✅توصیههای مخصوص ماه مبارک رمضان
🔻شربت های ضد عطش سحر کدامند؟
شربت ابلیمو
شربت خاکشیر
شربت بیدمشک
🔻زمان افطار تا سحر از عرقیات خنک مثل شاطره و کاسنی استفاده کنید تا حرارت کبد و قلب فروکش کند و تشنگی برطرف شود
🔻بدترین کاری که با بدن خود می توانید بکنید این است که از افطار تا سحر بیدار بمانید و مداوم غذا بخورید
🔻این کار آسیب های بسیار جدی به بدن
وارد می کند
🔻پیشگیری از تشنگی روزه داران
نوشیدنی تخم شربتی به دلیل نگهداشتن آب در دانههای این گیاه در ساعات پایانی سحر توصیه میشود
🔻نوشیدن سه قاشق گلاب در هنگام افطار
گلاب به دلیل خاصیت ضد «سودا» که دارد، خاصیت دارویی داشته و برای تقویت معده مفید است
🔻دوغ افطار ممنوع
دوغ موجب بیحالی و بی حسی بیشتر بدن می شود علل نوشیدن آب گرم بعد از افطار به جای آب سرد و یخ جلوگیری از ترک خوردگی دندان ها و سلامت کبد و معده است
🔻در ماه رمضان از مصرف میوه غافل نشوید،
قبل از خواب با مصرف یک عدد سیب می توانید هم به کاهش وزن خود کمک کنید و هم دهان خود را ضد عفونی نمایید.
.
📚روزه و وظائف همسردارى
زمان خلافت عمربن خطّاب بود، استان و شهر استراتژيكى بصره نياز به قاضى داشت، و جريان را به عمر گزارش دادند و عمر درصدد يافتن قاضى خوب براى بصره بود.
در اين ايّام روزى زنى به عنوان شكايت از شوهرش نزد عمر آمد، و شكايت خود را چنين عنوان كرد:
شوهرم همواره روزه مى گيرد و شبها را به عبادت به سر مى برد".(1)
عمر گفت: "اين مرد (شوهر تو)، شخص نيكوكار است، كاش من نيز مانند او بودم".
بار ديگر، زن گفت: "شوهرم روز روزه مى گيرد و شبها را تا صبح عبادت اشتغال دارد".
عمر باز پاسخ داد: "شوهرت مرد نيكوكارى است".
"كعب بن سور" كه در آنجا حضور داشت، رو به عمر كرد و گفت: "اى امير مؤمنان! اين زن گرچه شوهرش به نيكى ياد مى كند، ولى منظورش اين است كه شوهرش(ازنظرزناشویی) هيچ توّجهى به او ندارد" عمر گفت: شوهرش را حاضر كنيد، وقتى شوهرش حاضر شد، عمر به او گفت: "براستى همسر تو شكايت بزرگوارانه نمود، و من كسى را نديده بودم كه اين گونه شكايت كند".
شوهر گفت: "آنچه را كه در سوره حجر و نحل و هفت سوره طولانى(2) نازل شده، مرا تحت تأثير شديد قرار داده و بى قرار كرده است (كه همه فكرم متوّجه آخرت است).
كعب بن سور، به شوهر آن زن گفت: "در اسلام، زن بر گردن شوهر حق دارد، و تو شوهر بايد حقّ همسرت را ادا كنى، و نماز و روزه ات را نيز انجام بدهى".
عمربن خطاب به كعب بن سور گفت: "بين اين زن و شوهر، قضاوت كن".
كعب، طبق دستور، به آنها گفت: "خداوند هر چهار شب همخوابگى را بر شوهر روا داشته، ولى زن در چهار شب، يك شب حقّ همخوابگى با شوهر را دارد، بنابراين در اين چهار شب، مرد يك شب بايد حقّ زن را ادا كند، و در سه شب ديگر آزاد است، آنگاه به شوهر زن گفت: "اين دستور را حتماً رعايت كن".
همين قضاوت هوشمندانه موجب شد كه عمر به كعب گفت: "تو را قاضى بصره قرار دادم، به سوى بصره براى قضاوت برو".
كعب بن سور به بصره رفت، و در آنجا بر مسند قضاوت نشست، و سالها قاضى بصره بود، تا وقتى كه عثمان از دنيا رفت.
هنگامى كه فتنه انگيزان مخالف على ع جنگ جمل را در بصره به پا كردند، كعب بن سور، قرآن را به گردنش آويزان نمود، و به صف مخالفان على ع پيوسته و مردم را بر ضدّ سپاه على ع مى شوراند، و خود همراه آنها مى جنگيد، سرانجام خود و سه برادرش كشته شدند.(3) و به اين ترتيب اين هوشمند گمراه به خاك سیاه هلاكت ابدى افتاد.
📚پاورقى
(1) أنَّ زوُجى صَوّامٌ قَوامٌ.
(2) يعنى سوره بقره، آل عمران، و نساء و مائده و انعام و اعراف و توبه كه به «السّبع الطوال» معروف مى باشد.
(3) بحار، ج 32، ص 303 و 204.
#داستان_کوتاه_آموزنده
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط #ایمان و #اعتقاد من و توست که فرق دارد....
از #خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت #بخشنده و #مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات #ایمان داشته باش
📚 حكایت اخلاقی
روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مىگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید كه عابدى در آنجا زندگى مىكرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى كه به كارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از كردار زشت خویش شرمندهام. اكنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش كند، چه كنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند كرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهكار محشور مكن.
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود كه به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب كردیم و تو را با این جوان محشور نمىكنیم، چرا كه او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
📚منبع:
غزالى، محمد، كیمیاى سعادت، ج 1، ص 105
امروز که سوار خودروی اسنپ شدم با این برگه مواجه شدم؛ شاید این رانندهی اسنپ هم با تولیدِ همدلی، محبت، امید و ایمان در جامعه که جزء منافع ملی ماست قصد داشته به فرمان رهبرش لبیک بگه...
شما به چه روش به فرمان حضرت آقا لبیک میگین؟!
#جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
🗣 فاطمه موحدی
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#خبر_سقوط_ما_را_میداد!
🌷عملیاتی از پایگاه هوایی بوشهر همراه با خلبان سیروس باهری برای زدن اسکله البکر و الامیه انجام دادیم. علت واگذاری این هدفها وجود بالگردهای مسلح و سلاحهایی بود که با آن کشتیهای متعلق به ایران یا آنها که برای ما کالا و نفت جا به جا میکردند را مورد هدف قرار میدادند.... قرار بود در این عملیات از موشک هوا به سطح ماوریک استفاده کنیم. من مدتی روی پروژهای با نام امید که آزمایش نصب و شلیک این نوع موشک از روی بالگرد و در ارتفاع پست بود، کار کرده و تجربه خوبی به دست آورده بودم.
🌷در این پرواز روش قبل را انجام نداده و موشک را از ارتفاع پایین به سمت هدف شلیک کردیم. هدف با دقت مورد اصابت قرار گرفت و موفق شدیم برای مدتی این دو اسکله را ناامن کنیم. در خاتمه عملیات متوجه شدیم هواپیمای میراژی که در آن نزدیکیها پرواز گشتزنی رزمی انجام میداد، به سمت ما آمده و آماده شلیک موشک شده بود. به همین دلیل با سرعت هرچه تمام ارتفاع را کاهش داده و نزدیک سطح آب پرواز کردیم.
🌷در این کش و قوس فرستنده رادیوی هواپیما دچار مشکل شد و دیگر با جایی تماس نداشتیم اما شنیدم خلبان بالگرد نیروی دریایی خبر داد که یک فروند فانتوم خودی در دریا سقوط کرد. در واقع خبر سقوط ما را میداد. بعد از دست و پنجه نرم کردن با خطرات و مشکلات زیاد توانستم به سلامت در پایگاه بنشینم. در اخبار بعدی متوجه شدیم هواپیمایی که در آب سقوط کرده همان میراژی بوده که به تعقیب ما پرداخته بود.
#راوی: خلبان مسعود مافی
اگر واقعاً ما با دادن هر چند شهید یکی از اشتباهات خود را کنار می گذاشتیم خدا شاهد است دیگر الان گناهی نداشتیم ، اگر بعد از شهدا از گناهانمان توبه می کردیم حالا پاک شده بودیم ، ما باید پاسدار حرمت خون شهیدا باشیم ، ما باید ادامه دهنده راه شهیدا باشیم ، مرتب دعا کردیم که خدا ما را جزء شهدا قرار بده ولی هرگز قدمی در راه آنها بر نداشتیم .
🕊شهید_والامقام
🕊 عبدالعلی_رحیمی
یادشهداکمترازشهادت نیست
خاطرات دفاع مقدس
حمید_داودآبادی
نوروز_در_جبهه
قسمت_اول
رسم خانه تکانی یکی از برنامه های جالب سال نو بود که من یکی در تهران هم که بودم، همواره از آن می گریختم و هر چه مادرم می گفت به او کمک کنم و فرش و پرده ها و... را بشویم، به بهانه ای از خانه بیرون می زدم. همیشه احساس کودکانه ام این بود که پدر و مادرم صاحب خانه هستند و من اولادشان؛ پس وظیفه خانه تکانی با آنهاست.
از عید هم که فقط آجیل خوردن و خود را با شیرینی خفه کردن و بازی با بچه های فامیل را بلد بودم و دست آخر هم عیدی گرفتن که از همه شیرین تر بود. برای گرفتن عیدی بود که هنوز نرفته به خانه فامیل، به پدرمان می گفتیم که زود بلند شود برویم؛ ولی جبهه دیگر این حرف ها را نداشت و با وجودی که سن و سالی نداشتیم، خودمان شده بودیم صاحب خانه.
گودالی کوچک در سینه سخت کوره های سنگی کنده بودیم و اطراف آن را با گونی های پر از خاک، محصور کردیم و ورقه ای فلزی را سقف آن کردیم و چند گونی و کمی خاک هم به جای آسفالت بام روی ورقه فلزی ریختیم و یک لایه کلفت پلاستیک هم روی آن گذاشتیم.
یاد_باد
آن_روزگاران
یاد_باد
شهید_والامقام
علی_خلیلی
وقتے ضارب #علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم ، یک پیرمرد اومد گفت :
خوب شد همینو می خواستی؟
به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم.
سوم_فروردین
سالروز آسمانی_شدن
شهید امر به معروف و نهی از منکر
علی_خلیلی
را گرامی می داریم
🕊سالروز_شهادت🕊
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه #فقط_برای_تو
قسمت بیست و چهارم : « عجایبِ بهار در احیاء ضربان زمین»
🪷 ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی،
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی!
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شده امام زمان(عج) از دیدنت لذت ببره؟!
👤استاد قرائتی
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فقط اونایی نگاه کنند که خیر دنیا و آخرت می خواهند
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم عباس کردانی عزیز
شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات
👈تعجیل در فرج آقاجانم صلوات👉