11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم)
🔸در طبقه منفی هشت هیچ نوری نبود، خداوند آن افراد را رها کرده بود و به حال خودشان واگذار شده بودند. از ته قلبم از همه خواهش میکنم عاجزانه دعا کنند که هیچکس به جایی نرسد که بخواهد خودکشی کند، چون خودش را نمیکشد بلکه به بدترین جای ممکن منتقل میکند. جایی که خدا میداند واقعا نمیتوان توصیف کرد ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ebc3hc7
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۰
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم)
🔸به طبقه پنجم آمدم. به شکل وحشتناکی درون حوضچه ی مذابی پرتاب شدم و سخت درگیر شدم. حق شخصی را خورده بودم، وقتی وارد دهانم میشد ذوب میکرد تا از جسمم بیرون بیاید و زمانیکه از جسم من بیرون میآمد دوباره آن تعفن را میخوردم و این تکرار میشد ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/xoy6m89
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۰
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم)
🔸حالت مار بسیار وحشتناکی آمد من را به طبقه چهارم پرتاب کرد که این طبقه مربوط به مخلوقات الهی بود. من با کفشم لانه ی مورچه ها را خراب کرده بودم و تعدادی از آنها را کشته بودم به اندازه ی تک تک آنها من را صد بار کشتند و زنده کردند. مورچه من را میگرفت و با سر به زمین میکوبید ، با هر موجودی که اینجا برخورد کرده بودم پله پله تسویه کردم و شکنجه شدم ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/gpf2dz7
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۰
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم)
🔸دستی بسیار خشن من را به طبقه ی منفی سه پرتاب کرد. تک تک اعضای بدنم بخاطر گناهانی که با آنها مرتکب شده بودم از من شاکی بودند جایی بودم که پر از تعفن بود و میدانستم که تمام اینها از خودم هست. آنجا را خودم با اعمالم آماده کرده بودم. از بالا پرت شدم و درون سیاهی مطلق آمدم. جلوی پای پدرم بودم، دیدن ایشان باعث میشد مثل مرگ بترسم! سالیان سال عذابم دادند. خدا کند پدرم من را ببخشد چون خیلی ایشان را اذیت کردم ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/gclv076
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۰
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم)
🔸وارد فضایی شدم که نور آنجا روشنتر بود، آقا ابالفضل (علیه السلام) آمده بودند و میفرمودند: چرا همیشه قسم دروغ من را میخوردی؟ چه نیازی بود ؟ چرا از اسم من سوء استفاده میکردی؟ دو تا دست نورانی من را بالا کشید آقا امام حسین(علیه السلام) آنجا نبود اما صدای ایشان را شنیدم فرمودند: یکی را انتخاب کن یا همسرت یا پسرت را ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/alk2720
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۰
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
12.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم)
🔸به جایی رسیدیم که مثل دریاچه بود. گلی خیلی زیبا که گلبرگ هایش باز شده بود و میان آن گل پسر بچه ای نشسته بود و من را تماشا میکرد تا او را دیدم فهمیدم که پسرم هست، آقا امام حسین (علیه السلام) بخاطر تصمیمی که گرفته بودم این هدیه ی من بود، آنجا پسرم به من گفت: بابا من فرزند تو هستم من را دوست داشته باش، مأموری را دیدم با چهره ای زیبا دیگر میدانستم که باید به جسمم برگردم ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/are2577
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۰
#محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم
قسمت: سی ام
عنوان: فراز و فرود (قسمت سوم)
مهمان: آقای سید محمد موسوی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇
https://aparat.com/v/nqscvy0
⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇
https://splus.ir/abbas_mowzoon/3502
📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇
https://telewebion.com/episode/0xc74c937
🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇
http://sokhan.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=615826
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۰
#سید_محمد_موسوی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم)
🔸ماشینی که به آن برخورد کردم پژو بود، فکر خودم و شخص دیگری که پشت سرم بود نبودم فکر مال دنیا بودم به فکر موتورم بودم. از شدت درد نعره میکشیدم روحم داشت جسمم را میدید گفتم یا رقیه خانم (س) کمکم کن. از سینه ی من یک سید هادی سفید رنگ بیرون آمد و رفت به هادی نظارهگر که بیرون بود چسبید ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/pzf5c2g
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۱
#سید_هادی_سجادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم)
🔸وقتی دیدم اینها به هم چسبیدند گفتم ای وای همه چیز راست بود! حسرت میخوردم که به چیزهایی که میدانستم عمل نکرده بودم. خداپرستی، عبادت خالق، دیگر به فکر موتور نبودم، دیدم از جسم من یک غبار سیاه رنگ بالا آمد و به هادی سیاه رنگ تبدیل شد، من در یک آن در هر دو هادی سیاه و سفید میتوانستم حضور داشته باشم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/atleh70
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۱
#سید_هادی_سجادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم)
🔸دو موجود شبیه به غول آمدند خود را به این سمت و آن سو میزدند. شادی میکردند که نفسْ من را ببرند! انگار دستهای من را گرفتند دیگر اختیار هادی سیاه رنگ دست خودش نبود. وقتی میخواستند من را به سمت آسمان ببرند مرا میچرخاندند به اندازه ی یک عمر برایم سخت گذشت ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/fxm37pj
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۱
#سید_هادی_سجادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم)
🔸من با دوستانم بیرون رفته بودم. ساعت ده شب مادرم بنده خدا تماس گرفت و گفت: کجایی؟ من به دوستم گفتم: آهنگ مداحی بگذار، به دروغ به مادرم میگفتم: من مجلس روضه نشستم. آنجا به من نشان میدادند میگفتند: فرشته های مأمورت تو را نفرین میکنند ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ixl8y36
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۱
#سید_هادی_سجادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم)
🔸سه تا سیلی خوردم نه برای یک گناه و اشتباه، برای کل گناهانم این سیلی ها را خوردم. یکی برای ظلم در حق خانواده و پدرو مادرم، یکی برای ظلم در حق خودم و سومی برای حق الناس، ظلم در حق خودم برای عمرم بود که روی بدنم خالکوبی کرده بودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/nckt9f8
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۵_قسمت_۳۱
#سید_هادی_سجادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links