26.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت نوزدهم فصل چهارم)
🔸برگشتم دیدم عمهام نشسته، جوی آبی پشت سر عمهام پیدا نبود. اما صدای آب میآمد.
دیدم از نهر آب حدود ۷۰_۶۰ سانتی متری یک جوی آب همینطور میآید و می رسد پشت سر عمه. آب از روی سنگها که میگذشت. صدای آب عطش مرا بیشتر میکرد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/HOPYu
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۱۹
#اعظم_فکریان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: چهارم
قسمت: نوزدهم
عنوان: رشته به رشته، مو به مو
مهمان: خانم اعظم فکریان
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 بدون نیاز به دانلود در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 بدون نیاز به دانلود در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۱۹
#اعظم_فکریان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دعا بفرمایید...
دعا، دعا، دعا، دعا
خداوند در بهترین قرارگاه هستی، ما را گرد هم آورد به لطف و کرمش ان شاء الله.
اسفند ۱۴۰۲
بعد از هشت ساعت ضبط
۷:۵۲ بامداد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#برف
#سرما
#ضبط
#تولید
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
29.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل چهارم)
🔸خواهرم یواشکی داشت به من میگفت داداش جان چندین ساله داری چیزی میدی مردم میگی مال آقاست، حالا جون ما آقا امام زمان (سلام الله علیه) رو دیدی یا نه؟
با خواهرم داشتیم تو ماشین دوتایی با هم یواش جر و بحث میکردیم که یکدفعه تصادف شد. خوردن همانا روح از بدن ما رفت بالا...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Xr2Qj
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۰
#محمدحسن_حکیمیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل چهارم)
🔸 اصلاً بگی احساس درد بکنم ناراحتی بکنم جاییم زخم بشه بشکنه دردی بفهمم، اصلاً!
روح ما رفت از سقف بالا، از سقف ماشین، گفتیم سبحان الله، چطور میگن مثلاً این جون کندن انقدر سخته
ندایی به گوشم رسید کسی رو ندیدم، گفتن مال عملهایی هست که چندین ساله انجام دادی...
🔸اینا رو برده بودن بیمارستان حالا روح ما اومده کجا؟ تو برزخ...
از اون قسمتی که بودیم گفتیم آقا جون حالا میخوایم شما رو زیارت کنیم الان صحبت شما بود تو ماشین...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/fTQkA
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۰
#محمدحسن_حکیمیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
26.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل چهارم)
🔸آقا گفتیم حالا این که بریم فرض مثال زیارت سید بزرگوار اول یه زیارت بریم زیارت اجداد بزرگوارش بریم حرم امام رضا(علیهالسلام) یه عرض ادبی بکنیم بعدش برگردیم. همون لحظه که میگفتی امام رضا(علیهالسلام) میدیدی مثلاً صحن مسجد گوهرشادی...
🔸 رسیدیم یک مزرعه خیلی بزرگ رسیدیم لب جوی آب. یه سید سالمندی پیش اومد سلام و حال و احوال کردیم گفتم: آقاجان میشه حالا ما خدمت آقا امام زمان سلاماللهعلیه برسیم؟ گفت: نه...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/QVFB0
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۰
#محمدحسن_حکیمیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
31.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل چهارم)
🔸گفتم: آقاجون بابام همیشه میگه که امام حسین(علیهالسلام) هدفش صحرای کربلا این بوده... این بوده... گفت: بابات درست میگه، دین پشت میخواد، پول میخواد...
گفت: از حالا به بعد کار را که انجام دادی بگو نذر امام زمانه، انشاءالله فرج اولاد ما نزدیک میشه بر اثر دعای مردم...
🔸اونجا سید به من گفت: برگرد هنوز نوبتت نشده که بیای اینجا...
حرکت کردیم که برگردیم به طرف ماشین دریچههایی باز میشد. یه دشت بزرگی تمام میمون، سبحان الله!!
یه دشت بزرگی تمام خوک، یه دشت بزرگی تمام کوتو سگ (توله سگ)، یه دشت بزرگی تمام کرم سبز انگور...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/7eG31
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۰
#محمدحسن_حکیمیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
28.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل چهارم)
🔸حرکت کردیم جلوتر یه پنجره دیگه دوباره باز شد، دیدیم بنده خدا یه آدمیه، یه استخر خیلی بزرگ حوض نجاست، نجاستِ آدمیزاد، این میره پایین نجاستها میرفت تو دهن و شکمش، دوباره میآمد از وسط حوض نجاست بالا
یه چیزای دیگه دیدم که کرمهای سبز انگور دارن جز ولا میزنن (رو آتش)...
🔸وقتی از سقف وارد بدن شدم اینا اومدن سریع دویدن که آقا این زنده است، از ماشین بیاریمش بیرون...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/7xeJw
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۰
#محمدحسن_حکیمیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل چهارم)
🔸هر کجایی که ما گشتیم خداوند عالم به دلمون الهام کرده. چندین سال پیش یه بنده خدا رفتم سرکشیاش، یه زنی نابینا تو همین کوههای یزد.
بنده خدا، خدا گواهه برگ درخت میخورد.
یکی از فرماندارهای یزد فهمیده بود، اومد بنده خدا دید حدود ۱۶_۱۵ سال پیش، زنه رو دید واقعا این بنده خدا منقلب شد و زار زار گریه کرد و گفت: فردا ما مسئولیم، فردا باید جواب خدا بدیم...
🔸به لطف خدا، از اون سال تا حالا که روح از بدنم رفته و اینا رو دیدم و مناظر رو دیدم و برگشتم، همش ذکرم و فکرم فقط آقا بوده که یه جوری بشه دعای حضرت کنن...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/80pf4
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۰
#محمدحسن_حکیمیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل چهارم)
🔸مرتب برام یادآوری میشه که باید به داد یتیم و مظلوم برسیم تا انشاالله آقا بیاد
🔸مدتی بود از اون لحظه که برگشته بودم نمیگفتم نذر امام زمانه، همینجوری میرفتیم سرکشی مردم و میدادیم بهشون، مدتی بعد تو عالم خواب همون سیدالسادات اومد تشر زد به خیلی تندی که: آقا چرا نمیگی نذر امام زمان سلاماللهعلیه است؟ مگه نگفتم؟ وقتی که بگی فرج اولاد ما نزدیک میشه
گفتم: آقا چشم، دیگه حالا چندین ساله که یادم نمیره...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/XyJ8w
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۰
#محمد_حسن_حکیمیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: چهارم
قسمت: بيستم
عنوان: نذر
مهمان: آقای محمدحسن حکیمیان
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 بدون نیاز به دانلود در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 بدون نیاز به دانلود در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۰
#محمدحسن_حکیمیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
29.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم)
🔸زمستان سال ۹۸ در ماشینی بودیم؛
لازم به توضیح از قبل.تر هست که من گذشته خوبی نداشتم، همهاش خسارت به خودم، خانواده، پدر مادر را خیلی اذیت میکردم، خیلی غرور داشتم، همهاش به خدا شاکی بودم...
فقط یک چیز اینکه من اصلاً مسجد نمیروم نماز هم نمیخواندم، فقط روز اول محرم میروم مسجد روضه امام حسین (علیهالسلام) را فقط بشنوم گریه کنم برگردم.
🔸در ماشین گفتم: حمید حالم خیلی بد است من را به بیمارستان برسان. گفت: نه بابا تو هیچیت نمیشه. گفتم بیمارستان و دیگه هیچ چی نفهمیدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/8rwGP
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۱
#باقر_حسینزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
26.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم)
🔸باید این درد را میکشیدم و میفهمیدم این درد را برای چی میکشم. برای گذشتهای که داشتم. حرفهایی که با خدا میگفتم برای اذیت آزارهایی که میکردم، غروری که داشتم،
اینها را میفهمیدم یکی بهم میگفت.
🔸این توهم نبود، تصور نبود، مگر میشود در تصور درد بکشی؛ من توهم را امتحان کردم این نیست. دهها بار توهم داشتم، ولی برای کسی تعریف نکردم چون میدانستم توهم است...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/hWea5
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۱
#باقر_حسینزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
26.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم)
🔸به ماشین برگشتم دیدم حمید صدا میزند باقر باقر باقر، من میگفتم: من اینجام این چی میگه؟!!
وقتی جسدم را در اورژانس دیدم باور شد مُردهام. همه چی تمام شده بود. همین که آمبولانس حرکت کرد من دیگر روی زمین نبودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/UAnSE
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۱
#باقر_حسینزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
27.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم)
🔸عظمت آن آتش نابودت نمیکرد فقط میسوختم دوباره جمع میشدم. خاکستر جمع شد، جمع شد، دوباره من تشکیل شدم دوباره میسوختم، هر بار شدیدتر از دفعه قبل
میگفتم: خدایا مگر میشود از جهنم رد شد؟
چرا زمان ایستاده؟
زمان میایستاد تا باقر بسوزد انگار وظیفه داشت بایستد!!!
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/lRUGC
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۱
#باقر_حسینزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
29.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم)
🔸لباس میپوشیدم میدانستم فکرم چی هست! یعنی آن جسمی که میسوخت فکرش چی بود موقع پوشیدن لباس. حتی شانه زدن مو را هم برای چیست.
🔸یک نسیمی کل وجودم را گرفت...
گفتم خدایا من دیگر برنگردم آن دنیا چون میدانستم مُردهام. میگفتم همینجا در این نسیم میمانم حتی اگر هیچ کس هم نباشد من بر نمیگردم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/odm0R
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۱
#باقر_حسینزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم)
🔸محو تماشای آن سرسبزیها بودم، نسیمی آمد اینقدر قشنگ بود فقط میگفتم خدایا چقدر اینجا زیباست!!
همینطور داشتم بالا میرفتم صدای خانمی آمد گفت: این برای پسرم گریه کرده...
فهمیدم چه کسی هست، یک حسی میگفت ایشون کی هستند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/JC9Bt
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۱
#باقر_حسینزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: چهارم
قسمت: بیست و یکم
عنوان: خاک و خاکستر
مهمان: آقای باقر حسینزاده
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 بدون نیاز به دانلود در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 بدون نیاز به دانلود در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۱
#باقر_حسینزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم)
🔸گفتند بروید این هفت تپه را که نام عملیات هم شد نصر۷ بخاطر این هفت تپه،
در عرض یک ربع ما اینجا را گرفتیم و عملیات تمام شد.من با دو نفر از مسئولین، گروهانها را برداشتیم به همراه خودمان بُردیم. با یکی از جیپهای فرماندهی و راننده رفتیم منطقه را شناسایی کنیم و دستورات را دادیم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/AzS9N
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۲
#اکبر_بابامرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
30.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم)
🔸اینها فکر کردند من شهید شدم، یک کانتینر بزرگ یخچالهای ۱۲متری سردخانههای بزرگ اینها را کنار جاده روی پایه گذاشته بودند، اینها روشن و سرد بودند، شهدا را داخل مشمّاها میپیچاندند و در آن سردخانه میگذاشتند. آنجا میماند بعد دو سه روز که عملیات تمام میشد به مناطق خودشان منتقل میکردند.
🔸من را کنار آن کانتینر آوردند و داخل مشمّا بستند و گذاشتند داخل آن کانتینر پیش شهداء.
آن لحظه که بستند، نظارت من شروع شد. آرام آرام روح از بدن جدا شد. عادی بودم، آرامش داشتم، همینطور دور میشدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Sv8Gj
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۲
#اکبر_بابامرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
33.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم)
🔸یکدفعه دیدم یک نیسان یخچالدار آمد کنار یخچال. درب که باز شد شهیدان را تقسیم کردند بروند. وقتی رسیدند به بدن من، اویی که قسمت بالای سرم را گرفت، همین که آمد مرا بلند بکند گفت: این زنده است!! این جلوی دهانش بخار است!!
من را کنار جاده گذاشتند شروع کردند تقسیم کردن بقیه را برسانند معراج شهدای شهرستانهایشان تمام که شد شروع کردند به اِحیا کردن من...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/LBhz9
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۲
#اکبر_بابامرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم)
🔸این چشم من پلک نداشت، ۱۶ مرتبه چشم مرا عمل کردند. من به تیله معروف شدم. همه میگفتن اِاااا مریض تیلهای آمد
دکتر به من گفت: لوس بازی نکنی میخوام یک دریل به چشمت بزنم؛ دریل مخصوص پزشکی. نقطه ثِقل چشم را پیدا کرد گفت: میخوام سوراخ بزنم به چشم...
سه مرحله بود سوزن اول نازک بود. سوزنهای بعدی ضخیمتر از قبل میشد. اولی را که زد آه و فریاد من بلند شد و بعدیها که خیییلی درد داشت، چشم را گذاشتند و بستند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/vyEZn
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۲
#اکبر_بابامرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم)
🔸این ترکش ده سال در سر من بود. ده سال بیدار بودم. تازه فهمیدم چه خبر است.
یک برادر داریم ترانزیت بود. خیلی تلاش کرد از بنیاد تسهیلات بگیرد خارج از کشور برای درمان هر کاری کردیم تسهیلات ندادند.
🔸اخوی تمام مدارک پزشکی را به خارج برد دوستی در اتریش داشت که نماینده ایران در اتریش بود. نزد پرفسوری بود به برادرم گفت: این لال است؟ گفته بود نه، گفته بود زنده است برادرم گفته بود بله، پزشک گفته بود نباید به این ترکش دست بزنند که ۹۰ درصد یا لال می شود یا فلج؛ برادرم خیلی ناامید میشود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ZXjoP
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۲
#اکبر_بابامرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم)
🔸این برگشت گفت: میریم عرش آسمان هفتم. آسمانها را یکی یکی میدیدیم با هم میرفتیم. سریع بود، فضاهای مختلف یک آسمانی موجوداتی مثل انسان طواف میکنند. یک آسمان فقط در سجده بودند. یک جایی درخت بسیار بزرگی بود بعدها پرسیدم گفتند این درخت طوبی است. هر کس یک برگ از این درخت داشته باشد قیامت میبردندش بهشت.
با وجود سرعت، مشاهدات درک میشد. رسیدیم به آسمان هفتم، فضا وسیع شد گفت: رسیدیم به عرش...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/anPjg
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۲
#اکبر_بابامرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم)
🔸خلاصه همهمان زدیم زیر گریه و حاج رسول مداحمان منقلب شد و حالت خاصی پیش آمد. آمدیم جلوی مسجد حاج رسول گفت: یا امام حسین (علیهالسلام) از ما خواندن میاد از شما مُرده زنده کردن. من و برادرم، اکبر را یادمان رفت...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/8LHmI
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۲
#اکبر_بابامرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links