eitaa logo
هادیان نورخواهران شهرستان میامی💚
77 دنبال‌کننده
302 عکس
115 ویدیو
7 فایل
اللهم بارک النا مولانا یا صاحب الزمان 📌جهت ارتباط با ادمین کانال:
مشاهده در ایتا
دانلود
ازش پرسیدم : این همه به فقیران کمک میکنی چیزی برای خودت باقی می ماند؟! خیلی آرام گفت : من کاره ای نیستم . من فقط وسیله هستم . روزی دهنده خداست
‹🕊💔 › - رقص جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مـردان :)💔🕊
شھادت یعنۍ: نمـیر حیف اسـت، بمـان، بسـاز، ساختہ شـو! و در ڪلـام آخر براۍ خدا، شھید شـو... :)👌🏻♥️! 🪴🫀
📿 هیچوقت بیکار نمی‌ماند ؛ از لحظه لحظه‌های وقتش استفاده می‌کرد در کارهای عمرانی خستگی را نمی‌فهمید و وقتی کار عمرانی تمام میشد به سراغ کارهای فرهنگی می‌رفت . . هیچ‌گاه احساس خستگی نمی‌کرد چون خالصانه فقط برای ِخدا کار می‌کرد . ـ‌شهـیدمحمدهادی‌ذوالفقاری ‌
شهـید حسین‌ معز غلامی : "طوری تلاش‌ ڪنید کہ‌ اگر روز؎ . . . امام‌ زمان (عج) فرمودند یڪ‌ سرباز متخصص‌ میخواهم بفرمایند، فلانـی‌ بیاید . . . سرباز؎ کہ‌ هیچ‌ ڪارایی‌ نداشته‌ باشہ، بدرد آقا نمی‌خوره ..!" 🫀🪴
🖇 🌿 گفت : راستی جبهه چطور بود؟! گفتم : تا منظورت چه باشد؟ 🙃 گفت : مثل حالا رقابت بود؟! 🤔 گفتم : آری 😉 گفت : در چی؟! 😳 گفتم : در خواندن نماز شب 😊 گفت : حسادت هم بود؟! 😳 گفتم : آری ☺ گفت : در چی؟! 😮 گفتم : در توفیق شهادت 😇 گفت : جِرزنی هم بود؟! 😳 گفتم : آری 🙂 گفت : برا چی؟! 😳 گفتم : برای شرکت در عملیات 😭 گفت : بخور بخور بود؟! 😏 گفتم : آری ☺ گفت : چی میخوردید؟! 😳 گفتم : تیر و ترکش 💥💥 گفت : پنهان کاری بود؟! 😳 گفتم : آری 🤫 گفت : در چی؟!!😳 گفتم : نصف شب واکس زدن کفش بچه ها 👞👞 گفت : دعوا سر پست هم بود؟! گفتم : آری 😊 گفت : چه پستی؟! 🤔 گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین 💂 گفت : آوازم می خوندید؟! 🎙 گفتم : آری 😊 گفت : چه آوازی؟! 😳 گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل 😟 گفت : اهل دود و دم هم بودید؟! 🌫 گفتم : آری 😒 گفت : صنعتی یا سنتی؟! 😳 گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب☠💀☠ گفت : استخر هم می رفتید؟! 💦💧💦 گفتم : آری 🙂 گفت : کجا؟! 😲 گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊 گفت : سونا خشک هم داشتید؟! 😳 گفتم : آری 😕 گفت : کجا؟! 😲 گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،.... گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟! 🙄 گفتم : آری 😊 گفت : کی براتون بر میداشت؟! 😳 گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه 😪 گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟! 😜 گفتم : آری 😊 خندید و گفت : با چی؟! 😁 گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😭😔😪 سکوت کرد وچیزی نگفت...