🌾"ما شهیدان را از دست ندادهایم، بلکه به دست آوردهایم"
🌿1️⃣ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ(نحل:۹۶)(آنچه نزد خداست باقی است)
🌿2️⃣و لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون(آل عمران: ۱۹۶)(کشتگان در راه خدا را مرده نپندارید؛ ایشان در نزد پروردگارشان هستند و روزی داده میشوند)
🌾"ما شهیدان را از دست ندادهایم، بلکه به دست آوردهایم"(شهید بهشتی)
#جان_فدا
@abbas_heidaripour
✋از تاریخ دستان تا دستان تاریخساز
۱)«دست» در ادبیات قرآنی بار معنایی فراوانی دارد. گاه به صورت مفرد و گاه با تعبیر «دو دست» و گاه با تعبیر «دستان» از آن یاد شده است. این کاربستها تا ۱۲۰ بار هم قابل شمارش است و نکته جالب اینکه در آنها اشاره به معنای مادی از دست در کمترین شمار است. برخی خصوصیات دست عبارت است از «ساختن و اقدام»، اینکه عمده اعمال آدمی با دست اوست، اینکه آنچه را میسازد در پیش روی اوست و «حاضر» و در دسترس است و اینکه میتواند ساختهوپرداخته خویش را به هر امر و شخصی اختصاص دهد و «تقدیم» نماید. بنابراین استفاده از کلمه «دست» برای اشاره به معانی مختلفی چون «قدرت و تسلط»، «امر در دسترس»، حتی «امری که در آینده به آن میرسیم»(چون چیزی که توسط فرد ساخته میشود باز هم توسط او قابل بهرهبرداری در آینده است) و مانند آنها به کار میآید.
۲)در قرآن با اینکه برای خداوند از تعابیری چون شنیدن، دیدن، غضب، انتقام، تأسف و مانند آنها استفاده شده است، ولی اضافهشدن کلماتی به خداوند متعال که در کاربست ظاهری و متداول دنیوی دلالت بر عضو بودن دارند، اندکتر است. دو مورد برجسته یکی اضافۀ عین(چشم و چشمان) و دیگری اضافۀ ید(دست بهشکلهای مختلف) به خداوند متعال است. که البته اضافه ید به خداوند یا برخی صفاتش مانند رحمت(با اسم و ضمیر) به بیش از سه برابر اضافه عین به خداوند(ضمیر) میرسد. اینکه خداوند در قرآنش با اینکه بر مثل و مانند و شبیه نداشتن حضرتش تأکید کرده ولی همزمان چنین کاربستهایی را از واژگانی مانند «دست» به میان آورده است، نشان میدهد معنای ارادهشده از دست، فراتر از معنای ظاهری است. و البته این کلمه هم دارای چنین ظرفیت معنایی فوقالعادهای هستند.
۳) در چنین فرهنگی است که «دست» به نمادی جدی و عمیق بدل شده است؛ دستان اباالفضل ع واگویه «ایثار»ی بیبدیل و کمربستگی هدف است، خود دستدادن به نشانه «سلام» و یا به نشانه «بیعت»، دست بر سر یتیم کشیدن به نشانه «محبت»،دستان حضرت زهرا سلام الله علیها که مورد بوسه پیامبر واقع شده است که هم نشانه محبت به «مقام دختر» است و هم توجه به مقام منیف صدیقه طاهره س است، «دستان» جعفربنابیطالب که بال پروازش در ملکوت الهی گشت تاآنجاکه در این پرواز ملقب به طیّار گردید و بسیاری موارد دیگر.
۴) اساساً میتوان تاریخ بشر را تاریخ دستان نامید زیرا آدمی در وجه جمعی خویش و به اختیار و ارادهاش، با دستانش در کار ساخت جامعه و فرهنگ و تاریخ و تمدن است و حتی آنچه را که ساخته است در آن زیست میکند و بر آیندهاش در حیات روزمره مؤثر است. تصرف و ساخت و حتی پیشبرد دانش از مجرای دستان صاحب علم، یا جنگیدن و بازکردن گرهها، همه با دست صورت میبندد. و البته گونههای تاریخ به تفاوت رویکرد و هدف دستان، متنوع و مختلف است؛ همانگونه که دستانی در مسیر باطل، مشغول مسدود کردن مسیر حقاند و باید از تصرف در عالم بریده گردند(تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ(مسد:۱)) ،باید دستانی باشند که مسیر حق را بگشایند(قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنين(توبه: ۱۴)) بدینترتیب:
۵) باید از دستانی سخن گفت که تاریخ را در ورای جریان روزمرگیهایش به پیش میبرند، مسیر آن را عوض میکنند و آن را ارتقاء میبخشند؛ اینها دستان تاریخسازند و ازاینرو تاریخ را درحقیقتش باید تاریخ این دستان دانست نه دستانی که فقط "اینک" را به پیش میبرند؛
دستان بستۀ علی ابن ابیطالب ع گرچه بهظاهر تصرفی نکرد اما بستر رشد و ابتلاء عظیم الهی را در تاریخ فراهم نمود، دستان و بازوی زهرای اطهر که زیر ضربات ستم کبود گردید، دستنکشیدن از ولی الهی را برای همیشه تاریخ آموزگار شد، دستان عباسبنعلی ع وفا و عهد و استقامت را شرمنده ساخت،
و اکنون از آن زمان که دستان روحالله بر فراز سرهای شیدا، تاریخ ایران را زیر سایه ولایتالله کشید، دوباره حدیث دستانِ تاریخساز، سازی نو نواخته است؛
دستان جهادگران و مجاهدان
دست حسین خرازی
دستان بسته غواصها
و گاه یک دست هم برای این همه بس است، چون تاریخ و تحملش را هم باید انصاف داد:
دست سیدعلی
دست آرتین
و دست بریده و سوختۀ حاج قاسم
تاریخ برای ما، بازهم مرثیۀ «دست» و مظلومیت «دست» و البته اقتدار «دست» و امیدآفرینی «دست» است...
دست حق یارتان!
#دست
#جان_فدا
@abbas_heidaripour
🔰حاج قاسم در فاصلۀ بین دو سخنرانی
1️⃣از 2️⃣
اخیراً دو برش از دو سخنرانی حاج قاسم دیدم. اولی، سخنرانی او در مراسم تودیعش از فرماندهی سپاه کرمان و بهتبع طلیعه مسؤلیتش در سپاه قدس بود و دومی آخرین سخنرانی او در جمع فرماندهان سپاه از سراسر کشور.
هر دو سخنرانی در محیط رسمی و با حضور نظامیان و در قالب یک مراسم نظامی رخ داده بود.
اجازه دهید هر دو را مرور کنیم:
اولی) این سخنرانی در شرائطی صورت گرفته است که حاجی بارها از پذیرش مسؤلیت جدید سرباز زده تا به خاطر این تعویقها، دیگری را به این مسؤلیت بگمارند. اما در ذهن حاجی چه میگذرد که این پیشنهاد را پس زده است. این را در همان دقایقی از سخنرانی تودیعش میتوان فهمید. او با حالتی احساسی و گریان توضیح میدهد «من با تمام وجود(به خاطر این جابجایی) نگران دو موضوع معنوی هستم و نمیتوانم آن را از خودم دور کنم. اولین موضوع که از دیگری مهمتر است تودیع مهمترین دورۀ عمرم محسوب میشود، دورهای دلانگیز و جستوجوگرانه؛ چه خوش بود که اگر این دوران به شهادت ختم میشد اما تقدیر بهگونهای دیگر رقم خورد. افسوس که جامانده منم. و نکته دیگری که من را نگران میکند، زیارتگاههایی است که در این شهر داشتم[اینجا هقهق گریه شانههای حاجی را بهشدت تکان میدهد] که والله با کمتر امامزادهای آنها را عوض میکردم؛ پیرزنها، پیرمردها، بچهیتیمهایی که عشق وجودی من بودند و من همه امیدم به دعای آنها بود و افتخارم این بود که از دعای آنها بهرهمند میشدم.» در این هنگام یادداشتی به دست حاج قاسم میدهند. او با اندک فاصلهای یادداشت را میخواند. مضمون آن، دعوت حاجی است که «بر احساساتتان غلبه کنید» و بعد ایشان در پاسخ میگوید: «والله این همه وجود من است والله احساسات تنها نیست. والله اعتقاد درونی من است.»
دومی) حاج قاسم در این سخنرانی که در بیستوسومین مجمع عالی فرماندهان و مسؤلان سپاه در مهرماه ۱۳۹۸ و چندماه قبل از شهادتش انجام شده، درصدد تبیین خصوصیات متمایزساز سپاه است، ایشان نقطۀ کانونی را انجام کار بر مبنای «عمل مقدس» معرفی کند و آن را مقابل «عمل بزرگ» و حتی «عمل استراتژیک» قرار میدهد و میگوید اینها ماندگار نیست. از اسکندر و نادر مثال میزند که گرچه کار بزرگ کردند و حتی ملتی را خوشحال کردند ولی ملتی دیگر از ایشان متنفر است.
او مثالِ عمل مقدس را عمل امام حسین ع میداند که در آن خودخواهی و خودمحوری و جاهطلبی و خویشاوندپروری راه ندارد. او عمل مقدس را برخاسته از روح حماسی و انقلابی میداند و تا این روح نباشد خالق این عمل نخواهد بود؛ لذا افراد فاقد این روح ممکن است بتوانند عمل بزرگ و حتی راهبردی مرتکب شوند اما عمل مقدس و تاریخساز و اسوه ،به جا نخواهند گذاشت. سرچشمه این عمل مقدس را غیرت، شجاعت، عظمت، حقیقت و دفاع از حق میداند. میگوید «هویت عمل مقدس ندیدن خود است» مرتکب عمل مقدس «دیگران را میبیند و تنها چیزی که نمیبیند خود است». حاج قاسم به شبهای عملیات مثال میزند که در آن منیت و خودیت وجود نداشت و باز میگوید: «عمل مقدس یعنی خودفراموشی».
نکته جالب این است که در این سخنرانی حاج قاسم مکرر به یادداشتش مراجعه میکند و برای مرور سرفصلهایی که برای ارائه تنظیم کرده است مکرر عینک مطالعهاش را به چشم میزند. در این سخنرانی خبری از غلیان احساسات و اشک ریختن نیست گرچه در آخر این فراز به ناگاه یک جوشش درون حاجی شکل میگیرد و البته این بار خود حاجی عنان احساس را بهکلی در دست دارد.
تفاوت این دو سخنرانی در چیست؟
موهای سپید حاج قاسم در این سخنرانی و موهایی سیاهی که در سخنرانی اول به چشم میآیند آیا تمام تفاوت این دو سخنرانی است؟ یا اینکه غلیان احساس در یکی و کنترل احساس در دیگری و سخنرانی به سبک رسمی در یکی و سخنرانی به سبک غیررسمی در دیگری تنها تفاوت است؟
ادامه در متن بعدی...
#جان_فدا
@abbas_heidaripour
🔰حاج قاسم در فاصلۀ بین دو سخنرانی
2️⃣از 2️⃣
۱) ما با یک شخصیت واحد روبهرو هستیم. او البته در صیرورت ارتقایی است. عشق به شهادتش ابداً کمرنگ نشده است. شاید در ابتدا تصور میکرد با پذیرش فرماندهی سپاه قدس مجبور است به اقتضای کار ستادی، از تپهها و کوههایی که در سپاه کرمان هر روز و شب در پی شهادتش آنها را میگشت و امنیتشان را تأمین میکرد، تا حد زیادی فاصله بگیرد. او نگران است که مبادا این مسؤلیت جدید او را از شهادت دور کند. او البته به خوبی تقدیرات الهی را میفهمد و میداند که خدا در هر جا و هر زمان میتواند نعمت شهادت را به شهدایش برساند اما حاجی به خودش غرّه نیست و میداند گاه مسؤلیتها میتواند حجاب رشد باشد. البته او نشان داد اهل خرق حجاب است، حتی حجابهایی نورانی چون مسؤلیت سپاه قدس در نظام انقلابی ایران.
۲) حاجی در سپاه کرمان گویی در طی سالیانی، سبکی از فرماندهی را که آمیخته به خدمت متواضعانه نسبت به مستضعفان و مظلومان بود برای خویش پدید آورده بود. سبکی که روحش را صیقل میداد و از قِبَل خدمت به خلقالله جان تشنهاش را سیراب میکرد. او نگران بود که مبادا با پذیرش مسؤلیت جدید نتواند این سبک را حفظ کند، نکند از موضع خدمت به خلق فاصله بگیرد و نتواند به خلق خداوند از نزدیک خدمت کند. اما سیره او در سپاه قدس نشان داد، روح بیقرارش نه تنها در قالبها زندانی نمیشود بلکه قالبها را تبدیل به کالبدهای رهوار پذیرای این روح میکند. او در سپاه قدس گسترۀ خدمت خاکسارانهاش را افزود و البته این باعث نشد هماستانیهایش را فراموش کند.
۳) حاج قاسم در میانه هر دو سخنرانی یک شخصیت است. در اولی تشنگی به خدمت را با احساسات وجودی خود متبلور میسازد و در دیگری ادبیات پخته و پروردهای را در تبیین این خدمت که جانمایهاش ندیدن خود است، به میان میآورد. در تجربه تاریخی عرفان، عرفان قرون نخستین که با ادبیاتی مجمل و سرشار از عشق و محبت به میان میآید در قرون بعدی ادبیاتی فاخر و انسجامیافته به خود میگیرد و قدرت توصیف تفصیلی از خود مییابد و البته وجه معرفتیاش قدرتمند میگردد. فاصله این دو سخنرانی حاجی را میتوان با این پدیده تاریخی مقایسه کرد. جالب است که حاجی در خلوتها و گفتگوهای غیرکاری در مدت فرماندهی بر سپاه قدس بارها در قامت یک آموزگار معنوی ظاهر میشود و با کلامش از زبان اهل معنا، شهدا و روایات و حتی اشعار معنوی، نه تنها داعی به عالم معنا میگردد بلکه نکات و ظرایفی را هم آموزش میدهد.
۴) اینکه چرا حاجی پیرزنان و پیرمردان و یتیمان و دعای خیرشان و حضورش در نزد ایشان را بالاتر از بسیاری امامزادگان میبیند و بر این دریافت و ارزشگذاری از قسم جلاله «الله» برای بیان اطمینانش استفاده میکند، جای تأمل دارد. شاید او در رسیدگی به آن مظلومان و مستضعفان خود را مشغول خدمت و خاکساری میداند اما به درستی گمان دارد که در مقام زائر ایبسا این حال انکسار و خاکساری در تمامیتش دست ندهد. شاید در مقام مقایسه بتوان آنچه را که حاج قاسم زیارت امامزادگان میبیند مشابه قنوت دانست و آنچه که در خدمتش مییابد مشابه حال سجده در نظر گرفت تا فهم این فاصلهگذاری و ترجیح حاج قاسم روشن شود. هر دو خوب و نیکویند اما در یکی با اینکه اظهار ذلت رخ میدهد ولی این اظهار بهشکلی راستقامت و ایستاده انجام میشود و اما در دیگر بالاترین عضو(سر) نیز بر خاک قرار میگیرد و این حال و صورت تناسبی تمام با مقام بندگی دارد.
۵)در هر دو سخنرانی ما با چیزی مواجه میشویم که میتوانیم آن را تقابل میان فرهنگ سازمانی و سازمان فرهنگی یا رسمیت و صمیمیت یا تقابل میان عقلانیت رسمی و عقلانیت وجودی، یا عقل عرفی و عقل استعلایی و یا...نامید. وقتی کسی به حاجی در سخنرانی تودیعش تذکر میدهد که بر احساساتش غلبه کند، لابد این غلیان احساسات را شایسته چنین مراسمی نمیداند و حال آنکه پاسخ حاجی این است که اینها عین وجود من و عین اعتقادات من است. در سخنرانی دوم اما حاجی همین واقعیت وجودی خویش را با بیانی فاخر و متکی بر مبانی مکتبی تئوریزه میکند. در این سخنرانی او حتی به فکرهایی که تا سطحِ قابلِ تجلیلِ راهبردی برآمدهاند طعنه و تعریضی بسیار پنهان میزند و البته قصد آن را هم ندارد ولی درعمل درحال نقد فرهنگ و فکری است که عظمت و بزرگی را در فعل بزرگ و راهبردی میبیند و ایبسا این را در پوششی ظاهری از دین انجام میدهد یا بین آنچه میاندیشد و دینداری تعارضی نمیبیند اما بالعکس حاجی داعی به فعل مقدس است، فعل بزرگ در نظر حاجی آن است که هیچ خودخواهی در آن نباشد.
فکر، ذکر، و حتی فرماندهی حاج قاسم همواره ترجمانی از این جملات پیر خمین ره است:« خدایا! ما بندگانی هستیم که هیچ نداریم، ما هیچیم، و هرچه هست تویی.»
#جان_فدا
@abbas_heidaripour
برشی از سخنرانی تودیع فرماندهی سپاه کرمان
https://www.aparat.com/v/19XoJ/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%87_%D8%A7%D8%B2_%D8%A7%D8%B4%DA%A9_%D9%87%D8%A7_%D9%88_%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%AD%D8%A7%D8%AC_%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85
برشی از آخرین سخنرانی حاج قاسم در جمع فرماندهان سپاه کشور
https://www.aparat.com/v/RDLu4/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%85%D8%B9_%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87_%D8%B1%D8%A7_%D8%AF%D8%B1
پدر شهید حسین بواس که تنها پسرش را تقدیم دفاع از حرم نموده است با لبخند میگوید:
در خمس یک پنجم مال را میدهند، زکات باید به حد نصاب برسد، من اما تمام مالم را دادم.
امام خمینی(ره): شما خانوادههاى شهدا با شهادت افتخارآفرينان اين مرز و بوم به جهان فهمانديد كه از همه عزيزان در راه اسلام خواهيد گذشت. شما چشم و چراغ اين ملتيد، خداوند يارتان باد. شما با ايثار فرزندان و جوانان و عزيزان خويش به همه نشان داديد كه توطئههاى داخل و خارج نخواهد توانست بر اين ملت مصمم پيروز شود. (۲۲ بهمن ۱۳۵۹)
@abbas_heidaripour
در فکر بودم در شب شهادتش چه تصویری از او منتشر کنم تا شاید من هم بگویم در خیل دوستدارانش هستم؛
تصویری جدی از یک فرمانده میدان؟
تصویری خندان از پدری مهربان که غرق در لذت دیدن و مجاورت فرزندان شهداست؟
تصویر فرزندی که بر پای مادرش سر نهاده است؟
یا تصویر فرزندی که کف پای پدرش را میبوسد؟
یا تصویر سربازی مقابل ولی امرش وقتی که دستی را به نشانه اطاعات نظامی بالا آورده و دستی دیگری را به نشانه ارادت بر قلبش نهاده؟
یا تصویر دیگرش چون یک طفل خود را در میان دستان پرمهر ولیاش غرق کرده است؟
یا تصویرش وقتی که در عزای بهترین فرزندان عالم، حسینبن علی(ع) یا مادرش(س) زانوی غم در بغل گرفته؟
یا تصویرش وقتی که در میان مجاهدان حق، مژده پیروزی حقیقی میدهد؟
یا تصویر نمازش وقتی که در مناجات با معبود غرق است؟
یا تصویرِ تصویرش در دستهای پیرزن روستای قاسمآباد؟...
تصویرهای حاج قاسم بدون آنکه بخواهم آنها را مرور کنم در قلبم منعکس میشود و مییابم که من هم همانند ایرانیان و بسیاری از غیرایرانیان شیفته این مرد هستم؛ خدا را شکر که من هم یکی از ایشان هستم.
...اما دستنوشته آخر حاج قاسم را به حال آخرین لحظات حیات دنیایی او نزدیکتر یافتم....
در این تصویر اثری از خط حاج قاسم هست ولی دیگر خبری از بدن مطهرش نیست..
اینک دستخط او و بلکه خط او میراث ماست....ایکاش من هم چنین پاکباز جرأت مواجهه با حقیقتی را داشته باشم که حاجی یک عمر عاشقش بود...ای کاش رشحهای از عشق او به معبودش هم در جان من بنشیند...
✋حاجی دست من را هم بگیر
@abbas_heidaripour
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این لحظات، لحظات تحقق این دعا در سه سال پیش است.
این تصاویر یک دنیا معنا دارد.
حاجی هیچوقت اهل خودنمایی نبود...ولی اینجا هم باز بیتکلفی و تواضع حاجی خودنمایی میکند.
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي
@abbas_heidaripour
این دو کالبد تا آخر با هم ماندند....تا در آخر با هم یکی شدند....
رضوان الهی گوارای وجودشان
@abbas_heidaripour
۱) شهید مطهری در کتاب نفیس جاذبه و دافعه علی ع، ابتدا مردمان را به چهار دسته تقسیم میکند؛ آنانکه نه جاذبه دارند و نه دافعه، دسته نخستاند که شهید ایشان را بیاثر و بیخاصیت میداند. اما آنانکه فقط جاذبه دارند و هیچ دافعهای ندارند، نقد شهید به ایشان آن است که اگر محبت با حقیقت توأم نباشد ارزشی ندارد و اگر با حقیقت توأم شد، مسلکی میگردد و مسلک، خواهناخواه عدهای را دفع خواهد کرد؛ ایشان دسته دوماند. دسته سوم کسانی هستند که فقط دافعه دارند، از نگاه شهید و براساس مبانی دینی، ایشان ناتوانترین افراد انسانیاند. میماند دسته چهارم که هم جاذبه دارند و هم دافعه. از نظر استاد مطهری انسانهای مسلکی که عقیدهای دارند و در راه عقیده خویش فعالیت میکنند، همین دستهاند.
۲) سپس این دسته چهارم را چندگونه میدانند؛ گاه جاذبه و دافعه هر دو قوی است و گاه هر دو ضعیف و گاهی متفاوت است. از نظر ایشان افراد باشخصیت آناناند که جاذبه و دافعهشان هر دو قوی است. وجود این قوت باعث میشود اینگونه افراد را صاحب شخصیت بدانیم نه آنکه قابل ستایش بدانیم. و البته میافزایند که در دنیای انسانی(بهخلاف مغناطیس مادی) این افراد همسنخ هستند که با جاذبه همدیگر را جذب و افراد غیرهمسنخ یکدیگر را دفع میکنند. چنانکه شخصیت صاحب عدالت و شرف، عناصر خیرخواه و عدالتجو را بهسوی خویش جذب میکند و هواپرستان و پولپرستان و منافقان را از خویش طرد میکند و شخصیت جانیان، جنایتکاران را به خویش جذب و نیکان را از خود دور میکند.
۳) شهید مطهری سپس حضرت امیر ع را هم دارای جاذبه و هم دافعه، آن هم در حد اعلایش معرفی کرده، صریحاً میگویند: «علی مردی دشمنساز و ناراضیساز بود. این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست. هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصاً انقلابی که در پی عملیساختن هدفهای مقدس خویش است و مصداق قول خداست که: يُجَٰاهِدُونَ فِی سَبِيلِ ٱللَّهِ وَ لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ (در راه خدا میکوشند و از سرزنش سرزنشگری بیم نمیکنند.)[اینگونه است](مائده:۵۴)».
۴) اینکه یک نشریه مهد بهاصطلاح آزادی که ذکر نام نحسش شایسته پرداخت کفاره است، در وهن شخصیتی چون سیدعلی خامنهای حفظه الله تعالی حد اعلای جد و جهد پلید خویش را به میدان آورده است، امر غریبی نیست زیرا این همان نشریهای است که به ساحت زیباترین مخلوق الهی یعنی حضرت ختمی مرتبت(ص) اسائه ادب نمود و پلشتی خویش را آشکار نمود. و اگر این مجموعه پلید اینک همان مسیر را درباره رهبر انقلاب اسلامی پیموده، براساس آنچه از شهید مطهری آموختیم، سند طیب باطن و وجود ویژگیهایی است که ارواح پلید و شیطانی آن را تاب نمیآورند. ازاینرو چنین عملی به نظر نگارنده این سطور بیش از آنکه سبب عیب و ایرادی برای سید ما باشد، در باطن و واقعیت خویش حاوی تجلیلی برجسته از اوست؛ اینک نیروهای شریر، دیگر نمیتوانند با سکوت خویش درباره سیدعلی و سانسور اخبار مرتبط با او، آوای حقخواهانه او و انقلابی که آن را رهبری میکند از گوش طالبان حق بپوشانند؛ عظمت انقلاب ما و رهبرانش اینک آنچنان عالمتاب است که جز اظهار موضع آشکار آنچنان که شایسته باطن خبیث شیاطین است، چاره دیگری برای ایشان نمانده است و ایشان همان چیزی را آشکار کردهاند که در درون خویش انباشته نمودهاند؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست. حال که به تعبیر قرآن از شدت خشم بر ما عَضُّوا۟ عَلَيْكُمُ ٱلْأَنَامِلَ مِنَ ٱلْغَيْظِ، پاسخ آن است که خود قرآن فرموده است: قُلْ مُوتُوا۟ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ( آل عمران: ۱۱۹)
@abbas_heidaripour
🚩🏴در رسای مادر پسران
دیشب در حرم حضرت معصومه(س) هیئت سینهزن عرب اشعاری میخواند.
مصرعی از این اشعار، دنیایی از حزن و غم را به دلها میبارید.
این مصرع لحظۀ دفن امالبنین(س) را تجسم میکرد که اینک کمکی از چهار فرزندش در میان نیست.
🔳 منْ نَزَلَتْ لَحْدَها....اَتُریدُ اَرْبعَ وَلَدِها
▪️ای آنکه در لحد امالبنین قرار گرفتهای...آیا برای دفنش چهار فرزندش را به کمک میخواهی؟
أَلاَ لَعْنَةُ ٱللَّهِ عَلَی ٱلظَّلِمِينَ(هود: ۱۸)
@abbas_heidaripour