eitaa logo
عباس موزون
51.6هزار دنبال‌کننده
991 عکس
2.3هزار ویدیو
8 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
22.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل سوم) 🔸من هر کاری کرده بودم همان موقع می‌دیدم مثل اینکه فیلمی گرفته باشی و دوباره بگذاری ببینی، این سری دوم بود که به کما رفتم. 🔸روز ملاقات بود و پشت شیشه ملاقات کنندگان را می‌دیدم آن موقع بهوش بودم. مادرم گفت: دستی تکان بده و برای آنها دست که بالا بردم و تکان دادم دستگاه ایستاد از بدن خارج شدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Itary 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل سوم) 🔸موقعی که از بدنم جدا شده بودم در آن لحظه می‌تونستم همه جا باشم مثلآ به خانه فکر می‌کردم خانه بودم دیدم داخل خانه چه خبر است، شیشه‌ای که شکسته بودند و مرا بیرون آوردند مثل یک پر سبک بودم. 🔸دوستم عباس را که فوت کرده بود دیدم در باغی سرسبز بود گفت: باید برگردی هنوز موقع تو‌ نشده هیچ‌کس ارزش این را ندارد که بخاطرش جان را فدا کنی؛ دیگر این کار را نکن... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Itary 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
16.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل سوم) 🔸این اتفاق در ۲۱ مارس ۲۰۰۱ رخ داد. در حیاط خانه‌ام سرگرم کار کردن بودم، درست یادم نیست تابستان یا آخرهای بهار بود زیرپیراهنی تنم بود برگشتم خانه یک چای بخورم، برایم چای آوردند حس بدی مثل سرماخوردگی داشتم دوباره خواستم چای دیگری بیاورند، بعد خوردن چای دوم حس کردم بدنم دارد خشک می‌شود در خودم جمع شدم و بعدش دراز کشیدم به همسرم گفتم به سراغ همسایه پزشک‌مان برود تا بیاید اینجا و آمپول سرماخوردگی برایم بزند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/o6AuM 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
18.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل سوم) 🔸به جای دکتر پرستار آمد و به من پنی سیلین زد، نصف آمپول را تزریق کرد دوباره صدا برگشت گفت: فکر نکن با این آمپول حالت خوب می‌شود، ما هنوز می‌توانیم جانت را بگیریم و زندگی‌ات را پایان دهیم. 🔸فهمیدم دقیقاً رو‌ به قبله‌ام، آن موقع حس می‌کردم دقیقاً روبروی خدا هستم به آن نقطه از آسمان رسیدم ناخواسته دستم بالا آمد (حالت قنوت)... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://www.aparat.com/v/5WEAQ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
25.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل سوم) 🔸من از جایم بلند شدم و صدا را می‌شنیدم صدا از پشت گردنم می‌آمد و به من می‌گفت: بلند شو از بین این آدم‌ها یکی را انتخاب کن که به تو نماز یاد بدهد؛ من برادر خانمم را آنجا دیدم همه دور هم جمع شده بودند گفتم: بایرام جان تو نماز خواندن را بلدی؟! او سرش را تکان داد و گفت: خیر بلد نیستم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/5WEAQ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل سوم) 🔸من وقتی فهمیدم آنچه زن برادرم خوانده نماز نبوده دوباره رفتم سر جایم خوابیدم و به درگاه پروردگار رفتم، کسی در این دنیا به من کمک نمی‌کرد گفتم برگردم آنجا تا از خداوند طلب آرامش کنم، وقتی برگشتم دیگر هیچ کدام از خانم‌ها را آنجا ندیدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/HAg5a 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل سوم) 🔸من تا دو سال بعد تجربه نخندیدم، اصلا نمی‌توانستم بخندم، همه‌اش در نگرانی بودم علت آن فکرها چیزهایی بود که دیده بودم و همینطور بخاطر خیانت‌هایی که به من شده بود؛ آن کسانی که می‌خواستند مرا بکشند همه‌اش دنبال قصاص بودم آنجا فهمیدم خداوند بهترین قصاص کننده است... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/FXz3x 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت شانزدهم فصل سوم) 🔸وقتی به این دنیا برگشتم تمام موسیقی‌هایی که بلد بودم یادم رفت. من هر وقت می‌خوابم اول به چیزهایی که دیده بودم فکر می‌کنم بدون خواندن آیه الکرسی اصلا نمی‌توانم بخوابم‌. 🔸من دیگر از مُردن نمی‌ترسم چون می‌دانم مرگ حق است فقط یک خواسته دارم که می‌گویم خدایا به من فرصت بده یکی یکی کارهایم را انجام بدهم بعداً مرا پیش خودت ببر... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/2BUpo 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا