141 درس صد و چهل و یکم «لَطیفٌ لِما یَشاء» یعنی چی؟.pdf
220.8K
#درس
درس صد و چهل و یکم:
«لَطیفٌ لِما یَشاء» یعنی چی؟
@abbasivaladi
شهر بازی
🔶در نقاط مختلف یک برگه🗒، نام شهرهای مختلف را بنویسید.
✅بهتر است نقطه ای که شهرها در آن قرار میگیرند، با نقشۀ جغرافیایی کشورمان🇮🇷، مطابق باشد؛ مثلاً مشهد را در گوشۀ سمت راست و بالا، تبریز را در گوشۀ سمت چپ و بالا، اهواز را در گوشۀ سمت چپ و پایین و زاهدان را در گوشۀ راست و پایین بکشید.
هر بار یک نفر👦👧، دو شهر را مشخّص میکند تا دیگری با کشیدن خطّی〰 ، فاصلۀ میان این دو شهر را طی کند.
⚠️در مراحل اوّلیه، این کار، چندان مشکل نیست؛ امّا چند بار که این کار به نوبت انجام شد، بازی سخت میشود؛ زیرا در صورتی که خط کشیده شده میان دو شهر، به یکی از خطوط دیگر برخورد کند، یک خطا❌ محسوب میشود.
🔷از آن جا که فاصلۀ میان خطوط در مراحل پایانی بسیار کم میشود، حفظ تعادل دست 🖐برای خط کشیدن، نقش ویژه ای در موفّقیت بازیکن دارد. همین مسئله هم موجب میشود مراحل پایانی بازی، بسیار هیجانی شود😃.
🔶در پایان، هر کسی خطای کمتری❌ داشته باشد، برنده 😊است.
📣در این بازی به جای شهرها🏡🏢 از نام کشورها 🇲🇷🇰🇼🇨🇦هم میتوان استفاده کرد.
✅آشنایی با شهرها و موقعیت جغرافیایی آنها و همچنین بالا رفتن توانمندی و حفظ تعادل دست، از نتایج این بازی است.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
📚 بازی ، بازوی تربیت صص ۸۹ - ۸۸
#بازی_بازوی_تربیت
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0036 baghareh 099-101.mp3
10.46M
#لالایی_خدا 36
#سوره_بقره آیات 99-101
#محسن_عباسی_ولدی
روزهای زوج، ساعت ۹شب
راههای کمک به سیلزدههای عزیز👇
▫️شمارهگیری کد: #99*8877*
▫️شماره حساب: ۳۳۳۳ بانک ملّی
▫️شماره کارت: ۶۰۳۷۹۹۷۹۰۰۰۰۱۰۰۰ به نام کمیته امداد امام خمینی
🌹بچههای لالایی خدا!
کمک به سیلزدههای عزیز یادتون نره
@lalaiekhoda
هدایت شده از لالایی خدا
mosahebe.mp3
4.9M
🎙مصاحبه با ☘فاطمه☘ دختر سیل زدهای از استان لرستان
و ☘آقای علمدار☘ برادر جهادگر در مناطق سیل زدۀ این استان
@lalaiekhoda
🍃بهارترین فصل زندگی
درسهای آخرتی عاشقان
خیلی شیرینتر از درسهای دیگر آنهاست.
وقتی که این درسها را میشنوم
میلم به عشق بیشتر میشود
و ترسم از عاشقنشدن هم بیشتر.
تازه دارم میفهمم که مردن بدون عشق
ترسناکترین مرگ روی زمین است
و هیچ زاد و توشهای بالاتر از عشق
برای سفر آخرت نیست.
باید عاشق شد و مرد.
چه قدر بد است که خیلیها خیال میکنند
وقتی که پیر میشوند
باید نماز بیشتری بخوانند و قرآنهای بیشتری ختم کنند
و دائم زبانشان را به ذکر تکان دهند.
آدم اگر بداند بدون عشق مردن، چه فاجعهای است
هر چه بیشتر صدای پای مرگ را میشنود
بیشتر به فکر عاشق شدن میافتد.
قیامت چه بد جا افتاده برایمان
که فکر میکنیم با نماز و روزههای بیشتر آباد میشود
چه کسی تردید دارد که خدا
نماز و روزۀ بدون عشق را قبول نمیکند!؟
تابستان بود و گرمای آتشین مرداد ماه
میانۀ روز بود و گویی خورشید برای تابیدن به میانۀ آسمان نیامده بود
بنا داشت به هر چه میرسد بسوزاند.
خیابان سوت و کور بود و یک نفر با لبخند، ولی بیسایبان
با شور و نشاط قدم میزد.
عاشق بود.
این را حال و هوایش میگفت.
از پشت پنجره نگاهش میکردم
دیدم که چند قدم آن طرفتر به معشوق رسید.
زیر آفتاب چشم در چشم هم میگفتند و میخندیدند
تاب نیاوردم و پنجره را باز کردم و با صدایی بلند گفتم:
چرا زیر آتش سوزان آفتاب ایستادهاید و به سایهای پناه نمیبرید؟
عاشق لبخندزنان گفت: مگر هوا گرم است؟
این را که گفت باد سوزانی به صورتم وزید
که از شدّت حرارتش پنجره را بستم و دیگر چیزی نگفتم.
داشتم فکر میکردم به آن چه از پدرت خوانده بودم که به خدایش گفته بود:
من بر عذابت صبر میکنم؛ ولی چگونه دوریات را تاب بیاورم؟
چه خوب فهمیدم که اینها عین حقیقت است
ولی باورش نیازمند عاشق شدن یا لااقل دیدن یک عاشق است.
آقا!
من عشق را که میشنوم به وجد میآیم
عاشقها چگونه شوق عشق را تاب میآورند؟
میترسم عاشق نشوم و تو بیایی و در سرما و گرما
مرا به همراهی خویش امر کنی.
اگر بهانه بیاورم تا از سرما و گرما فرار کنم
چه خاکی باید به سر بریزم؟
چه سخت است بدون عشق همراه تو شدن!
میشود تا مرا عاشق خویش نکردهای، همراه خودت نکنی؟
شبت بخیر بهارترین فصل زندگی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده
⁉️چه شد که پای ماهواره به خانههایمان باز شد؟
فصل2⃣: لذت گرایی و دور ماندن از فضاهای معنوی
⬅️چه کنیم که شیرینی محبّت خدا🕋 را بچشیم؟
6⃣ یاد مرگ
🔸رسول رحمت، پیامبر خداصلّی الله و علیه و آله و سلّم🌸 فرمود:
«هر کسی که بسیار، یاد مرگ کند، خداوند، او را دوست میدارد.»
🔹یکی از دلایل دل بستن به لذّتهای زودگذر❌، فراموش کردن مرگ☠ است. وقتی انسان باور میکند که روزی میمیرد و معلوم نیست این روز، کِی باشد، نمیتواند به چیزهایی که به حال او سودی ندارد، دل ببندد.
🔸شاید یکی از حکمتهای توصیۀ دین به شرکت در تشییع جنازه و زیارت اهل قبور، یادآوری مرگ باشد. بد نیست هر اَز گاهی به قبرستان شهرتان بروید و در طول زندگی هم اوقاتی را به تأمّل و تفکّر دربارۀ مرگ، اختصاص دهید.
🔹وقتی پای ماهواره📡 مینشینید، به این پرسش فکر کنید که اگر الآن، مرگ شما فرا برسد. چه خواهید کرد؟ شاید در ابتدا این فکر، ساده و بیتأثیر به نظر برسد؛ امّا وقتی تبدیل به یک فکر دائمی میشود، اثر خود را میگذارد.
🔸هیچ کدام از ما نمیدانیم کی میمیریم. همه دیدهایم کسانی را که بدون آن که منتظر مرگشان باشند، بسیار ناگهانی از دنیا رفتهاند.
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص 134 - 136
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
@abbasivaladi
✅ گزاره های تصویری
📌ویژگیهای گزارههای تصویری
2️⃣ اوّلین گزارۀ تأثیرگذار
گزارههای تصویری، از اوّلین گزارههای تأثیرگذار است.
از زمانی که نوزاد، شروع به نگاه کردن👀به اطراف خود میکند، تأثیر این گزارهها آغاز میشود.
بچّهها، حتّی در همان ماههای اوّل تولدشان، تصویربرداران ماهری هستند.
لازم نیست عمر بچّهها به سال برسد تا تفاوت عصبانیت را با خوشاخلاقی بفهمند.
آنها قبل از یک سالگی، تفاوت خشم و لبخند را حس میکنند. وقتی پدر و مادر با هم دعوا میکنند، برای بچّهها متفاوت از وقتی است که با هم میگویند و میخندند.
⚠️توجّه به این ویژگی، موجب میشود ما از همان نوزادیِ کودک، به رفتارهای خود، دقّت کنیم.
📚من دیگرما، کتاب اول، ص96
#من_دیگر_ما
#کتاب_اول
#تربیت_فرزند
#گزارههای_تصویری
@abbasivaladi
🍃زندگی من
خیلی شنیدهام که دوستان تو
با مرگ، رفاقتی دیرینه دارند
به قدری مرگ را دوست دارند
که گویی کار هر روزهشان مردن است.
من هیچ گاه نفهمیدم نترسیدن از مرگ یعنی چه
تا این که در میان عاشقان زمینی
خوی و خصلتی همهگیر را دیدم.
هر کسی واقعا عاشق است
از هر کاری که برای معشوق باشد
با همۀ وجودش استقبال میکند.
کراهت در کاری که برای معشوق است
نشانۀ نبودن صداقت در عشق است.
مال و منال دادن برای معشوق، آسان نیست
عاشق نمیتواند مال و منالی را که باید خرج معشوق کند نگه دارد
خرج کردنهایی این چنینی، رها شدن و سبک گردیدن است.
این مال و منال اگر بماند
هر درهمش مثل یک فولاد سنگین است که به پا بستهاند.
آبرو دادن در راه معشوق، کاری ندارد
آبرویی که باید برود، اگر بماند
مثل آهن مذاب است که قطره قطره روی صورت عاشق میچکد.
جان دادن برای معشوق هم
مثل نفسی است که به عشق معشوق کشیده میشود
جانی که باید در راه معشوق داده شود
اگر بماند هر لحظهاش مثل نشستن روی شعلههای آتش است
مردن برای معشوق، آرزوی هر عاشق صادق است.
آقا!
معمّای شوق مرگ را هم عشق برایم حل کرد.
دیگر به این یقین رسیدهام که بیعشق
دنیا تراکم شک و تردیدها و سؤالهای بیجواب است.
چه زیباست فکر کردن به این حقیقت
که عاشق هیچ چیز را برای خودش نمیداند و نمیخواهد
مال باشد یا آبرو فرقی نمیکند
او جانش را هم برای معشوق میخواهد.
عاشقها وقتی که جان میدهند
بنا نیست ازچیزی دل بکَنند
و بناست جانشان را به معشوق هدیه کنند
چه مردن قشنگی!
کیست که طالب این مرگ نباشد!؟
چه خوب است آدم عاشق تو شود
و جانش را دو دستی تقدیمت کند!
من هنوز از مرگ میترسم
یعنی هنوز عاشق تو نیستم
و میترسم پیش از آن که عاشقت شوم
جانم را طلب کنی آقا!
من جانم را دوست دارم
و صادقانه میگویم که جانم را بیشتر از تو دوست دارم.
التماس میکنم عاشقم کن
تا درک کنم شوق مردن را.
آدمی که این اندازه از مرگ میترسد
طعم زندگی را هیچ گاه نخواهد چشید.
با عشق خودت ترس از مرگ را از من بگیر
شبت بخیر زندگی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃آخرت آبادم
هر کجا آباد است، به عشق آباد است.
هر کجا بیشتر آباد است
یا عاشقهای بیشتری دارد
یا یک عاشق دارد، امّا همین یک عاشق
به اندازۀ چند صد و یا چند هزار عاشق، عشق دارد.
بدون عشق، آبادی را نمیشود حتی خیال کرد.
هر کجا نام آبادی داشت و عشقی در آن نبود
واژۀ آباد را از روی آن بردارید
و به جایش «خراب» را بگذارید.
آبادی خانه، به عشقی است که از در و دیوارش میبارد.
اگر کسی در کاخی زندگی میکرد
که بوی عشق در آن نپیچیده بود
خانهخراب گفتن به او اهانت نیست، عین واقعیت است
و اگر کسی در خرابهای زندگی میکرد
که سقفی روی سرش نبود
ولی خشتهای خرابه بوی عشق میدادند
دعا برای آباد شدن خانهاش، لغو است
زیرا خانهآبادتر از او کسی نیست.
در دنیا هر چه در آرزوها وجود دارد
اگر در زندگی کسی بود
نمیشود در بارۀ او گفت دنیایش آباد است
باید به عشقی که از این دنیا فوران میکند نگاه کرد
اگر بود، دنیایش آباد و اگر نبود دنیایش ویران است.
دنیا را فقط عشق، آباد میکند.
در دنیا هر چه بلا و مصیبت که در خیال بگنجد
اگر در زندگی کسی بود
نکند در بارهاش بگوییم دنیایی خراب دارد
شاید او عاشق باشد
که اگر باشد آبادترین دنیا را دارد.
من این باورها را در زندگی عاشقان زمینی دیدهام.
آنها آبادی و ویرانی دنیا و زندگی را
تنها با عشق تفسیر میکنند.
آقا!
وقتی که دنیا با عشق آباد میشود
میشود بدون عشق آخرتی آباد داشت؟
آبادی آخرت، یک سنگ محک بیشتر ندارد و آن هم عشق است.
هر کسی میخواهد بداند آخرتش آباد است یا نه
یک لحظه به دل خویش نگاه کند
اگر دلش به عشق تو آباد باشد
آخرتش نیز آباد خواهد بود
و گرنه، نه.
میترسم به دلم نگاه کنم؛ حتّی برای یک لحظه
اگر نگاه کردم و خبری از عشق تو نبود
با آخرت خرابی که در انتظارم نشسته است، چه کار کنم؟
راهی هست برای شکستن آن سنگ محک؟
دوباره ترسم از عاشق نبودن بیشتر و بیشتر شد.
چگونه التماس کنم تا زودتر و زودتر عاشقم کنی؟
شبت بخیر آخرت آبادم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
@abbasivaladi
🍃تا خدا هست، امید هم هست
میدانم در این چند سالی که سقفِ روی سرمان یکی بوده، حال و هوایمان سرِ سازش با هم نداشته.
به جای این که پَر باشیم برای نوازش یکدیگر، سوهان بودهایم برای ساییدن هم. بنا بود لباس باشیم برای یکدیگر، لباس شدیم؛ امّا لباسی خاربافت که روحمان را تکّه تکّه کرده است.
میخواستیم مایۀ آرامش هم باشیم، آرامشی را هم که داشتیم، بر باد دادیم. عهد همراهی بستیم؛ امّا عقدمان که بسته شد، تو به مشرق رفتی و من به مغرب.
حالا نشستهایم رو به روی هم. خستهایم از این همه بار اختلافی که دوشمان، تاب نگهداشتنش را ندارد. گوشمان کر شده از این همه فریاد ناسازگاری. تا کی؟ به چه قیمتی؟ بس است دیگر.
ما هر دو انسانیم و یک خدا داریم. بیا بنده باشیم، بندۀ خدای مشترکمان. تو اگر بندۀ خودِ خدا شدهات باشی و من هم بندۀ خودِ خدا شدهام، پنجرۀ زندگیمان، هیچ گاه رو به ساحل آرامش، باز نخواهد شد. این دو خدا، دشمن یکدیگرند، سرِ سازش ندارند.
من، «منِ» خود را کنار میگذارم و تو هم «من» خود را کنار بگذار. وقتی افساری را که منمان دور گردنمان پیچیده، در آوردیم، دستمان را در دست خدا میگذاریم و او را حاکم بر زندگی میکنیم.
محبّت میان من و تو، زیر تلّ منیّتمان خاک شده. باور کن اگر دست از پرستش خود برداریم، باز هم محبّتمان گل میکند.
ناامید نباش. تا خدا هست، امید هم هست. میشود لباس هم باشیم؛ لباسی بافته شده از گلبرگهای محبّت و حریر مهربانی. میشود پَر باشیم برای نوازش یکدیگر. ما برای رسیدن به یک خدا، آفریده شدهایم. پس راهمان یکی است. مشرق و مغرب، بیراهه است. فقط باید به آسمان چشم دوخت.
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص۸۰
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
@abbasivaladi
🍃🌻🌻🌻
✅ خلاصهی #درس صد و چهل و دوم:
قصّۀ «لَطیفٌ لِما یَشاء» تا کجا ادامه داره؟
🍃🌻🌻🌻
📝 تا این جا «لَطیفٌ لِما یَشاء» رو تو بخش اوّل قصّۀ یوسف دیدیم. بریم سراغ قسمتای دیگه قصّه و این صفت خدا رو ببینیم.
🔸 یوسف از چاه در اومده و حالا رفته تو کاخ پادشاه. زلیخا با دامی که پهن کرده، میخواد یوسف رو از راه به در کنه؛ ولی خدا جوری خودش رو به یوسف نشون داده که حتّی تو خیالشم نمیآد به پیشنهاد زلیخا فکر کنه.
🔸 وقتی یوسف با عزم راسخ زلیخا مواجه شد، رفت به سمت در. زلیخا هم به دنبالش دوید. نزدیکای در بود که زلیخا از پشت، لباس یوسف رو گرفت و پاره شد و همین موقعم، عزیز مصر سر رسید.
🍃 وَ استَبَقَا البابَ وَ قَدَّت قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَ أَلفَيا سَيِّدَها لَدَی البابِ.
🍂 و هر دو از يكديگر به سوى در پيشى گرفتند و آن زن پيراهن وى را از پشت بدريد، و (چون در باز شد) هر دو آقاى زن را (شوهرش را) نزديك در يافتند.
✨(سورۀ یوسف(۱۲)، آیۀ۲۵).
⁉️ خب، حالا پادشاه مصر باید چه جوری قضاوت کنه؟ انگشت اتّهامش رو به سمت کی نشونه بگیره؟ حالا همسرش چی میگه؟
🍃 قالَت ما جَزاءُ مَن أَرادَ بِأَهلِكَ سُوءاً إِلّا أَن يُسجَنَ أَو عَذابٌ أَلِيمٌ.
🍂 زن گفت: جزاى كسى كه به خانواده ات قصد بدى كند چيست جز آن که زندانى شود يا عذابى دردناك ببيند؟!
✨(سورۀ یوسف(۱۲)، آیۀ۲۵).
❗️زلیخا طوری برخورد میکنه که انگار یوسف اون رو به دام انداخته و حالا عزیز مصر به دادش رسیده.
به دروغ اتّهام میزنه، غیرت پادشاه رو هم تحریک میکنه و حکم رو هم صادر میکنه که یا زندانیش کن و یا یه عذاب سخت و دردناکی بهش بده: «أَن يُسجَنَ أَو عَذابٌ أَلِيمٌ».
⁉️ الآن یوسف باید از خودش رفع اتّهام کنه و این کار رو هم میکنه؛ امّا واقعاً با دو تا کلمه، میشه این اتّهام بزرگ رو دور کرد؟
🍃 قالَ هِیَ راوَدَتنِی عَن نَفسِی.
🍂 (يوسف) گفت: اين زن مرا به سمت خودش کشاند.
✨(سورۀ یوسف(۱۲)، آیۀ۲۶).
❗️خیلی خوشخیالیه که فکر کنیم عزیز مصر بین این دو تا ادّعای متّضاد، ادّعای یوسف رو قبول میکنه و حرف زنش رو کنار میذاره؛ امّا نه، تا وقتی که خدای «لَطیفٌ لِما یَشاء» هست، این حرفا خوشخیالی نیست. خدای یوسف، کارش رو خوب بلده.
🍃 وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها إِن كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَت وَ هُوَ مِنَ الكاذِبِينَ* وَ إِن كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَت وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ.
🍂 و در اين هنگام، شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه: «اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده، آن آن راست مىگوید، و او از دروغگويان است. و اگر پيراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ مىگوید، و او از راستگويان است».
✨(سورۀ یوسف(۱۲)، آیۀ۲۶-۲۷).
⁉️ اون کی بود که شهادت داد؟ یه بچّه.
✅ خدا به یوسف الهام کرد به عزیز مصر بگو از این بچّه، حقیقت ماجرا رو بپرسه. به اذن خدا اون بچّه که هنوز به حرف زدن نیفتاده بود، زبون باز کرد و اون چارۀ قشنگ رو برا تشخیص متّهم اصلی جلو پای عزیز مصر گذاشت.
❇️ خدای «لَطیفٌ لِما یَشاء» به جای خودش که میرسه، بچّه رو هم به زبون میآره. خدا خواسته که این بچّه از تولد تا یه زمانی توانایی حرف زدن نداشته باشه؛ امّا به موقش وقتی اراده کنه، بچّه رو به زبون میآره.
✔️ وقتی خدا سربازش رو رو میکنه، تو یه لحظه همه چیز عوض میشه. عزیز مصر قدرت انکار دلیلی رو که از اون بچّه شنیده، نداره..
⬅️ ادامه ظهور صفت «لَطیفٌ لِما یَشاء» خدای مهربون رو تو متن کامل درس ببینید.
#خلاصه_درس صد و چهل و دوم
@abbasivaladi
➖➖➖🍃🌻🌻🌻🍃➖➖➖
🌻اینم پیدیاف درس صد و چهل و دوم ، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن:
👇👇👇👇👇
142 درس صد و چهل و دوم قصّۀ «لَطیفٌ لِما یَشاء» تا کجا ادامه داره؟.pdf
236.5K
#درس
درس صد و چهل و دوم:
قصّۀ «لَطیفٌ لِما یَشاء» تا کجا ادامه داره؟
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0037 baghareh 102-103(1).mp3
8.78M
#لالایی_خدا 37
#سوره_بقره آیات 102-103
#محسن_عباسی_ولدی
روزهای زوج، ساعت ۹شب
راههای کمک به سیلزدههای عزیز👇
▫️شمارهگیری کد: #99*8877*
▫️شماره حساب: ۳۳۳۳ بانک ملّی
▫️شماره کارت: ۶۰۳۷۹۹۷۹۰۰۰۰۱۰۰۰ به نام کمیته امداد امام خمینی
🌹بچههای لالایی خدا!
کمک به سیلزدههای عزیز یادتون نره
@lalaiekhoda
🍃جبران همه نداشته ها
شنیدهام روز قیامت را روز حسرت نامیدهاند
و حتّی یکی از عذابهای زجرآور
آتش حسرتی است که به جان انسانها میافتد.
گاهی با خودم میگفتم
حسرت مگر میشود عذاب باشد؟
چرا باید از حسرت ترسید؟
ترسیدن از آتش جهنّم را میفهمیدم
امّا ترس از حسرت را نه
حتّی گاهی در دلم به خدا میگفتم:
هر چه قدر میخواهی در قیامت به من حسرت بده
امّا لحظهای در آتشم نسوزان.
یک روز عاشقی را دیدم که مثل ابر بهار اشک میریخت
و چنان ضجّه میزد که دلم ریش ریش میشد.
دلیل گریهاش را نمیدانستم
ولی هق هق گریهها مدام بود و اجازۀ پرسش نمیداد.
به دنبال کسی بودم تا برایم باز کند گره معمّای این گریه را
یک نفر نگاه پر از پرسشم را دید و گفت:
قراری داشت با معشوقش در همین جا.
در میانۀ راه غفلتی او را گرفت.
دیر رسید
و همین که رسید، چند لحظه بعدش معشوق رفت.
هر چه التماس کرد، معشوق نایستاد
و هر چه ضجّه زد، معشوق اجازۀ همراهی نداد.
او نشست و رفتن معشوق را تماشا کرد.
گفتم: او که معشوق را دید؛ پس چرا این همه ضجّه و ناله؟
گفت: این گریهها برای حسرتی است
که از بیشتر ندیدن معشوق به جانش افتاده.
راستش خوب نمیفهمیدم معنای این ضجّهها را
ولی هر چه بود فهمیدم که حسرت، خودش زجری دارد که آتش ندارد.
عاشقی را هم دیدم که در کنار معشوق
همیشه گرد غم روی صورتش نشسته
در کنار معشوق بودن و غمگین بودن برایم قابل فهم نبود.
فلسفۀ غمش را که پرسیدم گفت:
هیچ گاه این حسرت از جانم بیرون نمیرود
که چرا زودتر از اینها عاشق نشدم.
آقا!
من اگر از همین حالا عاشقت شوم
باید یک عمر نه، تا قیامت حسرت عاشق نبودنهایم را بخورم
من از ضجّههای آن عاشق و گرد غمی که روی صورت این عاشق نشسته بود فهمیدم که حسرت، عذاب دردناکی است
میشود بیپرده به من بگویی که آیا میشود از عذاب حسرت رها شد
چگونه میشود گذشتههایی را که از عشق محروم بودم، جبران کرد؟
راهی دارد؟
هر روزی که میگذرد و من عشق را تجربه نمیکنم
ترسم از حسرت روز قیامت بیشتر میشود.
کاری برایم کن آقا!
حال و روزم خراب است.
شبت بخیر جبران همۀ نداشتهها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃یار و یاور فقیران
حال و روزم اصلاً خوب نیست.
از خودم فراریام.
دیگر فقط از عاشق نبودن هراس ندارم
از آدمهایی هم که عاشق نیستند میترسم.
من عاشق نیستم
پس از خودم هم میترسم.
آدمهایی که عاشق نیستند، ترسناکاند.
اینها از آدمیت خویش بیرون رفتهاند.
به گمانم اگر بنا باشد خدا
در روزگار ما آدمهایی را مسخ کند
اوّلین کسانی که مسخ میشوند و به حیوان بدل میشوند
آنهایی هستند که عاشق نیستند.
چه قدر از خودم میترسم!
معلوم است که کی میخواهی به فریادم برسی؟!
کسی را میشناسی که بیشتر از من نیازمند کمک باشد؟!
نمیخواهم بگویم ای کاش
عشق را این گونه نمیشناختم
نه، خدا را هزار مرتبه شکر که فهمیدم
کسی که عاشق نیست، آدم نیست
امّا این همه بیقراری بعد از فهمیدن عشق
شاید یک روز توانم را تاب کند و زبانم لال از زندگی بیزار شوم.
من از یأس هم میترسم.
آدمی که عاشق نیست، خطرناک است
و اگر مأیوس هم شود، دیگر وامصیبتا!
هر چه بیشتر از عشق فهمیدم
و هر چه بیشتر، عاشق نبودنم را به رخم کشیدی
بیشتر فهمیدم محتاج التماس کردن به تو هستم.
دیگر روز و شبم شده التماس.
دلم خوش است به این التماسها.
التماس میکنم عاشقم کن
راه عاشق شدن طولانی است؟
میدانم؛ ولی تو راز یک شبه راه صدساله طی کردن را بلدی.
رازش را به من هم بگو.
من تاب پیمودن راه صد ساله را ندارم.
تو که بهتر از همه میدانی
عشق، حیاتیترین سرمایه برای زندگی است.
کسی که عاشق نیست، فقیرترین و بیچارهترین است.
خیرات عشق را هر کسی بلد نباشد، شما از برید.
به من بیچارۀ محتاج کمک کن آقا!
و کمی عشق را به کامم بچشان.
زیر بار این فقر، ستون فقراتم خمیده است.
دیگر تاب کشیدن این بار را ندارم.
بگو چگونه التماس کنم
تا راز یک شبه راه صدساله طی کردن را نشانم بدهی؟!
یک بار امتحان کن!
کمی از عشقت را بگذار در دلم
شاید از امتحان عشق تو سربلند بیرون آمدم.
عشقی که من میخواهم عشق توست
اختیارش با توست
من دلم را به تو میدهم
اگر خواستی عشقت را هدیه کن به من.
شبت بخیر یار و یاور فقیران!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🔎 نگاهی دوباره به خویش
✅ یکی از اوّلین گامهای اصلاح، برطرف کردن عیوب خویش است.
⚠️ برای این که عیبهایمان را بشناسیم، باید به دنبال عیبهای خویش باشیم؛ یعنی نگاه ما نسبت به خودمان، باید عیبجویانه باشد.
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#کتاب_صوتی
#فانوس_دانایی
#شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک
♦️گام ششم (بخش سوم)
@abbasivaladi
👇👇👇👇👇