eitaa logo
محسن عباسی ولدی
55هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
345 فایل
زیر مجموعهٔ کانون فرهنگی_تبلیغی آیین فطرت توحیدی کانال ‌زیر نظر مستقیم حاج آقا عباسی ولدی اداره ‌می‌شود. کانال ها و آدرسهای کانون: ktft.ir/v سایت و ادمین فروش انتشارات آیین فطرت: ketabefetrat.com @foroosh_fetrat ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃غریب منتظر عشق و انتظار چنان به هم دل بسته‌اند که نمی‌شود یکی را داشت و آن دیگری را نه. کسی که می‌فهمد عاشق نیست باید بداند که منتظر هم نیست و کسی که حال انتظار را در خودش نمی‌یابد نباید به دنبال یافتن عشق در دلش باشد. سبک زندگی منتظرها با آدم‌هایی که منتظر نیستند زمین تا آسمان فرق دارد. حال و هوای دل منتظرها هم با حال و هوای دل کسی که از انتظار بهره‌ای ندارد از ثری تا ثریا فرق می‌کند. حتی به صدای تپیدن قلب یک منتظر که گوش کنی می‌فهمی که او منتظر است. انتظار کشیدن برای تو آقا! راه درست شدن حال و هوای دل و بر و روی زندگی و باطن حیات ما است. هر چه خدا از ما خواسته را می‌شود در انتظار تو پیدا کرد. مدّت‌هاست که دیگر نمی‌گویم منتظر تو هستم. حالم از شعارهای تو خالی انتظار به هم می‌ریزد. به قدری شعار داده‌ایم که منتظر تو هستیم که خیال برمان داشته و در دام توهم انتظار افتاده‌ایم. کسانی که مبتلا به توهم انتظارند بیشتر از آنهایی که منتظر نیستند و شعارش را هم سر نمی‌دهند دل تو را خون کرده‌اند. بمیرم برای تو که این قدر منتظر کم داری و برای غربتت همین بس که مردم خیال می‌کنند منتظران تو زیادند. کاش دلت نمی‌سوخت برای ما و کاری می‌کردی تا هر کسی که با توهم انتظار شعار انتظار را سر می‌دهد رسوا می‌شد! وقتی زندگی مایی که شعار انتظار سر می‌دهیم شبیه زندگی کسی است که حتّی یک بار به فکر آمدنت نیفتاده چرا نباید برای غربت تو آه کشید و گریه کرد؟ شیطان کاری به این شعارها ندارد. هر چه این شعارها بیشتر شود ولی شباهت زندگی ما به زندگی کسانی که منتظر نیستند بیشتر می‌شود شیطان در گوشه‌ای می‌نشیند و در شعار انتظار با ما هم‌آوا می‌شود. حتّی بعید نیست او شعرش را بگوید و ما شعارش را بدهیم. او بخواند و ما گریه کنیم. شیطان این شعر و شعارها و گریه‌ها را دوست دارد و می‌داند چیزی به اندازۀ این توهم‌ها ما را از حقیقت انتظار تو دور نمی‌کند. برهان ما را از توهم این انتظارها! شبت بخیر غریب منتظر! @abbasivaladi
radio-maaref-98_12_25-16_00.mp3
11.66M
(قسمت هفدهم، بخش اول) 🎙استاد ✅ موضوعات این برنامه: 🔸مهارت‌های عفّت ورزی؛ مدیریت خیال،‌ بخش دوم. 🔹آیا مراقبت از نگاه در وضعیت فعلی ممکن است؟ 🔸رابطه بالا رفتن سن ازدواج با پایین آمدن آمار فرزندآوری 🗓 یکشنبه‌ها، پرسمان تربیتی خانواده، 🕰 ساعت ۱۶ ⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰ @abbasivaladi
radio-maaref-98_12_25-16_30.mp3
12.38M
(قسمت هفدهم، بخش دوم) 🎙استاد ✅ موضوعات این برنامه: 🔸مهارت‌های عفّت ورزی؛ مدیریت خیال،‌ بخش دوم. 🔹آیا مراقبت از نگاه در وضعیت فعلی ممکن است؟ 🔸رابطه بالا رفتن سن ازدواج با پایین آمدن آمار فرزندآوری. 🗓 یکشنبه‌ها، پرسمان تربیتی خانواده، 🕰 ساعت ۱۶ ⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰ @abbasivaladi
korona.mp3
7.79M
❓نظر شما در بارۀ محدودیت‌هایی که به خاطر به ویژه برای مساجد و هیئت‌ها و حرم‌ها ایجاد شده چیست؟ 🎧 پاسخ استاد به این سؤال رو با هم می‌شنویم. @abbasivaladi
🍃ثروت آسمان و زمین انتظار زندگی‌ساز است. وقتی که منتظر هستیم، تازه می‌فهمیم زندگی چیست. یعنی انتظار تنها سبک زندگی را عوض نمی‌کند کار او بخشیدن زندگی به ماست. اصلاً مگر زندگی بیشتر از یک سبک دارد که انتظار بخواهد آن را برایمان عوض کند؟ ما کوتاه آمده‌ایم که پذیرفته‌ایم سبک زندگی منتظرانه فرق دارد با دیگر سبک‌های زندگی. اگر بخواهیم درست سخن بگوییم باید بگوییم انتظار یعنی زندگی و زندگی یعنی انتظار. آنچه خارج از انتظار نام زندگی می‌یابد اشتباهی است که مردم در فهمشان از زندگی دارند. من دوست دارم زندگی کنم پس دوست دارم منتظر باشم و چون فهمیده‌ام برای منتظر بودن باید هر چه تو دوست نداری را از دلم بیرون کنم امشب می‌روم سراغ یکی دیگر از محبّت‌هایی که در دلم ریشه دوانده: محبّت مال و منال. کسی که دلش را خانۀ محبّت پول کرده نمی‌تواند به محبّت تو بیندیشد و کیست که تو را دوست نداشته باشد و منتظرت باشد؟ گاهی با خودم کلنجار می‌روم و می‌گویم: دوست داشتن پول بد نیست من پول را دوست دارم برای این که بتوانم با آن کاری کنم که خدا را خوش بیاید. ولی خوب که به دلم نگاه می‌کنم می‌بینم قصه چیز دیگری است آرام و قرار مرا پول تعیین می‌کند نه آن چه خدا را خوش می‌آید. من مدّت‌هاست تصمیم گرفته‌ام خودم را فریب ندهم. پس بی‌هیچ امّا و اگری قبول می‌کنم که من بندۀ پول شده‌ام. بندۀ پول منتظر تو نیست، منتظر پول‌های بیشتر است. آقا! من در این اندازه قدم پیش گذاشتم که دیگر دست از توجیه بردارم و خودم را فریب ندهم در برابر این قدم بناست تو چند قدم برداری؟ خودت که بهتر از من می‌دانی بندگان پول دینشان را پای پولشان می‌دهند چه قدر عاقبت به شر است آن کسی که طوق بندگی پول بر گردن دارد و از دنیا می‌رود! من به چنین مرگی که فکر می‌کنم وحشت سراپای وجودم را می‌گیرد. آدم‌های پولکی بوی تعفّن می‌گیرند من از بوی تعفّن خودم خسته شده‌ام. مرا از بندگی مال و منال دنیا رها کن که از عاقبت به شرّی می‌ترسم. شبت بخیر ثروت آسمان و زمین! @abbasivaladi
رابرت(روپل) 🔸حدّاقل اعضای هر گروه در این بازی باید سه نفر باشد. از میان این سه نفر، یک نفر، سرگروه بازی است. روی زمین، شکل زیر را می‏ کشیم. 🔹این شکل برای بازی سه نفره است. اگر تعداد افراد گروه ‏ها بیشتر باشد، باید به خط‏ های عرضی اضافه کرد. 🔸به قید قرعه، یکی از گروه ‏ها بیرون می‌ایستد و یکی دیگر از گروه‏ ها به شکلی که می‏گوییم، داخل می ‏ایستند. 🔹هر کدام از اعضای گروه‏ داخل، تنها می‏توانند در میان دو خطّ عرضی حرکت کنند؛ امّا سرگروه که در اوّلین خطّ عرضی می‏ایستد، اجازه دارد در خط طولی که محدودۀ بازی را به دو نیم کرده، رفت و آمد کند و از طریق همان خط هم وارد خطوط عرضی شود. 🔸با دست دادن دو سرگروه، بازی شروع می ‏شود. 🔹اعضای گروه بیرون، باید تلاش کنند وارد محدودۀ بازی شوند و از آن طرف، خارج شوند. اعضای داخل هم باید تلاش کنند با دست به آنها بزنند. 🔸 در صورتی که دست گروه داخل به هر یک از افراد بیرونی بخورد، آن فرد از بازی بیرون می‏ رود. هر فردی هم که محدوۀ بازی را طی کرد و به آن سو رسید، باید همین مسیر را برگردد. 🔹اگر یکی از اعضای گروه بیرونی، مسیر رفت و برگشت را بی آن که دست کسی به او بخورد، طی کرد، گروه پیروز است. در این صورت، یک امتیاز به نفع آنها نوشته می‌شود و دوباره، بازی را از بیرون، شروع می‏کنند؛ امّا اگر هیچ کدام موفّق به این کار نشدند، یک امتیاز به نفع گروه دیگر نوشته شده، جای دو گروه، عوض می‏ شود. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۱۴۱ @abbasivaladi
بازی رابرت (روپل ) @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0120 baghareh 265-266.mp3
10.9M
۱۲۰ آیه ۲۶۶ - ۲۶۵ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب 🍂دوستان خوب لالایی خدا! برای شفای همه مریضا، به ویژه کسایی که به کرونا مبتلا شدن،‌ یه صلوات و یه حمد شفا بخونید. @lalaiekhoda
🍃جان عالم زندگی مثل رود است اگر بایستد، می‌گندد. آن وقت رودی که باید مایۀ حیات باشد می‌شود بانی یک دنیا آلودگی. انتظار عامل حرکت است. زندگی‌های بی‌تکاپو رودهای بی‌حرکت را می‌مانند نه تنها خودشان بدبو می‌شوند زندگی‌‌های دور و برشان را هم آلوده می‌کنند و من دیگر به این یقین رسیده‌ام که تکاپو بدون انتظار تو حرکت نیست بر دور خویش گشتن است. باید منتظر بود راهی جز انتظار تو در برابر ما نیست. ما بدون انتظار تو می‌گندیم. برای منتظر بودن هم باید دل را صفا داد. محبّت‌هایی که رنگ و بوی تو را ندارند کثیف‌ترین آلودگی‌هایی هستند که دل را زباله‌دان می‌کنند. باید فکری کرد. دلی که می‌تواند کاخ محبّت تو باشد چه قدر بی‌بها می‌شود که می‌شود زباله‌دان محبّت‌های آلوده. باید کاری کرد. این طور که نمی‌شود. یکی از محبّت‌هایی که نمی‌گذارد منتظر تو باشیم محبّت جان است. ما جانمان را بیشتر از تو دوست داریم. تا وقتی که جان در برابر تو مثل برگ کاهی در میان تپه‌ای از سکه‌های طلا بی‌مقدار نشود ما منتظر واقعی تو نشده‌ایم. باید آمادۀ فدا شدن باشیم ولی کسی که جانش را بیشتر از تو دوست دارد چگونه می‌تواند آمادۀ فدا شدن باشد و کسی که آمادۀ فدا شدن نیست می‌تواند خود را منتظر بنامد؟ در خیالم داشتم با تو حرف می‌زدم و می‌گفتم اگر قول بدهی وقت جان دادن بالاسرم بیایی سرم را روی دامن بگیری و دستت را روی سینه‌ام بگذاری هزار جان هم اگر داشته باشم دوست دارم هر کدامش را هزار بار فدای تو کنم. قبول! این حرف‌های خیالاتی من است ولی تو قولش را بده شاید به واقعیت بدل شد. شبت بخیر جان عالم! @abbasivaladi
✳️ همه با هم به کرامت باب الحوائج، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برای رهایی جهان از مشکلات، مخصوصا ویروس منحوس کرونا، متوسل می شویم. @abbasivaladi
🍃 بهار قلب من تمام شد. تمامِ تمام. یک سال دیگر هم تمام شد. چه قدر زود! چشمم را روی هم گذاشته بودم که سال نو آغاز شد و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد. به همین زودی. آقا! در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟ من دوست خوبی برای تو بودم؟ به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟ چند بار دلت را شکستم؟ حساب، دستت هست؟ چند بار لبخند به لبت نشاندم؟ جایی نوشته‌ای؟ خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟ دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسم ولی آزارم می‌دهد. نپرسم، آرام نمی‌گیرم بپرسم، شاید بی‌قرارتر ‌شوم. می‌پرسم به این امید که پاسخت آرام کند دلم را: آقا! چند بار به خاطر من گریه کردی؟ چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونه‌ات؟ اشک شوق بود یا اشک غصّه؟ راستی چند بار دعا کردی برایم؟ به گمانم تو به نیابت از جامانده‌ها به زیارت هم می‌روی. نه؟ جامانده خوب باشد یا بد برای تو فرقی می‌کند؟ چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟ می‌شود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشته‌اند کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟ من که در سالی که گذشت خوب نشدم ولی خودت می‌دانی که دوست دارم خوب باشم. حنای عهدهای من پیش تو رنگی دارد یا نه، نمی‌دانم. در آغاز سالی که گذشت قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم. می‌شود التماس کنم سالی را که گذشت فراموش کنی؟ می‌خواهم باز هم قول بدهم به تو: آقا! باور کن خوب می‌شوم. کمی صبر کن. شبت بخیر بهار قلب من! @abbasivaladi
🍃یکِ یکِ یک سال‌هاست که می‌گویم: «وقتی بیایی تاریخ جهان را از نو ورق خواهیم زد. دلدادگانت ظهور تو را مبدأ تاریخ می‌کنند. آقا! می‌شود بگویی 1/1/1 کی فرا می‌رسد؟» و حالا می‌گویم: وقتی بیایی مبدأ و مقصد تاریخ یکی خواهد شد. هر روزی که از عاشقانت تاریخ آن روز را بپرسی، می‌گویند: 1/1/1. عاشقانت زمان را خوب می‌شناسند و می‌دانند که وقتی بیایی زمان از بهت عشق تو در جای خویش، خشکش خواهد زد. مگر می‌شود زمان در وقت ظهورت تو را ببیند و عبور کند؟ به گمانم راز جوان ماندن تو نیز همین است: زمان به تو که می‌رسد دیگر پای رفتن ندارد. می‌ماند و می‌ایستد به تماشا. آقا! با تو هر روز، اوّلین روز است و هر ماه، اوّلین ماه و هر سال، اوّلین سال. شبت بخیر گل همیشه بهار خدا! @abbasivaladi
🍃بهار آمد بهار آمد. فصل باران، فصل پاک شدن، فصل زنده شدن. بهار آمد و من هنوز آلوده‌ام، مرده‌ام و منتظرم که تو بباری بر من تا پاک شوم و زنده شوم. بهار آمد. فصل شکفتن، فصل طراوت، فصل تازه شدن. بهار آمد و من هنوز پژمرده‌ام و کهنه و منتظر شکوفه‌های نگاه تو تا طراوتی بیابم و نو شوم. آقا! بهار، فصل شادی است امّا برای من پر از غصّه است. من با دیدن شکوفه‌ها و زنده شدن زمین زیر بار شرم، قامتم می شکند. درخت‌ها آمادۀ بار دادن می‌شوند و من هنوز هم بار دوش توأم. زمین، مهیّای نفس کشیدن می‌شود و من هنوز مایۀ نفس تنگی توأم. عزیز دل! من مانده‌ام و یک سؤال بی‌پاسخ. وقتی که من از خودم این قدر خسته‌ام تو چرا از من خسته نیستی؟ باز هم نگاهم دوخته شد به برق امیدی که سرمایه‌ای است برای نفس کشیدنم: حتماً دوستم داری که از دستم خسته‌ نمی‌شوی. شبت بخیر تنها دوست من! @abbasivaladi
🍃حقیقت زندگی خوش به حال منتظران تو! مزۀ زندگی را می‌فهمند! ما که هر چه قدر نفس کشیدیم طعم زندگی را نچشیدیم. بارها گفته‌ام که همیشه می‌ترسم پیش از آن که زندگی کنم، بمیرم. کسانی از مرگ می‌ترسند که زندگی نکرده‌اند. اینها از مرگی به مرگ دیگر منتقل می‌شوند وقتی مرگ اوّل وحشتناک است معلوم است که مرگ دوم چقدر رعب‌نگیز است. آنها که اوّل زندگی می‌کنند و بعداً می‌میرند مرگ برایشان ورود به یک زندگی برتر است و وقتی زندگی اوّل،‌ برایشان شیرین است معلوم است که زندگی دوم شیرین‌تر است. من از مرگ می‌ترسم پس معلوم است زندگی نکرده‌ام. زندگی را به من بچشان تا این قدر از مرگ نترسم. باز هم رسیدم به انتظار تو من برای نهراسیدن از مرگ باید هر چه زودتر منتظر تو شوم و برای منتظر تو شدن باید دلم را از هر چه محبّت غیر توست پاک کنم. آقا! من آبرویم را خیلی دوست دارم. بارها روزگار به من ثابت کرده حاضرم دینم را بدهم، آبرویم را نه. هر چه دلت بخواهد توجیه روی توجیه بلدم تا محبّتی را که به آبرویم دارم طوری نگاه کنم که از سر و رویش دین و خدا ببارد امّا وقتی خوب نگاه می‌کنم به این محبّت می‌بینم روزی اگر بین تو و این آبرو مخیّر شوم ... چه قدر بد که باید بگویم آبرو را انتخاب می‌کنم؛ تو را نه. باید چه کار کرد برای کندن ریشۀ محبّت این آبرو. آبرویی که بر تو ترجیح داده شود مایۀ بی‌آبرویی در نزد خداست. چرا آن آبرو را می‌بینم، این بی‌‌آبرویی را نه؟ تو اگر بیایی شاید اوّلین سرمایه‌ای که از من بخواهی، آبرویم باشد اگر تو آبرویم را خواستی و من دو دستی آن را چسبیدم باید چه خاکی به سر بریزم؟ فکری به حالم کن آقا! حال و روزم خراب است. زباله‌دان دلم آلوده‌تر از آنی است که فکر می‌کردم این زباله‌دان هر چیزی بشود منتظر تو نخواهد شد. تا دلم زباله‌دان است، طعم زندگی را نخواهم چشید. راضی نشو بدون زندگی مرگم فرا برسد. شبت بخیر حقیقت زندگی! @abbasivaladi
🍃شرط آدمیت آدم ها قدر و قیمت آدم‌ها را می‌شود از چیزی که منتظرش هستند شناخت. کسی که منتظر چیزی نیست شایستۀ نام آدم نیست مگر می‌شود آدم بود و منتظر نبود و آن کسی که شب و روزش را در انتظار چیزی می‌گذراند که پست‌تر از انسان است و مقام او نه فقط به خویش که به انسان توهین کرده است. کسانی که منتظر تو هستند آدم‌ترین‌های روی زمین‌اند ولی مگر می‌شود با لغلغۀ زبان به این رتبه دست یافت؟ منتظر تو بودن مقامی است که تنها با شبیه شدن به تو به دست می‌آید. آنها که با خیال منتظر بودن زندگی می‌کنند چه قدر شبیه تو هستند؟ باید منتظر تو بود برای آدم شدن راهی جز این نیست. منتظر باید دلش را پاک کند از هر محبّتی که در دل تو جایی ندارد. دل منتظر اگر شبیه دل تو نشود نام منتظر حرامش می‌شود آقا! ما از شما یاد گرفته‌ایم که محبّت اهل و عیال نشانۀ‌ ایمان است و قرب به خدا ولی این را هم آموخته‌ایم که اگر محبت اهل و عیال بیشتر از محبّت خدا و شما و جهاد در راه خدا باشد باید منتظر عذاب بود. اگر تو می‌‌آمدی و کاری به اهل و عیالمان نداشتی شاید خیلی‌هامان شایستۀ نام منتظر می‌شدیم امّا می‌ترسیم بیایی و قیمت بودن با تو فدا کردن کسانی باشد که از جان دوست داریمشان. اگر تردید کردیم در فدا کردنشان سر به کدام بیابان بگذاریم؟ و اگر فراتر از تردید حاضر نشدیم عزیزانمان را قربانی راه تو کنیم دیگر زمین جای نفس کشیدن ما هست؟ شعار بأبی انت و امی و نفسی و اهلی تا وقتی که بخشی از یک دعا باشد،‌ ما پا به رکابیم بلند می‌خوانیم و بارها هم تکرارش می‌کنیم امّا من که نمی‌دانم اگر روزی پای عمل به میان بیاید چه کار می‌کنم با این امتحان کسی که نمی‌داند تو را بیشتر دوست دارد یا اهل و عیالش را فکر کردن به این امتحان آرام و قرارش را می‌گیرد. دوست نداشتن شاید راحت‌تر باشد از به اندازه دوست داشتن من باید اهل و عیالم را دوست داشته باشم؛ امّا نه بیشتر از تو. کمکم کن که با مدد تو سخت‌ترین‌ها آسان می‌شود. شبت بخیر شرط آدمیت آدم‌ها! @abbasivaladi
🍃زیبای خدا کسی که منتظر نیست بهره‌اش از زندگی چیست؟ جز روزمرّگی‌هایی که تکرارشان چهرۀ زندگی را روز به روز سیاه‌تر می‌کند؟ و جز دل‌خوش‌کُنَک‌هایی که مثل بادکنکی، عمرشان به نوک سوزنی بند است؟ و جز کاه‌هایی که اختیارشان دست باد است به هر سو بوزد، مجبورند به همان سو بروند. آنها که منتظر نیستند زندگی‌هایشان سمت و سویی ندارد این منتظرها هستند که انتظار شکلی می‌سازد برای زندگی‌شان غیرمنتظرها آفتاب‌پرست‌هایی هستند که آخرش رنگ زندگی‌شان را کسی نمی‌فهمد. باید بگویی منتظر چه چیزی هستی تا معلوم شود چه شکلی هستی. آقا! هر کسی که منتظر تو نیست، زشت است حتّی اگر از نگاه مردم دنیا زیبا باشد. من از شکل خودم بدم می‌آید زیرا نمی‌توانم خودم را منتظر تو بنامم. خسته شدم از این همه تکرار تکرارهایی که کارشان تلف کردن زندگی است بیشتر از این آیۀ یأس خواندن روا نیست باید بروم سراغ دلم و محبّت‌هایی را که دشمنِ انتظار تو هستند از ریشه بکَنم. زرق و برق‌های دنیا کارشان فریفتن دل‌هایی است که هنوز به رشتۀ محبّت تو محکم گره نخورده‌اند. گاهی که حسابی غرق این زرق و برق‌ها می‌شوم آدمیتم را فراموش می‌کنم و چونان برده‌ای در بند این زرق و برق‌ها می‌شوم. گاهی که به هوش می‌‌آیم می‌بینم بخشی از دینم را پای این زرق و برق‌ها قربانی کرده‌ام و گاهی که بیشتر به خودم می‌‌آیم می‌بینم از دیروز تا امروز چه قدر دین داده‌ام به پای این تجمّل‌ها. اسم این محبّت‌ها را می‌شود زیبایی‌دوستی گذاشت ولی وقتی که تو و خدای تو را خرج آنها می‌کنم معلوم می‌شود که زشت‌تر از اینها در دنیا نیست. مگر می‌شود خدایی را که زیباترین است و تویی را که زیباترین مخلوق او روی زمینی به نام زیبایی دوستی از دست داد؟ تو فقط زیبا نیستی ملاکِ هر چه زیبایی است هستی. زندگی را به انتظار خویش پر از زرق و برق کن دیگر از زرق و برق‌های خیالی خسته‌ام. شبت بخیر زیبای خدا! @abbasivaladi