eitaa logo
منِ او ...
173 دنبال‌کننده
857 عکس
1.1هزار ویدیو
5 فایل
پژوهشگر دینی، دفاع مقدس | سطح 4 حوزه دانشجوی دکتری علوم قرآن 📞 ارتباط با ما 👇 @mshiite 🖋 نظرات ما وحی منزل نیست اگر منطقی بود بپذیرید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 قدرشناس شهدا باشیم 🔷 چقدر باید کسی نمک‌نشناس و قدرناشناس و از اخلاق انسانی به دور باشد که قدر شهدای کشور خود را نشناسد. 🎙 امام خامنه‌ای مدظله‌العالی؛ ۱۳۷۴/۰۷/۲۲. 🔶 https://btid.org/fa/photogallery 📎 📎 📎 📎 کانال منِ او را در ایتا همراهی کنید. https://eitaa.com/abbasiresalat
💠 🔰 امام صادق علیه السلام: حافظ قرآنی که به آن عمل کند، با فرشتگانی بزرگوار که نویسندگان و حاملان قرآن در آسمانند، هم درجه است. (الحیات؛ ج۲، ص۲۲۸). 🔻 روزهایی که از مغازه بابا زود برمی گشت، می رفت پایگاه بسیج مسجد. خونه هم که می رفت، سرش به کار خودش گرم بود. 🔹 یه گوشه می نشست یا می خوند یا درس. خیلی اهل حرف زدن از این طرف و اون طرف نبود. ✅ بعد از شهادتش، دوستان مسجدیش اومدن برای تسلیت گفتن به مادرش. گفتند: خوش به حال شما که یه همچین حافظ قرآنی رو تقدیم اسلام کردین. مادرش اونجا تازه فهمید پسرش حافظ قرآن بوده! 📚 بخشی از زندگی ؛ از کتاب «فرمانده! فرمان قهقه!، ص ۴۲». 📎 📎 📎 کانال منِ او را در ایتا همراهی کنید. https://eitaa.com/abbasiresalat
🔷 مثل شهید ساعتیان دیگران را دوست داشته باشیم... 🔹شبهای قبل از عملیات گاهی سرمای هوا به ۳۰ درجه زیر صفر هم می رسید. طوری که قطرات آبِ وضو روی دست و صورتمون یخ می بست. یادم هست محمودرضا نیمه های شب بلند میشد و کفش بچه ها رو که بیرون چادر مونده بود، روی چراغِ والر گرم می کرد و می گذاشت کنارشون... یا به چادرها سر می زد و هر کسی پتو از رویش کنار زده شده بود؛ دوباره می کشید رویش... نزدیک اذانِ صبح کتری های خالی رو پُر از آب می کرد و می گذاشت روی چراغ ها تا بچه ها برای وضو، آب گرم داشته باشند. 👤خاطره ای از زندگی طلبه شهید محمودرضا ساعتیان 📚منبع: بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس یزد 🗣 راوی: سردار حسین سلطانی خاکریز خاطرات ۶۳ 📎 📎 📎 📎 🇵🇸کانال منِ او🇵🇸 ♦️@abbasiresalat ♦️
🔸 آفتِ دوری از و از نگاه سید آزادگان، آقای ابوترابی... مدتی بود که توی پیچ و خم زندگی و ناملایمات حسابی کم آورده؛ و تقریباً خانه نشین شده بودم. یه روز حاج آقا ابوترابی که دوستِ دورانِ اسارتم بود، به دیدنم اومد و گفت: عباس! می دونی چرا اینجوری شدی؟ چون تو از قرآن و دعا و زیارت عاشورا فاصله گرفتی. همین و امثالِ اون بود که من و تو، و خیلی های دیگه رو زیرِ دستِ جلادانِ صدام زنده نگه داشت... 👤خاطره ای از زندگی سید آزادگان 📚منبع: کتاب فانوس زائر ؛ صفحه ۸۷ خاکریز خاطرات ۶۷ 📎 📎 📎 📎 🇵🇸کانال منِ او🇵🇸 ♦️@abbasiresalat ♦️
🌹گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون. بیست الی بیست‌و‌پنج دقیقه گذشت، اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب می‌خونه و زار زار گریه می‌کنه! بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف‌جون کردی، می‌خواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می‌خوام داروهام رو بخورم؟! برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من ۱۶ سالمه، چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عج) رو ندیده؛ دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛ گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم! 🇵🇸کانال منِ او🇵🇸 ♦️@abbasiresalat ♦️
💢 کار تمیز فرهنگی یعنی... این خاطره رو برای نوجوانها بخوانید 🔹نوجوان که بود کلاسِ زبان می رفت. هم از بقیه ی بچه ها قوی تر بود، و هم شاگرد اولِ مدرسه... دمِ درِ خونه شون تابلویی زده، و روی اون نوشته بود: کلاسِ تقویتی درسِ زبان در مسجدِ امام علی علیه السلام؛ ساعت دو تا چهار ؛ هزینه ی هر ساعت ده تا صلوات؛ قبولی با خدا... علی با برگزاریِ این کلاس خیلی از بچه هایِ محل رو جذبِ مسجد کرد... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید علی هاشمی 📚منبع: کتاب هوری، صفحه ۱۴ خاکریز خاطرات ۷۵ 📎 📎 📎 📎 🇵🇸کانال منِ او🇵🇸 ♦️@abbasiresalat ♦️