eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
912 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم خدای خالق سیمای عباس لالم به وصف رتبه ی والای عباس دریا برای جاودانی و بقایش باید بنوشد آب از دریای عباس لایق ترین سینه بر انوار حسینی بوده است طور سینه ی سینای عباس شیری که از او شیرها هم می گریزند گفتند اهل واژه در معنای عباس یوسف که زیبا بودنش ضرب المثل بود دل باخته بر چهره ی زیبای عباس در جای جای عرش، معراج رقیه بوده به روی قامت رعنای عباس کعبه دلش رفته، شده گیرِ بیانش بعد از بیان خطبه ی گیرای عباس تأثیر درس مکتب ام البنین بود بینش به راه و دیده ی بینای عباس لالا به طفلان بود و آرامش به زینب ذکر مناجاتِ روی لب های عباس یک شب بمان پیش ضریحش تا سحرگاه تا حس کنی آرامش از مأوای عباس این که شهیدان بر مقامش غبطه دارند باشد کمی از شأن بی همتای عباس نزد امام عصر، در دنیا و عقبی دارد بهایی بی کران امضای عباس هر درد بی درمان که داری را بیاور درمان هر دردی است تاسوعای عباس هر سال حتی ارمنی های محله چشم طمع دارند بر اِعطای عباس داغ ابوفاضل، غم در علقمه نیست شد یک امان نامه غم عظمای عباس جان ها فدایش که بِنَفسی أنت فرمود در روز عاشورا به او مولای عباس تا ناله زد أدرِک أخا آمد حسین و ... چون خارپشتی دید سرتاپای عباس https://eitaa.com/abdorroghaye
جگر علقمه وقت گذرش تیر کشید قلب خورشید ز داغ قمرش تیر کشید تیغ تا اینکه به دستان علمدار رسید پسر ام بنین، بال و پرش تیر کشید با سر زانو و با گردنِ مرکب، بی دست با چه وضعیتی از چشم ترش تیر کشید متحیر شدنِ باب حوائج یعنی... آب تا ریخت تمام جگرش تیر کشید تا عمود آمد و ماه رخ او منشق شد سرش از روضه ی فرق پدرش تیر کشید یک به یک با دل خون در وسط دشت، حسین از تن بی رمق و شعله ورش تیر کشید داد از دست، حسین بن علی رکنش را پای جان دادن سقا کمرش تیر کشد ناله ی بی کسی از جان زد و دق کرد حسین پشت هم بوسه به قرآن زد و دق کرد حسین روضه مکشوفه شد از دلهره در هر قدمش دست بر دست زد از داغ دو دست قلمش اهل خیمه همه ماندند چه شد تا که حسین راهی خیمه ی سقا شده با قد خمش ریخت قلب همه آن لحظه که ارباب کشید آه از داغ علمدار و عمود از حرمش چه بگوید به سکینه که ابالفضل کجاست؟! چه بگوید که چه آمد سر باب الکرمش؟! گرچه افتاد علمدار علم پابرجاست رفت زینب سوی میدان که بگیرد علمش نیست عباس ببیند ز عطش طفل رباب چقدر سخت شده هر دم و هر بازدمش کودکی در وسط خیمه، روی خاک حرم تشنه از بس شده، خوابیده به روی شکمش بعد عباس، بنی فاطمه مضطر شده اند لشگری منتظر غارت معجر شده اند https://eitaa.com/abdorroghaye
حسین... از تو خودم را جدا ببینم چه؟! اگرکه صبح شود، من بلا ببینم چه؟!    بیا و این شب آخر سخن بگو با من اگر به نیزه، تو را بی صدا ببینم چه؟!    عبا به دوش نشستی، نماز می خوانی تو را بدون لباس و عبا ببینم چه؟!   تنی که زینت دوش نبی اکرم بود به روی خاک بیابان، رها ببینم چه؟!    عجیب دلهره دارم سر تو را ببُرند خدا نکرده تو را زیر پا ببینم چه؟!    همیشه بوده سرت سایه ی سر زینب اگر سرت به روی نیزه ها ببینم چه؟!    منی که تاب ندارم تنت کبود شود به ضرب نیزه، تنت نخ نما ببینم چه؟!    میان سجده دعا کن تنت کفن بشود اگر تنت وسط بوریا ببینم چه؟!   اگر قرار شود بی تو من سفر بروم کنار محمل خود شمر را ببینم چه؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
شب است و رفته قرارم، چه می شود فردا؟! به من بگو کس و کارم، چه می شود فردا؟! صدای گریه ات امشب دل مرا لرزاند چگونه اشک نبارم، چه می شود فردا؟! چرا... چرا سوی گودال خیره می مانی؟! بگو یگانه نگارم چه می شود فردا؟! چقدر بوسه زدم زیر حنجر خشکت عجیب دلهره دارم، چه می شود فردا؟! نگو که صبر کنم زیر نیزه جان بکنی بگو به سینه ی زارم چه می شود فردا؟! نخواه تا که ببینم کفن نداری، نه ببین به غصه دچارم، چه می شود فردا؟! کفالتم همه جا بوده با ابوفاضل نباشد او به کنارم چه می شود فردا؟! ز حال رفتم و دیدم اسیر حرمله ام حسین آخر کارم چه می شود فردا؟! مرا مجاور شمر و سنان سفر نفرست به دشمنت نسپارم، چه می شود فردا؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
خورشید صبح فردا، بالا نیاید ای کاش وقت جدایی از هم، بر ما نیاید ای کاش یک لحظه هم نباشی در دردسر میافتم دلشوره ام زیاد است، فردا نیاید ای کاش * بگذار تا بمانم خیره به چشم نازت قرآن بخوان برایم با صوت دلنوازت گفتی که در نمازم باشم به یادت اما خیلی مرا دعا کن امشب سرِ نمازت * کرده غمت دلم را هر لحظه سخت تهدید خیلی دلم سر شب با گریه هات لرزید طاقت نداشتم خب، آتش به سینه ام زد خاری که پشت خیمه، دست تو را خراشید * ای وای اگر بسوزی، در التهاب باشی لب تشنه باشی اما محروم از آب باشی خواهر بمیرد اما این صحنه را نبیند از درد زخم هایت در پیچ و تاب باشی * از من مخواه باشم خیره به قتلگاهت در فکر خیمه باشی فردا به هر نگاهت موی تو را دهد تاب، در دور پنجه ی خود قاتل به روی سینه، خندد به اشک و آهت * خواهر نباشم اصلا ساکت اگر بمانم اذنم بده شبیه حیدر رجز بخوانم باید چگونه قتلِ صبر تو را کنم صبر؟! در زیر چکمه باشی، من که نمی توانم... * با چشم های خیسم، آیم به جست و جویت از هر طرف بیاید تیر و سنان به سویت ای وای اگر ببینم، کرده است بین مقتل از روی کینه قاتل، با ضربه پشت و رویت * اصلا بگو چگونه گودال را ببینم؟! باید چگونه بوسه از حنجرت بچینم؟! فردا که چادرم سوخت، بین سپاه دشمن باید که رو بگیرم با پاره آستینم * هم تو نمی پسندی، هم حق نمی پسندد نگذار تا که خولی بر خواهرت بخندد شمر حرامزاده اصلا حیا ندارد راضی مشو که فردا کتف مرا ببندد *** پنجاه سال، با هم دیدیم هر بلایی پنجاه سال، با هم رفتیم هر کجایی پنجاه سال طی شد، راهی نمانده لابُد باید ببینم انگار مقتول نیزه هایی https://eitaa.com/abdorroghaye
بیا خواهرم در بلا صبر کن چنان صبر خیر النسا صبر کن قدیمی ترین دوستدارِ حسین در این داغ پر ابتلا صبر کن اگر عصر فردا که لب تشنه ام کسی زد مرا بی هوا صبر کن فدای دل مضطرت زینبم عزیزم برای خدا صبر کن به هنگام طغیان سر نیزه ها تنم می شود نخ نما، صبر کن سر و صورت خونی ام، می شود محل نزول عصا، صبر کن سرم مثل یحیی جدا می شود سرم از قفا شد جدا صبر کن سه ساعت زمان می برد ذبح من ببین قتل صبر مرا صبر کن اگر زیر خنجر زدم دست و پا نزن جان من دست و پا، صبر کن مرا یاد کن در نماز شبت مرا یاد کن هر کجا، صبر کن اگر وقت مغرب شد و در برت سرم رفت بر نیزه ها صبر کن اگر بسته شد کتف تو در طناب به حیدر نما اقتدا، صبر کن رها می شوم بی کفن خواهرم نپرس از غم بوریا، صبر کن https://eitaa.com/abdorroghaye
امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ ها برّان رسیدند   ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک ها عریان کشیدند   ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند   سواره ده نفر ناپاک زاده به روی آن تن بی جان دویدند   جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند   سرش را داده اند و با بهایش نمیدانم چقدری نان خریدند؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم... ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی https://eitaa.com/abdorroghaye
خاک زمانه بر سر سینه زن حسین خون مثل چشمه بود روان از تن حسین   لب تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود حتی در آن زمان فرس دشمن حسین   نفرین به پست بودن دنیا و قصرهاش چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین   از بس که نیزه ها به تنش گیر داده بود چون گل ورق ورق شده پیراهن حسین   تا که سرش نشست نوک نی، همان زمان افتاد خواهرش به روی دامن حسین   خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین https://eitaa.com/abdorroghaye
پر شده دامن همه با سنگ می زند هر کسی به آقا سنگ "همه کج می روند" حتی سنگ می خورد بر عزیز زهرا، سنگ قتلگه شد ز سنگ مالامال آه... زهراست شاهد گودال ناگهان تکیه داد بر نیزه یک حرامی زدش به سرنیزه ریختند آه... آنقدر نیزه دفن شد جسم شاه در نیزه نیزه ها می رسند در جنجال آه... زهراست شاهد گودال نیتِ قربِ پیرها با چوب استخاره بگیرها با چوب ضربه های حقیرها با چوب خُرد شد چوبِ تیرها با چوب تشنه لب ضربه خورد و رفت از حال آه... زهراست شاهد گودال قاتل از ره رسید با خنجر رنگ زینب پرید با خنجر شمر نعره کشید با خنجر از قفا سر برید با خنجر ذات حق آمده است استقبال آه... زهراست شاهد گودال سرخ شد رنگ آسمان... مرکب سینه و صورت و دهان... مرکب آه یا صاحب الزمان... مرکب داد او را تکان تکان، مرکب شد تن شاه کربلا پامال آه... زهراست شاهد گودال https://eitaa.com/abdorroghaye
سه ساعت است که در قتلگاه افتادی محاصره شدی و بی پناه افتادی سه ساعت است که خون از تنت شده جاری میان هجمه ی سر نیزه ها گرفتاری سه ساعت است که زینب عجیب دلتنگ است جواب هر سخن و آیه ات، فقط سنگ است سه ساعت است که ناله زدی " أنا العطشان" ترک ترک شده لب هات، قاری قارآن سه ساعت است پرت را به خاک می مالی چه نیمه جان شده ای و چقدر بی حالی سه ساعت است که دلواپس حرم هستی به چشم تار، نگهبان معجرم هستی سه ساعت است که در فکر غارتند این ها به فکر بردن سود از غنیمتند این ها سه ساعت است که بالاسرت شده دعوا شدی مقابل زینب، مُقَطَّعُ الأعضا سه ساعت است که جز تیر و نیزه مرهم نیست هزار و نهصد و پنجاه ضربه که کم نیست سه ساعت است نظاره سوی گلویت کرد به ضربه ی لگدش، شمر پشت و رویت کرد سه ساعت است تو را می زند به هر حربه به حنجرت زده قاتل دوازده ضربه سه ساعت است ولی پیر کرده زینب را سرت به نیزه زمینگیر کرده زینب را چقدر داد زدم تا سه ساعتت طی شد میان قتلگهت، گریه ام پیاپی شد به گریه خواندمت از روی نی بیا پایین سرت ز نیزه زمین خورد، رفت در خرجین https://eitaa.com/abdorroghaye