فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا...
🔹موجیم که حالا متلاطم هستیم
🔸از کرببلا به قدس عازم هستیم
🔹ای لشکر صهیونیسم ما را بشناس
🔸ما لشکریان حاج قاسم هستیم
#قدس_باب_الشهداء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جشن عظیم فلسطینیها در مسجدالاقصی بهدلیل شنیدن خبر حمله موشکی و پهپادی ایران
ــــــــــــــــــــــ|…🇮🇷.|ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🇵🇸حاج قاسم...
قدس امکان ندارد آزاد شود، جز با پرچمداری شیعه ...
این را کسی قبول بکند، قبول نکند ...
ما میرویم دیگران میمانند؛
در تاریخ ثبت خواهدشد.
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 شما جوانها در بیت المقدس نماز خواهید خواند به توفیق الهی🇮🇷🇯🇴
طوفان_الاقصی
.
Felestin-Bakalam New.mp3
14.24M
نواهنگ یوم الانتقام 🇮🇷💪
🎙بانوای حاج ابوذر روحی
مرحبا لشکر حزبالله
مرحبا جیش رسولالله
#پاسخ_سخت
#انتقام_سخت
#ما_ملت_شهادتیم
#سپاه_پاسداران_مقتدر💪
🌱سرباز امام زمان(عج)باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الفرار الفرار
حیدر آمد شکار ...
زنده باد ایران و ایرانی 💪💪👏👏
زنده باد سپاه و سپاهیان و تک تک نظامیان
کشور عزیز مان 💪💪
زنده باد رهبری عزیز ❤️❤️
سلامتی همه عزیزان صلوات
به زودی نابودی تک تک دشمنان و خائنان و ظالمان داخلی و خارجی 🤲
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
زیارتعاشورا۩میرداماد.mp3
4.97M
🕌 زیارت عاشورا👆👆👆
🎙 با نوای سید مهدی میرداماد
برا سلامتی و ظهور امام زمان عج الله
نیابت ۱۴معصوم ۱۴ صلوات هدیه کنیم
سعی کنیم هرروز زیارت عاشورا بخونیم
التماس دعای ویژه برا فرج
هدیه به سردار سلیمانی عزیز
و یاران باوفایش و شهید عباس کردانی
و حاج صالح کردانی پدر شهید 👆👆
وهمه شهدای انقلاب اسلامی ایران
و پدر بنده حقیر
اللهمعجـللولیڪالفـرج
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
از خواننده دعا التماس دعا دارم 🤲
دعاگوی شما خوبان هستم
و محتاج دعای شماخوبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
422438_682 (1).mp3
3.62M
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دوستان و بزرگوار سلام ✋
دعای مشلول حتماً حتماً باید با طهارت باشی
پاک و باوضو باشید
وخالصانه بخوانید
بعد تموم شدن دعا هر حاجتی دارید از خداوند متعال بخواهید
انشاءالله که حاجت روا بشین
آمین یا رب العالمين
التماس دعای فرج آقا جان
اللهم عجل لولیک الفرج
ان شاء الله 🦋🙏🦋🤲🦋
شهید مدافع حرم محمد بلباسی🌻
تاریخ ولادت: سال 1358
محل ولادت: قائم شهر
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۲/۱۷
محل شهادت: خانطومان – سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 4 فرزند
محل مزار شهید : گلزار شهدای سید ملان _قائم شهر
یادشهداکمترازشهادت نیست
امنیت اتفاقی نیست
مدیون قطره قطره خون شهدائیم
قدر دان خون شهدا باشیم
ادامه دهنده راه شان باشیم
صلوات یادت نره رفیق شهدایی
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🔰مختصری از زندگینامه شهید مدافع حرم محمد بلباسی
🌺🍃شهید «محمد بلباسی» سال ۱۳۵۸ در شهرستان «قائمشهر» متولد شد.
وی پس از گذراندن دوران تحصیل خود، وارد دانشگاه شد و دوران دانشجویی خود را در رشته «متالوژی» دانشگاه مشهد گذراند و سپس به زادگاهش بازگشت.
🌿شهید «بلباسی» مجاهدی بود که در طول زندگی پربرکت خود، نقش موثری در اردویهای جهادی و راهیان نور ایفا کرد و در انجام این کارها سر از پا نمیشناخت.
🦋شهید «بلباسی» تیم «خادمان شهدای مازندران» را تشکیل داد که پس از ثبت نام افراد علاقهمند، کار خادمی زائران اردوهای راهیان نور را برعهده گرفتند.
✨صندوق خیرخواهانه «امام زمان (عج)» قائمشهر نیز با هدف جمعآوری کمکهای خیّران برای محرومان، توسط وی پایهگذاری شد که امروز با همت دوستان او، فعالیت آن ادامه دارد.
🥀شهید «بلباسی» فروردین سال ۹۵ بههمراه دیگر رزمندگان مازندران، برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیریها عازم سوریه شد و در ۱۷ اردیبهشت همان سال، بههمراه ۱۲ شهید مدافع حرم دیگر، در منطقه «خانطومان» به شهادت رسید.
فاطمه ، حسن ، مهدی و زینب چهار یادگار این شهید هستند که زینب فرزند آخر وی ۶ ماه بعد از شهادت پدر متولد شد.
صلوات یادت نره رفیق شهدایی
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🕊💐خاطراتی از شهیدمدافع حرم محمدبلباسی از زبان دوستشان آقای اسماعیل احمدی؛
آنها که محمد را از نزدیک دیده و چند صباحی با او رفت و آمدی داشتند حتما حرف مرا تایید می کنند:
محمد تجسم عینی ایثار بود و فداکاری، مظهر اخلاق بود و تواضع، دریای آرامش بود و البته طوفانی در درون جانش، و نیز ابر مهربانی بود و رافت.
اگر اشتباه نکنم اواخر 88 بود که تلفنم زنگ خورد. طبق معمول که اهل جواب ندادن نیستم و به دلیل مشکلات حنجره ارتباطاتم «پیامکی» است برای تماس گیرنده فرستادم «سلام. لطفا نام و پیام» و او پاسخ داد«سلام. بلباسی هستم مسئول بسیج دانشجویی شهرستان قائم شهر.» نوشتم« اگر ممکن است پیامک دهید او امرتان را » و او پاسخ داد «خواهش می کنم. در مورد اردوی جهادی مشورت می خواستم برادر احمدی»
تا نام اردوی جهادی آمد مشتاقانه زنگ زدم و مفصل با او که نمیشناختمش صحبت کردم. مصوبه مذاکرات مان «تشکیل قرارگاه جهادی علمدار» بود که البته او به دلیل عشق و ارادتش به سید مجتبی علمدار، آن مداح شهید پرآوازه و زیبا آواز، این نام را انتخاب کرد و غافل از اینکه من نیز سالها بود و هست که عاشق و شیدای سید بوده و هستم.
ارتباط مستمر من و محمد آغاز شد شاید هفتگی یکبار و هر بار هم ده ها دقیقه در باب اردوهای جهادی دانشجویان تا قرارگاه علمدار و صد البته گلایه های مستمر و تمام ناشدنی محمد از عدم حمایت های کافی و گاه نامهری های ادارات و نهادها که دیگر این شکوه ها بیت الغزل محمد شده بود.
یادم می آید در خصوص همراهی فرماندهان تا مسئولان شهرستان و استان راهکارهای زیادی ارایه شد از سامانه پیامک قرارگاه تا سایت خبری و اقدامات رسانه ای و گزارش های مکتوب اقدامات جهادی. خلاصه محمد که در بسیج دانشجویی قائمشهر، کارهای زیادی داشت اما اردوی جهادی را به مثابه ی شعبه ای عظیم و مستقل در کارها می دید و اینگونه شد که او خود علمدار اردوهای جهادی مازندران شد و حقیقتا گزاف نیست اگر بگویم اردوهای جهادی آن استان مدیون همت والا و جهاد بی وقفه اوست.
یادم هست وقتی در جذب امکانات و همراهی مسئولان به اقدامات رسانه ای توصیه کردم او طلب یاری کرد و به این بهانه اولین دیدار حضوری مان رقم خورد. آن هم در ماه مبارک رمضان.
تازه خاکریز خبرنگاران و عکاسان جبهه جهادی منتظران خورشید را راه اندازی کرده بودیم که نمی دانم چه شد که بر سرم زد تا ماه رمضان را برای انعکاس جهاد دانشجویان به مناطق محروم برویم. ابتدا به محمد زنگ زدم که الحمدلله گفت 3 گروه خواهران در روستاهای نکا مشغول خدمت رسانی هستند.
خداوند یاری ام کرد و به همت خواهری که مسئولیت خاکریز رسانه را بر عهده داشت ظرف کمتر از 48 ساعت 12 عکاس و خبرنگار خواهر را از خبرگزاری ها و روزنامه های سراسری هماهنگ کرده و با شکستن روزه و البته نماز راه افتادیم. قرارمان میدان اول قائمشهر بود که دفتر بسیج دانشجویی نیز همانجا بود. به محمد زنگ زدم که رسیدیم و او نیز در دم، مقابل ما ظاهر شد.
چهره و رفتارش به گونه ای بود که همان دفعه ی اول همراهش می شدی، قدی افراشته و محاسنی بلند که هیچگاه کوتاه شدنش را ندیدم. ابتدا ما را به اتاق جلسات دعوت کرد تا صبحانه ای را به ما روزه خواران بدهد.
دو روز گشت و گذار در روستاهای نکا همچون شیت و... و مدیریت میدانی محمد و البته ارتباطات انسانی او با دانشجویان و اهالی؛ حقیقتا روابط ما را عمیق تر کرد بویژه شب اول که در منزل یکی از اهالی خوابیدیم.
یادم هست آنقدر خندیدم و صحبت کردیم که بنده ی خدا راننده ی با صفای ما گفت من با اجازه می روم جای دیگر استراحت کنم. نگو او رفته بود در انباری خانه که محل تعویض روغن تراکتور است از فرط خستگی خوابیده بود و تازه صبح فهمیده بود که چه خطایی کرده و باز هم خنده هامان ادامه یافت البته این بار آقای راننده که حسابی خوش مشرب بود نیز به جمع ما پیوست.
آری، خاطرات شیرین من و محمد از مازندران به خوزستان رفت آنگاه که قرارگاه علمدار به روستاهای شادگان بخش خنافره رفت و نوروز را نزد جهاگران عاشق مازنی رفتم که یادم هست سفرنامه ای را نیز در توصیف جهاد و هجرت ارزنده شان نگاشتم که به نفس گرم محمد و سایر خواهران و برادران مجاهد آن قرارگاه آسمانی، هنوز شادگان، متنعم به حضور آنان است.
اما خب آن روز که محمد زنگ زد و گفت که قرار است به سازمان اردویی و راهیان نور سپاه استان برود حقیقتش ناراحت شدم و البته خودش نیز ناراحت بود. چرا که قرارگاه شدیدا در استان شکل گرفته بود و دانشگاه ها یکی پس از دیگری گروه جهادی را در دانشگاه شان تاسیس می کردند و تازه مصوبه ی جدیدی با محمد داشتیم که قرارگاه را مستقل کند.
به او گفتم الان وقت استقلال قرارگاه هست که هرکجای نظام هم توفیق خدمت داشتی، اما قرارگاه را کار دل کن تا بچه ها نیز بمانند. اما خب به هر دلیل این اتفاق نیفتاد و محمد به سنگر راهیان نور رفت.
✨ادامه👇
برای من که با او رفیق شده بودم خیلی فرقی نکرد چون دایما در جلسات راهیان نور در تهران و خوزستان همدیگر را می دیدیم و البته بحث ثابت و همیشگی ما همان جهادی بود و قرارگاه.
یادم نمی آید که هیچگاه با هم صحبتی غیر از این داشته باشیم که حتی آخرین بار که 20 اسفند 94 او را در اردوگاه شهید باکری دیدم دوباره صحبت مان بر سر استقلال قرارگاه و تداوم آن بود و حتی او را راضی کردم تا بار دیگر همان خواهران و برادران قدیمی را حول هم جمع کرده و من نیز سفری به مازندران داشته باشم تا گپ و گفتی بزنیم.
درست همان شب بود که بچه های جهادی قرارگاه امام رضا علیه السلام برای کمک و پشتیبانی درخواستی داشتند که اول از همه ذهنم به مسئول راهیان نور سپاه مازندران معطوف و متوجه شد یعنی محمد بلباسی.
شماره اش را گرفتم و گفتم«محمد کجایی» و او گفت«قرارگاه مازندران» گفتم « میشه زود بیایی جلوی سالن شهید جهان آرا ؟» به و او نیز با همان تواضع همیشگی که داشت چند دقیقه بعد با موتور تریل معروفش که دیگر جزیی از خودش شده بود آمد. موتوری که اگر اشتباه نکنم به آذربایجان شرقی نیز آورده بود و در بازسازی زلزله ارس باران نیز او را دیدم که سخت در حال جهاد و خدمت به زلزله زدگان بود که خستگی ناپذیری اصلی ترین ویژگی او بود.
خلاصه او برای کمک به جهادگران فعال خرمشهر نیز اعلام آمادگی کرد که یادم هست به دوستان گفتم «محمد خودش جهادگر است او را سفت و سخت بگیرید و بچسبید که هر کاری بتواند انجام می دهد» و این آخرین دیدار من با شهید بلباسی بود.
محمدی که یکبار صبحانه در قرارگاه راهیان نور مازندران میهمانش بودم و رابطه ی صمیمانه ی او را با سربازان و نیروهایش دیدم که همانجا نیز چون یکی دو برادر و خواهر جهادگر را برای خادمی راهیان نور آورده بود جلسه ای گذاشت اما باز هم با موضوع جهادی. چرا که او قلب و جانش برای محرومین بی قرار بود و بی تاب.
وقتی شنیدم در خان طومان به شهادت رسیده است خیلی دلم گرفت چون نوروز 95توفیق حضور در جبهه ی شمالی سوریه را داشتم و رزمندگان مقاومت را درخان طومان دیدم که چگونه شیران مازندران آنجا نیز آوازه شان پیچیده بود. یادم هست وقتی با آنها صحبت کردم، موقع خداحافظی به شوخی گفتم «هر کی صلوات نفرسته با داعش محشور بشه» که همه شون با همان چهره های الهی و بهشتی قه قه خندیده و صلوات بلندی فرستادند.
همونجا فرماندهی که همراهمون بود گفت «بچه ها چون ایام نوروز هست ان شااله عیدی مون زیارت و پابوس آقا امام رضا(ع)» که همه دوباره بلند صلوات فرستادن و من هم باز به شوخی گفتم «ایشاالله چندتاتون شهید بشید که من بجاتون برم زیارت» و اونها که صفا و تواضع در جانشون موج می زد باز خندیدند...
آری، محمد و کابلی و بقیه ی شهدای مدافع حرم مازندرانی تا ابد می خندند و میهمان ارباب شون ابا عبدالله هستند که مدافع حرم خواهرجانش بودند اما این من روسیاه هستم که تا ابد گریان هجران محمد و یارانش هستم و هنوز اندر خم یک کوچه گرفتار.
اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک💐
یادشهداکمترازشهادت نیست
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
💔شهادتت مبارک
(قسمتی از دلنوشته دختر شهید مدافع حرم محمد بلباسی)
بسم ربالشهداء و الصدیقین
☘امروز میخواهم از کسی صحبت کنم که همیشه با من است؛ چند روزی است که عدهای به من میگویند که بابای من مرده است، ولی من مثل همه شماها پدر دارم، با او حرف میزنم، نگاهش میکنم، با او بیرون میروم و یا مثل همه شما با او بازی میکنم.
البته من یک فرق کوچک با شما دارم و آن این است که چند روزی است پدر من، عکسی است بر روی طاقچه اتاقمان...😔
🍃الان هم که من با شما صحبت میکنم، بابای عزیزم در کنارم ایستاده و بر روی سرم دست میکشد تا احساس تنهایی نکنم؛ بابای عزیزم همیشه دلش میخواست که شهید شود،"شهادت مبارک باباجون".
🌺راستی! باباجون، سلام همه ما را به پدرجون هدایت برسون و بهش بگو "بابا چشمت روشن دیگه تنها نیستی
🌻بابای خوبم! سلام من، مادرم، حسن، مهدی و عزیزم را به حضرت زینب(س) و دردانه سه ساله امام حسین(ع) برسان و برای ما دعا کن.
دختر کوچکت "فاطمه بلباسی"
شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆