تُـورا بخاطر دِرهَم چه دَرهَمَت کردند
چنان که شرحِ تنِ تُـو به آخرت افتاد..💔😭
«وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ»
خــدٰا گفتـه:
میدونم چی تو دلت میگذره ..
پس انقـدر نگـران نباش! :)♥️
بندھ خدا:🧡🍂
ثانیههایِ پشت چراغ قرمز را تاب
بیاور! شاید خدا دارد آرزویِ کودک
دست فروشی را برآوردھ میکند !🚦
🇵🇸بین الحرمین🇵🇸
_
- شلخته تر از سرباز ها ندیده ام !!
از جنگ که برمیگردند یکی دستش را ؛
یکی پایش را ؛
یکی دلش را و حواس پرت ترین آنها، خودش را جا می گذارد:)
هدایت شده از 🖤تنهامسیریهای آذربایجان شرقی🖤
💔 دلنوشته دختر شهید رئیسی
📌امروز داشتیم یک دسته از دارو ها را جابجا می کردیم. مامان گفتند ببین روی این کرم ها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا ، کرم ....، ...
دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دست هایشان بی صدا گریه می کنند.
مدت زیادی بود که به خاطر سفر های زیاد و پشت هم و سفر با ماشین تو جاده های سخت زانو های بابا درد های زیادی داشت . گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت میشد . به زحمت نماز می خواندند. این هفته های قبل از شهادت درد پا اذیت میکرد. یک دکتری آمده بود چسب درد زده بود . نمی دونم چسب درد رو بد زده بود، چسب بد بود یا پوست حاج آقا خیلی حساس بود که اطرافش پر از تاول شده بود. کار به اورژانس و پانسمان و...کشید. من با شنیدن این خبر خیلی بهم ریختم. از تصور دردی که می کشیدن خیلی اذیت بودیم. حساسیت فصلی پوستی هم اضافه شده بود . پاشنه پاشون ترک میزد. این همه کرم برای همان بود.
وقتی می رفتند تبریز هنوز پاشون پانسمان داشت.
پوست حساس لطیف و پانسمان و تاول ها همه در چند ثانیه سوخت .
بعد تر ها فهمیدیم بخشی از پای ایشان در ورزقان جا مانده بود و دوستانمان همانجا به خاک سپرده اند.
پیکر اربا اربا سهم روضه های شب هشتم محرم بود برای حاج آقا...
ما را بخرد کاش…🥀
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
#رئیسی_عزیز #شهید_رئیسی
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
@East_Az_tanhamasir
میگما...'
اونایے ڪه ڪربلا نرفٺَن؛
ٺو رؤیاشوݩ؛ بینُالحرمین ُ
چھ جوری میبینَن ؟!
+ مثِ بھشٺ ؟(: 💔
#امـام_حسینم