eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
915 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که نامت پناهِ عِلّیین پاشو از جا سپاهِ عِلّیین پاشو ای ماه، جلوه ی شب باش پاشو از جا، کفیل زینب باش پاشو تا سایه ی سرم باشی تا نگهبانِ معجرم باشی خواهرت آمده نگاهش کن تکیه بر چادرِ سیاهش کن آه... ای کُشته ی امان نامه سر فرو بردی از چه در جامه؟! زانویت را چرا بغل کردی؟! تو که بر قول خود عمل کردی خاطرت جمع، مردِ با احساس هیچ کس باورش نشد، عباس پاشو دلگرمی دلِ همه باش قوّتِ قلب آل فاطمه باش ماه من، بر رخت نقاب بزن حرز انداز زود، بر گردن کوفیان، چشمْ شور و نامردند تیرهای سه شعبه آوردند چشم هایت چقدر زیبایند بازوانت مرا تسلایند بوسه ی مرتضی بر آن خورده چشم هایت دل خدا برده من همین گونه هم پریشانم تو نباشی دگر چه می دانم... ... شاید از گریه غرقِ غم بشوم شاید اصلا اسیر هم بشوم شاید اصلا سرم شکسته شود دست من با طناب بسته شود شاید از روی تل نگاه کنم گریه، بالای قتلگاه کنم چه کنم گر حسین تنها شد؟! چه کنم قتلگاه غوغا شد؟! شاید اصلا مرا زمین بزنند کعب نی بر منِ حزین بزنند پاسبانِ نمازم، ای عباس تو نباشی چه سازم، ای عباس؟!  https://eitaa.com/abdorroghaye
پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست این ها جمال حیدری ات را نظر زدند چندین هزار تیر سویت بی خبر زدند من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه با چشم خیس آمده ام سوی علقمه رخت سیاه بر تن افلاک می کنم خونابه از دو چشم ترت پاک می کنم پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو جانم فدای تشنگی و کام خشک تو بر چشم های محترمت بوسه می زنم بر دست مانده بر علمت بوسه می زنم با نیزه های شان جگرت را گسسته اند با خنده های شان کمرم را شکسته اند برخیز و التماس مرا مستجاب کن حداقل نظاره به اشک رباب کن من‌ مانده ام چگونه به سوی حرم روم اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟! سقای بی مثال و قرینه بلند شو عباس جان، به جان سکینه بلند شو منظومه ام بدون قمر می شود نرو بر سوی اهل خیمه نظر می شود نرو اصلا بگو چه کار کنم با قبیله ام وقتی که می روی تو کفیل عقیله ام باید زنان لباس اسارت به تن کنند گریه برای غارت گودال من کنند https://eitaa.com/abdorroghaye
دیگر میان خیمه صفایی نمانده است جز حال گریه حال و هوایی نمانده است   از صبح تا غروب صدایم گرفته است دیگر برام سوز صدایی نمانده است   دار و ندار من همه با هم فدا شدند دیگر برای خیمه فدایی نمانده است   درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم قدم شکسته است... عصایی نمانده است   باید چه کرد با بدن پاره پاره ات وقتی میان خیمه عبایی نمانده است   بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟! در فکر غارت اند، حیایی نمانده است   از بس که تیرها بدنت را گرفته اند یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است   اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم دیگر عموی عقده گشایی نمانده است   عباس جان همیشه علمدار من شدی هر کس شهید شد تو مددکار من شدی با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟! داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام   خسته شدم، سرم به خدا درد می کند از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام   ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم  تا علقمه خمیده خمیده دویده ام   خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام   مانند مصحف است دو دستت برای من با احترام روی دو چشمم کشیده ام   دیگر نفس نمانده برایم بلند شو رحمی نما به آه بریده بریده ام   خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام   قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن مانند آب مشک تو من هم چکیده ام   تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟ آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟ ضرب عمود فرق سرت را شکافته آثار سجده ی سحرت را شکافته   فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک تیغی حسود بال و پرت را شکافته   آبی نخورده ای و همین با وفایی ات لب های خشک و شعله ورت را شکافته   از خنده های حرمله معلوم می شود تیرش نگاه چون قمرت را شکافته   دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد از بس که تیرها کمرت را شکافته   تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است دشمن اگر که مشک ترت را شکافته   ای وای از قساوت این نیزه دار پست مابین خاک و خون جگرت را شکافته   این نور فاطمه است که در بین علقمه گرد و غبار دور و برت را شکافته   شکر خدا که ام بنین علقمه نبود بالا سرت کنار من و فاطمه نبود https://eitaa.com/abdorroghaye
یابن الحسن عموی تو را بی هوا زدند؟! در علقمه به پیکرش از خون حنا زدند مقتل نوشته است به قد رشید او چندین هزار تیر، کماندارها زدند در ازدحام هلهله، تیر سه شعبه را بر چشم های نافذ آن دلربا زدند در بین نخل های کنار شریعه بود... شمشیر بر دو دست عموی شما زدند مشک پرآب را که به دندان خود گرفت آتش به قلب ساقی اهل ولا زدند شرمنده ی سکینه شد و کودک رباب با تیر تا که مشک ابالفضل را زدند دیدند دست، در بدنش نیست، ناگهان ضرب عمود بر سر آن مقتدا زدند افتاد از بلندی مرکب بدون دست... بر خاک، تا که ضربه به او از قفا زدند وقتی رمق نداشت به تن، چند بی حیا نیزه به پهلوی پسر مرتضی زدند عباس رفت و خنجر و چوب و سنان و سنگ بر جسم شاه تشنه لب کربلا زدند یابن الحسن، همین که حرم بی کفیل شد آتش به خیمه و حرم هَل أتی زدند https://eitaa.com/abdorroghaye
غلامم غلام ابوفاضلم اسیر مرام ابوفاضلم نمک گیر نام ابوفاضلم فقیر مقام ابوفاضلم به هر گوشه این حرف رایج شده ابالفضل باب الحوائج شده بخوانش خداوند فضل و ادب به ام البنین می رسد در نسب فدای مرامش حبیب و وهب ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟! شد از کودکی عاشق پنج تن فدایی راه حسین و حسن چنین یار ناصح کجا دیده ای؟ به هر جنگ، فاتح کجا دیده ای؟ چنین نور واضح کجا دیده ای؟ چو او عبد صالح کجا دیده ای؟ نشد عبد هر پستِ خودکامه ای غمش بوده داغ امان نامه ای امان از زمان بلای عظیم شد از تشنگی وضع خیمه وخیم کنار شریعه، به دور از حریم چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم دلش یاد یعسوب دین کرده بود به راهش سپاهی کمین کرده بود فدایش که بی دست و حیران شد و دم علقمه تیرباران شد و‌ خجالت کشیده ز طفلان شد و ز یک مشک پاره پریشان شد و... به ضرب عمودی سرش باز شد به بالین زهرا سرافراز شد دلش سوخت از داغ بی حد، حسین به دستان او بوسه می زد حسین خمیده به بالینش آمد حسین نشد چشم او را گشاید حسین عقیله ندارد کفیلی دگر شده آسمان حرم بی قمر قسم بر ابالفضل، روح صلاة که آن سرو خوش قامت کائنات کنار شریعه، کنار فرات تنش خُرد شد از جمیع جهات مگر قبر او قبر یک کودک است؟! چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
بسم خدای خالق سیمای عباس لالم به وصف رتبه ی والای عباس دریا برای جاودانی و بقایش باید بنوشد آب از دریای عباس لایق ترین سینه بر انوار حسینی بوده است طور سینه ی سینای عباس شیری که از او شیرها هم می گریزند گفتند اهل واژه در معنای عباس یوسف که زیبا بودنش ضرب المثل بود دل باخته بر چهره ی زیبای عباس در جای جای عرش، معراج رقیه بوده به روی قامت رعنای عباس کعبه دلش رفته، شده گیرِ بیانش بعد از بیان خطبه ی گیرای عباس تأثیر درس مکتب ام البنین بود بینش به راه و دیده ی بینای عباس لالا به طفلان بود و آرامش به زینب ذکر مناجاتِ روی لب های عباس یک شب بمان پیش ضریحش تا سحرگاه تا حس کنی آرامش از مأوای عباس این که شهیدان بر مقامش غبطه دارند باشد کمی از شأن بی همتای عباس نزد امام عصر، در دنیا و عقبی دارد بهایی بی کران امضای عباس هر درد بی درمان که داری را بیاور درمان هر دردی است تاسوعای عباس هر سال حتی ارمنی های محله چشم طمع دارند بر اِعطای عباس داغ ابوفاضل، غم در علقمه نیست شد یک امان نامه غم عظمای عباس جان ها فدایش که بِنَفسی أنت فرمود در روز عاشورا به او مولای عباس تا ناله زد أدرِک أخا آمد حسین و ... چون خارپشتی دید سرتاپای عباس https://eitaa.com/abdorroghaye
جگر علقمه وقت گذرش تیر کشید قلب خورشید ز داغ قمرش تیر کشید تیغ تا اینکه به دستان علمدار رسید پسر ام بنین، بال و پرش تیر کشید با سر زانو و با گردنِ مرکب، بی دست با چه وضعیتی از چشم ترش تیر کشید متحیر شدنِ باب حوائج یعنی... آب تا ریخت تمام جگرش تیر کشید تا عمود آمد و ماه رخ او منشق شد سرش از روضه ی فرق پدرش تیر کشید یک به یک با دل خون در وسط دشت، حسین از تن بی رمق و شعله ورش تیر کشید داد از دست، حسین بن علی رکنش را پای جان دادن سقا کمرش تیر کشد ناله ی بی کسی از جان زد و دق کرد حسین پشت هم بوسه به قرآن زد و دق کرد حسین روضه مکشوفه شد از دلهره در هر قدمش دست بر دست زد از داغ دو دست قلمش اهل خیمه همه ماندند چه شد تا که حسین راهی خیمه ی سقا شده با قد خمش ریخت قلب همه آن لحظه که ارباب کشید آه از داغ علمدار و عمود از حرمش چه بگوید به سکینه که ابالفضل کجاست؟! چه بگوید که چه آمد سر باب الکرمش؟! گرچه افتاد علمدار علم پابرجاست رفت زینب سوی میدان که بگیرد علمش نیست عباس ببیند ز عطش طفل رباب چقدر سخت شده هر دم و هر بازدمش کودکی در وسط خیمه، روی خاک حرم تشنه از بس شده، خوابیده به روی شکمش بعد عباس، بنی فاطمه مضطر شده اند لشگری منتظر غارت معجر شده اند https://eitaa.com/abdorroghaye
حسین... از تو خودم را جدا ببینم چه؟! اگرکه صبح شود، من بلا ببینم چه؟!    بیا و این شب آخر سخن بگو با من اگر به نیزه، تو را بی صدا ببینم چه؟!    عبا به دوش نشستی، نماز می خوانی تو را بدون لباس و عبا ببینم چه؟!   تنی که زینت دوش نبی اکرم بود به روی خاک بیابان، رها ببینم چه؟!    عجیب دلهره دارم سر تو را ببُرند خدا نکرده تو را زیر پا ببینم چه؟!    همیشه بوده سرت سایه ی سر زینب اگر سرت به روی نیزه ها ببینم چه؟!    منی که تاب ندارم تنت کبود شود به ضرب نیزه، تنت نخ نما ببینم چه؟!    میان سجده دعا کن تنت کفن بشود اگر تنت وسط بوریا ببینم چه؟!   اگر قرار شود بی تو من سفر بروم کنار محمل خود شمر را ببینم چه؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
شب است و رفته قرارم، چه می شود فردا؟! به من بگو کس و کارم، چه می شود فردا؟! صدای گریه ات امشب دل مرا لرزاند چگونه اشک نبارم، چه می شود فردا؟! چرا... چرا سوی گودال خیره می مانی؟! بگو یگانه نگارم چه می شود فردا؟! چقدر بوسه زدم زیر حنجر خشکت عجیب دلهره دارم، چه می شود فردا؟! نگو که صبر کنم زیر نیزه جان بکنی بگو به سینه ی زارم چه می شود فردا؟! نخواه تا که ببینم کفن نداری، نه ببین به غصه دچارم، چه می شود فردا؟! کفالتم همه جا بوده با ابوفاضل نباشد او به کنارم چه می شود فردا؟! ز حال رفتم و دیدم اسیر حرمله ام حسین آخر کارم چه می شود فردا؟! مرا مجاور شمر و سنان سفر نفرست به دشمنت نسپارم، چه می شود فردا؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
خورشید صبح فردا، بالا نیاید ای کاش وقت جدایی از هم، بر ما نیاید ای کاش یک لحظه هم نباشی در دردسر میافتم دلشوره ام زیاد است، فردا نیاید ای کاش * بگذار تا بمانم خیره به چشم نازت قرآن بخوان برایم با صوت دلنوازت گفتی که در نمازم باشم به یادت اما خیلی مرا دعا کن امشب سرِ نمازت * کرده غمت دلم را هر لحظه سخت تهدید خیلی دلم سر شب با گریه هات لرزید طاقت نداشتم خب، آتش به سینه ام زد خاری که پشت خیمه، دست تو را خراشید * ای وای اگر بسوزی، در التهاب باشی لب تشنه باشی اما محروم از آب باشی خواهر بمیرد اما این صحنه را نبیند از درد زخم هایت در پیچ و تاب باشی * از من مخواه باشم خیره به قتلگاهت در فکر خیمه باشی فردا به هر نگاهت موی تو را دهد تاب، در دور پنجه ی خود قاتل به روی سینه، خندد به اشک و آهت * خواهر نباشم اصلا ساکت اگر بمانم اذنم بده شبیه حیدر رجز بخوانم باید چگونه قتلِ صبر تو را کنم صبر؟! در زیر چکمه باشی، من که نمی توانم... * با چشم های خیسم، آیم به جست و جویت از هر طرف بیاید تیر و سنان به سویت ای وای اگر ببینم، کرده است بین مقتل از روی کینه قاتل، با ضربه پشت و رویت * اصلا بگو چگونه گودال را ببینم؟! باید چگونه بوسه از حنجرت بچینم؟! فردا که چادرم سوخت، بین سپاه دشمن باید که رو بگیرم با پاره آستینم * هم تو نمی پسندی، هم حق نمی پسندد نگذار تا که خولی بر خواهرت بخندد شمر حرامزاده اصلا حیا ندارد راضی مشو که فردا کتف مرا ببندد *** پنجاه سال، با هم دیدیم هر بلایی پنجاه سال، با هم رفتیم هر کجایی پنجاه سال طی شد، راهی نمانده لابُد باید ببینم انگار مقتول نیزه هایی https://eitaa.com/abdorroghaye
بیا خواهرم در بلا صبر کن چنان صبر خیر النسا صبر کن قدیمی ترین دوستدارِ حسین در این داغ پر ابتلا صبر کن اگر عصر فردا که لب تشنه ام کسی زد مرا بی هوا صبر کن فدای دل مضطرت زینبم عزیزم برای خدا صبر کن به هنگام طغیان سر نیزه ها تنم می شود نخ نما، صبر کن سر و صورت خونی ام، می شود محل نزول عصا، صبر کن سرم مثل یحیی جدا می شود سرم از قفا شد جدا صبر کن سه ساعت زمان می برد ذبح من ببین قتل صبر مرا صبر کن اگر زیر خنجر زدم دست و پا نزن جان من دست و پا، صبر کن مرا یاد کن در نماز شبت مرا یاد کن هر کجا، صبر کن اگر وقت مغرب شد و در برت سرم رفت بر نیزه ها صبر کن اگر بسته شد کتف تو در طناب به حیدر نما اقتدا، صبر کن رها می شوم بی کفن خواهرم نپرس از غم بوریا، صبر کن https://eitaa.com/abdorroghaye