🍁امشب هم منتظر دیگری را به یادم آوردی
تا آرام آرام به یقین نزدیکتر شوم؛ یقین به منتظر نبودنم.
🍁باغبانی را نشانم دادی
که نهالها را کاشته و منتظر بود
برای این که درختی شوند و به بار بنشینند.
او میدانست چند سالی باید انتظار بکشد:
چند سال تلاش و کوشش
بی آن که به ظاهر، درختی به بار بنشیند.
🍁باغبان هر روز چنان به تماشای نهالها مینشست
که گویی لحظه به لحظه دارد میبیند
نهالهایش ذرّه ذرّه دارند بزرگ میشوند.
🍁صبح باغش را آب میداد
مثل کسی که میخواهد ظهر
میوۀ تلاشش را از شاخۀ نهالهایش بچیند
امّا نه ظهر امروز و فردا
و نه امسال و حتی سال دیگر
خبری از میوه نبود.
چه صبری داشت این باغبان
و چه قدر ناز نهالهایش را
مثل یک مادر دلسوز میکشید!
🍁شنیده بودم انتظار
نشستن و تماشا کردن نیست
امّا باغبان این نهالها
چه خوب نشان داد معنای این کلام را.
🍁آقا!
من نشستهام و تکیه به بالشهای گرم و نرم دادهام
و نامم را منتظر گذاشتهام.
چه زود خسته میشوم
وقتی پاسخ این همه انتظار را
با آفرین و صدآفرینی از تو نمیشنوم!!!
🍁صبح دعا میخوانم
و منتظرم آفتاب به وسط آسمان نرسیده
میوۀ اجابتش را خدا به دست تو به دستم برساند.
🍁رفاقت انتظار و صبر
درسی بود که از این باغبان گرفتم.
کسی که صبور نیست
هر چه باشد، منتظر نیست.
🍁ببخش مرا که صبور نیستم.
شبت بخیر معنای صبوری!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃🌻🌻🌻
✅ خلاصهی #درس چهل و هفتم:
چی کار کنیم که خودمون رو غرق نعمت بدونیم؟
🍃🌻🌻🌻
☑️ داشتیم در مورد شکر می گفتیم. همۀ حرف ما تو این مدّت در بارۀ شکر این بود که باید بفهمیم به قدری غرق نعمتیم که خودمون رو هم بکشیم، نمیتونیم از عهدۀ شکرش بربیایم.
‼️ولی دقت کنید که توجّه دائمی به نعمتا نباید کلّی باشه. باید جزء به جزء و به صورت ریز، حواسمون رو به نعمتا جمع کنیم. این ریز شدنهس که باعث میشه آدم خودش رو غرق در نعمت ببینه و بعدش برسه به اون بزرگی خدا.
☑️امروز روزیتون رسیده؟ خب خدا رو شکر کنید؛ امّا نه فقط به صورت کلّی.
▫️سر سفرۀ صبونه به خاطر صبونه، بعدش ناهار، بعدش شام، بین اینا به خاطر میوهها و خوراکیا. برا همهش شکر کنید.
▫️به اینم نباید بسنده کرد. وقتی سر سفرۀ صبونه میشینید، برا تک تک لقمههایی که میذارید تو دهنتون شکر کنید. هر کدوم از این لقمهها خودش نعمت مجزّاییه.
▫️بازم ریزتر. هر لقمه خودش تشکیل شده از اجزائی. مثلاً شما یه لقمه نون و کره و عسل که میخورید، هر کدوم از اینا به صورت مجزّا نعمته. پس باید شکرش رو به جا آورد.
▫️تازه بازم ریزتر. اون نون، از گندمه.گندم تا اومده گندم بشه،تو مسیر خودش مدیون نعمتای دیگهایه.اون کره از شیره و اون شیر از گاو دوشیده شده و اون گاو یونجهای خورده و اون یونجه ... . اون عسل از زنبوره و زنبور روی گل نشسته و گل ....
‼️وای که آدم وقتی این طوری به نعمتا توجه میکنه، چه قد در برابر خدا احساس کوچیکی میکنه و چه قد ما نیاز داریم به این احساس حقارت.
✅ این جزئی نگری به نعمتا نسخۀ من درآوردی نیست. شما یه نگاهی به دعاها بندازید. و ببینید چه قدر جزئی دارن ما رو متوجّه نعمتای خدا میکنن.
رو یه قسمت کوتاه از روایت توحید مفضّل تامل کنید:
🍃ای مفضّل! قدری در بارۀ دندانها بیندیش. برخی تیزند تا غذا را قطع کنند و ببُرند و برخی پهناند تا غذا را بسایند و خرد گردانند.
🍃خداوند هر دو نوع را به انسان داد؛ زیرا به هر دو نیاز است.
✔️ از امروز هر وقت خواستید غذا بخورید، این روایت رو به ذهنتون بیارید. این طوری هر بار که یه لقمهای رو گاز میزنید یا اون رو میجویید، خودتون رو غرق نعمت میبینید.
✅ آخر این درس این نکته رو هم یادمون باشه: نعمتایی که خدا به ما داده از صدقه سری اهل بیت علیهم السلام عطا کرده، اون وقت هر نعمتی رو که میبینیم، وقتی میخوایم شکرش رو به جا بیاریم، ناخودآگاه یاد اماممون هم میافتیم.
🍂توی زیارت مطلقۀ امام حسین علیه السلام میخونیم:
🍃و به شما بیرون آورد زمین، میوههاى خود را.
⏮ توضیحات و روایات بیشتر در این باره رو می تونید توی متن کامل درس بخونید.
#خلاصه_درس چهل و هفتم
https://eitaa.com/abbasivaladi
➖➖🍃🌻🌻🌻🍃 ➖➖
🌻 اینم فایل پیدیاف درس چهل و هفتم، برا کسایی که دوست دارن متن کاملش رو بخونن:
👇👇👇👇👇
047_درس_چهل_و_هفتم_چی_کار_کنیم_که.pdf
223.8K
#درس
درس چهل و هفتم:
چی کار کنیم که خودمون رو غرق نعمت بدونیم؟
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃دوست عزیزم🍃
🍃کسی را دوست داشتم.
خیلی هم دوست داشتم.
یک روز که نمیدیدمش
گویی یک روزگار بود که در غربت نفس میکشیدم.
وقتی که پیشم بود
در بیابان هم بودم
گویی در یک شهر شلوغ دارم زندگی میکنم.
🍃یک بار کاری کردم که خیلی رنجید از من
و با من قهر کرد.
اوّلش باورم نمیشد که قهر کرده باشد
ولی یک روز، دو روز، سه روز
نه، گویی بنای سر زدن به من نداشت.
او قهر کرده بود با من.
باید باور میکردم.
🍃چه قدر روزها تاریک شده بود برایم.
خورشید حتّی اگر وسط آسمان بود
توان روشن کردن روز مرا نداشت.
چه قدر منتظر نشستم
که پیغام و پسغامی برایم بیاید
ولی نیامد که نیامد.
هر کسی که او را میشناخت
وقتی پیشم میآمد
سلام نکرده، خیال میکردم
حامل پیغام آشتی است.
وقتی که حرفش را میزد و نزدیک رفتنش میشد
با خودم میگفتم
حتماً پیغام او را گذاشته، آخر حرفش به من بدهد.
کاغذی از لای در خانه اگر خودنمایی میکرد
میگفتم حتماً او برایم دستی به قلم برده
و خطی نوشته.
🍃چه حالی داشتم در روزهایی که
منتظر لحظۀ آشتی کنان ایستاده بودم.
آقا!
این که چرا این خاطرهها را به یادم آوردی، نمیدانم
ولی هر چه هست
این مثل قبلیها نیست
که بخواهد ثابت کند من منتظرت نیستم.
🍃به گمانم اینها را به خاطرم آوردی
تا بفهمم تو در دوری من داری چه میکشی. نه؟
خواستی به من بفهمانی
که چه قدر منتظرم هستی.
درست میگویم؟
من داشتم قبول میکردم که منتظرت نیستم
ولی حالا باید قبول کنم که حواسم نبوده تو منتظرم هستی.
و باز هم همان سؤال قدیمی:
«تو چرا مرا دوست داری؟»
🍃شبت بخیر دوست عزیزم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
☘من در کار تو دخالت نمیکنم.
اصلاً نمیتوانم دخالت کنم.
مگر من چه قدر میفهمم که بخواهم در کار تو دخالت کنم.
حتّی «چه قدر» هم اشتباه است.
من هیچ نمیفهمم، هیچ هیچ.
فقط تو میفهمی.
☘ولی میخواهم حرفی را که مدّتی است در دلم مانده
با تو واگویه کنم.
میشود نام این واگویهها را دخالت نگذاری؟
تو اینها را فقط بشنو.
بعدش هر کاری که دوست داشتی بکن.
ولی بگذار بگویم که اگر نگویم، دق مرگ میشوم.
☘آقا!
من خُلقم این گونه است:
وقتی یقین میکنم که دوستم داری
گویی خیالم آسوده میشود
و دیگر مثل بچّههای لوس
هر کاری که دلم میخواهد میکنم.
من برای آدم شدن به کمی اضطراب هم نیاز دارم.
☘میشود نشانهای برایم بفرستی
تا احساس کنم دلت نمیخواهد مرا ببینی؟
کاری کن که تردید کنم در این که دوستم داری یا نه.
یک بار که در خانهات را زدم، در را باز نکن.
التماس هم کردم، اعتنا نکن.
پشت در خانهات اگر بست نشستم
مثل آدمهای پست با من رفتار کن.
جایی اگر کارم گیر افتاد
کاری به گره کارهایم نداشته باش.
هر چه قدر هم کلاف زندگیام پیچ در پیچ شد
فقط بنشین و تماشا کن.
اصلاً یک بار بلند بگو تا دیگران هم بشنوند.
بگو: من دوستت ندارم
و حتّی بگو که با من قهری.
☘من وقتی به اضطرابِ دوست داشتن یا نداشتنت مبتلا میشوم
انگار که حواسم به کارهایم جمعتر میشود.
ولی اگر خواستی این کارها را بکنی
مثل آن پدر مهربانی نباش
که در میان قهرش به قدری مهر نهفته
که بچّۀ لوس میفهمد این قهرها نمایشی است.
مرا واقعاً بترسان.
من به این ترسها محتاجم.
☘شبت بخیر مهربانترین پدر!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://sapp.ir/abbasivaladi
🔸معنای بندگی🔸
🔸چه قدر خوب که این روزها و شبها
غرق چشم گفتن به تو شدهام و زیباییهایش!
و چه فکرهای قشنگی این روزها
دارد از ذهنم عبور میکند.
اصلاً از وقتی به برکت چشم گفتن به تو میاندیشم
ذهنم محلّ عبور و مرور فکرهای خوب شده.
🔸این روزها این فکر دارد در حیاط ذهنم دور میزند
و من هم ایستاده کنار پنجره از تماشایش غرق لذّتم:
تو چه کار کردهای که خدا
چشم گفتن به تو را چشم گفتن به خودش قرار داده؟
چرا خدا تو را این قدر دوست دارد
که اگر کسی سرباز گوش به فرمان تو بشود
محبوب خدا میشود
و کسی اگر از فرمانت سر باز بزند
از چشم خدا میافتد؟
چه قدر مقام چشم گفتن به تو بالاست
که خدا بیچشم گفتن به تو
چشم گفتن به خودش را نمیپذیرد.
🔸کمی که با خودم فکر کردم
و در سخنان خودتان اندیشیدم
دیدم راز این معمّا در همین یک جمله است:
تو جز آنچه خدا بخواهد نمیخواهی.
همین.
🔸خوش به حالت که این قدر غرق خدا شدهای
که ذوب شدن در تو
فانی شدن در خدا شده.
🔸شبت بخیر معنای بندگی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
مگر تو خودِ خیر نیستی؟
هر چه غیر از تو
نام خیر دارد
اگر از تو فاصله بگیرد
مگر شرّ نمیشود؟
و مگر میشود بویی از خیر
به مشام کسی برسد
بیآنکه از کوی تو گذر کرده باشد؟
حالا میشود شب بخیر را معنا کرد:
شبت بخیر یعنی
وقتی که این شب، برایت به خیر تمام شود.
یعنی وقتی که بیدار شدی
چشمت به رخ محبوب باز شود.
یعنی دست محبوب به شانهات بخورد
و تو را بیدار کند.
اصلاً یعنی تپش قلب محبوب
لالایی شبانهات باشد.
یعنی وقتی بیدار شدی
محبوب را در سجاده ببینی
که در قنوت نماز شبش
دارد نام تو را به زبان میآورد...
به من بگو شبت بخیر
من به شب بخیرهای تو محتاجم.
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/abbasivaladi