eitaa logo
عباس موزون
50.2هزار دنبال‌کننده
972 عکس
2.3هزار ویدیو
7 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
27.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و پنجم فصل چهارم) 🔸صبح کمی حالم خوب نبود ناراحت بودم وقتی داشتم می‌رفتم بنّایی، گفتم: مادر من را حلال کن؛ ۳ خرداد ۱۳۹۰ روز مادر بود. در خیابان سعدی داشتم می‌رفتم، سر چهارراه که می‌رسم یک خط واحد بود منم سرعتم کمی بیشتر بود، گفتم رد هستم، اتوبوس به من زد و پرت شدم سرم به زمین خورد موتورم آتش گرفت و کامل از هوش رفتم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/QHh9M 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
30M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و پنجم فصل چهارم) 🔸وقتی به گناهانم رسیدم، بدنم آتش گرفت، آتش می‌گرفت و خاموش می‌شدم... آتش آن دنیا چند برابر اینجاست؛ کسانی بودند که درخواست می‌کردند خدایا ما را برگردان جبران می‌کنیم، دیگر این کار را نمی‌کنیم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/KAp2F 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
22.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و پنجم فصل چهارم) 🔸آنجا که بودم اسمم هر جا در دنیا آورده می‌شد آنجا حاضر می‌شدم. مثلاً مادرم گریه می‌کرد اسمم را می‌برد، حاضر می‌شدم. زن عمو که به مادرم دلداری می‌داد بچه ات خوب میشه برمی‌گرده آنجا بودم. 🔸آنجا مادربزرگم گفت: پسر کوچکم قرار است بیاید پیشم (دایی علی) وقتی برگشتم چیزی نگفتم؛ فقط به همسرم گفتم این دایی من فوت می‌کند ولی به مادرم نگویی. دایی علی بعد اینکه کرونا گرفت و از بیمارستان برگشت به خانه فوت کرد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/fysgS 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
21.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و پنجم فصل چهارم) 🔸یک لحظه رفتم جایی که باغ بود. بهتر بود از باغ قبلی، امامان را، حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) و حضرت محمد(صل‌الله‌علیه‌وآله) را دیدم (آن راهنما معرفی می‌کرد) فکر نمی‌کردم برگردم. به من گفتند: می‌خواهیم یک هدیه با مادرت بدهیم چون روز مادر است... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/GeMu4 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
26.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و ششم فصل چهارم) 🔸زمستان سال ۱۳۹۴ روز شنبه قرار بود همایشی شرکت کنم ذهنم کامل درگیر آن همایش بود. همانطور که سر جایم دراز کشیده بودم، حس کردم روی شکمم گرمایی هست. گرمایی غیرطبیعی که این گرما یکدفعه پخش شد زیر دنده‌هایم و آرام آرام بالا می‌آمد. حس کردم نیرو یا فشاری از سمت پهلوهایم دنده‌هایم را فشار می‌دهد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/g7YHv 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
35.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و ششم فصل چهارم) 🔸گرما به گوش‌هایم رسید، یک لحظه صداهای موجود اطرافم متوقف شد! انگار مانعی روی گوش‌هایم بود و این مانع برداشته شد و به جایش نمی‌دانم چه بگویم؛ ندا، صدا یا نوا بود، نجوا مانندی که جدید هست ولی گویا ناآشنا نیست، قبلا جایی شنیده باشم شبیه خاطره خییییلی خییییلی دور، این صدا شبیه به کلمات قرآنی بود و قابل فهم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/PyiAn 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
23.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و ششم فصل چهارم) 🔸زمان که متوقف شد، مثل کات کردن، گویی دو چیز از هم جدا شده، انگار از مکانی به مکان دیگری رفتم. اینبار فضایی که درونش بودم متضاد بودند، یک رنگ‌ سیاه و سفیدی که سیاهی‌اش بیشتر بود نوعی خاکستری (نه این خاکستری که اینجا می‌بینیم) انگار این خاکستری بودن با آن فضا مناسبت داشت... 🔸 هیچ ذهنیتی از خودم که چه کسی هستم نداشتم، یا اینجا چه می‌کنم؟! اصلاً هیچ خاطره‌ای از خودم یا اتفاقاتی که چند دقیقه قبل از آن بود را هم نداشتم، انگار ذهنم خالی بود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/XP958 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
31.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و ششم فصل چهارم) 🔸زمان معنا و مفهوم نداشت که بگویم به اندازه چند سال، چند ماه یا چند قرن، انگار زمان فقط به درد همین دنیا می‌خورَد، گویی آنجا نیازی بهش نیست. و باز برخوردی اتفاق افتاد، حضور واقعی خودم را حس می‌کردم، ولی فضای اتاق بود همان اتاق خواب! با تمام آن وسایل و شرایط عادی‌اش. 🔸به صورت مایل مانند به فاصله ۱متر، ۱متر و نیم جسم خودم را می‌دیدم و باز برایم سئوال نشد من که اینجا ایستادم چه کسی هستم؟! آن که آنجا خوابیده چه کسی هست!!. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/H0QpF 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
30.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و ششم فصل چهارم) 🔸یک پایی را دیدم سفید و نورانی ولی با نگاه کردن به آن می‌دانستم پای یک انسان نیست، اولین درک من از دیدن پا از پنجه تا پاشنه‌اش بود که روی شکم من داشت فشار می‌آورد، (با پنجه پا روی شکمم را فشار می‌داد) همان لحظه گفتم پس بخاطر این پا بود که گرما احساس می‌کردم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Ymsef 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
26.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و ششم فصل چهارم) 🔸یک جاده سفید نورانی می‌دیدم که انتهایش را نمی‌دیدم انگار انتهایی نداشت، انگار یک ذرات معلق نورانی وجود داشتند که این جاده بواسطه این ذرات بوجود آمده بودند، دانه دانه ذرات جان داشت، مثل ما آدم‌ها می‌دانستند چه و که هستند، دارای شعور بودند و هر کدام شخصیت جداگانه‌ای داشتند، ولی همزمان یک اتحادی بین‌شان بود که سبب تشکیل جاده شده بودند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/GYOAs 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
31.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و ششم فصل چهارم) 🔸یک آن جا خوردم که من مُرده‌ام!! ولی باز باور نمی‌کردم، نمی‌خواستم باور کنم و انگار یک‌ جوری خودم را دلداری می‌دادم که اینها خواب است. با خودم گفتم (روحم را بیاورم به جسمم ملحق کنم بیدار بشم) ولی نمی‌توانستم چنین کاری کنم، چون اصلاً روح در کنترل آن موجود بود که هنوز نمی‌دانستم آن چیست؟!! 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/jmJwn 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links