من حاضرم
همۀ عمر در حسرت کربلا بسوزم
اما فقط یک بار
با تو اربعین از نجف تا کربلا را پیاده بروم.
در خیالم
به قدری با تو قدم به قدم پیمودهام این مسیر را
که روز و شبم شده نجف تا کربلا.
من هر روز از نجف تا کربلا را
با تو قدم میزنم.
در کنار تو که راه میروم
پایم روی زمین نیست.
اصلاً مگر میشود با تو راه رفت
و احساس کرد زمین را.
حتی زمان هم در کنار تو
فراموش میشود.
من از نجف تا کربلا
مرور حتی یک ثانیه را احساس نمیکنم.
عیبی که ندارد
از همان ابتدای راه
تا انتهای مسیر
دستم در دست تو باشد؟
عیبی دارد؟
دستم را که در دستت میگذارم
تردید نمیکنم که دستم در دست خداست.
من دوست دارم
راه نجف تا کربلا را
دست در دست خدا طی کنم.
#بهانه_بودن
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
تیر و کمان🏹
🏹
کِش شلوار را به دو سرِ یک حصیر یا چوب ببندید. این، کمانتان میشود. یک درِ خودکار هم به نوک حصیر دیگری بزنید که تیرتان بشود.
حالا به همین سادگی بچۀ شما یک تیر و کمان دارد. یک شیء را چند قدم آن طرفتر بگذارید تا هدف قرار بگیرد.
اگر کودک، توانایی درست کردن تیر و کمان 🏹را دارد، شما آموزش بدهید و بگذارید خودش تیر و کمان را بسازد.
این بازی برای پسرها👦👧 جذّابیت خاصّی دارد. از آنجایی که تیراندازی موفّق، وابسته به حفظ تعادل دستهاست، کودک برای نشانه گیری موفّق، تلاش خود را برای حفظ این تعادل، بیشتر میکند.
رقابتی شدن این بازی هیجان بازی، را دو چندان میکند.
📚 بازی ، بازوی تربیت ص ٥٣
#بازی_بازوی_تربیت
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
🍃همسفر کربلایی
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که تو دوستم داری
و خدا را هزار هزار مرتبه شکر
که گوشَت شنوای آرزوهای من هست.
من وقتی خیالهایم را برایت میگویم
در دلم ذرّهای تشویش ندارم
اگر کمی هم فکر میکردم که تو بدت میآید از خیالهای من
این قدر آسوده غرق خیالِ دوستی با تو نمیشدم.
چرا این قدر خوبی؟!
تو وقتی این گونه خوبی میکنی با من
من باید تلاش کنم تا نکند خیال کنم
شایستۀ اندکی از این خوبیها هستم.
داشتم خیال میکردم تو وقتی مرا دوست داشته باشی
چه کارهایی میکنی تا محبوبت همیشه لبخند به لب باشد
به خیالم این تصویر آمد:
تو میخواهی بروی سفر
ولی دوست نداری تنها باشی
دنبال کسی هستی که دوستش داشته باشی و او هم دوستت داشته باشد
مرا صدا میزنی.
میآیم پیش تو.
(بگذار همین جا بگویم که گاهی خیال میکنم
من نشستهام در خانه و تو میآیی پیش من).
به من امر نمیکنی.
چون میدانی گاهی ناز پرسیدن بیشتر از امر کردن است.
از من میپرسی: میخواهم به سفر بروم. با من میآیی؟
من دوست دارم همان لحظه بگویم آری
امّا خودت میدانی که من گدایم
گدای محبّتهای بیدریغ تو.
برای این که دوست دارم از زبان تو بشنوم که مرا دوست داری
به جای این که بگویم آری، میپرسم:
چرا آمدهای به سراغ من؟
تو هم جواب میدهی: داشتم میرفتم سفر
سفر به جایی که خیلی دوستش دارم
گفتم با کسی بروم که خیلی دوستش دارم.
من میخواهم همان جا جان بدهم
که تو با اشارهات فرمان زندگی میدهی به روح من.
من زنده میمانم و میگویم:
فرمان اگر بدهی با سر میآیم.
میخواستم کمی بیشتر ناز کنم
تا بیشتر گدایی محبّتت را کرده باشم
امّا دوام نیاوردم و زود پاسخ.
میخواستم بگویم: پیش از آن که پاسخ بدهم
میشود بگویی کجا میروی.
ولی همین که گفتم آری
تو خودت گفتی بار سفرت را ببند
میخواهیم به کربلا برویم.
من در خیالم دارم آمادۀ سفر میشوم
سفر با کسی دوستم دارد
به جایی که دوست دارد.
چه قدر شیرین است این خیالها!
اگر در واقعیت این سفر را نصیبم نمیکنی
به دلم رحم کن و خیالش را از من نگیر.
شب بخیر همسفر کربلایی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
کاش به من می گفتی
چه خاکی به سر کنم.
کربلا نمیروم
دلم بهانه میگیرد
میروم بهانه دیگری میگیرد.
من از بهانه گرفتنهای دلم خستهام.
بروم یا نروم؟
بهانههای نرفتنش
یک طور
بهانههای رفتنش
طور دیگری
آتشم میزند.
سخن درست و به صدق بگویم:
من دیگر تاب این آتش گرفتنها را ندارم.
دیشب از کربلا آمدم
دلم را گذاشتم کنار حرمت
شلوغ بود
زیر پای زائران گم شد.
دنبالش نگشتم.
من این دل را نمیخواهم
همهاش برای خودت.
#اربعین
#کربلا
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
♦️ تفاوت شیوۀ زندگی
✅شیوۀ (سبْک) زندگی، یکی از اصلیترین عوامل تأثیرگذار بر تربیت است.
همۀ ما در این یکی دو دهۀ اخیر، شاهد تغییر دَمادَم و سریع شیوۀ زندگی هستیم؛ امّا روش تربیت را متناسب با تغییر سبْک زندگی، نه تنها تغییر ندادهایم؛ بلکه به گونهای با آن برخورد کردهایم که سبْک جدید زندگی، به شدّت، فرزندان ما را از مسیر تربیت دینی دور کرده است.
📚من دیگر ما، کتاب اول، ص53
#من_دیگر_ما
#کتاب_اول
#تربیت_فرزند
#تفاوت_شیوه_زندگی
https://eitaa.com/abbasivaladi
♦️تفاوت شیوۀ زندگی
📌خانهها
در گذشتههای نه چندان دور، خانهها به گونهای بود که خود به خود، برخی از مسائل تربیتی در آنها رعایت میشد.
🏢شیوۀ ساختمان سازی، تغییرات بسیاری در مسیر تربیت، ایجاد میکند. آپارتمان، به خودی خود، تربیت را سخت میکند.
✅ بچّهها در خانههای وسیع، به اندازۀ کافی، آزادیِ عمل داشتند و بیدغدغه میتوانستند بچّگی کنند؛ امّا امروزه در خانههای آپارتمانی، از هر طرف که میروند، به دیوار میخورند و همین که میخواهند بچّگی کنند، پدر و مادر، نگران همسایۀ بالایی و پایینی و بغلی میشوند. از همین رو، مجبورند که همین طور به بچّه، امر و نهی کنند.
⚽️آزادی و بازی، دو نیاز اساسی کودک است که بیتوجّهی به آن، خطرهای تربیتی بسیاری را به دنبال دارد.📛
کودکان، دلایل ما را برای محدود شدن در آزادی و محروم شدن از بازی، درک نمیکنند.
⚠️ما باید از هر راه ممکن، زمینۀ بازی و آزادی را برای آنان، آماده کنیم.
✴️فراهم کردن زمینۀ بازی و آزادی برای کودکان در خانههای جدید، کار سختی است.
از همین رو، بسیاری از والدین به جای تحمیل این سختی بر خویش، راه آزادی و بازی را برای کودک، تنگ میکنند.
📚من دیگرما، کتاب اول، ص54
#من_دیگر_ما
#کتاب_اول
#تربیت_فرزند
#تفاوت_شیوه_زندگی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃شیر پسر حیدر کرّار
خدا را شکر که دوستت دارم
و خدا را شکر که هوای نفس کشیدن را از من نمیگیرد
هوای نفس کشیدن من همین محبّت است
و خیالهایی که شده فکر روز و شبم
خیال این که تو دوستم داری
خیال این که دوست داری با من باشی
خیال این که دوست داری با من همسفر بشوی.
چه خیالهای قشنگی!
ممنونم که فرصت این خیالها را از من نمیگیری
و چه خوب است که این خیالها
نه نیازی به زمان دارند و نه مکان خاصی
هر وقت بخواهم در هر جایی که بخواهم
میتوانم غرق این خیالها شوم
خدا را شکر برای این همه فرصت زندگی!
من وقتی خیال میکنم با تو بودن را
یک دنیا لذت میبرم از نفس کشیدن
ولی وقتی که خیالم را با تو در میان میگذارم
لذتم به قدری زیاد میشود
که لذت خود خیال در برابرش میشود قطره در برابر دریا.
و وقتی دلم آرام است
که تو دوست داری این خیالها را و دوست داری شنیدنشان را
دیگر نمیدانم چه مثالی بزنم
تا بزرگی لذتم را برساند.
خدا را شکر که خودت میدانی بزرگی این لذّتها را.
دارم خیال میکنم یک شب صدایم زدهای
میخواهی بروی نجف.
دوست داری با من بروی.
دفعههای قبل با من که جایی رفتهای
زیر دهانت مز ه کرده.
تو دوست داری با من به سفر رفتن را.
میآیم پیش تو
دستم را میگیری و میگویی چشمانم را ببندم.
چشمهایم را میبندم و تو دستهایم را میفشاری.
به اندازۀ یک نفس کشیدن بیشتر طول نمیکشد
که میگویی چشمم را باز کنم.
چشم که باز میکنم خودم را در مقابل ضریح مولایم علی میبینم.
دستم را میگذارم روی سینهام
و تو اجازه میدهی سرم را بگذارم روی شانهات.
چون میدانی در کنار تو در برابر ضریح مولا
بدون تکیه دادن به تو نمیشود ایستاد.
دارم به زور نفس میکشم
و تو همین نفسِ به زور بر آمده را در سینه حبس میکنی
من صدای زمزمهات را میشنوم که میخوانی:
السلام علیک یا امین الله فی ارضه
و هنوز کلامت تمام نشده
جواب سلام پدر را میشنوم که میگوید:
علیک السلام یا بقیة الله فی ارضه.
امین الله را میخوانی تا آخرش
و من سر به شانۀ تو تا آخرش دوام میآورم.
شیرینتر از این نجف خیالی
هیچ گاه به زیارت مولا نرفتهام.
من هر وقت دلم هوای خاک نجف میکند
در خیالم تو را میفرستم به دنبال خودم
تا با هم پا به آستان علی بگذاریم.
شبت بخیر شیر پسر حیدر کرار!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
سلامعلیکش با من، گرم بود
تا حدی که فکر میکردم
جان بخواهم، دریغ نمیکند.
دیروز از او خواستم کاری برایم انجام دهد
امروز سلامعلیکش سرد شده بود
تا حدی که فکر کنم از فردا راهش را کج میکند که مرا نبیند.
فهمیدم گرمی سلام و علیکش در حد تعارف بود.
نکند «مَتی تَرانا وَ نَراک» ما هم در تعارف باشد؟
اگر آقا از ما چیزی بخواهد
مثلاً مالمان را، جانمان را یا حتی آبرویمان را
آیا باز هم این همه گرم، صدایش میکنیم؟
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃شفای دردهای عالم
خدا را شکر که دوستت دارم.
گاهی از این و آن شنیده بودم
که وقتی به چیزی که دوست داشتند رسیده بودند
فریاد میزدند و میگفتند:
مگر خوشبختتر از من هم روی زمین هست؟
وقتی با خیالِ با تو بودن نفس میکشم
دوست دارم فریاد بزنم تا همه بشنوند:
مگر خوشبختتر از من هم روی زمین هست؟
خیال با تو بودن
وقتی این گونه حسّ خوشبختی به من میدهد
اگر واقعاً با تو باشم
چه غوغایی میشود در زندگیام؟
باز هم میخواهم کمی از خیالهایم برایت بگویم
امّا از کدامشان؟
به قدری زیادند که وقتی میخواهم انتخاب کنم
دلم برای آنهایی که انتخاب نمیشوند میسوزد.
اگر دیوانه شدهام و این حرفها را میزنم، اصلاً عجیب نیست.
مگر از محبّت تو میشود چیزی غیر از این انتظار داشت؟
من فکر میکنم خیالها جان دارند
و آنها دوست دارند به تو عرضه شوند
وقتی در میان این همه خیال
فقط یکی انتخاب میشود
دل دیگر خیالها میگیرد.
چند روزی است که سرم درد میکند.
دردش عاجزم کرده.
وقتی که درد سرم به اوج میرسد
اگر برای تو دردسر هم باشد
دوست دارم دردسرت بدهم تا بیایی و دستت را بگذاری روی سرم
و یک حمد شفا بخوانی برایم.
در خیالم تو را میبینم که ابروانت از غصّۀ درد من در هم رفته
و از طرز نگاهت میفهمم که تو از سردرد من سردرد گرفتهای.
خودت آمدهای پیش من.
نگاهت را خیره کردهای به نگاهم.
لبخندی که از آن رحم و مهربانی و محبّـت میبارد
گوشۀ لبت جا گرفته
و قشنگ معلوم است که آن لبخند، رنگ غم دارد.
من از این لبخندها بالای سر بیمار کم ندیدهام
ولی این لبخند تو خودش داروی درد است.
دستت را میگذاری روی سرم
نه، فراتر از سر درد؛ تو تب کردهای از غصّۀ درد من
این را از داغی دستت میفهمم.
هر طور شده آن لبخند را نگه میداری گوشۀ لبت
و در همان حال بسم اللهی میگویی و حمد شفا را آغاز میکنی.
تو با دستی که روی سرم گذاشتی
و با لبخندی که پیشکشم کردی، مرا شفا دادی
این حمد شفا را که میخوانی
میخواهی با آن عمر جاودانهام بدهی؟
بای بسم الله تو
برای آرام کردن زلزلهای که همۀ زمین را فرا گرفته کافی است.
چرا حمد شفا را برایم کامل میخوانی؟
میخواهی چه کار کنی با من؟
من با این خیال، قشنگ فهمیدم معنای این عاشقانه را:
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذّت بیماری را.
شبت بخیر شفای دردهای عالم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
این هفته سوالی مطرح میشه که تقریبا بیشتر افرادی که زندگی مشترکشون رو چندسالی شروع کردن باهاش درگیرن و نمیدونن چه تصمیمی بگیرن.
ان شاءالله در چند جلسه پاسخ به این سوال داده میشه،
پس با دقّت توجه کنید 👇👇👇
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
https://eitaa.com/abbasivaladi
هدف از بچّهدار شدن
دو سال است ازدواج کردهایم؛ امّا انگیزهای برای بچّهدار شدن نداریم. اصلاً هدف از بچّهدار شدن چیست؟
پاسخ اول:
🌼بچّهدار شدن، نیازی غریزی
احساس نیاز به پدر و مادر شدن، نیازی غریزی است که در هر انسانی هست. به صورت طبیعی در همۀ انسانها وقتی به حدّی از رشد میرسند، این احساس باید تولید شود. انسان از نظر روحی و روانی، نیاز به پدر شدن یا مادر شدن دارد. زنی که به راحتی زندگی میکند، امّا بچهدار نمیشود، حاضر است پول گزافی خرج کند تا صاحب فرزند شده، مادر شود. این زن وقتی بچّهدار میشود، درد سرهای زندگیاش آغاز میشود؛ امّا با وجود این درد سرها باز هم احساس آرامش میکند. حالا اگر زنی از این احساس غریزی و روحی محروم است، باید به دنبال ریشۀ آن گشت.
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص۵۳
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃🌸🌸🌸
✅ خلاصهی #درس صدم:
آدمای با ایمان، چرا از خدا میترسن؟
🍃🌸🌸🌸
✔️ حدیثی از امام رضا علیه السلام خوندیم که سه تا محلّۀ مهم رو بهمون معرّفی کرد که هر کدام برا خودشون شهری بودن.
🔰اون حدیث این بود:
🍂 و بدانید که شما به هیچ وسیلهای نمیتوانید شکر خدا را به جای آورید _ البتّه پس از ایمان به خدا و اعتراف به حقوق اولیاء او از آل محمّد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ که نزد او محبوبتر باشد از یارى رساندن شما به برادران مؤمنتان در امر دنیایشان، دنیایی که محلّ عبورى است براى آنان تا خود را به بهشت پروردگارشان برسانند.
📚 (عیون أخبار الرضاعلیه السلام، ج2، ص 169).
✅از این سه تا محلّه، کمک به دنیای برادرای مؤمن رو انتخاب کردیم و واردش شدیم.
🔻از این درس میخوایم وارد یکی از دیگه از محلّهها بشیم: محلّۀ ایمان.
▫️ تو بحث ایمان، میخوام با محوریت قرآن، از همین اوّل بریم سر اصل مطلب و بحث ایمان رو خیلی کاربردی شروع کنیم.
❗️امّا همین اوّل حواسمون باشه بحث ایمان رو داریم به عنوان یکی از راههای شکر بررسی میکنیم.
◀️ یکی از راههای معرّفی و فهموندن یه مفهوم غیر مادی، شناسوندن ویژگیای کسیه که اون مفهوم توش وجود داره؛ به نظر میرسه قرآنم برای جا انداختن مفهوم ایمان، اصلیترین شیوهای که به کار گرفته، همین راهه؛ یعنی مؤمنا رو معرّفی کرده تا ما بفهمیم ایمان چیه.
🔻با همین مقدّمه بریم سراغ آیههای قرآن و ببینیم مؤمنا رو چه طوری معرّفی کرده.
🍃إنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذیـنَ إذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلوبُهُم وَ إذا تُلیَت عَلَیهِم ءایاتُهُ زادَتهُم إیمانًا وَ عَلىٰ رَبِّهِم یَتَوَکَّلونَ* اَلَّذینَ یُقیمونَ الصَّلٰوةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ* اُولٰئکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقًّا لَّهُم دَرَجاتٌ عِندَ رَبِّهِم وَ مَغفِرَةٌ وَ رِزقٌ کَرِیمٌ.
✨(سورۀ انفال، آیۀ 2-4)
🔺این جا چند تا ویژگی برا مؤمنا اومده، از این درس یکی یکی این ویژگیها رو بررسی میکنیم. اوّلیش اینه:
1⃣ «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلوبُهُم» مؤمنا کسایی هستند که وقتی یاد خدا میشه و حرف خدا به میون میآد، دلاشون میترسه. اوّلاً که این «وَجِلَت»، از جنس همون خشیته که در بارهش مفصّل حرف زدیم. ثانیاً به واژۀ «قُلوبُهُم» دقّت کنید. این جا میتونست بگه: «وقتی یاد خدا میشه، مؤمنا میترسن»؛ امّا گفت: «وقتی یاد خدا میشه، دلاشون میترسه»؛ یعنی ایمان یه حقیقت قلبی و درونیه. صرفاً یه شعار و باور گفتاری نیست.
❗️وقتی کسی به خدا محبّت شدید پیدا کرد، با یاد خدا دلش میترسه؛ امّا نه از اون ترسیدنایی که باعث فرار میشه؛ ترسیدنی که یه محب از محبوبش داره.
▫️خاصیت محبّت اینه که برا آدم ترس میآره؛ حتّی اگه محبوب، هیچ چیزی به اسم عذاب تو بساطش نداشته باشه. وقتی من عاشق کسی هستم که معنای عظمت و بزرگیه و وقتی که این محبّت برا من ضمانت نشده و ممکنه ازم گرفته بشه و وقتی که محبّت شدید من طوریه که همۀ زندگیم شده، معلومه که هر چه قدر این محبّت شدیدتر میشه، ترسشم بیشتر میشه.
اگه میخواید این «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلوبُهُم» رو بفهمید، برگردید به اون فرازایی از دعای کمیل که در بارۀ عذاب فراقه.
🍃فَهَبنی یا إلـٰهی وَ سَیِّدی وَ مَولای وَ رَبّی صَبَرتُ عَلىٰ عَذابِکَ فَکَیفَ أصبِرُ عَلىٰ فِراقِکَ.
🍂ای خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض که بر عذابت شکیبائی ورزم، ولی بر فراقت چگونه صبر کنم؟!
❓وقتی من محبوبی دارم که باقی موندن بر محبّتش رو برام ضمانت نکردن و محبّتشم این قدر زیاده که حاضرم برم تو جهنّم، ولی ازش دور نشم، چه طوری میشه که یاد این محبوب بیفتم، امّا ترس برم نداره؟
#خلاصه_درس صدم
https://eitaa.com/abbasivaladi
➖➖➖🍃🌸🌸🌸🍃➖➖➖
🌸 اینم پیدیاف درس صدم، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن:
👇👇👇👇👇
100 درس صدم آدمای با ایمان، چرا از خدا میترسن؟.pdf
224.5K
#درس
درس صدم:
آدمای با ایمان، چرا از خدا میترسن؟
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃همه دین خدا
خدا را شکر که دوستت دارم.
دارم روزی را در خیال خودم میکشم
که در آن به یاد تو نیستم
و این خیالهای قشنگ هم در برابرم صف نکشیدهاند.
آن روز وحشتناکترین روز زندگی من
چه در دنیا و چه در آخرت خواهد بود.
هر گاه کار بدی کردم و خواستی تنبیهم کنی
هر کاری که دوست داشتی بکن
ولی این خیالها را از من نگیر.
گرفتن این خیالها، تنبیه من نیست، اعدام من است.
اگر روزی کاری کردم که باید اعدام میشدم
این خیالها را از من بگیر
و خیالت راحت باشد که حکم اعدامم را
طوری اجرا کردهای که درس عبرت همه شود.
این خیالها را که از من بگیری
من نمیمیرم، زجرکُش میشوم.
من میدانم که تو همۀ وجودت درد دین خداست.
این درد، لحظهای از جانت فاصله نمیگیرد.
هر چه قدر بیشتر میمانی پشت پردۀ غیبت
درد دینت بیشتر میشود.
تو وقتی میبینی کسانی به نام دین
دین خدا را لگد مال جهالت یا شهوت خویش کردهاند
از درد به خود میپیچی.
دارم خیال میکنم روزی را که آمدهای این سوی پرده
و خدا اجازه داده به نام خودش دین را به کلّ جهان برسانی.
وقتی خیال میکنم رسوا شدن کسانی را که به نام دین نان خوردند
و از دین خدا جز نام چیزی باقی نگذاشتند
دوست دارم از شوق فریاد بکشم.
شیرینترین قسمت این خیال وقتی است
که تو مرا صدا میزنی
تا کمک کارت باشم برای شناساندن دین خدا.
کوچکترین کار هم اگر باشد
وقتی کنار توست، بزرگترین کار است.
میشود وقتی مینویسی...
«میشود» نه.
بگذار خیالم را ادامه بدهم.
داری مینویسی از دین خدا برای بندگان خدا.
من ایستادهام در کنارت.
تشنه که میشوی، برایت آب میآورم.
مرکبت تمام شده، مرکبدان را میگیرم و پر میکنم از جوهر.
قلمت را میخواهی بتراشی
خودم برایت میتراشم.
برگهها تمام شده، برایت برگه میآورم.
کمی بیشتر از این میخواهم خیال کنم.
در خیالم من کسی هستم که تو به او اعتماد داری.
از دیاری به تو پیغام رسیده که به سویشان کسی را بفرستی
تا از دین خدا برایشان بگوید.
تو با آن لبخند همیشگی و کُشندهات
نگاهم میکنی و میگویی:
آمادۀ سفر باش! بندگان خدا تشنۀ شنیدن از دین خدا هستند.
در چشم بر هم زدنی مهیّای سفر میشوم.
خودت قرآن میگیری و مرا به نام خدا راهی میکنی.
میگویم: با این لبها میخواهم از دین خدا بگویم
کاش! این لبها به لبهایت متبرّک میشد
اگر نه، لا اقل به گونهات.
تبرّک این لبها، ضامن تأثیر حرفهای من است
و تو رویم را زمین نمیزنی.
شبت بخیر همۀ دین خدا!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi
سلام
قسمت پونزدهم #شخصیت_محوری سه تا حدیث خیلی قشنگه که میتونه نقل مجلسامون باشه. حتما گوش کنید و برای محبان علی علیه السلام تعریف کنید.
بازنشر یادتون نره💐
#تربیت_فرزند
https://eitaa.com/abbasivaladi
👇👇👇👇👇