت شدین..) چرا باید بابت کتابها دلگیر میشدم؟ ( دیگه قرآن برام نمیخوونید..) لبخند زد ( هر وقت امر کنید، میام براتون میخوونم.. ) ناگهان انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد به سمت داشبورد ماشین اش رفت و چیزی را از آن درآورد ( تو این فلش، تلاوت چندتا از بهترین قاریهای جهان هست.. اینم پیشتون بمونه تا هر وقت دلتون خواست گوش کنید..) فلش را روی کتابها گذاشت و به طرفم گرفت. بغض گلویم را فشرد.. این فلش یعنی دیگر به ملاقاتم نمیآمد؟؟ من بهترین تلاوتهایِ دنیا را نمیخواستم.. گوشهایم فقط طالب یک صدا بود.. کتابها و فلش را بدونِ تشکر و یا گفتن کلمه ایی حرف، گرفتم و به خانه رفتم.. دلم چیزی فراتر از بغض و غم گرفته بود.. به سراغ مادر رفتم.. ماتِ جانمازش گوشه ایی از اتاق، چمپاتمه زده بود. ناخواسته بغلش کردم.. بوسیدم.. بوییدم.. فرصت کم بود.. کاش زودتر دخترانه هایم را خرجش میکردم. و او انگار در این عالم نبود.. نه لبخندی.. نه اخمی.. هیچ.. هیچه هیچ.. سرخورده و ماتم زده به اتاقم کوچ کردم. کتابهایِ حسام روی میز بود. ترجمه ایی انگلیسی و آلمانی از نقش زن در اسلام.. نهج البلاغه و امام علی.. لبخند رویِ لبهایم نشست. حالا دلیل سوالش مبنی بر ناراحت شدنم را میفهمیدم. دادن کتابی از علی به دختری سنی زاده مثل من.. چهره ی برزخی پدر در مقابل چشمانم زنده شد.. کجا بود که ببیند تنفراتش، وجب به وجبِ زندگیش را با طعمی شیرین پر کرده بودند.. و من .. سارای بی دین.. دخترِ سنی زاده.. عاشق همین تنفرات شده بودم.. هر چه که پدر از آن بد میگفت، یقینا چیزی جز خوبی نبود.. فلش را در دستانم فشردم.. این به چه کارم میآمد؟؟ منی که قرآن را با صدایِ امیرمهدیِ فاطمه خانم دوست داشتم.. ادامه دارد 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
کافی‌ست صبـــح که چشمانت را باز می کنی لبخندی بزنی جانم ... صبــح که جای خودش را دارد ... ظهر و عصر و شب هم بخیـر می شود ... 🌷شهید ظهر تاسوعای سال ۹۴ مدافع حرم روح الله طالبی اقدم 🌷یازهرا🌷 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔻پاسخ رهبر انقلاب به «نامه‌نگاری برای ربنای شجریان» 🔻نامه‌نگاری برای پخش ربنای شجریان، درشت‌نمایی «یک مسئله بی‌اعتبارِ بی‌اهمّیّت فرعی»   رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با دانشجویان در ماه مبارک رمضان ضمن گلایه از «اختلال» یا «تعطیلی» برخی از دستگاه‌های مرکزی فکر، فرهنگ و سیاست، کنایه‌هایی به دو اقدام اخیر دولت مطرح کردند و از دانشجویان به عنوان افسران جنگ نرم درخواست کردند با شناخت وظیفه‌ی خود، در مواجهه با اینگونه دستگاه‌ها به صورت آتش به اختیار، تصمیم‌گیری و اقدام کنند. چندی پیش سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم، نامه‌ای خطاب به رئیس سازمان صدا و سیما نوشت و در آن از دغدغه فرهنگی مردم سخن به میان آورده و خواستار پخش «ربنای» محمدرضا شجریان در ایام ماه مبارک رمضان شده بود! موضوعی که مورد کنایه رهبر معظم انقلاب قرار گرفت و از اختلال در دستگاه فرهنگی کشور و عدم تشخیص اولویت‌های اصلی از فرعی در حوزه فرهنگ با وجود ده‌ها موضوع اولویت‌دار دیگر گلایه و از درشت‌نمایی «یک مسئله بی‌اعتبارِ بی‌اهمّیّت فرعی» انتقاد فرمودند. «گاهی اوقات انسان احساس می‌کند دستگاه‌های مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعاً آدم گاهی اوقات احساس میکند. حالا مثلاً فرض بفرمایید این‌همه ما مسئله‌ی فرهنگی در کشور داریم، مسائل مهم که شاید من بتوانم ده مسئله‌ی اصلیِ فرهنگی را بشمارم که اینها دچار مشکل است؛ فرض کنید مسئله‌ی سینما، یک مسئله‌ی مهم است، [یعنی] مسئله‌ی فرهنگی مهمّی است که سینمای کشور چه جوری اداره می‌شود، از کجا پشتیبانی می‌شود -حالا پشتیبانی خارجی هم پیدا می‌کنند برای فیلم‌ها- اداره‌ی هنر کشور و سینما که چیز کوچکی نیست؛ مثلاً فرض کنید ده مسئله‌ی این‌جوری میشود پیدا کرد، [امّا] ناگهان می‌بینید مثلاً فرض کنید اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، می‌شود مسئله‌ی اصلی؛ نامه‌نگاری می‌کنند! پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مسئله‌ی اصلی را از مسئله‌ی فرعی تشخیص نمی‌دهد و یک مسئله‌ی اصلاً بی‌اعتبارِ بی‌اهمّیّت فرعی را به‌عنوان یک مسئله‌ی اصلی، درشت می‌کنند. وقتی این‌جوری دستگاه‌های مرکزی اختلال دارند، آن‌وقت اینجا جای همان آتش‌به‌اختیاری است که عرض کردم.» کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
♨️جلیل محبی، دبیر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر: 🔹کشور را سه جریان اداره میکند: 🔹اصلاح‌طلبان 🔹اصولگرایان 🔹انقلابیون 🔹جریان اول از خیانت رنج می‌برد 🔹جریان دوم از منفعت‌طلبی و رانت خواری 🔹وجریان سوم از آی‌کیو! 🔹البته در هرسه استثناء هست... ⭕️ جلیل محبی در توییت دیگری نوشت: 🔹جریان مذهبی سربلند است. 🔹دستور رهبرش را بر سر می‌‌گذارد. 🔹حرم‌ نمی‌رود. 🔹پیاده‌روی اربعین نمی‌رود. 🔹نمازجمعه تعطیل است. 🔹از آن طرف کافه ها باز. 🔹راه شمال و دریا و سفر باز. 🔹تجمع برای شجریان بدون محدودیت. 🔹خدا رحمت کند استاد داستافیوسکی را! 🔹فرموده بود دین نباشد همه چیز مباح می‌شود... کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شیخ مجاهد 🔴گزیده‌ای از پیام امام خمینی قدس سره الشریف به مناسبت شهادت 🔻در آستانه شهادت آیت‌الله اشرفی اصفهانی ▫️وجود پربرکت متعهد مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج‏‎ ‎‏آقا عطاءالله اشرفی را قریب شصت‏‎ ‎‏سال است می شناختم. ▪️آن مرحوم را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب‏‎ ‎‏و خالی از هواهای نفسانی و و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح‏‎ ‎‏می شناسم ایشان در عین حال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود. ▫️او در جبهۀ دفاع از حق از‏‎ ‎‏جمله اشخاصی بود که مایۀ دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز‏‏ رِجالٌ صَدَقُوا ما‏‎ ‎‏عاهَدُوا الله َ عَلَیْه‏‎ بود. رفتن او ثلمه‏‎ بر اسلام وارد کرد و را سوگوار‏‎ ‎‏نمود. ▪️خداوند او را در زمرۀ قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان‏‎ ‎‏چنین مردانی نثار فرماید. کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔻 شرف، تُنی چند ریال؟ سال 95 قرار شد دو در 3 کیلومتری مقبره کورش دفن بشوند. رسانه‌های زرتشتی و باستانگرا جنجال به پا کردند که این کار انجام نشود! می‌گفتند: این کار باعث آسیب به میراث فرهنگی می‌شود! اما امروز، شجریان در 100 متری مقبره فردوسی دفن شد، این رسانه‌ها هیچ کدام نگران میراث فرهنگی نشدند! کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔴فروش شرکت ۱۰۰۰ میلیاردی به قیمت ۳۴ میلیارد تومان با اقساط ۳ ساله به اسم خصوصی سازی! حسین اقبالی کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸