eitaa logo
315 دنبال‌کننده
47 عکس
17 ویدیو
1 فایل
کانالی برای بیان تأملات عباس حیدری‌پور در موضوعات فرهنگی و اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
پیام تسلیت حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا فلاح شیروانی مدیر موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی، به مناسب رحلت حجت الاسلام و المسلمین «وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِينَ، اَلَّذِينَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ، قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ»(البقرة، 155 و 156) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️رخنه می‌جویی خلاص خویشتن ▫️رخنه‌ای جز مرگ ازین زندان که یافت بامداد ۲۷ بهمن مصادف با شهادت امام موسای کاظم علیه السلام، فاضل ارجمند حجت‌الاسلام سیدمصطفی مدرس مصلی در راه زیارت امام رؤوف از میان ما پر کشید و به دیار باقی شتافت. برادر بسیار عزیزی را از دست دادیم. به او امیدهای بسیاری بود و هرچند هنوز در موقف خود به طور کامل نشکفته بود، ولی انسان بزرگی بود. باید درباره سیدمصطفی کمی تفصیلی سخن گفت. شخصیت او باید برای جوان امروز بازنموده شود تا بیاندیشد که در این زمانه چنین هم می‌توان بود. اندیشه‌ها و ایده‌هایش برای جوان امروز جذاب است و افق‌گشاست. خاطرات زندگیش نیز الهام‌بخش است. سالهای سال بود که تلاش می‌کرد کار بزرگی برای انقلاب بکند. کارهای متنوعی کرده بود و دائما می‌آموخت و میشنید تا عملیات خود را دقیقتر کند. نقطه عملیات او تیزتر شده بود و سرعت رشدش خیلی بالا رفته بود. اقلا تنها یکی دو سال لازم بود تا بخش خوبی از ثمرات تلاش‌های این سالهایش را ببیند. دریغ که خدای بی‌نیاز او را در همین مقطع طلبید و ظاهراً این کارها بدون مجری ماند. از همه چیز و همه کس می‌آموخت. با سرعت زیادی در حال اندوختن بود. نکته‌های دقیق را درمی‌یافت و پس از آن نزدش حاضر بود. اهل یقین بود، اهل توقف‌ها و تردیدهای بی‌جا و از سر کاهلی نبود، در هدف و مسیر تردید نداشت. منطق داشت، منطق او پیشرفت کار بود و برای آن بسیار می‌سوخت و می‌کوشید و تواضع و فداکاری می‌کرد. مهمترین و بارزترین خصلت او این بود که عظمت انقلاب اسلامی را درک کرده بود. انقلاب اسلامی همه وجودش را تسخیر کرده بود. ریشه‌های انقلاب را یافته بود و همه آنها را جدی می‌گرفت. دانش‌های حوزوی را از ریشه‌های قطعی انقلاب یافته بود و با جدیتی مثال زدنی هر محفل علمی وزینی می‌یافت خود را به آن می‌رساند تا از تراث معرفتی اسلامی چیز بیشتر و سنگین‌تری بیاموزد. باز هم شیرین‌ترین گفتگوها برای او گفتگوی عالمانه درباره گذشته، حال و آینده انقلاب بود. غیر از عشق به اهل‌بیت که شاید از کودکی با او همراه بود، دردهای معنوی را از ابتدای حیات حوزوی برگزیده بود و علاقه داشت همه چیز را به این افق بکشد و با این رائحه بشنود. شاید زیباترین رائحه حضور و بروز او اخلاص و صداقتش بود. اگر دردها و غصه‌ها رهایش می‌کرد او را بسیار اهل رفاقت می‌یافتی، با گام‌های سریعی به سمت رفیق می‌آمد و در زمان کمی حجم عظیمی از عواطف ناب را به رفیق خود هدیه می‌کرد. حجم فعالیتش بالا بود و تنوع آنها تعجب دوستان را برمی‌انگیخت. اهل ارتباط بود. در ذهن و سینه وسیعش اشخاص و گروه‌های زیادی جا می‌شدند و هر کدام سهمی داشتند. نگاه او به اشخاص و مجموعه‌ها و حرکت‌ها احترام‌آمیز بود و هرچه می‌گذشت این خصلت در او برجسته‌تر می‌شد. جالب این بود که این ارتباطها او را منفعل و صرفا اهل رفیق‌بازی نمی‌کرد. ارتباط‌ها همه با معنا بود. خدا جابر است و به او صد امید و هزاران طمع داریم، ولی می‌پرسیم چگونه این ثلمه جبران خواهد شد؟! ┄┅••؛••┅┄ درگذشت این عزیز را به خانواده مکرم، اساتید معزز و دوستان ارجمند ایشان صمیمانه تسلیت می‌گوییم و روح شریف ایشان را در حشر اصفیای الهی و در جوار امام رؤوف ع می‌خواهیم. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ◾️◾️@faslefarhang —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
پیام تسلیت حجت الاسلام و المسلمین محمد قمی، ریاست سازمان تبلیغات بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون اولین بار نیست عزیزی از دست می‌دهم اما سختی‌اش برایم کم نشده؛ من که خود را از صاحبانِ عزا می‌شمارم و برادر از دست داده‌ام، باید برای پاره‌ی تنم پیام تسلیت بنویسم. در رثای صدیق مجاهد و سخت‌کوش و مهربانم آقاسیدمصطفای دوست‌داشتنی که رفتنش جگرم را سوزانده و بغض راه نفسم را تنگ کرده است. از میان مضامین بسیاری که جلوی چشمان اشک‌بارم جلوه‌نمایی می‌کنند، به اندکی بسنده می‌کنم؛ اولین بار در اواخر شهریور ۱۴ سال پیش در اردوی ورودی‌های دانش‌گاه صنعتی شریف که از دارالولایه محضر امام رئوف مشرف شده بود و از مهر همان سال در مسجد دانش‌گاه یا خوابگاه شهید شوریده‌ و دیگر مجال‌ها، از پرسش‌هایش سر کلاسِ درس و انگیزه‌ها و مسئله‌هایش در مقام مشاوره، بارها و بارها از سطح دغدغه‌های او به وجد آمده‌ام تا امروز که در ایام زیارتی، سمت نورِ شمس‌الشموس دوید و پرگرفت و آسمانی شد و منِ متحیر، سوگ‌مندانه؛ سیّد را ملحق به رفقا و شاگردان شهیدم می‌بینم و به عظمت مکتبی که هم‌چون ایشان، بسیار پرورش می‌دهد می‌اندیشم و سرزنش‌گر خویشم که هم‌چنان پای در گِل گرفتار مانده‌ام. سال‌ها به حسبِ ظاهر منِ کم‌ترین، مربّی‌اش بوده‌ام و اویی که از همه می‌آموخت، هوشمندانه و مؤدبانه در قالب مشاوره و سوال و رفتار، به من تذکر می‌داده و من از تخلق، ادب، بی‌تکلف‌بودن، نجابت، و دل‌سوزی‌اش دور از هر تعارفی درس‌ها گرفته‌ام. مهم‌ترین ویژگی این جوان مومن انقلابی و مبارز، اما، یقین او بود به حقانیت اسلام ناب و مکتب امام رضوان‌الله تعالی علیه و انقلاب عظیم اسلامی. بخشی از تجلیات این باورمندیِ با تمام وجود و به تبع، دغدغه‌مندی و دردمندیِ از عمق جان، حرارت و شور صادره از وجودش و گرمابخشی محافل حوزه و دانش‌گاه بود. در زمانه‌ی جهادتبیین، تدوین و عرضه‌ی سطور مورد نیاز امروز از اسلام ناب بیش از پیش وجهه‌ی همّتِ او بود. فقدان ناگهانیِ فاضل اندیشه‌ورز و محقق انقلابی، ضایعه‌ای تأسف‌برانگیز بود و برای جبرانش چشم به آسمان دوخته‌ام و به دادار جبّار برای تکوّن بسیج دانش‌جو و طلبه امید بسته‌ام. رحلت این نهال قدکشیده‌ی بوستان ولایت را به خانواده‌ی شریف و پاک‌طینت او و عموی عالم و بزرگوار ایشان و نیز دوستان و هم‌سنگران وی، علی‌الخصوص به حضرت استاد فلاح شیروانی زیدعزه تسلیت عرض می‌کنم و برای همه‌ی بازماندگان، صبر و شکیبایی و استواری بر طریق‌ش مسئلت دارم و علوّ درجات را از حضرت حق خواستارم. محمد قمی —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
عضوی از خانواده سفری کاری-تفریحی تعریف شد، مدیران کارگروه‌های پژوهشکده با خانواده‌ها عازم شدیم؛ هدف انسجام محتوایی کارها و ایجاد انس و پیوند میان اضلاع کار و افراد بود. سیدمصطفی هم مسؤل یکی از کارگروه‌های مکتب امامی پژوهشکده بود.مجرد بود و صلاح نبود تنها بیاید... او سهم خانواده ما شد. رفت‌وبرگشت و مسیرهای درون‌شهری با هم بودیم...همین بس بود که علقه دیگری ایجاد شود... همسر یکی از همکاران به همسرم گفته بود ایشان با شماست و همسرم جواب داده بود آره، فرزند بزرگ ماست☺️... حالا ما سه فرزند داشتیم؛ محمدحسین، زینب و سیدمصطفی... ....اما الان ما مانده‌ایم و یک قاب عکس، عکسی که همه ما در آن هستیم؛ سیدمصطفی، محمدحسین، زینب، همسرم و من. حالا این قاب را در میانه خانه‌مان گذاشته‌ایم؛ به عکس می‌نگریم... همسرم برادری را از دست داده است، بچه‌هایم عمویی را و من رفیقی را. همه ما عزادار عضوی از خانواده‌مان شده‌ایم....او را عضوی از خانواده می‌دانیم....شاید روزی هم جدش ختم الرسل ص و جده‌اش زهرای اطهر س ما را از خانواده خود دانستند...
📲تماس تلفنی با استاد سیدیدالله یزدان‌پناه علاوه بر پیامی که جناب استاد یزدان‌پناه به مناسبت درگذشت سیدمصطفی مدرس مصلی دادند، طی مکالمه تلفنی درباره درگذشت سیدمصطفی نکاتی را مطرح فرمودند، نکات برای بنده جالب بود و از حال‌وهوا و برخی نکات هم تعجب کردم؛ یعنی انتظار این میزان تمرکز و ابراز تأثر را نداشتم. مطالب را گاه یکی دو بار تکرار می‌فرمودند. طبعاً در این گزارش معانی گزارش می‌شود، شاید کلمات و جملات قدری جابجا و غیردقیق شده باشد و نتوانسته باشم امانت کامل در نقل عین بیانات را حفظ کرده باشم. اول) با نگاهی که تدبیر دنیا را جدی می‌گیرد، از جزییات حادثه جویا شدند و فرمودند: نباید نیروهایمان را به این راحتی از دست بدهیم. دوم) با نگاهی تربیتی، آن هم ناظر به تربیت نیروهای انقلاب فرمودند: باید هزاران نفر نیرو تربیت شود تا از میان ایشان یکی این‌گونه دغدغه‌مند و صاحب شور و حرارت و ناظر به انقلاب به میان آید. سوم) بعد از اینکه جایگاه سیدمصطفی را مختصری در نسبت با استاد فلاح توضیح دادم(مطلبی که شاید به‌وضوح می‌دانستند) فرمودند: خداوند ان‌شاءالله جبران می‌کند؛ هم برای خود سید و هم برای ما و انقلاب. در تماس تلفنی، تأثر و غم استاد کاملاً واضح بود و حس کردم در آستانه جاری شدن اشک‌اند... استاد فلاح هم پس از شنیدن گزارش حقیر به تماس مشترکشان با استاد اشاره کردند و تعبیری ویژه از ایشان نقل کردند؛ اینکه فرموده بودند گمان نکن فقط تو دچار مصیبت یار و کمک‌کار شده‌ای...من هم یاری برجسته را از دست داده‌ام و دچار مصیبت شده‌ام...در این گفت‌وگو هم تکرارها و تأثرات استاد یزدان‌پناه کاملاً هویدا بوده است.(ان‌شاءالله گزارش دقیق‌تر این گفت‌وگو را به قلم خود استاد فلاح دریافت کنیم) آری! استاد یزدان‌پناه سید مصطفی را نه فقط نیروی خدوم استاد فلاح، بلکه نیروی خدوم و مؤثر خود و بلکه نیروی انقلاب می‌دانند. .
🤲 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ‏ خدایا از تو درخواست مى‌كنم «صبر شكرگزارانت» و «عمل خداترسان از تو» و «يقين اهل عبادتت» را! این فراز نخستین از یکی از دعاهای هر روزه ماه رجب است؛ دعایی که از امام صادق ع، وارد شده است. در این فراز صبر، خوف و یقینی خاص و ممتاز خواسته شده است. طبیعی است که وقتی در محضر حق تعالی هستیم، و او را دریای بی‌کران بخشش و اعطاء می‌دانیم می‌توانیم بالاترین‌ها را بخواهیم؛ توضیح آنکه: 🌾بسیاری از حقایق مانند اسلام، ایمان، صبر، شکر، سعی و مانند آن‌ها و حتی مسائل سوء مانند کفر، شرک، حسد و ... دارای مراتب و شدت و ضعف‌اند. مثلاً درباره شرک و انواع آن، پیامبر ص، دربیان برخی مراتب مخفی‌اش تمثیلی زیبا دارند؛ صدای راه رفتن مورچه سیاه، در شب ظلمانی بر سنگی سیاه. اما همین شرک می‌تواند شدت بیابد و آدمی را از دایره دین‌داری خارج سازد. 🌾حال طبیعی است که وقتی در محضر خدای منان و رزاق قرار می‌گیریم و چیزی را می‌خواهیم، شایسته است که اعلاءترین آن را بخواهیم. در این دعا هم وقتی امام صادق ع صبر، عمل و یقین را خواسته است؛ جنس برترشان را خواسته است. 🌿جنس اعلای صبر را امام ع صبر شاکر، جنس اعلای عمل را عمل خائف و جنس اعلای یقین را یقین عابد معرفی کرده است. ⚡️اما چرا صبر شاکر اعلاءترین صبر است؛ 🔹خود صبر درحقیقت به معنای تحمل و پذیرش است؛ خواه در گناه که خواهش هوای نفس را علی‌رغم فشاری که وارد می‌کند، کنار بزنیم، یا خواه در طاعت که نیازمند پایمردی است و خلاف راحت‌گیری و راحت‌طلبی است یا خواه در مصائب که جزع و فزغ نکنیم و استقرار و ثبات نفس خود را از دست ندهیم. به‌طور کلی صبر وقتی مطرح است که امری غیرملائم با طبع اولی فرد پیدا می‌شود و او این امر غیرملائم را تحمل می‌کند و سکون و استقرار نسبی خود را از دست نمی‌‌دهد یا به سرعت آن را بازمی‌گرداند. 🔹و شکر نیز درحقیقت اظهار عملی یا زبانی تقدیر در قبال نعمت و خوبی است که به او رسیده است. 🌿بدین‌ترتیب روشن می‌شود که شاکر برترین صبر را دارد؛ زیرا یا شکر زبانی می‌کند یا شکر عملی؛ در شکر زبانی وقتی که مکروه و ناملائمی به او رسیده است، او این‌ها را نه تنها گرفتاری نمی‌بیند بلکه چون نعمت دیده است نسبت به آن، زبان شکر دارد. یا در عمل و حال او، این شگرگزاری مشخص است و آن این‌که آن فشار و ناملائم را نه تنها ناملائم نمی‌داند بلکه با کاربست درست آنچه بر او وارد شده است، سعی می‌کند بهترین بهره‌برداری را از موقعیت دشوار پیش‌آمده داشته باشد. طبیعی است که در شکر زبانی اگر بین آنچه بر زبان جاری ساخته است و آنچه در قلبش می‌گذرد تفاوت داشته باشد، هنوز او به آستان شکر حقیقی نائل نشده است گرچه همان شکر زبانی با پشتوانه کمتر قلبی، می‌تواند وضع قلب را هم ارتقاء دهد. 🌿خلاصه آنکه، موقعیت دشوار در نزد شاکر حقیقی، نه تنها دشوار نیست بلکه چون آن را موجب رشدش می‌داند، خود را مدیون این لطف الهی به خاطر این موقعیت دشوار می‌داند تا آنجاکه دشواری موقعیت در نظرش محو می‌شود و بدهکاری خود به خدای متعال به‌واسطۀ فرصت سازنده این موقعیت، تمام ذهن و ضمیر او را پر می‌کند و حالِ او از صبر و تحملْ به حالِ شکر و سپاس و بهره‌مندی تبدل می‌یابد. 🔰البته اگر او پیش از این‌ها به مقام شکر رسیده باشد، چون حقیقت شکر کاربست نعمت‌هاست، اگر مکروه و ناملائمی که در چشم ما ناملائم است به او برسد، او این را ناملائم نمی‌داند بلکه آن را فرصتی برای رشد می‌داند و خود را بدهکار تلقی می‌کند و اساساً حال او دروقت وارد شدن آنچه از نظر ما دشوار است با آنچه از نظر ما مطلوب و خواستنی است، تغییر نمی‌کند؛ این البته حال درونی است؛ و در هر موقعیتی به تناسب موقعیت از آن برای بهبود و رشد استفاده می‌کند. ⚡️اینکه شهید سعید ما، حاج قاسم سلیمانی در چالش‌ها فرصت می‌دید با همین حال‌وهوا سازگار است؛ این همان شکر صابر است. بارخدایا صبر شاکران حقیقی‌ات را روزی ما هم بفرما. ________________________________ پ.ن: این یادداشت را پیش از درگذشت برادرم سیدمصطفی مدرس مصلی نوشته بودم. هم این یادداشت را به روحش تقدیم می‌کنم و هم اعتراف می‌کنم با اینکه در متن آورده‌ام که صبر شاکر، صبر اعلا و ورای هر صبری است، اما در این مصیبت متوجه شدم حتی خواستن صبر شاکر و تمنای آن هم چندان آسان نیست؛ این فراز دعا را بارها با خود از سر محبت و خواستن مضمونش خوانده بودم ولی در این مصیبت متوجه شدم حتی تمنای شکر هم یک امر وجودی است و گاه موقف وجودی فرد می‌تواند مانع تمنای جدی‌اش باشد چه رسد به نوشیدن و چشیدن بلکه استقرار در آن مقام. @abbas_heidaripour
🤲 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ‏ یادداشت دوم 🌿در یادداشت قبل به تفکیک بین دو امر اشاره واضح نشده بود؛ یکی شکر صابر و دیگری صبر شاکر؛ یادداشت ناظر به صبر شکور و شاکر بود ولی به شکر صبور هم اشاره‌ای شده بود. صابر می‌تواند شاکر باشد اما اگر کسی در مقام شکر مستقر باشد، او در مقامی برتر از صبر نشسته است؛ طبیعی است که با استقرار در مقام شکر، صبری اعلاء و برتر جلوه می‌یابد که عملاً با صبر متعارف که ناملائم و ناخواستنی به چشمش می‌آید متفاوت می‌شود؛ اساساً منظر او منظری است که در آن ناملائمی دیده نمی‌شود؛ هرچه هست خدایی خدا و لطف و هدایت و رحمت سرشار و مالامال اوست که ذره‌ای ناخواستنی و ناپسندیدنی باقی نگذاشته است و امام صادق ع خواستن این منظر و استقرار در آن را به ما آموخته است. ⚡️اما درباره عمل خائف که حضرت آن هم را خواستنی دانسته است باید پرسید: چرا عمل خائف برترین عمل است؟ 🔹برای فهم در مقام تمثیل می‌توان بنده‌ای را تصور کنیم که عظمت و جلالت مولایش بر تمام وجودش مستولی شده و دائم نگران است که مبادا مولا از او ناراضی باشد و او را عقوبت کند یا از او کاری سرزند که موجب نارضایتی مولا شود یا آنچه که او می‌خواهد را فراهم نکرده باشد؛ او دائم در تکاپو است و تمام مشغله‌اش انجام کارها بر اساس تشخیصی است که از میل و خواستۀ مولایش یافته است. او هیچ‌گاه نمی‌تواند بی‌تحرک باشد و نمی‌تواند کارها را تمام‌شده تلقی کند و حتی وقتی کارها در معرض و منظر مولا قرار می‌گیرد، آرام و قرار ندارد؛ خوف و ترس از همان عظمت و مقام مولا و سطوت و هیبتش لحظه‌ای فتور و سستی برایش باقی نمی‌گذارد...اگر واقعاً این عظمت و جلالت در نظرش بزرگ باشد، آن خوف هم کنار نخواهد رفت و لذا در کاری که مولا حتی ایرادی از آن نگرفته، جنبه‌ای از کمال نمی‌بیند که "من این کار را خوب انجام دادم." یا بدتر اینکه "این من بودم که این کار را خوب انجام دادم." چون در این فرض‌ها او هیبت و جلالت مولا را به‌واقع فراموش کرده است و به خود و محسناتی از خود(واقعی یا توهمی) مشغول شده است و لذا خوف در ذهن و ضمیرش زائل شده است و همین لحظاتِ آرام و قرارِ به خود مشغول شدن باعث می‌شود که جانب مولایش را فراموش کند و در همین لحظات یادش رفته است که او باید مشغول خدمت و انجام کارهایی باشد که مقام بندگی‌اش اقتضای آن را دارد. 🔰بنابراین خائف دو خصوصیت می‌یابد؛ دائم مشغول کار است و در کار سستی ندارد و مهم‌تر اینکه به هیچ جنبه کمالی در کارش و در خودش که کاری کرده است، بیهوده مشغول نمی‌‌شود یعنی ذهنش وارد این وادی نمی‌گردد و به همین خاطر عمل او عملی توأم با عجب و استکبار نیست زیرا به محض اینکه در عملش و در خودش جنبه‌ای از کمال ببیند به آن خشنود خواهد شد و همین باعث فتور عمل و نیتش در رعایت جانب جلالت و عظمت مولا می‌گردد؛ این هیمنه مولا در ذهن و ضمیرش و خوف ناشی از آن، عملش را خالص می‌گرداند زیرا هر عملی در نزد او نارسا و ناقص است و تناسبی با آن عظمت ندارد. ای‌بسا صرف انجام عمل مطابق خواست مولا تمام ذهن و ضمیرش را پر کرده باشد و سکوت مولا در نظرش هم باعث رضایت به آن عمل حتی از این باب که مولا چیزی نگفت و سکوتش علامت رضایت بود هم نشود، زیرا این میزان هم یعنی توقف در عمل و او اگر خوف از مولا داشته باشد، نمی‌تواند این میزان هم در عملی که گذشته، توقف داشته باشد و نسبت به آن چنین محاسبه پسینی اِعمال نماید زیرا اکنون و پس از گذشت آن عمل، همان خوف وجود دارد و این خوف، آرامشی برای رضایت به عمل قبلی که مورد سکوت مولا بوده است هم باقی نمی‌گذارد، چون اکنون که کاری گذشته است، وقت کاری دیگر است نه پرداختن به کاری که گذشته است و حتی اگر قرار باشد به آن بپردازد از این جهت که ناقص و نارسا و لایق شأن مولا نبوده است به آن می‌پردازد و راهی می‌جوید که در اَعمال بعدی و کارهای دیگر، این میزان قصور و نقص را هم تدارک و جبران کند، گرچه در برآوردن این آرزو هم ترسان است. 🌿بدین‌ترتیب مشخص می‌گردد در عمل خائف نسبت به خدای متعال به‌عنوان مولایی بی‌نقص و البته در اوج جلالت و ورای هر جلالت ظاهری، چه میزان اتقان و خلوص و عدم توجه به منیّت می‌تواند جلوه کند؛ عملی که در آن ریا و سمعه و مانند آن هم جایی ندارد زیرا خائف از خدای متعال، غیری نمی‌بیند والّا باید خوفش را بین خدا و آن دیگری توزیع کند و این خلاف فرض است. 🔸طبیعی است که اگر منشأ خوفِ خائف، درک ناقص از عظمت حق تعالی باشد، خوفش هم خوفی نارسا خواهد شد و عملش نیز به همان میزان در معرض فساد قرار خواهد گرفت. پس عمل خائف زمانی خواستنی است که خوف خائف از سر فهم درست و جدی عظمت حق تعالی و کوچکی و نارسایی خود و کارش باشد نه چیز دیگر. @abbas_heidaripour
هدایت شده از شرح حال
✍ منتظر رزق خودت باش... 🔻 در دستگاه خدا و اهل بیت وقتی وارد می‌شوی، باید کار را بسپاری به آنها و جلو برویی ببینی چه می‌شود. در مناجات شعبانیه به خدا می‌گوییم: 👈«أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِى إِلاَّ اَلْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ» خدایا هرچه نگاه می‌کنم هر آنچه از امورم را سرپرستی کرده‌ای خیلی زیبا و عالی بوده است؛ خدایا امورم را آنطور که شایسته تو است، سرپرستی کن، نه آنطور که من شایستگی دارم. وقتی می‌توانی این طور سخن بگویی که بفهمی همه بدی‌هایت از خودت است و همه خوبی‌هایت از خداست‌. 🔻 پنجشنبه گذشته شهادت امام کاظم(علیه السلام) در حرم آقا امام رضا (علیه السلام) بودم. نزدیک ظهر رفیقم عجله می‌کرد تا موقع نماز به آنجایی که می‌خواست برسد ولی من آرام می‌رفتم تا ببینم چه می‌شود و کجا روزیمان می‌شود. موقع نماز رسیدیم به یکی از مساجد گوهرشاد و همانجا بعد از زیارت جای دنجی برای استراحت پیدا کردم. 🔻 شب که شد زودتر رفتیم تا از برنامه‌های حرم به ویژه مناجات شبانه حاج منصور ارضی جا نمانیم. تا شروع برنامه حاج منصور خیلی طول کشید و خواب آلود شده بودم و یاد آن کنج دنج افتادم. رفتم کمی استراحت کنم که دیدم از آنجای دنج صدای جمعیتی و روضه خوانی می‌آید. حالم گرفته شد و گفتم آمدیم استراحت کنیم! ولی باشد اشکالی ندارد یک جایی پیدا می‌کنم چُرت می‌زنم، هرچه جلوتر رفتم دیدم جمعیت بیشتری هستند و صدای روضه واضح‌تر و خوش‌تر است. شاید ۳۰۰ جوان آنجا بودند که میانگین سنی‌ آنها بیشتر از ۲۰ سال نمی‌شد. معلوم بود اکثرا از جنوب شهر مشهد هستند و چهره‌ها کمی غلط انداز، دعای کمیل بود ولی هر یک خط یک روضه داشت، چه روضه‌ای و چه گریه‌هایی! از بهترین جلساتی بود که در عمرم تجربه کردم، حال جلسه کیفیت روضه خوانی و گریه‌ها بی‌سابقه بود. روضه خوان روضه را عالی می‌خواند اما در خواندن متن دعا چندجایش را اشتباه خواند. جمعیت هم معلوم بود سیم‌هایشان موقع روضه خیلی وصل است ولی موقع دعا آن شور را ندارند. وسط دعا خواندن نفر بغلی‌ام که کتاب دعایش باز و گویش رویش بود حوصله‌اش سر رفت و ظاهرا سری به اینستا زد، یک لحظه چشمم به گوشی‌اش افتاد، خانمی مشغول حرکات موزون بود. چند لحظه بعد همان طرف با تمام وجود مشغول یا الله و یا رحمان گفتن و گریه زیاد همراه روضه بود! اینها برخلاف آنهایی که خودشان را خیلی قبول دارند اصلا خودشان را قبول نداشتند و راحت می‌گفتند: خدایا غلط کردم، خدایا من بدم اما دوستت دارم. 🔻 اگر در مجلس حاج منصور بودم و خیلی هم حال می‌کردم، تهش از نفسم راضی می‌شدم اما «شَرُ الاُمُورِ الرِّضا عَنِ النَفسِ» متکبر می‌شدم و «َمقَتُ النّاسِ المُتِکبِّرُ» اما حال و هوای اینها را که می‌دیدم هم حال می‌کردم هم می‌فهمیدم چقدر کوچکم. 🔻 ما اگر کوچکی بلکه هیچ بودن خودمان در درگاه الهی را بفهمیم، گناهمان، هرچه هم بزرگ باشند در مقابل عفو و رحمت الهی ناامیدمان نمی‌کند و عمل‌مان هم هرچه هم بزرگ باشد در درگاه عظمت و جلال الهی امیدوارمان نمی‌کند. پیامبر خدا با آن عباداتش می‌گوید: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ» حالا من چه بگویم! ما هرچه هم عبادت کنیم اگر فکر کنیم کاری کرده‌ایم، مصداق این آیه هستیم که: «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء» 📌 خداوندا ما به تو پناه می‌بریم از سنت اضلالت و از تو می‌خواهیم به فضل و رحمتت ما را در سنت هدایت خود قرار دهی.🤲 https://eitaa.com/sharhe_hal
جامع‌ترین پرتال تمدن نوین اسلامی موسوم به «آمِنٰا» (http://amena.bou.ac.ir) در دانشگاه باقرالعلوم ع رونمایی شد. پرتال تمدن نوین اسلامی در پی گفتمان‎سازی و نهادینه کردن بینش تمدنی با استفاده از«دانش تمدن» و «پژوهش‌های تمدنی» در ایران امروز، جهان معاصر اسلام، و دنیای کنونی غرب است. رویکرد اصلی این پرتال، نگاه نو به تمدن در اکنون و آینده جهان اسلام است. در این رویکرد، علاوه بر مطالعات تاریخی تمدن که پیش از این وجود داشته است، مطالعات نظری تمدن، مطالعات اسلامی (و الهیاتی)ِ تمدن، مطالعات راهبردی تمدن، مطالعات تطبیقی تمدن، و مطالعات تمدن در ایران امروز مورد توجه و تمرکز قرار می‌گیرد. @Habibollah_Babai
🔰 آنچه در جشن شب نیمه شعبان و در بخشی از مسیر حرم تا حرم دیدم: ۱) وجود ملیت‌های مختلف از پاکستانی،افغانستانی، و هندوستانی و غیره به چشم می‌آمد به‌ویژه افغانی‌های عزیز مقیم ایران. ۲) پیرزنان و پیرمردانی که مشتاقانه با وجود دشواری مسیر ولو سوار بر صندلی چرخ‌دار یا دست به عصا به سوی مسجد مقدس جمکران راهی شده بودند، زیبا و دلکش بود. ۳) کودکان و نوجوانانی که مشتاقانه سرودخوانی می‌کردند؛ البته دو دسته بودند: نوجوانانی که در قالب گروه‌های سرود ساماندهی شده بودند و به‌صورت پیوسته اجرا داشتند و دیگرانی که بدون ساماندهی دعوت برگزارکنندگان سرودهای سلام فرمانده۱ و سلام فرمانده۲ را اجابت می‌کردند و خیلی‌هایشان روان و از حفظ و البته با شور فراوان آن را اجرا می‌کردند؛ اینکه یک سرود جدید مانند سلام فرمانده۲ به این سرعت توسط کودکان سرزمین‌مان حفظ و استقبال می‌شود برایم جالب بود. البته صدای گریه مخاطبانی از حضار هم که احساس و فهمشان به هم دوخته شده بود، حال را دگرگون می‌کرد. ۴) در میان همه مواکبی که من دیدم، یکی از مواکب با نظم و ترتیب و دقتش در انجام جزییات کارها و پذیرایی بسیار جذاب می‌نمود؛ از یک‌سو طراحی بصری موکب و پاکیزگی آن چشم‌نواز بود، از دیگر سو تدابیری که برای کنترل فشار جمعیت و پاسخ‌گویی به‌موقع حین پذیرایی شده بود جالب می‌نمود. حتی برای ارتباط بعدی با مخاطبان موکب، طراحی صورت گرفته بود. پاکیزگی و تدابیر مربوط به آن از حیث هدایت پس‌آب نظافتی و مانند آن هم دیدنی بود. درباره کنترل فشار جمعیت من را به یاد قصه خروجی مرز مهران در موسم اربعین و بسیاری از بی‌تدبیرهای مرتبط با هدایت و کنترل جمعیت انداخت و به نظرم آمد چقدر عقل عمومی پرداخت‌شده در حیطه هیئت‌های مذهبی می‌تواند به کار تدبیر عمومی کشور و افزایش عقلانیت اداره هم بیاید. ۵) برخی بدسلیقگی‌ها در روند اجرای مراسم خود مسجد که حوصله مخاطب عمومی را سر می‌برد و در چهره و کلام اطرافیان می‌دیدم، هم جزیی از این مراسم بود! ۶) رفت‌و‌آمد نسبت به سال‌های پیشین در این سال‌ها با توجه به افزوده‌شدن مسیر حرم به حرم و امکاناتی که می‌تواند بر این بستر سوار شود(مانند سرویس‌های بهداشتی) بهبود یافته است اما هنوز مشکلات جدی وجود دارد که گاه کار را برای کودکان و افراد مسن خیلی دشوار می‌سازد. ۷) از منظر مطالعات فرهنگی، نشانه‌شناسی و معناشناسی فرهنگی مسیر حرم به حرم بالاخص در چنین موسم‌هایی از اهمیت بالایی برخوردار است که فقر پرداخت به آن را حس می‌کنیم. گویی زبان ما الکن و چشمان صاحبان ادبیات علمی این عرصه‌ها از دیدن اصل پدیده کور است. البته نمی‌دانم به لحاظ نقشه جامع شهری آیا در آینده این مسیر زیر آوار ساخت‌و‌ساز مراکز فروش آن‌چنانی و هتل‌های خاص و مانند آن در دو سوی مسیر، مدفون خواهد شد یا آنکه این دلالت‌های فرهنگی تقویت می‌گردد. ۸) نوجوانان و جوانان رهاشده در عرصه تربیت که هریک با ترکیبی از انواع اغراض مثبت و منفی نوعاً به صورت «گروه دوستان» حضور یافته بودند و البته به سرعت از یک جا به جای دیگر سرک می‌کشیدند هم جزء دیگری بود که آدمی را وادار می‌کرد از خود بپرسد من برای این‌ها چه کاری کرده‌ام؟ یا برای ایشان چه بر عهده دارم؟ ۹) وقتی در صحن مسجد به یادمان آمد که چیزی برای پهن کردن نیاورده‌ایم و من برای نشستن اعضای خانواده عبایم را به زمین انداختم، خانواده دو نفری کناری(زن و شوهر جوان) کریمانه ما را دعوت به نشستن بر زیرانداز دیگری کردند که همراه داشتند و آن زن جوان خطاب به من گفت:«این لباس حرمت دارد». این جمله واقعاً برای من جالب بود؛ اینکه از منظر بسیاری از مردم عادی و دین‌دار، این میزان احترام به لباس روحانیت در عمق وجودشان نشسته است، تلنگری جدی برایم بود. من مشغول نماز شده بودم که این خانواده خواستند بروند، در دلم خداخدا می‌کردم که پیش از پایان نماز من، راهی نشوند تا بتوانم محبتشان را با جمله‌ای پاسخ دهم. همین‌طور هم شد، خطاب به مرد جوان ضمن تشکر از لطف و صمیمیتشان گفتم: ان‌شاءالله سال آینده با فرزندانتان در این مراسم حاضر شوید... و چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم از این جمله استقبال کرد. ۱۰) در مسیر برگشت وقتی به خودرو رسیدیم و شروع به حرکت آهسته کردیم، خانمی میان‌سال دلسوزانه به من با خطاب حاج آقا(آن چنان که از لباسم پیدا بود) توصیه کرد که خودرو را خاموش کنم و منتظر باشم تا بعد از ساعتی ترافیک سبک شود. این خیرخواهی‌ها هم در این مراسم شیرین بود. @abbas_heidaripour
خداوند غریق رحمتش کند و به خانواده اش صبر دهد ، این نوشته شان بیش از نوشته های دیگرشان به جانم نشست ؛ در آن لذت انقطاع و بریدن و پیوستن به کانون و مرکز برجسته است. بی خودی و خود را رها کردن و سپردن و تسلیم همه در این متن تلألویی خاص خود دارد... انیس النفوس انیسش باد.
📝گزارشی از جلسه با استاد خسروپناه دبیرجدید شورای عالی انقلاب فرهنگی 1️⃣از 3️⃣ عصر روز نیمه‌شعبان جلسه‌ای در منزل یکی از دوستان با حضور برخی روحانیون جوان و قبول دعوت حضور توسط استاد خسروپناه دبیر محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی شکل گرفت که هریک از حضار نکاتی تقدیم کردند. ابتدای جلسه ایشان نکاتی بیان کردند که از جمله آن وقت‌گذاری فراوان و مهم‌تر از آن متمرکزشان بر دبیرخانه بود که جای شکر دارد. بنده هم مواردی را به شرح ذیل بیان نمودم: 📌احتمالا خیلی مطالب تکراری باشد و شاید بهتر بود تقدیم نشود اما از باب تأکید یا ذکر نحوه رویکرد متفاوت به مسئله شاید نکته کوچکی هم قابل بهره باشد. 1️⃣در فرمایشات حضرت عالی اخبار خیلی خوبی بود و بعضی مطالب را که فرموده بودید من هم یادداشت کرده بودم مثلا اهمیت بسیار بالای اقدام در حوزه آموزش و پرورش. 2️⃣اساسی‌ترین نکته‌ای که می‌توانم تقدیم کنم این است که دو تلقی می توان از فرهنگ داشت یکی فرهنگ به‌‌مثابه یک امر در کنار سایر عرصه‌ها یکی هم فرهنگ به‌عنوان امر دمیده و دویده در سایر عرصه‌ها. در فرمایشات آقا و امام این دومی برجسته می‌شود اما در ذهنیت ساختاری ما این اولی جا خوش کرده است و البته در اسناد خود شورای عالی وقتی تفکیک می‌کنیم مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی را، مشخص می‌شود که به این دو جنس همزمان عنایت داشته‌اند. اما نکته من این است که در قصه فرهنگ به معنای دوم چون دسترسی و اخذ و تجزیه و تحلیل آن سخت است خیلی به آن نمی‌پردازیم درحالی‌که به نظر می‌رسد اگر به تأثرات فرهنگ از سایر عرصه‌ها توجه نکنیم گاهی وقت‌ها تصمیماتی که در حوزه فرهنگ مستقیم و مباشر می‌گیریم تبدیل به یک شوخی می‌شود چون جای دیگری سیلی می‌آید و تأثیرش را می‌گذارد و ما می‌بینیم تصمیمات ما زیر یک سیل مدفون می‌شود. لذا به نظرم در کلان ساختار شورا این دو توجه همزمان باید فعال باشد. یعنی یک بخش از شورا باید به آثار فرهنگی این جریان در سایر حیطه‌ها توجه کند و یک بخشی هم باید به فرهنگ بالمعنی الاخص توجه کند. این نکته مهم است و توجه به آن بسیار ضروری است. 3️⃣چند نکته درباره رصد فرهنگی کشور است: الف)خود رصد هم خیلی عریض و دقیق نیست، یعنی ما در رصد مشکل داریم علی‌رغم این رصدهایی که انجام می شود اما اشراف لازم و کافی نیست یعنی حتی در سفارش رصد به دستگاه‌ها باید ورود کرد یعنی مثلاً یک تکه رصد خالی است و در آن رصدی نداریم، این را باید به عنوان قرارگاه ستادی از دستگاه‌ها بخواهیم یا به مأموریت‌های دستگاه‌ها اضافه کنیم. ب)دیگر اینکه در یک نگاه اولیه دو جنس رصد فرهنگی ضروری است که در کشور توجه کافی به آن نشده است: اول- یکی رصد های مکان‌محور؛ بر اساس اینکه چه تحولاتی در چه نقطه‌ای اتفاق می‌افتد این رصد را دقیق ناظر به آن نقطه گزارش می‌کند. گاهی رصد‌ها و گزارش‌هایمان کلی است و وقتی نسبت به آن می‌خواهیم گزارش بدهیم چون رصد کلی است به‌صورت تخت گزارش می‌دهیم درحالی‌که در یک استان این مشکل نیست و در فلان استان این مشکل هست. در تعدادی از دهستان‌ها هست و در تعدادی از دهستان‌ها نیست. تلاش‌هایی مثلاً وزارت کشور انجام داده است اما به نظرم سامانه‌ها هنوز فعال و کامل نیست. دوم- جنس دیگر رصد، رصدهای روندی است. یعنی به صورت استاتیک گزارش‌هایی می‌شود اما چون رصدها منسجم و منظم نبوده روندها را نداریم. ج) مقابل این ها سومی هم عرض کنم؛ چیزی داریم به نام بحث هشدارهای ضروری فرهنگی . یعنی چراغ قرمزها و آژیرهایی باید داشته باشیم که به‌موقع باید آژیر بزند. چند مثال را تقدیم می‌کنم که مرادم در این‌باره مشخص شود: مثال —عدم اقبال به علوم پایه. این را آقا تذکر دادند. مثال—سال 89 تا 96 روند ورودی های کنکور به سمت علوم تجربی غلطیده. این یک فاجعه است یعنی توازن نیروی انسانی و استعدادی شما نامتقارن پیش می‌رود. این هم بر می‌گردد به تصمیماتی که در فلان دولت گرفته شد و تأثیر خاصش را گذاشت. مثال— کاهش ورودی‌های حوزه علمیه؛ راجع به این چندبار هشدارهایی داده شده است ولی مسئله این است که چه طراحی‌هایی باید اتفاق بیفتد؟ مثال—در همین حوزه علمیه بحث خالی‌شدن حوزه قم به خاطر برخی سیاست‌ها از طلبه را داریم. میزان رفت و آمد افراد به دروس خارج خیلی کم شده است و وضعیت رو به نزولی را شاهدیم.(مثل سوق‌دادن طلاب به شهرستان‌ها با منع ایشان از امکان ثبت‌نام در طرح‌های ملی مسکن قم) ______________ به طور کلی راجع به توزیع نیروی انسانی متناسب با استعداد توازن نیست. 4️⃣از این جا می‌خواهم بگویم که قصه پیوست فرهنگی که بارها و بارها در شورا مطرح شده باید به آن بیشتر توجه کرد. • باید مزاج ماجرا را به دست آورد به لحاظ فرهنگ‌شناسی. ادامه👇 @abbas_heidaripour