eitaa logo
🍀 به رنگ روشن چشمت 🍀
151 دنبال‌کننده
31 عکس
20 ویدیو
0 فایل
سروده های عباس دمیرچی
مشاهده در ایتا
دانلود
آبروی ماه دختر اگر نبود ، گل رنگ و بو نداشت خورشید پشت کوه ، ماه آبرو نداشت بتخانه خالی و میخانه ها خراب ساقی بینوا  ،  می در سبو نداشت دختر اگر نبود ، در عالم وجود گیسوی کائنات ، یک رشته ، مو نداشت دختر اگر نبود ، احساس مرده بود سازنده نوا، نی در گلو نداشت شعر از : https://eitaa.com/abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام عشق آغاز میکنم غزلم را به نام عشق ای منتهای خواهش دلها.... ، امام عشق از درد دل بگویم و از لذت وصال با شعر و وزن و قافیه ، شرح کلام عشق مبهوت و مات روضه ی رضوان بارگاه یک بوسه بر ضریح مزارت ، تمام عشق وقتی که می رسم به حریمت ، ز شوق وصل گل میکند به قطره ی اشکی ، سلام‌ عشق جان میشود به عطر حرم ، مست و بی قرار دل می رود به پایِ سَرِ خود ، به دام عشق چون قطره ای به سیل خروشان زائران صد شکر ، شد به نام دلم  از سهام عشق پروانه ها به دور حرم پیله کرده اند تابنده شمعِ شعله ورِ مستدامِ عشق نوشیدم از زلال شرابی ز صحن تو مست و خراب  هر دو جهانم ز جام عشق جز عشق و عشق ، واژه ی دیگر نیافتم هر آنچه دیده ام ، همه جا ازدحام عشق شاعر : @abbasdamirchi
شبی رفت و ز همسایه کمک خواست صدایش کرد و مقداری نمک خواست ازو  پرسید فرزندش ، که  مادر : نمک در خانه ، بسیار است آخر چرا رفتی چرا کردی چنین کار بیا و خواهش بیهوده بگذار جوابش داد مادر ای گل من نمک ، اکنون نبوده مشکل من بیا بشنو بگویم آنچه راز است تو می بینی که او اهل نیاز است مکرر چیزکی می‌خواهد از ما به هر خواهش بلرزد کل اعضا طلب کردم از آن چیزی که دارد درون کاسه ام قدری گذارد چنین کردم که بر دستش ، نگاهم _ بیفتد تا که از شرمش بکاهم مرا  هم او بخود محتاج بیند سوال دیگرش آسان گزیند شعر از : @abbasdamirchi
...که خدا را ببرد ! می کِشد روسری از سر که حیا را بِبَرد زده بر قلعه ی ایمان که خدا را ببرد به ستوه آمده از عفت و پاکی و وقار باید اول بفریبد که وفا را ببرد شرف و غیرت ما را به گروگان گیرد یک به یک باز کند جامه ما را ببرد آتش افروخته شیطان که بسوزاند جان عهد و پیمان شکند صلح و صفا را ببرد چادر مادرمان ، دست دعا ، وقت قنوت... سخت کوشیده که تاثیر دعا را ببرد هدفش بیشتر از غیرت و ناموس و شرف... باز گردد پس از آن ، نان و نوا را ببرد قصد او نیست فلان شهر و گروه و قومی آمده هیمنه ما و شما را ببرد سارق دار و ندار است ، چو عریان گشتیم _ چارق پاره و ناچیز گدا را ببرد ! شعر از : @abbasdamirchi
عروسی ماه و خورشید ______ ماه و خورشید است داماد و عروس آسمان ، تالار این مهمانی است کهکشانها ، چلچراغ بزم عشق عرش هم از پرتواش ، نورانی است فاطمه(س) همپای همراهش  علی(ع) است مصطفی(ص) مامور چاوش خوانی است شعر از : عرض تبریک به همراهان عزیز @abbasdamirchi
به پشت پنجره انتظار  رو به  غروب نگاه بی رمق بی قرار دانی چیست؟! شعر از : @abbasdamirchi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جان ، متاعی نیست در سودای عشق سر ، چه ارزد تا نهی بر پای عشق ای خوشا روزی که ناپیدا شود قطره ای در دامن دریای عشق بوسه تیزی به رگهای گلو رقص دست و پا و تن ، همپای عشق چشم ابراهیم بر چشم پسر گردن و تیغ و تبِ فتوای عشق بوی عطر ناب کاشان میدهد خون سرخ کشته در صحرای عشق آتشی انداخته بر ملک جان چشمهای روشن و شهلای عشق می رسد روزی که دل رسوا شود در میان‌جمع ناپیدای عشق در مقام  دوست ، فانی میشود هر که گردد پیرو مولای عشق هستی ام چون کاه از آغوش باد کاش افتد بر کف دنیای عشق شعر از : @abbasdamirchi
جان می پذیرد خوشا دردی که درمان می پذیرد خوشا آن سر که سامان می پذیرد دلم را برده دلبر ، شک ندارم که او می آید و جان می پذیرد پر از آب است دریای خروشان چه مشتاقانه باران می پذیرد ! اگر همبازی جنگل ، نسیم است به قصد رقص ، طوفان می پذیرد یکی سیر است و در اندیشه ی نان یکی بی نان و مهمان می پذیرد اگر کافر بیندیشد به کفرش یقین دارم که ایمان می پذیرد به دنبال رهایی ، ماه کنعان خفای کنج زندان می پذیرد چه نام ساده ای دارد هنرمند تهیدست آنکه عنوان می پذیرد شعر از :
عاشقان اما کمند عاشق و بی عشق در بازار هستی درهمند مدعی ها بی شمار و عاشقان اما کمند خواهش دل را اگر در سینه پنهان می کنند از قضا رسواترین رسوای اهل عالمند ! کوهی از صدق و صفا و مهربانی و وفا قدسیانی در زمین و در لباس آدمند من نمیدانم چه میگویند با معشوقشان اینچنین دلداده اند و لحظه ، لحظه ، باهمند 😍 سربدارانی که جان بر روی دستان و دوان در دل سوزان آتش ، بی هراس و بی غمند خونشان جاری است از گلبرگ زخم رو و سر همچنان بر زخم تاریخی انسان مرهمند عاشقم بر عشق این مردان بی روی و ریا هر چه خواهد حضرت معشوق ... آنها حاتمند شعر از : @abbasdamirchi
نفیر عاشقی نباشی ،  پیکری بی روح و سردم ز اشک چشم تو ، جاری است دردم ز خونت ، صلح و آزادی رقم خورد نفیر عاشقی!.. دورت بگردم شعر از : روز قلم بر شور آفرینان مبارک باد @abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یارادّی عالمي مولایه خاطر گلیب همتا بلی زهرایه خاطر بولوتلار ال قویوب یاقسین یاقوشلار آخوب سیللر_سولار دریایه خاطر حسینین شهرتی توتموش جهانی ولی ی مطلق والایه خاطر اولانمز حضرت عباسه بیرکس _ آتا ... مخلوق اولوب سقایه خاطر آتار دنیانی هرکس عاشق اولسا گزر صحرالری لیلایه خاطر ولایت منصبی اولسون مبارک علی ی عالی ی اعلایه خاطر شعر از : عرض تبریک محضر یکایک همراهان عزیز @abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوگنامه : محرم آمد و دل در تب افتاد به جانم سوزش خشگ لب افتاد طنين گريه ی شش ماهه اي باز به گوش عرشيان ، روز و شب افتاد به تير و نيزه و شمشير غفلت تن  مه پيكري از مركب  افتاد به دست خصم دون ، دست و سر و تن رقابت در مقام و منصب افتاد سرآغاز شقاوت لحظه اي بود كه تخم  كينه ، اندر مذهب افتاد *** به صحراي عطش ، آتش جلودار فرات از بخت بد ، در غم گرفتار هوا غمبار و گرما بی مثال است زمين و آسمان ، خشك است و تبدار صداي شيهه اسبان دشمن وداع جانگداز شاه و سردار نگاه كودكان بر دست سقا و  مشك پاره در دست علمدار زبانه مي كشد آتش ز هر سو به دور بستر تب كرده  بيمار امام و لشگرش در خون شناور زنان و كودكان ، آواره  و  زار * چو دستان عمو از تن جدا شد عطش معنا به دشت كربلا شد زدشمن انتظار ياوري نيست ز سوی دوستان ، بیحد جفا شد همه عالم طفيل تار مويش  چه مهماني به دشت كربلا شد!؟ زمين و آسمان اندر تلاطم بساط كائنات از هم جدا شد دو دست كودكي در گاهواره براي عالمي مشگل گشا شد جوان و كودك و پير و زن و مرد به اشك ديده اي حاجت روا شد * چه گويم واژه ها پيچيد درهم خجل شد جمله ها از شدت غم چو بر دامان طفلي آتش افتاد گرفته عالمي را سوگ و ماتم چه مي بينم به زير پاي اسبان تن زيباترين زيباي عالم و  واويلا  به حال خواهر زار كه از اين ماجرا شد قامتش خم و حال مادري مظلوم و بيكس كه گويد زير لب ، نجواي مبهم سه ساله دختر شيرين زباني براي زخم بابا ، فكر  مرهم شعر از :  التماس دعا @abbasdamirchi
گنجشگ مفت نیست ... سنگ اگر مفت است و در اطرافِ دست دل ، درون سینه ی گنجشگ هست * نسبت جسمی نحیف و سنگِ سخت ؟! مرحبا ! ای پهلوان ! بر ضرب شست ! میشود با مفتهای بی شمار ! شیشه احساس دل را زد شکست پا به روی مخمل گلها نهاد روی دوش خسته ای بی‌کس نشست ! مشنو این ضرب المثل را ... ، هر که گفت رشته های مهربانی را گسست شادی گنجشگ را بنگر که صبح از ملاقات نسیمی گشته مست ❤ عاشقی را مبدأ و مقصد کجاست ؟ تا ابد باقیست مولودِ الست شعر از : *سنگ مفت و گنجشگ مفت صرف نظر از اینکه کاربرد ضرب المثل در کجا و چه مواقعی است ، ترکیب واژه های ضرب المثل بسیار اذیت کننده است . سنگ و گنجشک ! @Abbasdamirchi
🌷خبر گَلمَدی  🌷 گوزوم یولدا  قالدی ، خبر گَلمَدی هامی گلدی و بیر نفر گلمدی ایراق دوشدی یوسف ، اورک اولدی قان یاشیل کُهنَگیندن ، اثر گلمدی کوچوب گِدّی یعقوب کنعانیدن آنا وِردی جان ، بیر نظر گلمدی سینان قامتیندن  ، گوزه چکماقا... نه اولدی که بیر مختصر گلمدی گِجه یاتمادوم تا آچام قاپونی اوتوز ایل  گچیب ، خوش سفر گلمدی باتوب گون ، دوشوب جانه هجران غمی خدایا قوجالدیم ، سحر گلمدی شعر از : روزهای پایانی مرداد و شهریورماه ۱۳۶۹ همراه بود با خوشحالی زایدالوصفی ناشی از بازگشت آزادگان عزیز و البته برای ما عجین با اضطراب از اینکه نام گمشده مان در لیستهای اعلامی نباشد که البته نبود..... عرض تبریک به آزادگان عزیز که حق بزرگی بر گردن ما دارند. @abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز پنجره در دل پنجره رازی است که از شوق نسیم پرده رقصیده و دیدار به فردا مانده بارها آمده فردا که به فردا موکول دل دیوانه جدا از من و آنجا مانده شعر از : @abbasdamirchi
در دل اقیانوس یک زلیخا عاشق یوسف شد و صد داستان ... قصّه صدها هزار عاشق ، نگنجد در بیان غافل از انگشت خود شد ، روی یوسف هرکه دید این حسین(ع) است و ز عشقش میرود از سینه ، جان شعر از : قطرات ناچیزی در دل امواج خروشان عاشقان اباعبدالله(ع) اربعین سال ۱۴۰۲ دعاگوی همه همراهان و دوستان و ملتمسین دعا بودیم . @abbasdamirchi
پرچم صلح حسن(ع) ، سبزترین رنگ بهار شرر سینه ولی ، سرخی عاشورا بود شعر از : عرض سلام و تسلیت محضر همراهان عزیز @abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتحاد گرگ با سگهای هار کاسه ی خون ، طعمه ی شام و ناهار نیست از اوصاف انسانی نشان ننگ و نفرین بر وجود نحسشان می‌چکد خون از گلوی کودکان جمله ی کفتارها خوشحال ازآن حکمرانان عَرب در عیش و نوش پنبه در گوشند و لبهاشان خموش بی مروّت حاکمان زشتخو بُرده از فرزند آدم آبرو پس چه شد آزادی و حق بشر !؟ سازمانهای ملل را کو ثمر!؟ کیست تا یاری کند مظلوم را ؟! کیست حامی ملت محروم را  ؟! کیست مانع بر سَرِ  وحشیگری کیست حاکم تا نماید داوری شعر از : @abbasdamirchi
چقدر قافیه تنگ است در سرودن عشق مرور کردم و  آخر ، رسیده ام به دمشق شعر از : ولادت حضرت زینب(سلام الله علیها) و روز پرستار مبارک باد @abbasdamirchi
کوچه های خاطرات در کوچه های خاطراتم ، پابرهنه _ دنبال حس کودکی هایم دویدم با پای سر رفتم به قصد بام و ایوان از نرده  و از نردبان چیزی ندیدم ناز صدای دلنشین رفتگان را با گوش جان ، از نغمه بلبل شنیدم تا باز بینم عکس ماهی از شبی دور از موج آب برکه ها منّت کشیدم از آن زلال چشمه ی پاک و دل انگیز با ساغر دستم حریصانه چشیدم چندی نشستم روی سنگی با دلِ تنگ چون خواب ، یک روز  خیالی آفریدم یکباره دیدم کودک همبازی ام  را موی سفیدی بر سر و رویش ... بُریدم ! نزدیکتر دیدم به چشمانم زمین را دریافتم من راهی ی خاکم ...  خمیدم ! شعر از : @abbasdamirchi
برگی رهایم 🍁🍂🍁🍂🍁 گم کرده ام چیزی میان فصلهایم گویی بهاری گم‌ شده در زیر پایم رنجیده ام از  سوز و جور باد پاییز این سو و آن سو می روم ،  برگی رهایم شعر از : @abbasdamirchi
بیا به خانه ما ، هندوانه قسمت کن ز شعر حضرت حافظ ،  ترانه قسمت کن دلم گرفته بیا ، شوق دیدنت دارم برای بارش باران ، بهانه قسمت کن به روی کُنده زانو ، سرم به درد آمد برای گریه ام اینک ، تو شانه قسمت کن در این بلندی یلدا  ، گره ز مو بگشا مسیر مبهم شب را ،  نشانه قسمت کن بساط و نقل و نباتی اگر نبوده و نیست بیا و شهد حضورت شبانه قسمت کن به دور کرسی مهرت ، بگیر فال مرا صفای صحبت خود ، عاشقانه قسمت کن انار مهر و محبت ، بیار و در این جمع تعلّلی نکن و دانه دانه قسمت کن در این سراچه غمها ، بیا و از سَرِ لطف بپاش بذر امید و جوانه قسمت کن بگیر دلهره  و اضطراب و تشویشم سرور و شور و شعف ، جاودانه قسمت کن خزان رسید وزمستان دمید  و برف آمد بر این تلاطم دریا ، کرانه  قسمت کن شعر از : @abbasdamirchi