#حضرت_عباس_علیه_السلام
یابن الحسن عموی تو را بی هوا زدند؟!
در علقمه به پیکرش از خون حنا زدند
مقتل نوشته است به قد رشید او
چندین هزار تیر، کماندارها زدند
در ازدحام هلهله، تیر سه شعبه را
بر چشم های نافذ آن دلربا زدند
در بین نخل های کنار شریعه بود...
شمشیر بر دو دست عموی شما زدند
مشک پرآب را که به دندان خود گرفت
آتش به قلب ساقی اهل ولا زدند
شرمنده ی سکینه شد و کودک رباب
با تیر تا که مشک ابالفضل را زدند
دیدند دست، در بدنش نیست، ناگهان
ضرب عمود بر سر آن مقتدا زدند
افتاد از بلندی مرکب بدون دست...
بر خاک، تا که ضربه به او از قفا زدند
وقتی رمق نداشت به تن، چند بی حیا
نیزه به پهلوی پسر مرتضی زدند
عباس رفت و خنجر و چوب و سنان و سنگ
بر جسم شاه تشنه لب کربلا زدند
یابن الحسن، همین که حرم بی کفیل شد
آتش به خیمه و حرم هَل أتی زدند
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_عباس_علیه_السلام
غلامم غلام ابوفاضلم
اسیر مرام ابوفاضلم
نمک گیر نام ابوفاضلم
فقیر مقام ابوفاضلم
به هر گوشه این حرف رایج شده
ابالفضل باب الحوائج شده
بخوانش خداوند فضل و ادب
به ام البنین می رسد در نسب
فدای مرامش حبیب و وهب
ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟!
شد از کودکی عاشق پنج تن
فدایی راه حسین و حسن
چنین یار ناصح کجا دیده ای؟
به هر جنگ، فاتح کجا دیده ای؟
چنین نور واضح کجا دیده ای؟
چو او عبد صالح کجا دیده ای؟
نشد عبد هر پستِ خودکامه ای
غمش بوده داغ امان نامه ای
امان از زمان بلای عظیم
شد از تشنگی وضع خیمه وخیم
کنار شریعه، به دور از حریم
چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم
دلش یاد یعسوب دین کرده بود
به راهش سپاهی کمین کرده بود
فدایش که بی دست و حیران شد و
دم علقمه تیرباران شد و
خجالت کشیده ز طفلان شد و
ز یک مشک پاره پریشان شد و...
به ضرب عمودی سرش باز شد
به بالین زهرا سرافراز شد
دلش سوخت از داغ بی حد، حسین
به دستان او بوسه می زد حسین
خمیده به بالینش آمد حسین
نشد چشم او را گشاید حسین
عقیله ندارد کفیلی دگر
شده آسمان حرم بی قمر
قسم بر ابالفضل، روح صلاة
که آن سرو خوش قامت کائنات
کنار شریعه، کنار فرات
تنش خُرد شد از جمیع جهات
مگر قبر او قبر یک کودک است؟!
چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟!
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_عباس_علیه_السلام
بسم خدای خالق سیمای عباس
لالم به وصف رتبه ی والای عباس
دریا برای جاودانی و بقایش
باید بنوشد آب از دریای عباس
لایق ترین سینه بر انوار حسینی
بوده است طور سینه ی سینای عباس
شیری که از او شیرها هم می گریزند
گفتند اهل واژه در معنای عباس
یوسف که زیبا بودنش ضرب المثل بود
دل باخته بر چهره ی زیبای عباس
در جای جای عرش، معراج رقیه
بوده به روی قامت رعنای عباس
کعبه دلش رفته، شده گیرِ بیانش
بعد از بیان خطبه ی گیرای عباس
تأثیر درس مکتب ام البنین بود
بینش به راه و دیده ی بینای عباس
لالا به طفلان بود و آرامش به زینب
ذکر مناجاتِ روی لب های عباس
یک شب بمان پیش ضریحش تا سحرگاه
تا حس کنی آرامش از مأوای عباس
این که شهیدان بر مقامش غبطه دارند
باشد کمی از شأن بی همتای عباس
نزد امام عصر، در دنیا و عقبی
دارد بهایی بی کران امضای عباس
هر درد بی درمان که داری را بیاور
درمان هر دردی است تاسوعای عباس
هر سال حتی ارمنی های محله
چشم طمع دارند بر اِعطای عباس
داغ ابوفاضل، غم در علقمه نیست
شد یک امان نامه غم عظمای عباس
جان ها فدایش که بِنَفسی أنت فرمود
در روز عاشورا به او مولای عباس
تا ناله زد أدرِک أخا آمد حسین و ...
چون خارپشتی دید سرتاپای عباس
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#شب_عاشورا
حسین... از تو خودم را جدا ببینم چه؟!
اگرکه صبح شود، من بلا ببینم چه؟!
بیا و این شب آخر سخن بگو با من
اگر به نیزه، تو را بی صدا ببینم چه؟!
عبا به دوش نشستی، نماز می خوانی
تو را بدون لباس و عبا ببینم چه؟!
تنی که زینت دوش نبی اکرم بود
به روی خاک بیابان، رها ببینم چه؟!
عجیب دلهره دارم سر تو را ببُرند
خدا نکرده تو را زیر پا ببینم چه؟!
همیشه بوده سرت سایه ی سر زینب
اگر سرت به روی نیزه ها ببینم چه؟!
منی که تاب ندارم تنت کبود شود
به ضرب نیزه، تنت نخ نما ببینم چه؟!
میان سجده دعا کن تنت کفن بشود
اگر تنت وسط بوریا ببینم چه؟!
اگر قرار شود بی تو من سفر بروم
کنار محمل خود شمر را ببینم چه؟!
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#شب_عاشورا
شب است و رفته قرارم، چه می شود فردا؟!
به من بگو کس و کارم، چه می شود فردا؟!
صدای گریه ات امشب دل مرا لرزاند
چگونه اشک نبارم، چه می شود فردا؟!
چرا... چرا سوی گودال خیره می مانی؟!
بگو یگانه نگارم چه می شود فردا؟!
چقدر بوسه زدم زیر حنجر خشکت
عجیب دلهره دارم، چه می شود فردا؟!
نگو که صبر کنم زیر نیزه جان بکنی
بگو به سینه ی زارم چه می شود فردا؟!
نخواه تا که ببینم کفن نداری، نه
ببین به غصه دچارم، چه می شود فردا؟!
کفالتم همه جا بوده با ابوفاضل
نباشد او به کنارم چه می شود فردا؟!
ز حال رفتم و دیدم اسیر حرمله ام
حسین آخر کارم چه می شود فردا؟!
مرا مجاور شمر و سنان سفر نفرست
به دشمنت نسپارم، چه می شود فردا؟!
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#شب_عاشورا
خورشید صبح فردا، بالا نیاید ای کاش
وقت جدایی از هم، بر ما نیاید ای کاش
یک لحظه هم نباشی در دردسر میافتم
دلشوره ام زیاد است، فردا نیاید ای کاش
*
بگذار تا بمانم خیره به چشم نازت
قرآن بخوان برایم با صوت دلنوازت
گفتی که در نمازم باشم به یادت اما
خیلی مرا دعا کن امشب سرِ نمازت
*
کرده غمت دلم را هر لحظه سخت تهدید
خیلی دلم سر شب با گریه هات لرزید
طاقت نداشتم خب، آتش به سینه ام زد
خاری که پشت خیمه، دست تو را خراشید
*
ای وای اگر بسوزی، در التهاب باشی
لب تشنه باشی اما محروم از آب باشی
خواهر بمیرد اما این صحنه را نبیند
از درد زخم هایت در پیچ و تاب باشی
*
از من مخواه باشم خیره به قتلگاهت
در فکر خیمه باشی فردا به هر نگاهت
موی تو را دهد تاب، در دور پنجه ی خود
قاتل به روی سینه، خندد به اشک و آهت
*
خواهر نباشم اصلا ساکت اگر بمانم
اذنم بده شبیه حیدر رجز بخوانم
باید چگونه قتلِ صبر تو را کنم صبر؟!
در زیر چکمه باشی، من که نمی توانم...
*
با چشم های خیسم، آیم به جست و جویت
از هر طرف بیاید تیر و سنان به سویت
ای وای اگر ببینم، کرده است بین مقتل
از روی کینه قاتل، با ضربه پشت و رویت
*
اصلا بگو چگونه گودال را ببینم؟!
باید چگونه بوسه از حنجرت بچینم؟!
فردا که چادرم سوخت، بین سپاه دشمن
باید که رو بگیرم با پاره آستینم
*
هم تو نمی پسندی، هم حق نمی پسندد
نگذار تا که خولی بر خواهرت بخندد
شمر حرامزاده اصلا حیا ندارد
راضی مشو که فردا کتف مرا ببندد
***
پنجاه سال، با هم دیدیم هر بلایی
پنجاه سال، با هم رفتیم هر کجایی
پنجاه سال طی شد، راهی نمانده لابُد
باید ببینم انگار مقتول نیزه هایی
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#شب_عاشورا
بیا خواهرم در بلا صبر کن
چنان صبر خیر النسا صبر کن
قدیمی ترین دوستدارِ حسین
در این داغ پر ابتلا صبر کن
اگر عصر فردا که لب تشنه ام
کسی زد مرا بی هوا صبر کن
فدای دل مضطرت زینبم
عزیزم برای خدا صبر کن
به هنگام طغیان سر نیزه ها
تنم می شود نخ نما، صبر کن
سر و صورت خونی ام، می شود
محل نزول عصا، صبر کن
سرم مثل یحیی جدا می شود
سرم از قفا شد جدا صبر کن
سه ساعت زمان می برد ذبح من
ببین قتل صبر مرا صبر کن
اگر زیر خنجر زدم دست و پا
نزن جان من دست و پا، صبر کن
مرا یاد کن در نماز شبت
مرا یاد کن هر کجا، صبر کن
اگر وقت مغرب شد و در برت
سرم رفت بر نیزه ها صبر کن
اگر بسته شد کتف تو در طناب
به حیدر نما اقتدا، صبر کن
رها می شوم بی کفن خواهرم
نپرس از غم بوریا، صبر کن
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#گودال_قتلگاه
امان از بادها... سوزان وزیدند
امان از تیغ ها برّان رسیدند
ألا یا اهلَ العالم جد من را
به روی خاک ها عریان کشیدند
ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه
سرش را با لب عطشان بریدند
سواره ده نفر ناپاک زاده
به روی آن تن بی جان دویدند
جسارت بر تنش کردند اما
فقط از رأس او قرآن شنیدند
سرش را داده اند و با بهایش
نمیدانم چقدری نان خریدند؟!
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#گودال_قتلگاه
گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی
غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی
تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی
بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی
وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم...
ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی
بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف
نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی
جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا
قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی
مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا
اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی
پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر
بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#گودال_قتلگاه
خاک زمانه بر سر سینه زن حسین
خون مثل چشمه بود روان از تن حسین
لب تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود
حتی در آن زمان فرس دشمن حسین
نفرین به پست بودن دنیا و قصرهاش
چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین
از بس که نیزه ها به تنش گیر داده بود
چون گل ورق ورق شده پیراهن حسین
تا که سرش نشست نوک نی، همان زمان
افتاد خواهرش به روی دامن حسین
خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر
یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#گودال_قتلگاه
پر شده دامن همه با سنگ
می زند هر کسی به آقا سنگ
"همه کج می روند" حتی سنگ
می خورد بر عزیز زهرا، سنگ
قتلگه شد ز سنگ مالامال
آه... زهراست شاهد گودال
ناگهان تکیه داد بر نیزه
یک حرامی زدش به سرنیزه
ریختند آه... آنقدر نیزه
دفن شد جسم شاه در نیزه
نیزه ها می رسند در جنجال
آه... زهراست شاهد گودال
نیتِ قربِ پیرها با چوب
استخاره بگیرها با چوب
ضربه های حقیرها با چوب
خُرد شد چوبِ تیرها با چوب
تشنه لب ضربه خورد و رفت از حال
آه... زهراست شاهد گودال
قاتل از ره رسید با خنجر
رنگ زینب پرید با خنجر
شمر نعره کشید با خنجر
از قفا سر برید با خنجر
ذات حق آمده است استقبال
آه... زهراست شاهد گودال
سرخ شد رنگ آسمان... مرکب
سینه و صورت و دهان... مرکب
آه یا صاحب الزمان... مرکب
داد او را تکان تکان، مرکب
شد تن شاه کربلا پامال
آه... زهراست شاهد گودال
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#گودال_قتلگاه
#غروب_عاشورا
پس از طلوع سرت، رنگ آسمان خونی است
دو چشم تارم ازین ماتم گران خونی است
نگار تشنه لبم، تشنه کام جان دادی
لبان خشک تو بر نیزه، همچنان خونی است
دریده پیرهنی بین ما علامت بود
خودم به دست کسی دیدم آن نشان خونی است
بگو چه بر سرت آورده لحظه ی غارت
چرا نگین تو در دست ساربان، خونی است؟!
همان دهان که مناجات خوان زینب بود
چه خاک بر سرم آمد، همان دهان خونی است
چگونه نیزه زده نیزه دار؟! حیرانم
چه شد حسین؟! چرا چهره ی سنان خونی است؟!
فرشته های حرم را به تازیانه زدند
نگاه کن که پر و بال دختران خونی است
شتابِ چوب کمان بر رخم نشان انداخت
نکن تعجب اگر چوبه ی کمان خونی است
لباس پاره ز تو ماند و جوشن از عباس
هر آنچه مانده برایم در این جهان خونی است
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye