eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
911 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می نالی؟! گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی چه معنا دارد این که در جوانی قدکمان باشی؟! چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟! شنیدم که شبانه رفته ای تا خانه ی انصار شنیدم که دلت خون شد از ایمان های پوشالی طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما تمام روز می بندی چرا بر صورتت شالی؟! دو ماه و نیم، دلتنگِ لب خندان تو بودم شنیدم پیش اسما خنده کردی، جای من خالی همان میخی که بر در کوفت بابا کار دستت داد امان از تیزی میخ و امان ازین بداقبالی پرت سرخ و رخت زرد و تبت پایین نمی آید نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی حسین آبی طلب کرد و پریشان گشت احوالت مزن بر سینه ات با اینچنین وضع پر و بالی تو خود در قتلگه رفتی به پشت در ولی مادر در این اوقات پایانی فقط در فکر گودالی الهی هیچ وقتی بر سر پیراهنی را که... به زحمت بافتی، اصلا نبینم هیچ جنجالی الهی سم مرکب ها به دور از دلبرم باشند نبینم که شود جسمش ته گودال پامالی https://eitaa.com/abdorroghaye
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟ گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب   کمکم کن که به محراب نمازم بروم تا به آرامگه راز و نیازم بروم   گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز من به سجده برسم کار تمام است عزیز   تا به محراب بیاید دل من غوغا شد چند باری وسط راه نشست و پا شد   تا خود صبح فقط غصه ی مردم را خورد آن قدر آه کشید و جگرم را آزرد   در کنارش چقدر آیه ی قرآن خواندم تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم   وسط معرکه ی خوف و رجا خوابم برد  وسط گریه و ما بین دعا خوابم برد   حق، نگاهی به دعای دل غم بارم کرد بوی نان آمد و این رایحه بیدارم کرد   بسترش جمع شده مطمئنا خوب شده فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده   شاد بودم که غم و ماتم مان می میرد مادرم باز مرا در بغلش می گیرد   تشنه ی دیدن او تشنه ی ماه رویش با چه شور و شعفی باز دویدم سویش   نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد بر دل خونی دستاس و تنورش افتاد   خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم   سرفه می کرد ولی باز خودش نان می پخت شد رخش زرد ولی باز خودش نان می پخت   چقدر در وسط دود  تنش می لرزید وقت برداشتن نان بدنش می لرزید تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست به روی دست خودش دسته ی جارو را بست   بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد وسط کار نگاهش سوی مسمار افتاد   گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من گفت: باید که بشویم حسنینم را من   آب می ریخت حسن، بی کفنش را می شست آب می ریخت حسین و حسنش را می شست   لاله ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند   بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت آخرین بار مرا مادرم آغوش گرفت   بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد با پر زخمی خود شانه به گیسویم زد   رنگ از چهره ی غمگین شده ی کوثر رفت با دل غم زده ی خود به سوی بستر رفت   ناگهان ناله ی اسما همه جا را پر کرد داغ جانسوز عظیمی دل ما را پر کرد   اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا https://eitaa.com/abdorroghaye
کار نکن، فاطمه جان غم به دلم بار نکن جان علی، پیش علی تکیه به دیوار نکن امن نبوده حرمم، جرم علی را تو ببخش تا که رَوی از بر من، این همه اصرار نکن نان نپز و درد نکش، دست به دستاس نزن مرد خودت را به خودت باز بدهکار نکن با غم جانکاه نرو، آه نرو، راه نرو چادر خاکی شده را، چادر گلدار نکن من چه کنم تا که بر این غمکده جارو نکشی؟! خاک نکن، پاک نکن، چشم مرا تار نکن با پر زخمی به سر زینب خود شانه نزن بین پر زخمی خود، درد تلمبار نکن زار و گرفتار نمان، خیره به مسمار نمان آبرویم را بخر و حال مرا زار نکن چشم ورم کرده ی تو قاتل جان علی است روی نگیر از من و این حادثه انکار نکن داغ پی داغ رسد، بقچه چرا باز شده؟! پای کفن ضجه نزن، گریه ی بسیار نکن پیرهن بافته ات، کار کفن را بکند روضه ی گودال نخوان، صحبتِ اسرار نکن هر دوی ما بعد نبی روزه ی غم داشته ایم جام لقا سر نکش و فاطمه افطار نکن https://eitaa.com/abdorroghaye
مثل ابر بهار می بارم، رحم کن بر دل علی زهرا چاره ی لحظه های دشوارم، رحم کن بر دل علی زهرا   اندکی تا دم سحر مانده، تازه آغاز دردسر مانده لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   وقت تنگ است و کار بسیار است، غسلت ای باغ لاله دشوار است گره افتاده است در کارم، رحم کن بر دل علی زهرا   وقت غسلت چقدر لرزیدم، خون تازه به پهلویت دیدم ای زمین گیرِ زخمِ مسمارم، رحم کن بر دل علی زهرا   فاطمه جان مُحوّل الاحوال، بازویت... بازویت!!! زبانم لال چه شد آخر شریک اسرارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   بین محراب زینب من را... فضه دریاب زینب من را...  جان این دختر عزادارم، رحم کن بر دل علی زهرا   غسل دادم تو را حسین افتاد، صورتت دیدم و حسن جان داد نظری کن بر این دل زارم، رحم کن بر دل علی زهرا   به من مرده جان تازه بده، لااقل لحظه ای اجازه بده سر روی شانه ی تو بگذارم ، رحم کن بر دل علی زهرا   با قد خم قدم قدم رفتم، زیر تابوت همسرم رفتم کمرم تا شد ای هوادارم، رحم کن بر دل علی زهرا   رکن من یار و یاورم زهرا، من چگونه به دست خود حالا هستی ام را به خاک بسپارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   وسط قبر بین این گودال، پدرت آمده است استقبال چه کنم می روی و ناچارم... رحم کن بر دل علی زهرا   جان حیدر مرا حلالم کن، دم آخر مرا حلالم کن خیلی آخر به تو بدهکارم، رحم کن بر دل علی زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
سلام بر بدن زخمی ات پرستویم توان نمانده دگر در میان زانویم خودم تمام تنت را به اشک می شویم ازین به بعد غمم را به چاه می گویم   هنوز باور من نیست می روی زهرا پس از تو حامی من کیست؟ می روی زهرا؟   دوباره فاطمه پلکی بزن، نگاهی کن به زینبین پریشان من، نگاهی کن بلند شو، به حسین و حسن، نگاهی کن به ناتوانی خیبر شکن، نگاهی کن   سکوت می کنم و داد می زند جگرم از این مصیبت دشوار خم شده کمرم   چه لاله زار عجیبی شده است پیکر تو خدا به خیر کند حال و روز حیدر تو هزار بار می افتد ز گردنت، سر تو هزار بار می افتم زمین برابر تو   به روی سینه ات از چه شکاف افتاده؟! به بازویت، ردِ ضرب غلاف افتاده   امان ز رد شدن از درب خانه و درگاه چقدر مانده هنوز از مصیبت جانکاه رسید لحظه ی تشییع جسم زهرا... آه " به عزت و شرف لااله الا الله..."   هنوز بود دلم بی قرار و مبهوتت زمانه بُرد مرا زیر چوب تابوتت   دعای خیر بر آشفتگیِ حالم کن نگاهِ گرم به شاه غریب عالم کن هلالِ من نظری بر قد هلالم کن نشد برای تو کاری کنم، حلالم کن   به حکم امر نبی صبر کرده ام زهرا روانه ات به سوی قبر کرده ام زهرا   رسید موعد دیدار یا رسول الله در این هجوم شب تار یا رسول الله امان ز غربت بسیار یا رسول الله شدم بدون هوادار یا رسول الله   از این مصیبت عُظمی بپرس از زهرا به من نگفت غمش را، بپرس از زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند چند تن جای همه دلهره و غم دارند داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است خانه از بوی گل یاس معطر مانده روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است وای بر بازوی او رد غلافی سخت است حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید دست از غسل کشید و ولی الله نشست همه دیدند قد حیدر کرار شکست سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود داشت کل بدن شیر خدا می لرزید پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند آستین بین دهان گریه فقط می کردند بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا... https://eitaa.com/abdorroghaye
شمس نورانی من بودی و مهتاب شدی چقدر ناحلةالجسم شدی، آب شدی تا نفهمم که سه ماه است چه آمد سر تو گفته ای نیمه ی شب غسل دهم پیکر تو تازه فهمیده ام از شوهر خود پوشاندی بازویت بستی و هرطور که شد پوشاندی مثل یک مشکل لایَنحل و مبهم شده ای؟! یاس خوش قامت حیدر چقدر خم شده ای! اشک، از چشم من و روح الامین می ریزد آب میریزم و خونابه زمین می ریزد آستین بین دهان، زینب من ناله کشید تا که چشمم به رخت خورد، حسن ناله کشید جگرم سوخت ازین داغ عظیم و جانسوز پهلویت خوب نشد بعد نود روز هنوز دسته دسته ز لباست گل لاله چیدم با همین دست، تو را بین کفن پیچیدم باورم نیست که باید به دو چشمان ترم چوب تابوت تو را بر سر دوشم ببرم بگذر از من که شب و روز اذیت بودی جان حیدر چه بگویم که امانت بودی سرخ شد با رخ من رنگ تمام افلاک هستی ام را به چه رویی بگذارم در خاک؟! شد تمام این همه آشفتگی احوالت فاطمه جان پدرت آمده استقبالت https://eitaa.com/abdorroghaye
وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا زخم های بدنت، برده امانم زهرا سرخ شد صورتِ آبی که چکید از بدنت چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟! تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا ذکر می گفتم و دستم به پرت خورد آرام بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟! با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟ آستین بین دهان کردم و فریاد زدم زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا کاشف الکرب دلم، چوبه ی تابوتت را بر سر شانه گذارم؟ نتوانم زهرا پیش قبرت به روی خاک زمین می افتم می روی از بر من یار کمانم زهرا؟ پدرت آمده اما بدنت را آخر با چه رویی به پیمبر برسانم زهرا؟ خاک با دست خودم بر بدنت می ریزم حق بده که به لبم آمده جانم زهرا خوشی بعد تو را، فاتحه اش را خواندم تا ابد یاد غمت، فاتحه خوانم زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
بی فاطمه نان شب این خانه، درد است کاشانه ام بی فاطمه بدجور سرد است زهرای من، بی گریه یک شب هم نیاسود ای روزگار پست، حق حیدر این بود؟! مظلوم هستم، داغِ بی اندازه دارم هر جای یثرب روضه هایی تازه دارم دیوار خانه زخمی و در هم شکسته یک دشت لاله بر روی بستر نشسته چشمم همین که بر نوک مسمار افتاد خوردم زمین و زانویم از کار افتاد بر میخ بی احساس، رد خون زهراست حتی روی دستاس، رد خون زهراست بر چادرش باید دو چشمم خون ببارد هر جای این چادر، هزاران روضه دارد با گریه می بویم، لباس محسنم را می گیرم آن دنیا، تقاص محسنم را گیسوی زینب نامرتب مانده، ای وای خیلی حسن از غصه در تب مانده، ای وای پایان ندارد گریه‌های ام کلثوم زانو بغل کرده حسینم، طفلِ معصوم از طعنه ی همسایه ها، حالم خراب است از دیدن نامردها، قلبم کباب است قنفذ به من می خندد و یاری ندارم تنها شدم، دیگر هواداری ندارم زهرا و محسن در کنارم، چه خیالی است هم بستر زهرا و هم گهواره خالی است گهواره ی خالی، چه تصویر عجیبی! مادر بدون طفل، چه حال غریبی! گهواره بوی شیرخواره می دهد، خب بر قلب مادر غم دوباره می دهد، خب گهواره یعنی اصغرم خواب است آرام شیری نخورده، سخت بی تاب است آرام از هم جدایی ناپذیرند این سه آخر گهواره ی خالی، رباب و یاد اصغر  https://eitaa.com/abdorroghaye
کجاست فاطمه ام، یار و غمگسار علی همان که بود مداوای حال زار علی کجاست فاطمه ام تا ببیند این مردم زدند طعنه به قلب جریحه دار علی به خنده گفت مغیره نگاه کن قنفذ بعید باشد اگر پا شود دوباره علی به خشت کوچه، رد خون، به من چنین فهماند چه دردها که به دل ریخته، نگار علی به دست میوه فروش مدینه در بازار انار دیدم و گفتم: کجاست یار علی کسی به تسلیت ما نیامد و ای کاش... خودش دوباره بیاید، شود قرار علی به زینبین غریب و به ناله ی حسنین محل نداد کسی، پیش چشم تار علی به جای فاطمه، با چاهِ بی کسی گویم: نگاه کن که گره خورده بد به کار علی دری که سوخته و بستری که گلدار است شده فقط کمی از درد بیشمار علی میان قبر، خودم را نهاده ام، در اصل... مزار فاطمه باشد همان مزار علی https://eitaa.com/abdorroghaye
اهل این خانه عزادارند بعد از فاطمه یک به یک بیمار و تبدارند بعد از فاطمه در کنار بستری که بوی مادر می دهد نیمه شب تا صبح بیدارند بعد از فاطمه گاه با هم روضه می گیرند، گاهی هم جدا... گوشه ای از خانه می بارند بعد از فاطمه با مشقت خونِ بر در پاک شد، دیوار نه فضه و اسما گرفتارند بعد از فاطمه بچه ها با چشم پر اشک و دلی لبریز بغض خیره بر تیزیِ مسمارند بعد از فاطمه مردم ناشکرِ شهری که به او سیلی زدند بر عذابِ حق سزاوارند بعد از فاطمه تسلیت گفتند با زخم زبان و طعنه ها تا که حیدر را بیازارند بعد از فاطمه هم علی، هم کودکان، در لحظه ی برخاستن دست بر دیوار بگذارند بعد از فاطمه نه حسن در کوچه بازی کرد دیگر نه حسین بچه ها از کوچه بیزارند بعد از فاطمه کوچه های شام و کوفه سهم زینب می شود داغ هایش سخت و بسیارند بعد از فاطمه https://eitaa.com/abdorroghaye