eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
912 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
ما را محبتی که به دل بر رقیه هست نزد عزیز فاطمه ممتاز می کند جانم فدای شأن عظیمش که سال هاست با دست های کوچکش اعجاز می کند Eitaa.com/abdorroghaye
در سه سالش هزار و یک غم دید غم به قدر تمام عالم دید قامتش را شکسته و خم دید تازه درد فراق را هم دید مثل زهرا نحیف و لاغر شد غنچه ای بود و زود پرپر شد روی زخم کسی نمک نزنید ضربه بر بال شاپرک نزنید به زمین خورده را کتک نزنید با لگد بچه را محک نزنید استخوان های بچه باریک است عالمِ بی رقیه، تاریک است صورتی زرد داشتی یا نه؟! عرق سرد داشتی یا نه؟! استخوان درد داشتی یا نه؟! درد صد مرد داشتی یا نه؟! درد پهلو و سینه بد دردی است زدن بچه اوج نامردی است شب و روزش به درد، سر می شد بی صدا دست بر کمر می شد تا که ذکر لبش پدر می شود حال و روزش خراب تر می شد تا که آخر سر پدر را دید از سر او سؤال ها بپرسید چه کسی این چنین یتیمم کرد؟! کنج ویرانه ای مقیمم کرد در غم حنجرت سهیمم کرد داغدار غمی عظیمم کرد پیش رأس پدر به خاک افتاد گفت زینب: رقیه جان، جان داد زن غساله چشم خود را بست نزد اصلا به پیکر او دست گفت: این تن چو سیبِ لک خورده است زده او را مگر که مردی مست؟! ازچه این بچه زیر و رو شده است؟! خواهرش گفت: بی عمو شده است eitaa.com/abdorroghaye
چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟! یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم برای من علی اکبر النگویی خرید اما به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟ یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم  eitaa.com/abdorroghaye
چهل منزل کتک خوردم، نبودی به زیر دست و پا مُردم، نبودی منی که غنچه بودم، تشنه ماندم توانم رفت و پژمردم، نبودی چرا وقتی که بد ترسیده بودم چرا نام تو را بردم، نبودی؟! شب تاریک، در بین بیابان من از محمل زمین خوردم نبودی نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است به ضرب چکمه آزردم، نبودی چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟! مگر با دختر خود، قهر کردی؟! سه ساله بودم و قدم کمان شد تسلای غمم، زخم زبان شد نبودی جان بگیرم در کنارت رقیه از یتیمی نیمه جان شد حجابم را نشد محکم بگیرم دو دستم بسته بین ریسمان شد چه دستان بزرگی دارد این شمر تمام صورتم زهرا نشان شد حواسم بود روی نیزه بودی سرت بالاسر من سایه بان شد سرت را می گذارم روی شانه که گویم حرف های دخترانه اگرچه درد دارم قدر کافی نمی خوابم که مویم را ببافی نپرس از وضع موهایم که دیگر ندارد حاجتی بر موشکافی پر پروانه وارم را شکستند ندارم استطاعت بر طوافی شدم خسته ازین سربار بودن خودم حس می کنم هستم اضافی مرا با خود ببر، با من بگو که دگر از این مصیبت ها معافی بیا امشب به قول خود عمل کن مرا در لحظه ی آخر بغل کن eitaa.com/abdorroghaye