هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محاوره
از کجا برایِ تو بگم حالا
خیلی حرف برایِ گفتنم دارم
خودشون دارن باهات حرف میزنن
خودِ زخمایی که رو تنم دارم
زخمایی که جونم و به لب آوُرد
زخمایی که رو پاهام آبله شد
جوابِ گریههایِ دخترِ تو
خنده شد، کتک شد و هلهله شد
لکنتِ زبونم و چیکار کنم
خیلی وقتا نفسم رو میگیره
یکی از دخترایِ شامی میگُف
اینجوری بهتره دخترِ بمیره
مَسخرم میکنه و کِز میکنم
دعا کن که دخترِ تو جون بده
باباشو نشون میده به من میگه
تو اگه بابا داری نشون بده
بابا، گوشوارهی من رو یادته؟
تو خریدی و برام یه خاطرَس
یکی از رویِ گوشام کشیدو رفت
حالا رویِ گوشایِ این دخترَس
منو که دیشب زدن عمه میگُف
نزنید که آهِ مظلوم میگیره
گفتم اینجور نمیمونه و یه روز
تو میای دلِ من آروم میگیره
یه بساطی ما داریم، نگو نپرس
عمههام یواش یه چیزایی میگن
نمیدونم راجبِ کیه ولی
هی میگن که سرشو بد بریدن
من نمیدونم کیه اما میگم
حالا که جدا شده سر از تنش
اگه دختری داره اون بیچاره
دخترش ندونه سر بریدنش
✍ #مهدی_قربانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e