eitaa logo
هیئت اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه
103 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4هزار ویدیو
339 فایل
۩ حسینیہ مجازے ۩ ـ┇تنها کانال رسمی ـ┇هیئت اباصالح المهدی(عج) ـ┇در ایتا ـ┇چهارشنبه شبها ساعت ۲۰ ـ┇خیابان سعدی کوی زعفرانیه ـ┇مسجد آقا سیدکاظم ☑️ اعلام مراسمات ☑️ گزارشات صوتی و تصویری مراسمات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💢 نماهنگ محبت مادرانه؛ تقدیم به مادران شهدا 📎 📎 📎 📎 🌐 https://btid.org/fa/video/232207 پرسمان اعتقادی استاد محمدی 👇👇 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 ♨️ @ostadmohamadi
هدایت شده از محمدرضا‌ ذاکر🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مهم | ورژن جدید رسانه‌ای 🔸 به دروغ، چادر سرکرده و اینگونه القا می‌کتد که جامعه چادری و مذهبی کشور هم از جمهوری اسلامی بیزارند! ولی سوال اینجاست که چگونه ممکن است زنی با این نوع پوشش (شبیه بچه‌بسیجی‌ها و مکتبی‌ها) از حضرت زهرا(س) و روز بیزار باشد؟!!! این سطح از را فقط احمق‌ها نمی‌فهمند 😒 🔹 پوشش و هم به کمک این کارمند آمده است تا حرفش برای مخاطب عام قابل پذیرش باشد. 🔸 مراقب باشیم که جبهه کفر و هر روز به یک شیوه سعی در مقابله با و سیاه‌نمایی وضع موجود دارد. 🔹 روزی روسری و چادر را کنار می‌گذارند و روزی با چادر سرکردن برای ضربه زدن به اسلام و انقلاب کمک می‌گیرند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷 @ir_zaker
🔴 در خدمت مادر ✍️در زمان های قدیم، مردمی بادیه نشین زندگی می کردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار و نسیان بود و می خواست در طول روز، پسرش کنارش باشد. این امر، مرد را آزار می داد و فکر می کرد در چشم مردم کوچک شده است. هنگامی که موعد رسید، مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور، بگذار اینجا بماند. مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا او را بخورد یا بمیرد. همسرش گفت باشد، آنچه می گویی انجام می دهم. همه آماده کوچ شدند. زن هم مادرِ شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند. آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه فراوانی داشت و اوقات فراغت با او بازی می کرد و از دیدنش شاد می شد. وقتی مسافتی را رفتند، هنگام ظهر برای استراحت ایستادند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند. مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم. زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم. مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا این کار را کردی؟ همسرش پاسخ داد ما او را نمی خواهیم، زیرا بعد ها او تو را همان طور که مادرت را گذاشتی و رفتی، خواهد گذاشت تا بمیری. حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت، زیرا پس از کوچ همیشه گرگان به سمت آنجا می آمدند تا از باقی مانده وسایل، شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند. مرد وقتی رسید، دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور آنها هستند. پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب می کند و تلاش می کند که کودک را از گرگ ها حفظ کند. مرد گرگ ها را دور کرده و و فرزندش را باز می گرداند و از آن به بعد موقع کوچ، اول مادرش را سوار بر می کرد و خود با اسب دنبالش روان می شد و از مادرش مانند چشمش مواظبت می کرد و زنش در نزدش، مقامش بالا رفت. ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e