eitaa logo
محسن عباسی ولدی
55هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
345 فایل
زیر مجموعهٔ کانون فرهنگی_تبلیغی آیین فطرت توحیدی کانال ‌زیر نظر مستقیم حاج آقا عباسی ولدی اداره ‌می‌شود. کانال ها و آدرسهای کانون: ktft.ir/v سایت و ادمین فروش انتشارات آیین فطرت: ketabefetrat.com @foroosh_fetrat ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
تو چاره همه مشکلاتم هستی من دلم به حال بی چاره ها می‌سوزد. من کاری به جز انتظار تو نمی‌شناسم چقدر بی کاری بد است آقا امروز آمار بی چاره و بی کارها رفته بالا کمیته‌ای نیست امداد کند اینها را؟ #بهانه_بودن #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🍃ناشر خوبی ها چگونه می‌شود نقّاشی‌های انتظار را کشید و پای آنها اشک نریخت. خاصیت این نقاشی‌هاست که دل آدم را نرم می‌کند. امشب می‌خواهم بروم پشت پنجره فولاد مادری را نقاشی کنم که فرزند بیمار طبیب‌جواب‌کرده‌اش را آورده برای شفا. طنابی به گردن فرزندش بسته آن سرش را به پنجره فولاد در دل شب رو به پنجره فولاد زمزمۀ یارضا می‌کند و یا مرگ یا شفا می‌گوید. معلوم است که دیگر به آخر خط رسیده. از مادرش از پدرش از گذشتگانش شنیده که نشانۀ شفا باز شدن گره رشته‌ای است که به بیمار می‌بندند. من می‌خواهم لحظه‌ای را نقّاشی کنم که مادر چشم دوخته به گرهی که به طناب زده رد انتظاری که از نگاهش تا طناب کشیده شده را نمی‌دانم چگونه باید کشید ولی باید کشیدن طرز نگاه منتظرانه را یاد بگیرم حسابی در نقاشی‌های انتظار به طرز نگاه منتظرانه نیاز دارم. دوست دارم گره طناب گردن فرزند را در نقّاشیم کمی وا شده بکشم و امید مادر را به این که گره می‌خواهد وا شود را در لبخند ملیحی بکشم که روی لبش نشسته. گوشۀ این نقاشی باید بنویسم که فرزند این مادر، بیمار مادرزاد است و باید بنویسم بیشتر از بیست سال است که مادر هر سال می‌آید و رشتۀ انتظارش را به پنجره فولاد گره می‌زند. آقا! می‌بینی چه خوب نقاشی‌ها به من ثابت می‌کنند که منتظر نیستم با این همه مرض که به جانم افتاده هنوز خودم را مضطرّ نگاه تو نمی‌بینم و تا وقتی که بیچارۀ نگاه تو نشوم انتظار را نخواهم فهمید. من می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. ای زبانت زبان خدا! زبان تو که هیچ گاه به تهمت آلوده نشده که هیچ تو مثل خدایت ما را در میان مردم به خوبی‌هایی مشهور می‌کنی که اهلش نیستیم ولی زبان ما داغ ننگ بدی‌هایی را به پیشانی مردم می‌گذارد که در آنها وجود ندارد چگونه می‌شود کسی که اهل تهمت است منتظر کسی باشد که کارش شهره کردن مردم به خوبی‌هاست؟ اهل تهمت بی‌ایمان‌اند، در این تردیدی نیست منتظران تو مؤمن‌اند، مگر شکی در این وجود دارد؟ هر چه قدر به این فاصله‌ها فکر می‌کنم بیشتر دلم به حال تو می‌سوزد و از خودمان خشمگین‌تر می‌شوم امّا تو دعا کن و ما هم تلاش می‌کنیم تا روزی فاصلۀ میان ما و تو کم شود هر چه قدر خُلقمان به تو نزدیک‌تر شود مفهوم انتظار را بهتر می‌فهمیم کمک کن تا بفهمیم مفهوم انتظار را! شبت بخیر ناشر خوبی‌ها! @abbasivaladi
🔹تبعات جدایی در مراحل مختلف ازدواج، مراحلی دارد. اوّل خواستگاری، بعد نامزدی، بعد عقد و سپس، آغاز رسمی زندگی مشترک و پس از این هم فرزنددار شدن. جدایی در هر کدام از این مراحل، نسبت به مرحلۀ بعد، تبعات کمتری دارد. اگر در مرحلۀ خواستگاری به این نتیجه رسیدیم که مشکل جدّی وجود دارد، نباید به امید حلّ آن، پاسخ مثبت داد. اگر در دوران نامزدی... ، اگر در دوران عقد... و ... . امّا این خواهر محترم، از تمام این مراحل گذشته و صاحب فرزند شده است. در این مرحله، توصیۀ ما به همۀ مادران و پدران بزرگوار، آن است که تا جایی که ممکن است، صبر کنید؛ چرا که تصمیم به طلاق در این مرحله، فقط تصمیم‌گیری برای خویش نیست؛ تصمیم گرفتن برای فرزندان هم هست؛ بویژه شما که دو فرزند دختر، آن هم در سنّ حسّاس بلوغ دارید. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص۹۲ @abbasivaladi
🍃🌻🌻🌻 ✅ خلاصه‌ی صد و پنجاه و هشتم: می‌شه بزرگ‌ترین نشونه‌ها رو دید و بازم غافل بود؟ 🍃🌻🌻🌻 🖊 بحث از ابدیت خیلی مفصّل‌تر از چیزیه که تو چند تا درس گذشته گفتیم؛ امّا فعلاً به همین مقدار بسنده می‌کنیم و می‌ریم سراغ ادامۀ درس اصحاب کهف. ☑️ اصحاب کهف، یکی از نشونه‌های خدا برای قیامت بودند. سیصد و نه سال خوابیدن و بیدار شدنشون، شبیه مرگ و محشور شدن تو قیامته؛ امّا وقتی بناست آدم از نشونه‌هایی که خدا جلو چشمش می‌ذاره استفاده نکنه، وسط نشونه‌ای به این بزرگی، مشغول چیزایی می‌شه که هیچ ارزشی نداره و دونستنش اتّفاق خاصی رو تو مسیر بندگیش ایجاد نمی‌کنه. 🔻بعضی از مردم اون زمونم، به جای عبرت گرفتن از این نشونۀ بزرگ خدا، با هم دیگه سر تعداد اصحاب کهف بحث می‌کردن: 🍃سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلّا قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً. 🍂گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند كه چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى می‌گويند: «پنچ نفر بودند كه ششمين آنها سگشان بود». همۀ اينها سخنانى بى‌دليل است و گروهى می‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود». بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است!» جز گروه كمى، تعداد آنها را نمی‌دانند. پس دربارۀ آنان جز با دليل سخن مگو و از هيچ كس دربارۀ آنها سؤال مكن! ✨(سورۀ‌ کهف(١٨)، آیۀ٢٢). ❗️یه وقت فکر نکنیم که چه قدر اینا آدمای عجیب و غریبی بود که نشونۀ به این بزرگی رو می‌بینن؛ امّا همون جا حرفایی می‌زنن و بحثایی می‌کنن که یه عالمه از حقیقت اون قصّه دوره! چون وضع خود ما هم چندان بهتر از اینا نیست. ⁉️می‌گید چرا؟ پس گوش کنید: ❓یادمون نرفته که چی شد رسیدیم به اصحاب کهف؟ ▫️داشتیم می‌گفتیم که قرآن ذکره و یکی از مصادیق ذکر، ذکر دوستای خداست. ▫️بین دوستای خدا که معصوم بودن، حضرت یوسف علیه السلام و از اونایی که معصوم نبودن، اصحاب کهف رو انتخاب کردیم. ⁉️ حالا واقعاً ما از قرآن تا چه اندازه به عنوان ذکر استفاده کردیم؟ ⁉️ می‌شه کسی قرآن رو داشته باشه و گرفتار غفلت بشه؟ ⁉️ چرا ما قرآن رو داریم و گرفتار غفلتیم؟ ⁉️ همۀ آدمایی که قرآن خوندنشون درجه یکه و حتّی قرآن رو حفظن، از قرآن به عنوان ذکر استفاده کردن و می‌کنن؟ 🔹مردم زمونۀ اصحاب کهف، چند نفر رو دیدن که سیصد و نه سال پیش، خوابیده بودن و بیدار شدن و بازم مردن. ✅ ما قرآنی پیشمونه که یقین داریم از پیش خود خدا، به وسیلۀ بزرگ‌ترین فرشتۀ خدا، به بزرگ‌ترین پیامبر خدا نازل شده و از اون روز تا حالا یعنی بیشتر از 1400 سال پیش تا امروز هیچ تغییری نکرده. 🔹همینایی که ما داریم می‌خونیم، هموناییه که جبرئیل برا پیامبرمون آورده 🔹هموناییه که پیامبرمون خونده و به مردم یاد داده 🔹همونایی که همۀ اهل بیت علیهم السلام خوندن و ازش با مردم حرف زدن 🔹همونی که معجزۀ موندگار و جاوید پیامبرمونه و تا قیام قیامت هم معجزه می‌مونه 🔹و همونیه که وقتی امام زمان عج الله تعالی فرجه تشریف می‌آرن، بر اساس اون جهان رو اداره می‌کنن. ♦️تردید نکنید که عظمت قرآن و اعجاز و درس‌آموز بودنش، به قدری زیاده که اصلاً اصحاب کهف رو نمی‌شه باهاش مقایسه کرد. ❌ ما کنار قرآن نشستیم و به جای مشغول شدن به این همه ذکر، یه عالمه برا قرآن حاشیه درست کردیم و بیشتر از متن، درگیر این حاشیه‌ها شدیم. ⬅️ قصّۀ اصحاب کهف رو با یه قصّۀ خیلی قشنگ از زبون سلمان تموم کردیم. برای خوندن این قصه و پایان ماجرای اصحاب کهف، به متن کامل درس مراجعه کنید. صد و پنجاه و هشتم ‌ @abbasivaladi ➖➖➖🍃🌻🌻🌻🍃➖➖➖ 🌻 اینم پی‌دی‌اف درس صد و پنجاه و هشتم، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن: 👇👇👇👇👇
158 درس صد و پنجاه و هشتم می‌شه بزرگ‌ترین نشونه‌ها رو دید و بازم غافل بود؟.pdf
244.7K
#درس درس صد و پنجاه و هشتم: می‌شه بزرگ‌ترین نشونه‌ها رو دید و بازم غافل بود؟ @abbasivaladi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت مقدماتی روزهای زوج، ساعت ۹شب ✅با این لینک وارد فضای نظرسنجی در بارۀ برنامۀ لالایی خدا بشید و با نظرای خودتون ما رو تو اجرای بهتر برنامه یاری کنید👇 https://forms.gle/yj2nMgRteCKYTTvH6 @lalaiekhoda
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفحه ۲-۱ حمد و سوره_بقره آیات ۵-۱ روزهای زوج، ساعت ۹شب 🌹بچه‌های لالایی خدا! کمک به سیل‌زده‌های عزیز یادتون نره @lalaiekhoda
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
001 : نور قرآن روزهای زوج، ساعت ۹شب 🌹بچه‌های لالایی خدا! کمک به سیل‌زده‌های عزیز یادتون نره @lalaiekhoda
🍃یار غار خدا نقّاشی‌های انتظار را باید بگیرم روی دست و شهر به شهر بگردم و مردم را دیوانۀ انتظار تو کنم. اعتقاد من این است که تماشای این نقّاشی‌ها خودش نوعی عبادت است. تماشای نقشی که مرا به یاد انتظار تو می‌اندازد چرا عبادت نباشد؟ امشب نقاشی پیرمرد کشاورزی را می‌کشم که زمینش را شخم زده دانه‌اش را پاشیده و در گوشۀ زمین زیر نور آفتاب نشسته و دست‌های پینه بسته‌اش دور زانوانش حلقه زده‌اند‌. گاهی دستش را بالای ابروانش می‌گذارد و آن دور دست‌ها را به امید دیدن تکه ابری تماشای می‌کند. او کارش را کرده الآن کاری جز انتظار ندارد؛ انتظار ابر و باران. چند روزی که از دانه‌پاشی‌اش می‌گذرد و باران نمی‌آید قشنگ می‌شود منتظرتر بودن نگاهش را فهمید پیرمرد می‌تواند در خانه‌اش بنشیند ولی دوست دارد کنار مزرعه‌اش انتظار بکشد. وقتی پرنده‌ها بی آن که از مترسک بترسند می‌آیند و دانه‌های در دل خاک پنهان شده را بر می‌دارند حسّ انتظار پیرمرد نه فقط از نگاهش که حتّی از صدای نفس کشیدنش هم فهمیدنی است. کاش من هم زمین ایمانم را شخم زده بودم و دانه‌های خُلق و خوی مؤمنانه را پاشیده بودم و منتظر می‌نشستم تا تو بیایی دلم را بارانی کنی و من بزرگ شدن خوشه‌های محبّت تو و خدای تو را به چشم خویش می‌دیدم. من می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. زبان تو پاک است از هر چه آلودگی است و معطّر است به عطر مناجات با خدا. باید مثل تو شوم حرف زدن با خدا برایم شیرین‌تر و دوست‌داشتنی‌تر از حرف زدن با بندگان خدا شود. من زود خسته می‌شوم از حرف زدن با خدا و دیر خسته می‌شوم از حرف زدن با بندگان خدا. به گمانم تو اگر فرمانی از سوی خدا نداشتی صبح تا شام و شام تا خود صبح تنها و تنها با خدا حرف می‌زدی و من اگر فرمانی از سوی خدا نبود نمازم را هم که دستور خدا برای حرف زدن با اوست رها می‌کردم و فقط با بندگان خدا حرف می‌زدم. دوست دارم زبانم معطر شود به مناجات با خدا بگو چه کرده‌ای که این قدر شیفتۀ حرف زدن با خدایی!؟ مرا دیوانۀ مناجات با خدا کن. شبت بخیر یار غار خدا! @abbasivaladi
دوستای مهربون لالایی خدا!💐 ✅ ما رو با شرکت تو نظرسنجی کمک کنید تا تو ادامۀ برنامه‌ها بتونیم اشکالامون رو بفهمیم و اونا رو برطرف کنیم و نقطه‌های قوتمون رو بشناسیم و تقویت کنیم. 🔰برای شرکت تو نظر سنجی دو تا راه وجود داره: 🍃راه اول: لینک نظر سنجی👇: https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSfzYTdP9qO7wjtxqeMbiqBecia65FuAYfcCS38tLmXlIHZO1w/viewform?usp=sf_link 🍃راه دوم: ارتباط با مدیر کانال👇: @modir_lalaiekhoda 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 @lalaiekhoda
‍ ✅ گزاره‌های رفتاری و محبّت 📌‌محبّت و تربیت هر گاه نیاز فطری به محبّت، به درستی پاسخ داده نشود، انسان به انحراف کشیده خواهد شد؛ زیرا انسان به صورت فطری دوست دارد هم محبّت کند و هم محبّت ببیند. حال اگر حس محبّت خواهیِ او در مسیر محبّتهای حقیقی قرار نگیرد، این احساس، رنگ مَجاز به خود گرفته، منحرف میشود. 📚من دیگرما، کتاب دوم، ص۲۱ #من_اباbbasivaladi
🍃رفیق باوفای قرآن گویی نقّاشی‌های انتظار، نه با زبان بی‌زبانی که با زبان گویا و صدای بلند خویش در گوش ما فریاد می‌زنند انتظار تو را. این نقّاشی‌ها فقط دیدنی نیستند کسی اگر صدای انتظار تو را از این نقّاشی‌ها نشنید باید در سوی چشمان خویش تردید کند دیدن این نقّاشی‌ها باید به شنیدن صدایشان منتهی شود. امشب نقش یک ماهیِ از آب بیرون افتاده را می‌کشم دهانش را باز می‌کشم تا وقتی که آن را دیدم، یادم باشد که این ماهی با باز کردن و بستن دهانش دارد آب را التماس می‌کند دُمش را رو به بالا می‌کشم مثل سرش تا فراموش نکنم که این ماهی با زمین کوبیدن خودش دارد آب را التماس می‌کند. چشمانش را رو به مرد ماهی فروش می‌کشم تا اگر کسی دید، بفهمد که ماهی دارد از او آب را التماس می‌کند. چه قدر التماس آب، دلم را ریش ریش می‌کند. ماهی، هم تلاش می‌کند و هم التماس آن هم تا وقتی که توان دارد. وقتی نفسش تنگ می‌شود با نگاه بی‌رمقش فقط التماس می‌کند. آقا! کاش یقین می‌کردم که تو آبی و من آن ماهی از آب دور افتاده. چرا دست و پا نمی‌زنم؟ چرا التماس نمی‌کنم؟ مگر می‌شود ماهی این اندازه خودش را بی‌نیاز از آب ببیند؟ منتظرها اهل تلاش‌اند و التماس پس من منتظر نیستم؛ ولی می‌خواهم منتظر تو باشم برای همین هم باید شبیه تو شوم. تو ثابت کرده‌ای اگر کسی بخواهد با زبانش اهل بهشت شود بهشتی که می‌شود هیچ حتّی مایۀ غبطۀ اهل بهشت می‌شود. زبانت را به گناهی آلوده نکردی و آن را معطّر کردی به مناجات با خدا و ترنّم آیه‌های قرآن را مایۀ آرامش دلت قرار دادی. تو به قدری قرآن خوانده‌ای و می‌خوانی که بی‌هیچ مبالغه باید گفت اگر لحظه‌ای از او فاصله بگیری قرآن دلش تنگ می‌شود برایت. قرآن به تو عادت کرده آقا! بدون تو احساس تنهایی می‌کند. زبانت را به قرآن شیرین می‌کنی و کردارت را با قرآن زینت می‌دهی آن وقت میان مردم که می‌روی حال و هوای آسمان را می‌اندازی در سرشان. مگر می‌شود کسی هم‌نشین کتاب آسمانی باشد و مردم با دیدن رخش و شنیدن کلامش آرزوی آسمان نکنند؟ و حالا باید کسی بگوید چه نسبتی میان ما و قرآن وجود دارد؟ قرآن به ما عادت کرده یا از دست ما گلایه دارد؟ قرآن دلش برای ما تنگ می‌شود یا پر از غصّه است از دست ما؟ قرآن در کتابخانۀ خانۀ ماست یا پایه و بنیان زندگی‌مان؟ پاسخ این سؤال‌ها دلیل منتظر نبودن ماست. بیا و واسطۀ آشتی ما با قرآن باش! ما از گلایه‌های قرآن می‌ترسیم. شبت بخیر رفیق باوفای قرآن! @abbasivaladi
✅ مشاوره را کمک بدانیم، نه دخالت (بخش دوم) ‼️در مراجعه به مشاور، به یک سری نکات توجّه ویژه داشته باشید⬇️ #تا_ساحل_آرامش #کتاب_اول #کتاب_صوتی #فانوس_دانایی #شناختهای_لازم_در_زندگی_مشترک ♦️گام هفتم (بخش دوم، نکات مشاوره) @abbasivaladi 👇👇👇👇👇
🌺تو بیا مرا همان کن که باید باشم. 🍃دارم آماده میشوم برای گفتگو با کسی که شاید بشود همسفر من در سفری که باید به سوی تو داشته باشم. 🍃به من گفتهاند: در این گفتگو از آن چه هستی حرف بزن از آن چه دوست داری باشی هم بگو اما آن چه دوست داری باشی خودِ موعودِ توست. همسفر آیندۀ تو باید خودِ موجودِ تو را ببیند از کجا معلوم که خودِ موجود تو برسد به آن چه وعدهاش را میدهی؟ 🍃آقا! دلم گرفته از آن چه هستم. خودِ موجودم چقدر فاصله دارد با خود موعودم! 🍃من خودم از این خودِ موجودم فراریام حالا چطور بنشینم و برای یک نفر دیگر از این خود، بگویم و انتظار هم داشته باشم که او مرا به همسفری خویش در این دنیا بپذیرد؟... **** 🍃آقا! مگر مرور زمان به امر تو نیست؟ مگر با اشارۀ ابرو نمیتوانی زمان را نگه داری؟ یک شبه ره صد ساله طی کردن مگر برای تو کاری دارد؟ و مگر قبول نداری هرچه بد باشم خودِ موعودم را دوست دارم و از خود موجودم فراریام؟ 🍃من این گفتگو را کمی به تأخیر میاندازم تو بیا مرا همان کن که باید باشم خستهام از این چه هستم! قول میدهم پشیمان نشوی آقا! 📚من می خواهم "تو" بشوم،‌ راست می گویم!، ص۴۳. مجموعه بهانه بودن (کتاب اول) ضمیمۀ ادبیِ کتابِ اول از مجموعۀ «نیمۀ دیگرم» @abbasivaladi ⬅️ متن ادبی بالا را به صورت کامل، در فایل پی دی اف زیر بخوانید. 👇👇👇👇👇👇👇
تو بیا مرا همان کن که باید باشم.pdf
509.6K
📚مجموعه بهانه بودن، کتاب اول: من می خواهم "تو" بشوم،‌ راست می گویم! (ضمیمۀ ادبیِ کتابِ اول از مجموعۀ «نیمۀ دیگرم») @abbasivaladi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفحه ۳-۴ # سوره_بقره آیات ۶ - ۲۴ روزهای زوج، ساعت ۹شب 🌹بچه‌های لالایی خدا! کمک به سیل‌زده‌های عزیز یادتون نره @lalaiekhoda
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۰۰۲ : معجزه قرآن روزهای زوج، ساعت ۹ شب 🌹بچه‌های لالایی خدا! کمک به سیل‌زده‌های عزیز یادتون نره @lalaiekhoda
🍃دستگیر ما این روزها شهر و دیارمان، گرفتار سیلاب است. سیلاب هم برای من در کنار همۀ درس‌هایی که داشت درس انتظار را هم داد. امشب نقاشی انتظار من از درسی است که سیلاب به من داده. مردی را دیدم که روی تخته سنگی در میان سیلاب خودش را در چند قدمی مرگ می‌دید. کاری از دست کسی ساخته نبود. خروش سیلاب به قدری زیاد بود که صدای غرّش موج‌های مهیب آن برای از ترس مردن یک مرد کافی بود. نه راهی در پس خویش داشت و نه راهی در پیش رو. ایستاده بود و به آسمان نگاه می‌کرد او منتظر بود هم نگاهش این را می‌گفت و هم دست به آسمان دراز شده‌اش. کاش خروش سیلاب اجازه می‌داد زمزمۀ دعایش را بشنوم ولی از اشک جاری بر گونه‌اش که خروشش کم از خروش سیلاب نداشت می‌شد فهمید که چه قدر منتظرانه دعا می‌کند. این مرد را میان سیلاب نقاشی می‌کنم و با خودم می‌گویم چرا سال‌هاست که خروش سیلاب فتنه‌ها را نمی‌بینم و صدای غرّش موج این سیلاب‌ها به گوشم نمی‌رسد؟ و مگر جز تو کسی هست که ما را از میان این سیلاب‌های بی‌رحم فتنه نجات دهد که این گونه آرام نشسته‌ایم و از ته دل دعا نمی‌کنیم؟ سیلاب هم به من گفت: تو منتظر نیستی ولی من می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. زبان تو از آن زبان‌هایی است که اگر عالمی فدای آن شود، باز هم کم است. «قربان زبانت» برای تو یک تعارف نیست، یک حقیقت است همه باید قربانی زبان تو شویم زبانی که از آلودگی مبراست و معطّر به مناجات با خدا و مزیّن به آیه‌های قرآن است. تو زبانت را خرج هر حرفی نمی‌کنی وقتی می‌خواهی با این زبان معجزه کنی نام پدرانت را به زبان می‌آوری و نام مادرت را. ما «فما احلی اسمائکم» را می‌خوانیم ولی وقتی تو زبانت را به نام اهل بیت گویا می‌کنی می‌فهمیم که شیرینی این اسم‌ها یعنی چه؟ نامشان را می‌بری و لحظه‌ای از مرامشان غافل نمی‌شوی تو خودت را پاسدار مرام آنها می‌دانی و می‌آیی که مرامشان را جانی دوباره ببخشی. ما نامشان را می‌بریم؛ ولی کاری به مرامشان نداریم. چه قدر بد! که سنگشان را به سینه می‌زنیم ولی رسمشان را به باد فراموشی می‌سپاریم. حکایت همراهی گفتار و کردار تو ما را به ناهمگونی زبان و عملمان متهم می‌کند ما مجرمیم آقا! جرممان با نام شما آبرو کسب کردن و مرام شما را زیر پا گذاشتن است. مجرم‌ها نمی‌توانند منتظر باشند. مجرم‌ها را باید دستگیر کرد. قربان تو که اهل دستگیری از مجرم‌هایی دست ما را بگیر و ما را منتظر خودت کن. شبت بخیر دستگیر ما! @abbasivaladi