eitaa logo
محسن عباسی ولدی
54.6هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
345 فایل
زیر مجموعهٔ کانون فرهنگی_تبلیغی آیین فطرت توحیدی کانال ‌زیر نظر مستقیم حاج آقا عباسی ولدی اداره ‌می‌شود. کانال ها و آدرسهای کانون: ktft.ir/v سایت و ادمین فروش انتشارات آیین فطرت: ketabefetrat.com @foroosh_fetrat ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃طبیب دل ها وقتی کسی به من می‌گوید: «مریض دارم و برایش دعا کن» دلم عجیب می‌گیرد و نازک می‌شود. بیمارها بانی اشک من‌اند و گویی رسولی از طرف خدا برای شکستن دلم هستند. من می‌دانم شما دلتان از همه بیشتر به حال بیمار می‌سوزد. یکی از ما که بیمار می‌شود دعا از لبتان جدا نمی‌شود. با آه بیماری که شما را دوست دارد، آه می‌کشید و با اشک‌های او، اشک می‌ریزید. پیش از آن که دل او بشکند دل شما می‌شکند برایش و پیش از آن که او از خدا شفا بخواهد شما شفایش را طلب می‌کنید. او اگر یک حمد شفا بخواند برای خودش شما هفتاد حمد شفا خوانده‌اید برایش. می‌شود دلم را خوش کنم که سوختن دلم به حال مریض‌ها شباهتی به تو به شمار می‌آید؟ التماس می‌کنم این را شباهتی به حساب بیاور. آقا! کسانی چون من که دلشان بیمار است حال و روزشان وخیم‌تر است از آنهایی که تن بیماری دارند. مگر این گونه نیست که هر چه حال مریض وخیم‌تر باشد شما بی‌قرارترید؟ سلامت دل هر کسی، به اندازۀ شباهتی است که به تو دارد. تو که دل من را می‌بینی و می‌دانی این روزها دست و پا می‌زنم تا شباهتی به تو را در خودم بیابم. یافتن این شباهت برای خوش کردن دل است. من از این همه بیماری واهمه دارم اندازۀ فاصله‌ام تا تو می‌گوید: من بیماری صعب العلاجی دارم. آقا! می‌شود امشب دلت برای من هم بسوزد؟! برایم حمد شفایی بخوان. قطره‌ای اشک بریز. دست به دعا بردار برایم. ذکر امن یجیبی بخوان. شاید گره شباهت من به تو وا شود! امشب اگر در مسجد کوفه‌ای و در محراب عبادت علی دست به آسمان برداشته‌ای مرا در گوشۀ دیگری از عالم ببین که چشم دوخته‌ام به دعای تو. من بیمار توام برایم دعا کن. شبت بخیر طبیب دل‌ها! @abbasivaladi
❌ امروزه یک اشتباه بزرگ در میان جوانان، به صورت فرهنگ در آمده که سال‌ها پس از ازدواج، از خداوند تقاضای فرزند می‌کنند. این را هم فرهنگ و به قول خودشان، کلاس می‌دانند. 📛 متأسّفانه برخی از بزرگ‌ترها هم به این مسئله دامن می‌زنند و به جوان‌ترها توصیه می‌کنند چند سال اوّل زندگی را به دنبال خوشی‌هایتان باشید، بعد به سراغ فرزند بروید. ❌ این مسئله، هم از نظر پزشکی و هم از نظر تربیتی، اشتباه است. ⚠️ امروزه متخصّصان زنان و زایمان و نازایی می‌گویند: فرزند اوّل، باید در همان سال‌های اوّل زندگی به دنیا بیاید تا باروری پدر و مادر، امتحان شود و اگر مشکلی وجود داشت، هر چه زودتر، قبل از بالا رفتن سن، مداوا انجام بگیرد. از نظر تربیتی هم اشکال دارد. 🔴 امروزه متوسّط سن ازدواج در پسرها، حدود ۲۸ سال است. وقتی پنج، شش سال از ازدواج می‌گذرد و پای بچّه به خانه باز می‌شود، دیگر حوصله و انرژی کافی برای تربیت فرزند، وجود ندارد. ⬅️ ادامه دارد ..... 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان ص۲۶۲ @abbasivaladi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️صلی الله عليك يا ابا عبدالله الحسين ♦️روضه های خانگی 🍃در میان روضه‌هایت زندگی کردن خوش است🍃 @abbasivaladi
🍃یار خوش گمان شب به خیر یک دعاست. دعایی که مثل صبح بخیر و وقت بخیر در میان ما رواج دارد امّا چه کسی می‌داند که شب‌ها وقتی به خیر می‌شود که شده باشیم شبیه تو. کاش کسانی که به من شب بخیر می‌گویند وقتی می‌پرسیدم که معنای دعایشان چیست می‌گفتند شبت بخیر یعنی الهی که شبیه مولایت شوی. آن وقت به ازای هر شب بخیری که می‌شنیدم بهترین دعای روزگار در حقّم می‌شد. چه کار کنم که همه بدانند نه روز و شبی و نه هیچ عمر و عاقبتی به خیر نمی‌شود وقتی شباهتی به تو در میان نباشد؟! آقا! تو در ذهن و دلت تنها یک سنگ محک داری برای قضاوت کردن. سنگ محک تو فقط همان است که خدا گفته. با این سنگ محک، قلعه‌ای ساخته‌ای و دل و ذهنت را گذاشته‌ای در میان آن. هیچ سنگ محکی نمی‌تواند این قلعه را خراب کند. در بارۀ این و آن که می‌خواهی قضاوت کنی اوّل نگاه می‌کنی تا ببینی اصلاً خدا اذن قضاوت می‌دهد یا نه. اگر اذن قضاوت نبود به ذهنت امر می‌کنی هر چه رنگ قضاوت دارد را از ساحت خویش پاک کند. اگر اذن قضاوت بود نگاه می‌کنی تا ببینی خدا چه سنگ محکی می‌دهد به دستت سنگ محک خدا اگر خوش گمانی بود ذرّه‌ای تردید نمی‌کنی پای بدگمانی را قطع کنی تا دور و برِ ذهنت نچرخد با سنگ محک خدا به هر قضاوتی که رسیدی تمام قد به آن احترام می‌کنی حتّی اگر فاصلۀ قضاوتت با آنچه دیگران خیال می‌کنند زمین تا آسمان باشد. تو هر سنگ محکی غیر از آنچه خدا نشان داده را صخره‌هایی می‌دانی که کارشان خراب کردن بنیان دین و ایمان است و من هم سنگ محکی دارم برای خودم که ذهن و دلم را در میان قلعه‌ای که با آن ساخته‌ام محصور کرده‌ام. سنگ محک من برای قضاوت، خودم هستم و گمانم. من به هر گمانی اجازه می‌دهم در اطراف ذهن و دلم بچرخد و هر کدام را که پسندیدم انتخاب می‌کنم. این سنگ محک‌ها از همان صخره‌هایی است که دین و ایمان ویران می‌کند ولی چرا تو آنها را به حریم ذهن و دلت راه نمی‌دهی و من در پناه آن صخره‌ها زندگی می‌گذارنم؟ این صخره‌ها خانۀ دین و ایمانم را ویران کرده‌اند که هیچ خودشان خانه‌ای ساخته‌اند برایم و مرا در آن محبوس کرده‌اند. مرا نجات بده از این صخره‌ها بدجور در میانشان گرفتارم. شبت بخیر یار خوش گمان من! @abbasivaladi
🍃آشنای غریب شعرهای زیادی خوانده‌ام برایت که مضمونشان این بوده: بناست کی ببینمت؟ از تو که هیچ چیز پنهان نیست پس بگذار بی‌پرده بگویم: شعرهایی که در بارۀ عطش دیدارت خواندم همه شعر بود و برای خواندن به دلم که برمی‌گردم، نشانی از آن عطش نمی‌بینم. امشب می‌خواهم پیرمردی را نقّاشی کنم که سال‌های سال است در آتش فراق کربلا می‌سوزد. می‌خواهم او را در خانه‌اش نقّاشی کنم. روی دیوار خانه عکس گنبد و بارگاه را می‌کشم که روی یک تابلو برق می‌زند و بر سر در خانه‌اش پرچم یاحسینی که از رنگ پریده‌اش پیداست سال‌هاست همسوی باد این طرف و آن طرف می‌رود. سجّاده‌اش را رو به قبله می‌کشم که مُهر تربتش پیدا باشد و دور مُهر تربتش تسبیحی که آن هم از خاک کربلاست. او را روی سجّاده و سر پا می‌کشم که نشان دهد نمازش تمام شده و رو به سوی عکس گنبد و بارگاه که روی دیوار است و در امتداد راه کربلا دست به سینه ایستاده و دارد سلام می‌دهد اشکش را از هر دو چشمانش جاری می‌کشم و باز هم نمی‌دانم دلش را چگونه بکشم که نشان دهد پیرمرد دارد از غصّۀ فراق کربلا می‌میرد. همیشه هشتش گرو نُه بوده و هیچ گاه درهم و دیناری که او را به کربلا برساند نداشته چند وقتی هست که بچه‌ها را به خانۀ بخت فرستاده و دستشان را بند خانواده‌هایشان کرده. زنش هم سال پیش مرده. از همان سال، غذایش را کم کرده و به لباس‌های کهنه‌اش بسنده کرده دارد پول‌هایش را جمع می‌کند برای رفتن به کربلا. من در گوشۀ خانه‌اش صندوقی را می‌کشم و رویش می‌نویسم: پول کربلا. پیرمرد حسابی از مرگ می‌ترسد. او وحشت دارد که پیش از زیارت کربلا بمیرد. حال و هوای خانۀ پیرمرد و حرف‌هایی که می‌زند همه حکایت از عطش زیارت دارد امّا من به جز شعرهایی که گهگاه می‌خوانم کجای زندگی‌ام نشان می‌دهد که مشتاق دیدار تو هستم؟ از چه چیزی گذشته‌ام تا سرمایۀ رسیدن به تو را جمع کنم؟ چه قدر وحشت دارم از این که پیش از وصال تو از دنیا بروم؟ آیا اگر کسی پا به خانۀ من بگذارد به یاد تو و به یاد وصالت می‌افتد؟ چند بار از ته دل اشک ریختم برای ندیدنت؟ صدای تپش قلب من تا چه اندازه هم‌آوای نام توست؟ بگذار بشمارم تا ببینم تا به امروز چند بار دعا کردم نه دعای نمایشی دعای از ته دل که به وصالت برسم؟ عکس این پیرمرد را می‌کشم با چین و چروکی که روی دست و صورت و پیشانی‌اش افتاده و ای کاش دلش را می‌توانستم بکشم تا همه بدانند انتظار، دل این پیرمرد را جوان نگه داشته. خسته‌ام از دل چروکیده‌‌ام که در فقدان انتظار، فرتوت و بی‌حال است. مرا ببخش که مشتاق وصالت نیستم! و ببخش که هر روز و هر لحظه به یادت نیستم! شبت بخیر آشنای غریب! @abbasivaladi
🔰زن‌ها به یاد داشته باشند که مردها نسبت به اطاعت همسرشان از آنان، حسّاسیت ویژه‌ای دارند. 💟اطاعت، نه تنها آنها را در چشم شوهرشان کوچک نمی‌کند؛ بلکه محبّتشان را در دل آنها فزونی می‌بخشد. مردها، زن‌هایی را که از آنها تبعیت می‌کنند، به شدّت دوست دارند. 💯 چنین زنی، یکی از بزرگ‌ترین امتیازات زندگی مرد به شمار می‌رود. زن‌ها به یاد داشته باشند که یکی از حقوق اصلی مرد بر عهدۀ زن، همین تبعیّت است. ❇️روحیۀ تبعیّت، علاوه بر این که جایگاه زن را در نزد همسرش بالا می‌برد، در پیشگاه الهی نیز مقامی بس رفیع به او داده، رحمت الهی را به سوی او جلب می‌کند؛ امّا خودسری و عدم تبعیّت، موجب خروج از مسیر آفرینش می‌شود. 📛البتّه مردها هم نباید از این حق، سوء استفاده کرده، به جای عقل و منطق، بر اساس میل خویش، زندگی را مدیریت کنند. ⚠️مردها این نکته را فراموش نکنند که زنان، وابستگی خاصّی نسبت به خانوادۀ خود، بویژه پدر و مادرشان دارند. این تعلّق خاطر در زنان نسبت به مردان، بیشتر است. ✳️بنابراین، از این که همسرمان در ابتدای ازدواج، تمایل بسیاری به دیدار پدر و مادرش دارد، ناراحت و گله‌مند نباشیم. اگر به این روحیّه احترام بگذاریم، به مرور زمان، رو به اعتدال خواهد رفت. 💞احترام به این روحیّه، موجب خواهد شد پیوند محبتی زن و شوهر، عمیق تر شود.البته زن ها هم باید توقع خود را متناسب با شرایط مرد، تعدیل کنند . ⬅️ ادامه دارد...... 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول،ص ۱۸۸ @abbasivaladi
سلام عموعباسی طاعاتتون قبول🌹 روز معلم رو به شما که درسای خوب وقصه های قشنگ یادمون دادید تبریک میگیم🌹🌹🌹 من،محمد علی و برادرم محمدمهدی در بسته بندی افطاری برای نیازمندان به پدرم و دوستانشون کمک کردین @lalaiekhoda
سلام علیکم ایشون زینب خانم هستند👆 که دوست داشتند به حرف خدا گوش بدند و با داداششون اقا محمد حسین ، پولای قلکشون رو شکستند و باهاش دو تا سبد 100هزارتومانی خریدند و خودشون با پدرشون رفتند به همشهری های نیازمند دادند. دخترم گفت میخوام به عمو عباسی بگید که منم به حرفشون گوش دادم و الان خیلی خوشحالم که تونستم به دوستام کمک کنم. @lalaiekhoda
سلام عمو عباسی اسم من ریحانه است و ۹ سالمه من و برادرم ایمان که شش سال و نیمش هست،در درست کردن نذری به بزرگتر ها کمک کردیم ممنون از برنامه خوبتون @lalaiekhoda
سلام عمو عباسی امروز به مناسبت شهادت حضرت خدیجه به کمک خاله هام اش کاچی درست کردیم وبه نیازمندان پخش کردیم. @lalaiekhoda
عمو عباسی سلام من فاطمه پاشا هستم از بابل واین هم گوشه ای از کارهای دختران روستای ما برای روزهای همدلی قدم های کوچک پدرها و مادرهای روستای من *رمنت* @lalaiekhoda
سری دوم کمک های مردمی شامل ۱۵۰ بسته معیشتی به ارزش ۶۳ میلیون تومان و دوخت ۸۰۰۰ عدد ماسک و توزیع آن به همراه محلول های ضد عفونی در سطح روستا @lalaiekhoda
آقا محمدحسن و یگانه زهرا خانم در حال بسته بندی بسته های ارزاق برای نیازمندان😊 @lalaiekhoda
سلام عموعباسی زینب سلمانی هستم از شهر مقدس قم از وقتی که قصه شما را درباره رزمایش مواسات گوش کردم با کمک مامانم مواد غذایی که تو خونه داشتیم را با نیازمندان تقسیم کردیم حالا قراره بابام ببره تا برسه به دستشون @lalaiekhoda
سلام عمو عباسی من با برادر و جمعی از هیئت محبان الرضا برای نیازمندان ۱۰۰ بسته غذایی آماده کردیم @lalaiekhoda
🔸سلام عمو عباسی جان ما برای رزمایش همدلی، چند عدد روغن و رب و برنج و... ومواد غذایی دادیم به مسجد محل که برسه به دست فقیر ها و یکم پول. ازطرف رضا و احمد 🔹سلام عموعباسی منو خواهرم دوقلو هستیم زهرا وزینب بیات از گلبهارشهری در نزدیکی مشهدمقدس .وقتی صحبتای رهبرعزیزمون و شما رو توکانال گوش کردم به همراه پدرومادرمون به روستای مادربزرگمون رفتیم واونجا یه گوسفند قربانی کردیم وبه نیازمند کمک کردیم ..لبیک یا خامنه ای .. @lalaiekhoda
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۳۰ آیات ۲۸۱ - ۲۸۰ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب منبع قصّه این برنامه👇 📚برگرفته از کتاب «بحار الأنوار، جلد ۴۳، صفحه ۳۳۳» اثر علامه محمد باقر مجلسی 📣 بچّه‌های لالای خدا! رزمنده‌های جبهه مواسات! از لشگر بچّه‌های صاحب زمانی جا نمونید. @lalaiekhoda
🍃یار دلسوز من می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. من حق الناسی گفته‌ام و شنیده‌ام امّا تو وقتی به حق به مردم می‌رسی همۀ وجودت می‌شود توجه توجه توجه حتّی به اندازۀ‌ سنگینی یک کاه روی دوشت حقی از مردم را احساس نمی‌کنی خوش به حالت که این قدر سبکباری من که به اندازۀ یک کوه روی دوشم حق الناس هست چه کار باید بکنم؟ من می‌دانم اگر بر فرض محال به اندازۀ یک کاه از حق مردم روی دوشت بیاید تو به اندازۀ یک کوه احساس سنگینی می‌کنی من که یک کوه از حق مردم روی دوشم هست ولی به اندازۀ یک کاه احساس سنگینی نمی‌کنم چه کار باید بکنم؟ با این که حقّی از مردم در نامۀ عملت نیست امّا وقتی به مناجات می‌ایستی از خدا می‌خواهی که اگر حقی هست و تو نمی‌دانی همان را به لطف و بخشش خویش جبران کند من که یقین دارم نامۀ عملم پر است از حق مردم ولی در مناجات‌ها به التماس نمی‌افتم برای جبرانشان چه کار باید بکنم آقا! بیا فکری کنیم برای این همه فاصله. دلم برایت می‌سوزد که داری مرا تحمّل می‌کنی. کاش آخر کارم را همین حالا نشانم می‌دادی: من آدم می‌شوم یا نه؟! اگر آدم شدنی نیستم حیف تو نیست که این قدر غصّۀ مرا بخوری! گاهی که در خلوتم به فاصلۀ میان خودم تا تو فکر می‌کنم و در این اندیشه فرو می‌روم که با این همه فاصله باز هم تو برایم دعا می‌کنی، به حالم غصّه می‌خوری به دنبالم می‌آیی و دستم را می‌گیری همۀ وجودم می‌شود امید. من می‌دانم تو اهل تلف کردن عمرت نیستی حتماً می‌دانی که یک روز آدم خواهم شد که وقت مناجات، مرا دعا می‌کنی و دلت را برای من خانۀ غم می‌کنی. در کار خودم مانده‌ام می‌فهمم که تو مرا دوست داری ولی نمی‌دانم چرا قدر دوست‌داشتن‌هایت را نمی‌دانم. گاهی می‌خواهم به تو بگویم شاید نیاز باشد کمی هم با عتاب نگاهم کنی ولی زبانم بند می‌آید چون می‌دانم تاب عتاب تو را ندارم. تو اگر با عتاب نگاهم کنی، من در جا می‌میرم. خودت فکری به حالم کن این فاصله‌ها آخرش می‌کُشد مرا. شبت بخیر یار دلسوز من! @abbasivaladi