eitaa logo
عباس موزون.کانال رسمی
50.9هزار دنبال‌کننده
857 عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانشگاه: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران مدیر: عباس موزون ادمین کانال: @My_Eita_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پناه می‌دهد حتی درون زخم‌های وجودش زخم‌هایی که یادگار دفاع از خود است. پی‌نوشت: خانه‌ای که این کوچولو یافته چند ویژگی دارد. ۱.گرم است چون زمین این واحد آپارتمانی اینچ کشی شده با خون گرم بزکوهی ۲.نرم است چون از همان بیرون تمام محوطه حیاطش با پوست بزکوهی فرش شده ۳.محکم است چون دیوارهایش ازشاخ بزکوهی ساخته شده ۴.امن است چون شکارچیان برای هجوم به لانه موش باید از دژبانی شاخ‌های تیز بزکوهی گذرکنند ۵.پربرکت است چون بز میزبان برای یافتن آب وعلف مدام سفر می‌کند ومهمان رانیز همراه خود به رستوران‌های گونه‌گون می‌برد برای نوشیدن وخوردن دانه‌هاوگیاهان تازه و موش هربار پیاده می‌شود می‌نوشد ومی‌جودومیل می‌کندوباز از حیاط موکت شده خود گذرمی‌کند ودر قلعه محکم خود سوار می‌شود پی‌نوشت دوم: همین که موش هرباربرای نوشیدن آب وخوردن غذا ازمرکب راننده‌اش پیاده می‌شود وبیرون می‌رود اما دوباره بز اورا برای بازگشتن به خانه راه می‌دهد بیانگر این است که این همزیستی یک دوستی دوسویه است.زیرا با سکونت موش درون حفره این شاخ شکسته، دیگر از راه گشوده شده این دالان، سرما به درون نقطه بی محافظ سر بز نفوذ نمی‌کند وضمناً نخالات و زبالات احتمالی هم از طبیعت پیرامون وارد شاخ انباشته در چاله‌اش نمی‌شوند چرا که جثه نرم وپشمالوی موش همچون یک شیشه شور نرم (که پستانک نوزاد را می‌شوید) مدام با ورود و خروجش باعث تمیز ماندن این شاخ از یکسو و پیشگیری از ورود اشیای زاید به این حفره می‌شود خداوند بسیاربزرگ،دانا و شگفتی آفرین است. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 یا فاطمه الزهرا صل الله علیک سلام ای عصمت شمس الضحی ای عفت بدر الدجی ای تاج سر انبیاء ای رتبه شناس علی ای اصل و اساس علی ای سایه دست خدا... ایام شهادت خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 🕯️🥀 تسلیت باد.🕯️🥀 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل دوم) 🔸شش سال راه بیمارستان را به سختی طی کردم شاید بشود گفت: هفته‌ها او در بیمارستان جان می‌داد و منم کنارش جان می‌دادم. 🔸در اصفهان پزشک گفت: کلیه‌اش خراب است آب و هوای اصفهان خوب نیست، به زادگاهش ببریدش اگر قرار است بمیرد در وطنش بمیرد. از اصفهان به شمال آمدیم تا اینکه بیماری زیاد شد ساعت ۱ شب رفتیم بیمارستان و گفتند: کلیه‌اش از کار افتاده و باید دیالیز شود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/t9QxY 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل دوم) 🔸باور نمی‌کردم خانمم برگشته با سِرُم و دارو بهتر شد و به (آی-سی-یو) منتقل شد یک‌ روز آنجا بود، اولین کلمه‌ای که گفت: یافاطمه زهرا(سلام الله علیها) بود پرسیدم خانم خوبی: گفت بله تو چرا مرا برگرداندی؟؟ 🔸اذان می‌دادند خانم گفت: خدایا اگر می‌خواهی مرا ببری سر اذان ببر، همینطور هم شد با دومین الله اکبر اذان ظهر از دنیا رفت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/AoWSZ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دهم فصل دوم) 🔸یک روز رفتیم بیمارستان حشمت دکترها گفتند دو تا از رگ‌های قلب خانمم گرفته باید آنژیو بشه، گفتند هزینه ۲۶۰ یا ۲۷۰ میشه و من اون موقع ۲۰۰ همراهم بود به همسرم گفتم: خانومی بنشین در خانه پول داریم باقی‌ش رو میرم میارم. 🔸وقتی برگشتم دیدم جلوی درب نشسته و گفت: دکتر گفته که فعلاً دستگاه‌هایمان خرابه هفته دیگه بیاید، در راه رسیدن به خانه گفت: رضا می‌خوام مطلبی را بگم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/7Q8qt 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هشتم فصل دوم؛ به مناسبت شهادت حضرت زهرا «سلام الله علیها») 🔸 یک بانویی را دیدم، چهره‌‌شان را ندیدم، لباسشان از جنس حریر سفید بود، عطری بی‌نظیر استشمام می‌شد که ناخودآگاه دویدم سمت ایشان و پاهایشان را بوسیدم با دست راستشان آن لباس را روی تمام اندام من کشیدند، از خوشحالی گریه می‌کردم و دوست نداشتم از زمین بلند شوم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Unr3H ایام شهادت خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 🕯️🥀 تسلیت باد.🕯️🥀 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل دوم) 🔸نسیم خنکی توجهم را جلب کرد، برگشتم به پشت سرم، فضایی لایتناهی سیاهی دیدم سیاهی مطلق، خلأ مطلق، اما این فضا ترسناک نبود (در صورتی که تجربه در سن ۱۲ سالگیم رخ داده بود و از تاریکی می‌ترسیدم) 🔸در زاویه بالا یک نور سفیدی دیدم نوری که مشتاق بودم کشفش کنم سوسوی نوری که ریز بود ولی نزدیک که می‌شدم بزرگتر می شد و از این وسعت احساس نشاط مطلق داشتم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/sd16r 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل دوم) 🔸در عین اینکه حرکت می‌کردم احساس می‌کردم روح‌‌های دیگری هم حرکت می‌کردند، رو به سوی نور بودم فقط آگاهی داشتم که مثلاً سمت راستم مردی میانسال قوی هیکل را درک کردم او هم به سوی نور به یک مقصد همگی حرکت می‌کردیم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/fs0K8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل دوم) 🔸درست لحظه‌ای که می‌خواستم از آن درگاه بگذرم، همان دو نیرو را احساس کردم در طرفین به شدت هر چه تمام مرا برگرداندند و خیلی بی‌نهایت سریع برگشتن را مشاهده می‌کردم و فریاد می‌زدم اینکار را با من نکنید به هیچ عنوان راضی به برگشتن نبودم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/x3JFe 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل دوم) 🔸مادرم مُدام مرا صدا می‌کرد و می‌گفت: زهره زهره، گریه می‌کرد و من هیچ احساسی نسبت به صدا کردن نداشتم. 🔸پدرم را می‌دیدم که سردرگم بود، دکتر می‌گفت: اگر این تزریق جواب نده دیگه از بیمارستان ما هیچ توقعی نداشته باشید کار دیگه‌ای از ما ساخته نیست... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/T3a0t 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم؛ به مناسبت شهادت حضرت زهرا «سلام الله علیها») 🔸صدای یک خانمی آمد گفت: این بخاطر پسر من گریه کرده، می‌فهمیدم چه کسی هستند، می‌فهمیدم صدای کیست... 🔸لباسی که پوشیده بودند سفید بود، اگر تمام دنیا جمع شوند نمی‌توانند یک نخ از آن لباس را درست کنند. وقتی آن خانم آمد همه چی قشنگ‌ بود قشنگ‌تر شد، آنجا سرسبز بود سرسبزتر شد نورانی بود نورانی‌تر شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/OCD76 ایام شهادت خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 🕯️🥀 تسلیت باد.🕯️🥀 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸صبح تابستان ۱۳۶۹ ساعت ۸ صبح در اتوبان افسریه با یک موتور یاماها با تمام سرعت در حال حرکت بودم به سه راه تختی که رسیدم احساس کردم آن لحظات سرعت و عجله و هیجان وجود ندارد و همه چی آرام شد. 🔸یک تونلی، حفره.ای باز شد پُر از نور و روشنایی که من وارد آن شدم از حفره که خارج شدم روی تپه‌ای افتادم؛ عده‌ای خاص آنجا ایستاده بودند. ابتدا فکر می‌کردم عده‌ای انسان هستند بعد دقت کردم دیدم انسان نیستند. همه چیز از جنس نور نوری که قابل توصیف نیست و هیچ منبعی نداشت هر چه می‌دیدم به آن سفیدی ربط داشت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ykNGs 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸تاریکی وجود داشت که در انتهای دور افرادی را می‌دیدم که آنها منتظرمون بودند در قد و قواره انسان، اولین نفری که جلوی آنها بود، گویی از رئیس آنهاست که ارجحیت داشت بر باقی افراد و ۲ متر با آنها فاصله داشت، آنها برای پیشواز آمده بودند... 🔸یک مقدار زمان گذشت دیدم همزمان می‌توانم در مکان دیگری باشم هر جا اراده می‌کردم (هنوز نمی‌دانستم مُردم) 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/a3L1W 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸یک فایلی شروع کرد از گذشته پخش کردن از سن ۸،۹ سالگی که خوب و بد را تشخیص می‌دادم به صورت فیلم می‌دیدم (خودم تشخیص می‌دادم که خودمم) هرجا که به خوبی و خوشی بود می‌گذشت ولی جاهایی که شیطنت داشتم برای اینکه متوجه شوم یک مکث روی آن می‌شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cShUP 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸در محیط بعدی افرادی بودند که کارشان سخت‌تر بود، زمینشان نمناک بود محیط زندگی‌شان سخت‌تر بود، متهم شده بودند مثلاً در محیط ۶۰ درجه زندگی کنند. 🔸چند مرحله عبور کردیم انتهای این تاریکی و ظلمات آخرین مرحله‌ای بود که دیدیم، عده‌شان زیاد نبود. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/V47Dd 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸جلوی درب بیمارستان دوباره به کُما رفتم محیط اطرافم را تله پاتی (ذهن‌های افراد که دور و برم بودند می‌توانستم ببینم چی هست) اما اینکه حرکتی کنم که به اینها بفهمانم من زنده‌ام نمی توانستم، می‌ترسیدم در آن طرف که نجات پیدا کردم، نکند اینجا مرا به سردخانه ببرند و از سرما یخ بزنم و بمیرم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/9BKPp 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوازدهم فصل دوم) 🔸یک پرستار بالای سرم آمد دید من چشم را باز کردم دید و رفت بعد با دکتر آمد و دکتر تست‌هایی انجام داد و گفت: حالش خوب است و مرگ مغزی نشده... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/xLSyC 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links