eitaa logo
موسسه قرآنی اباصالح(عج)- خواهران
372 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
112 فایل
💕قرآن‌آموزی یکی از حقوقی است که فرزند به عهده پدر دارد ، يا خود تعليم دهد يا برای فرزندش معلم قرآن بگيرد.💕 نشر فعالیتهای قرآنی و فرهنگی واحد خواهران مراغه،شهرک امیرکبیر،امیرکبیر۷۵ مدرسه دخترانه دستهای مهربان نبش امیرکبیر ۷۵ واحد مرکزی
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀برگ اول امام حسین(ع)چون مکه را به سمت عراق ترک گفت منزلگاه‌های متعددی طی کرد تا به ذات العرق رسید. آنجا بشربن غالب را دید که از عراق می‌آید. از او درباره وضعیت اهل آن سامان پرسید. عرض کرد: من که آمدم، دل‌هاشان با شما بود؛ ولی شمشیرهایشان با بنی امیه. خبر شهادت مسلم بن عقیل که از سوی امام به کوفه اعزام شده بود، به حضرت رسید. امام به عده‌ای که دنبال او بودند، خبر شهادت مسلم را داد. افرادی که به طمع دنیا بودند، پس از شنیدن خبر شهادت مسلم، از گِرد آن حضرت پراکنده شدند و فقط خانواده او و برگزیدگان از یاران حضرت باقی ماندند. حسین(ع) روانه شد تا به ذوحَسم رسید .حربن‌یزید را با هزار سوار دید. حسین(ع) به حر فرمود: به سود مایی یا به زیان ما؟ عرض کرد: بلکه به زیان شما یا اباعبدالله! امام فرمود: لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم. سپس سخنانی میانشان رد و بدل شد تا آنجا که حسین(ع) فرمود: اگر رأی شما اکنون با مضمون نامه‌هایی که فرستادگان شما به من رسانده‌اند مخالف است، من به همان جایی که از آنجا آمده‌ام باز می‌گردم. حر و سربازانش از بازگشت امام جلوگیری کردند. 📕کتاب: شهید کربلا 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
🥀برگ دوم چون کاروان امام به نزدیکی نینوا رسید، پیکی از کوفه آمد و نامه ابن‌زیاد را به حُر داد؛ نامه‌ای با این مضمون: «بر حسین هنگامی که نامه‌ام به تو می‌رسد، سخت بگیر! او را در بیابانی که نه پناهی داشته باشد و نه آبی فرود آر! فرستاده‌ام ماموریت دارد همراه تو باشد تا ببیند چگونه فرمان من انجام می‌شود.» حُر از امام خواست در این منطقه فرود آید. امام تصمیم داشت همراهان را به سوی دو روستای نزدیک «غاضریه» ببرد که حُر به سختی ممانعت کرد و سرانجام کاروان سالار شهیدان در کربلا فرود آمد. امام حسین علیه السلام روز پنجشنبه دوم محرم سال ۶۱ هجری وارد کربلا شد و به دستور ایشان خیمه‌ها را برپا کردند. برادران و خویشاوندان هر یک خیمه زدند؛ چنانچه خیمه‌های اصحاب اطراف خیمه امام حسین علیه‌السلام بود. 📕کتاب: شهید کربلا ‌‌‌‌ 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
🥀برگ سوم فردای آن روز، ابن‌سعد با چهار هزار نفر به کربلا آمد و حُر با هزار سوار به ابن‌سعد پیوست. چون پیک ابن‌سعد نزد امام علیه‌السلام آمد و از علت آمدن حضرت جویا شد، امام در پاسخ به نامه کوفیان اشاره فرمود. ابن‌سعد ماجرا را برای عبیدالله‌بن‌زیاد مرقوم کرد و ابن‌زیاد از وی خواست از امام برای یزید، بیعت بگیرد. به دنبال آن نخستین دیدار امام حسین علیه‌السلام و ابن‌سعد انجام شد و آن حضرت، نصایحی را به او فرمود که ابن‌سعد نپذیرفت. پس از این دیدار، ابن‌سعد نامه‌ای به عبیدالله ارسال کرد. ابن‌زیاد به توصیه شمر، در پاسخ به ابن‌سعد دستور داد در صورت تسلیم نشدن امام علیه‌السلام، «او را به قتل برسان» و «بر سینه و پشتش اسب بتازان.» 📕کتاب: شهید کربلا ‌‌‌‌ 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
📍| هیئت حسینی به معنای یاد و تبیین است! 📥| ادامه در پست بعدی می‌باشد... ‌ 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
📌 من به شما جوانهای عزیز توصیه میکنم قدر هیئتهایتان را بدانید. من همیشه به جوانها میگویم قدر جوانی‌تان را بدانید؛ این امروز هم هست. قدر جوانی را بدانید، امّا قدر این هیئتها را بدانید. این هیئتها گنجینه است؛ حقیقتاً گنجینه‌ی معتبر و باارزشی است. هیئت حسینی به معنای یاد و تبیین است. هم یاد است، هم تبیین است. یعنی هیئت باید این جور باشد: هم یاد را زنده کند، هم پایگاه و مرکز تبیین باشد. ۱۴۰۱/۰۶/۲ ‌ 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
🥀برگ چهارم در روز چهارم محرم، عبیدالله بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق و ترغیب نمود . به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از: 1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر; 2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر; 3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر; 4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر; به سپاه عمر بن سعد پیوستند. بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است. 📕کتاب: بحارالانوار، ج 44، ص 386 ‌‌‌‌ 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
مردم بندگان دنیا هستند، و دین چون آب دهانیست که بر روی زبان‌های آنان جاری است، و تا جایی که معیشت‌های آنان فراوان است، متعهد و حافظ دین هستند، اما زمانی که به بلایا و مشکلات آزمایش شوند دینداران حقیقی به شماره اندک خواهد بود .... 📚منبع: مواعظ حضرت سیدالشهدا کتاب لمعات الحسین 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
🥀برگ پنجم در این روز عبیدالله بن زیاد، شخصی بنام «شبث بن ربعی» را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد. عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام «زجر بن قیس» بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین(ع) داشته و بخواهد به سپاه امام(ع) ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند. با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین(ع) صورت گرفت، مردی به نام «عامر بن ابی سلامه » خود را به امام(ع) رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید. 📕کتاب: بحارالانوار، ج 44، ص 386 ‌‌‌‌ 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
🥀برگ ششم در این روز عبیدالله بن زیاد نامه‌ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‌ام . هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من میفرستند. از طرفی، حبیب بن مظاهر به امام حسین(ع) عرض کرد: در این نزدیکی طائفه‌‌ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی آنها را به سوی شما دعوت نمایم. امام(ع) اجازه دادند و حبیب بن مظاهر نزد آنها رفت و به آنان گفت:شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت میکنم. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، شما را به این راه خیر دعوت می نمایم. سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر میرسید برخاستند و برای یاری امام حسین(ع) حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام «ازرق» را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند. هنگامی که یاران بنی اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند . حبیب جریان را برای امام (ع) بازگو کرد. امام(ع) فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله» 📕کتاب:بحارالانوار، ج 44ص 386 ‌‌‌‌ 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md
🥀برگ هفتم در روز هفتم محرم عبید الله بن زیاد ضمن نامه‌ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد. عمر بن سعد نیز بدون فاصله «عمرو بن حجاج» را با ۵۰۰ سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه السلام و یارانش به آب شدند. مردی به نام «عبدالله بن حصین ازدی »، که از قبیله «بجیله » بود، فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره‌ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی! امام علیه السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده. حمید بن مسلم می‌گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا می‌آمد و آن را بالا می‌آورد و باز فریاد می‌زد: العطش! باز آب می‌خورد، ولی سیراب نمی‌شد. چنین بود تا به هلاکت رسید. 📕ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۸۶ ‌‌‌‌ 🏴🏴🏴🏴🏴 @abasaleh_md