استاد عابدینی
🌷 جلسات نظام اندیشه اسلامی 🔸 با سخنرانی #استاد_عابدینی 🔻 از ابتدای ماه رمضان، هر روز (سی روز غیر از
#اطلاعیه
🔸 کلاس استاد عابدینی، درس انسان شناسی قرآنی، از این پس بصورت #هفتگی برگزار میشود (نه روزانه).
روزِ مشخص و ساعت برگزاری جلسه طبق این برنامهی جدید (یک روز در هفته) بزودی اعلام میگردد. فعلا جلساتِ روزانه تعطیل شده است.
🔻زمان جلسه سی و یکم، در اطلاعیه بعدی اعلام خواهد شد.
⚠️ صوت و متن ۳۰جلسه گذشته، ان شاء الله بهزودی در کانال بارگذاری خواهدشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کلیپ برنامه #سمت_خدا👆
👌استعاره قرآنی #استاد_عابدینی از ساقط کردن پهباد آمریکایی در برنامه شنبه ۱ تیر۹۸ :
🌷 این قلاب سنگ داوود (ع) بود که بر پیشانی جالوت نشست ...
🔸 @abedini
🔸شام شهادت #امام_صادق علیه السلام
🔻سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین #عابدینی
شنبه ۸ تیرماه
مسجدجامع امام سجاد (علیه السلام)
@masjed_jame_emam_sajad
🔸 @abedini
🎤صوت سخنرانی👇👇
4_5818768791508617017.mp3
19M
🔸 #سخنرانی شهادت #امام_صادق (علیه السلام)
#استاد_عابدینی
🔻 شنبه ۸ تیرماه ۹۸، مسجدجامع امام سجادعلیه السلام
@masjed_jame_emam_sajad
🔸 @abedini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸ویژه #ولادت امام رضا (علیه السلام)
#استادعابدینی :
🔸امام رضا (علیه السلام) به عبدالعظیم
حسنی فرمودند: به دوستدارانم سلام
مرا برسان، و به آنها بگو: "ارتباط مهربانِ
شما با همدیگر، نزدیک شدن به من است".
🔻بعد از برنامه سمت خدا، در استودیوی سمت خدا، شنبه ٢ دی ۹۶
🌷 ولادت امام رضا (علیه السلام) بر شما دوستان و شیعیانشان مبارک
🔸 @abedini
استاد عابدینی
🔸ویژه #ولادت امام رضا (علیه السلام) #استادعابدینی : 🔸امام رضا (علیه السلام) به عبدالعظیم حسنی فرمود
بسم الله
🔸مولا امام رضا (علیهالسلام) خطاب به عبدالعظيم حسنی:
🔸ای عبدالعظیم! سلام گرم مرا به دوستان ما برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند.
و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان.
و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرب به خدا و من و دیگر اولیاء اوست.
🔸دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند. من با خود عهد کردهام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سختترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود.
🔸به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز، آ نهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دلش نسبت به آنان نیت سوء و کینه ای داشته باشند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد.
🔸اما از آن سه گروه (دارای شرک به خدا، آزاردهنده مؤمنان، و دارای کینه و نیت سوء) نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد. جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود.
اما اگر همچنان باقی باشند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت(ع) نیز بی بهره خواهند بود و من از این لغزشها به خدا پناه می برم.
🔸
🔻 رُوِیَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ:
یَا عَبْدَ الْعَظِیمِ!
🔸 أَبْلِغْ عَنِّی أَوْلِیَائِیَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ أَنْ لَا تَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ سَبِیلًا وَ مُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِی الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ مُرْهُمْ بِالسُّکُوتِ وَ تَرْکِ الْجِدَالِ فِیمَا لَا یَعْنِیهِمْ وَ إِقْبَالِ بَعْضِهِمْ عَلَی بَعْضٍ وَ الْمُزَاوَرَةِ فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَةٌ إِلَیَّ
🔸 وَ لَا یَشْغَلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً فَإِنِّی آلَیْتُ عَلَی نَفْسِی أَنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ وَ أَسْخَطَ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی دَعَوْتُ اللَّهَ لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنْیَا أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ کَانَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ
🔸 وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ إِلَّا مَنْ أَشْرَکَ بِی أَوْ آذَی وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءاً
🔸 فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ لَهُ حَتَّی یَرْجِعَ عَنْهُ فَإِنْ رَجَعَ عَنْهُ وَ إِلَّا نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ وَ خَرَجَ عَنْ وَلَایَتِی وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ نُصِیبٌ فِی وَلَایَتِنَا وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِکَ.
🔸
(الاختصاص، صفحه ۲۴۱)
🔸
@abedini
استاد عابدینی
🌷 جلسات نظام اندیشه اسلامی 🔸 با سخنرانی #استاد_عابدینی 🔻 از ابتدای ماه رمضان، هر روز (سی روز غیر از
. بسم الله
#نظام_اندیشه_اسلامی
🔸 ادامه ارسال صوت جلسات برگزار شده درس « انسان شناسی قرآنی »👇
🔻این درس در #۳۰_جلسه تا ۳۰ خرداد برگزار شد، که پنج جلسه باقی مانده (۲۶ الی ۳۰) در ادامه همراه با متن موضوعاتشان ارائه میشود.
🔻 از این درس قرار است در فرصت مقتضی که استاد بتوانند ۱۰ روز پشت سر هم کلاس را برقرار نمایند، این درس را با مباحث ظهور و رجعت تا معاد و قیامت در ده جلسه تکمیل بفرمایند.
زمان آن هر وقت که تعیین بشود در کانالها اطلاعرسانی خواهدشد.
🔸 صوت جلسات ۲۵ تا ۳۰ در ادامه👇
26- نظام انديشه اسلامى -استاد عابدينی -رمضان98.mp3
39.9M
🌷 جلسه ۲۶ 👆
🔸 انسانشناسی قرآنی
#نظام_اندیشه_اسلامی| #استادعابدینی
🔻 یکشنبه ۲۶ خرداد ۹۸
🔻 ۱۲ شوال ۱۴۴۰
🌐 #موضوعات:
🔻 شناخت دوره غیبت ۳
🔻 جایگاه سنت محوضت و تمحیص و غربال در دوره غیبت
🔸 @abedini
🌐 #موضوعات جلسه ۲۶ :
🔻 شناخت دوره غیبت ۳
🔻 جایگاه سنت محوضت و تمحیص و غربال در دوره غیبت
🔻 دوران غیبت، دوران ظهور احکام روح است نسبت به احکام بدن. دوران غیبت دوران تربیت نظام انسانی و عبور از یک مرحله به مرحله دیگر است. چنانچه عبور از مرحله جنینی که هنوز روح نداشت، به مرحله جنینی که روح در آن دمیده شده بود، یک مرحله کمالی بود. تولد در عالم دنیا یک مرحله کمالی بود، بلوغ یک مرحله کمالی دیگر بود، از جمله مراحل کمالی، غیبت است که میخواهد از مرحله سلطه بدن به سمت سلطه نظام روحی حرکت صورت بگیرد.
🔻 وقتی روح به بدن تعلق گرفت، در بدن مخفی شد و غیبت کرد، احکام بدن ظاهر میشود. از دوران بلوغ به بعد باید احکام روح تجلی پیدا بکند و احکام بدن ضعیف بشود. لذا به چهل سالگی که انسان میرسد قهرا احکام بدن رو به ضعف میرود و احکام روح قهرا تقویت میشود. منتها احکام روح در حدی که او به فعلیت رسانده است، غلبه می یابد.
🔻 از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل است که ذیل آیه «اسبغ علیکم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنةً» (لقمان،۲۰) میفرمایند نعمت ظاهر «امام ظاهر» است و نعمت باطن «امام غائب» است. و راوی میپرسد که آیا در ائمه «غائب» هست؟ حضرت میفرمایند: «نَعَمْ، يَغِيبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ، وَ لَا يَغِيبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ذِكْرُه»، «بله، از چشمان مردم شخص او (بدنش) غیبت دارد، و از قلوب مؤمنین ذکرش (ارتباط روحی) غیبت ندارد».
خیلی روایت زیباست . یعنی رابطه با حضرت در نظام روح محقق میشود که اینجا به عنوان قلوب مومنین ذکر شده است. یعنی شخص حضرت از ابصار ناس غائب است، اما یادش از قلوب مومنین غایب نیست. پس غیبت به دو عنوان برمیگردد: غیبت به لحاظ بدن، عدم غیبت به لحاظ نظام قلب و روح . معلوم میشود عدم غیبت در مرتبه روح است . در این دوره به جهتی دوران غیبت است، اما به جهتی دوران غیبت نیست. چون امام در صحنه است، امام مدبر کارهاست. و چون مدبر کار است به این لحاظ در غیبت نیست. شخصش مثل قرص خورشید پشت ابر است، بدنش دیده نمیشود و در غیبت است.
🔻 امام صادق علیه السلام در روایتی میفرماید «قال كیف بکم اذا بقیتم بلا امام هدي و لا علم يري؟ يبرأ بعضکم من بعض» چه میکنید، آن وقتی که امام هدایتگر و پرچمی که دیده بشود، نباشد؟طوری میشود در دوران غیبت که با اینکه شما شیعیان هستید، اما بعضی تان از بعضی برائت میجویید. دشمنی بین مومنین پیش می آید. در این شرایط، کار سخت میشود، تشابهات زیاد میشود ، «فَعِنْدَ ذَلِكَ تُمَيَّزُونَ وَ تُمَحَّصُونَ وَ تُغَرْبَلُون» اینجا جای تمییز است. تمیز یک مرتبه است، محص شدن یک مرتبه است، غربال شدن یک مرحله است. سه کار است. تمییز، تمحیص وتغربل صورت میگیرد .انسان اگر اینجا رسید چکار باید بکند؟ بر محکماتی که محبت ها و بغض های سابق بود، محکم بایستند.
🔻 در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: در مورد دوران غیبت و رسیدن به ظهور که دارید صحبت میکنید و دارید چشم هایتان را به آن سو می اندازید، و راجع به آن فکر میکنید «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّى تُغَرْبَلُوا لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّى تُمَيَّزُوا» ابتدا غربال میشوید، بعد تمییز میشوید، بعد تمحیص میشوید، «لَا وَ اللَّهِ مَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِيَاسٍ، لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّى يَشْقَى مَنْ يَشْقَى وَ يَسْعَدَ مَنْ يَسْعَدُ» آنچه منتظرش هستید بعد از یک مأیوس شدن محقق میشود .یعنی کار خیلی سخت میشود. به همین راحتی نیست. پنجمین مرتبه این است که هر انکه باید سعید شود سعید شود و هر آنکه باید شقی شود، شقی شود (یعنی باید به سمت محوضت حرکت شود). باید سعید به سعادت برسد. یعنی در این ابتلائات سعید به سعادت محض میرسد. و شقی به شقاوت محض میرسد. پس دوران غیبت دوران «مُحوضَت» است.
🔻 محوضت جزء تمام سنت های الهی از ابتدای خلق آدم بوده است. نظام تکوین به گونه ای به سمت محوضت دارد میرود که خاک میخواهد نور بشود، این یک نحوه محوضت است، حرکت جوهری عالم به سمت نورانیت و تجرد یک نحوه از محوضت است، نحوه دیگر در نظام تشریع است که بین کفر و ایمان محض جدایی ایجاد بشود. به طوری باشد که مومنی در دل کافری نمانده باشد. استعداد ایمانی در درون اهل کفر باقی نمانده باشد و استعداد کفری و فجوری در دل اهل ایمان باقی نمانده باشد. این سنت محوضت است که هستی با تمام وقایع تاریخی اش و حوادثش میخواهد به این سمت حرکت کند. یعنی از وقتی که انسان نطفه اش بسته میشود تا وقتی که به دنیا می آید، تا وقتی که به بلوغ میرسد، تا وقتی که به سن بلوغ عقلی اش میرسد که چهل سالگی است، تا وقتی که دارد از دنیا میرود، تمام این ها، تا مرتبه برزخ و قیامت، همه مربوط به سنت محوضت است.
🔻 در دوران غیبت، امام عصر (علیه السلام) مردم را میشناسد، اما مردم او را نمیشناسند «کما كان يوسف يعرف الناس و هم له منکرون» همانگونه که یوسف
برادرانش را شناخت ولی آنها نشناختند. در رابطه با یوسف غیبتهای مختلف با حکمتهای مختلف بود. ابتلای به غیبتی که برای یوسف ایجاد شد، برای یعقوب نحوی بود، برای یعقوب کمال بود . رشد ایجاد کرد. برای برادران یوسف یک شکل بود (که عقاب بود و موجب تطهیرشان)، برای بنیامین یک شکل دیگر بود، برای مردم یک بحثی بود. حتی برای مردم کنعان یک نوعی بود و برای مردم مصر نوعی دیگر، که در مصر هم غیبت صادق بود و فلسفه خودش را داشت. در مصر هم یوسف با اینکه حاکم بود، ولی غائب بود. او را به نبوت نمیشناختند. پس غیبت با حاکمیت هم سازگار است. این ها خیلی مهم است.با اینکه یوسف حاکم بود اما غائب بود. مردم نمیدانستند او کیست. مردم یوسف را به عنوان یک شخص حاکم میشناختند، نه به عنوان نبی، لذا غائب بود، اما حاکم بود.
(کما اینکه در حقیقت غیب بودن خداوند متعال هم، خدای متعال حاکم و مالک و مَلِک و فرمانرواست در دنیا و قیامت، منتها در دنیا «حاکم غائب» است -به لحاظ ادراک مردم- چون مردم توجه به حکومت الهی در هستی ندارند، و در قیامت «حاکم ظاهر» است چون همه مردم توجّه تام می یابند به حکومت و فرمانروایی خدای واحد قهّار.)
🔻 در روایتی دیگر، احمد بن اسحاق بن سعد اشعری (قمی) نقل میکند که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در پاسخ به سوال وی از امام بعدی، امام مهدی (علیه السلام) را در سن سه سالگی به وی نشان دادند و معرفی نمودند و فرمودند: «يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو مِنَ الْهَلْكَةِ فِيهَا إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِمْ وَ وَفَّقَهُ لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ الْفَرَج» ای احمد بن اسحاق، مَثَل امام مهدی در میان این امت همان مَثَل خضر و ذی القرنین است به جهت طول غیبتش، قسم به خدا که غیبتی خواهد داشت که در آن از هلاکت نجات نمی یابند مگر کسانی که خداوند آنها را در راه اعتقاد به امامت ثبات دهد و موفقشان کند به دعا برای تعجیل فرج.
کسی از این غیبت در امان نمیماند مگر آنکه امامت سابق را محکم کرده باشد. یعنی راه این است که امامت های سابق را، محکمات سابق را محکم نگه دارد تا راه برایش باز بشود. از آنجا راه پیدا میکند . محکماتی که از طریق حضرات معصومین القا شده است را باور و عمل کند. و دیگر اینکه انتظار دائم داشته باشد مثل کسی که منتظر است محبوبش برسد.
بعد احمد بن اسحاق میپرسد که آیا میشود علامتی هم برای اطمئنان قلبم قرار دهید، آنگاه امام مهدی به نطق آمد و به لسان فصیح فرمود: «أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ» منم بقیة الله در زمین خدا و منتقم از دشمنان خدا. بعد از این احمد ابن اسحاق میگوید که بسیار مسرور و خوشحال شدم و خارج شدم از نزد حضرت و فردایش دوباره خدمتشان آمدم و به حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) گفتم سرورِ من بسیار شد از منّتی که بر من گذاشتید، سوالی هم دارم که آن سنّت خضر و ذی القرنین جاری در امام مهدی (علیه السلام) چیست؟ حضرت فرمود: طول غیبتش.
🔻احمد بن اسحاق میگوید باز پرسیدم که مگر غیبتشان طولانی میشود؟ حضرت فرمود: «إِي وَ رَبِّي حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ الْقَائِلِينَ بِهِ فَلَا يَبْقَى إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ عَهْدَهُ بِوَلَايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ اكْتُمْهُ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ تَكُنْ مَعَنَا غَداً فِي عِلِّيِّين» : آرى، به خداوند سوگند او به اندازهاى در پشت پرده غيبت بماند تا آنگاه كه گروهى از معتقدين امامت از عقيده خود برگردند، و جز افرادى كه خداوند ميثاق ولايت ما را از آنان گرفته و روح ايمان را در آن تقويت فرموده ثابت نخواهد ماند؛ اى احمد اين غیبت امری از خداست و سرّی از اسرار خداوند است و غیبی از غیب خداوند است، اكنون اين سر را نگهدار و کتمان کن و از شاکرین باش تا فرداى قيامت با ما در مقام علیّین باشى.
حضرت میفرمایند در دوره غیبت تنها کسانی نجات می یابند که به ولایت ما ثابت باشند و خداوند آنان را به روح ایمان تأیید کرده است «مَنْ أَخَذَ اللَّهُ عَهْدَهُ بِوَلَايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه». قرآن کریم تعبیر «أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُس» را در مورد عیسی روح الله (علیه السلام) به کار برده است، و در این روایت و نیز در سوره مجادله نسبت به این مؤمنین میفرماید که مؤید به همان روح الهی میشوند یعنی این ها جزء خواص میشوند، مثل انبیاء سابق، چرا که رتبه محضیت در ایمان را پیدا میکنند: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون» (مجادله،۲۲).
🔻 در روایت دیگری جناب عبدالعظیم حسنی نقل میکند از امام جواد (علیه السلام) که فرمودند از آبائشان از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که فرمودند: «لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أَمَدُهَا طَوِيلٌ ... أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ وَ لَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَة»، خیلی تعبیر بلند است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند در دوران غیبت هر کسی ایمانش محفوظ ماند در ابتلائات و ریزش پیدا نکرد، قبلش قسی نشد، عادت نکرد به روزمرگی بخاطر طول غیبت امامش، پس چنین شیعهای در روز قیامت در درجه من با من همراه است.
در کلام حضرات هیچ تعارف نیست، میفرمایند فهو معی فی درجتی يوم القیامة. خیلی تعبیر بلند است. عبارت «فی درجتی» نشان میدهد معیت خاص است. آن هم یوم القیامة؛ اگر فقط در دنیا بود ممکن بود بعدا زوال پیدا بکند. اما «معی فی درجتی یوم القیامة» یعنی امروز به گونه ای محقق میشود که تا قیامت ادامه دارد. خیلی عالی است.
🔻باطن امیر المومنین (علیه السلام) در دوره غیبت یک تجلی ای پیدا کرده که در روایت بیان را وصل کردند به امیر المومنین که امیر المومنین (علیه السلام) میفرمایند آن شیعه با من است. در دوره غیبت باطن امیر المومنین دارد ظهور میکند در شیعیانِ مخلص و ثابت در عقیده. هر امامی ظهور امیر المومنین (علیه السلام) است، این ظهور هم ظهور امر وصایت است. ما در اذن ورود میگوییم غائب شما مثل حاضر شماست. یعنی آنجا نظام بدن حاکم نیست، لذا همه این ها ظهورات امیر مومنان علیه السلام بودند. لذا در رجعت امیر المومنین در هر رجعتی... لذا میگویند کرار است. حیدر کرار یعنی چی؟ تعبیر روایت این است که در برگشت همه معصومینی که برمیگردند دوره به دوره، امیر المومنین با همه دوره ها هست. کرة بعد کرة، رجعة بعد رجعة، پس نشان میدهد ظهور امیر المومنین (علیه السلام) است در هر دوره ای. در همین جا هم الان همینطوری است. ان شاء الله روزی مان بشود همه اش، هم ظهور را ادراک بکنیم ،هم رجعت را ادراک بکنیم ان شاء الله .
🔻 در روایت دیگری مفضل از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: « أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعِبَادُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَرْضَى مَا يَكُونُ عَنْهُمْ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ وَ لَمْ يَعْلَمُوا مَكَانَهُ وَ هُمْ فِي ذَلِكَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ لَمْ تَبْطُلْ حُجَّةُ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ لَا مِيثَاقُهُ فَعِنْدَهَا فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاء ... » بندگان خدا نزدیک ترین وقتی که به خدا نزدیک میشوند و بهترین جایی که خدا از این ها راضی میشود، آن زمانی است که از امامشان دور شده اند ولی میدانند حجت الهی و میثاق ولایتش باطل نشده است، اگر کسی در آن دوره فقد و غیبت امام به اینجا رسید پس آنگاه هر صبح و شام منتظر باشد که امکان فرج هست. در ادامه میفرماید: « فَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّتَهُ وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُم ... »، یعنی شدت غضب الهی هم مانند شدت رضایت او در همین دوره است . برای مومنین، اقرب و ارضی، و برای کفار شدت غضب میشود. دو وجه غیبت را در این روایت بیان میکند. فقدان حجت برای مومنِ ثابت قدم عامل قرب و رضایت الهی است، و برای کافر معاند که به دشمنی تامّش میرسد شدت غضب الهی میشود. و در ادامه میفرماید: «وَ قَدْ عَلِمَ (الله) أَنَّ أَوْلِيَاءَهُ لَا يَرْتَابُونَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ يَرْتَابُونَ مَا غَيَّبَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا عَلَى رَأْسِ شِرَارِ النَّاس»، و خداوند میداند که اولیائش در این دوره غیبت به شک نمی افتند، خدا اگر میدانست این ها بواسطه غیبت به شک می افتند، حجت را غایب نمیکرد . پس شک از ناحیه غیبت ایجاد نخواهد شد. هیچ شکی از جانب غیبت ایجاد نخواهد شد. هر شکی که برای کسانی که در دوران غیبت هستند ایجاد میشود از خودشان است نه از غیبت. و این غیبت در دوران بدترین مردم از جهت شقاوت ها محقق میشود.
🔻 در روایت دیگر یونس بن عبدالرحمن از امام کاظم (علیه السلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: « طُوبَى لِشِيعَتِنَا الْمُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِينَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِينَا بِهِمْ شِيعَةً فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ وَ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِي دَرَجَاتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ » ، خوشا بر احوال آن شيعيان ما كه در غيبت قائم ما به حبل ما متمسّك هستند و بر دوستى ما و بيزارى از دشمنان ما ثابت قدم هستند، آنها از ما و ما از آنهائيم، آن ها راضی شدند به اینکه ما امامشان باشیم، ما هم راضی شدیم این ها شیعیان ما باشند، پس خوشا بر احوال آنها و خوشا بر احوال آنها بخدا سوگند آنان در روز قيامت همراه ما در درجه ما هستند.
🔻«طوبی» یعنی همان شجره ولایت برای کسانی است که به حبل ولایت متمسک هستند یعنی حب و بغضهای سابق را تثبیت کردند. آنجا در روایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود این شیعیان «معی فی درجتی» و اینجا امام موسی (علیه السلام) میفرمایند «اولئک منّا و نحن منهم». ما در دوره غیبت غائبیم، این ها ظاهرِ ما میشوند، لذا «نحن منهم» در ظهور. آنچه از ماست این ها ظاهر میکنند. یعنی این ها ما را میشناسانند، این ها معرف ما میشوند. ظرف وجودی شیعهای که آنقدر طهارت پیدا بکند که امام را او بشناساند به مردم، بسیار عظیم است .فکر نکنید من را میگوید، آن شیعه ای را میگوید که «ثابتین علی امر الله» در شدائد و زلزله هاست . عَلَم میشود برای شناساندن امام. کمالات امام با شعاع وجودیش در آن شیعه شناخته میشود.
🔸 @abedini
27- نظام انديشه اسلامى -استاد عابدينی -رمضان98.mp3
43.36M
🌷 جلسه ۲۷ 👆
🔸 انسانشناسی قرآنی
#نظام_اندیشه_اسلامی| #استادعابدینی
🔻 دوشنبه ۲۷ خرداد ۹۸
🔻 ۱۳ شوال ۱۴۴۰
🌐 #موضوعات:
🔻 شناخت دوره غیبت ۴
🔻 جایگاه سنت محوضت و تمحیص و غربال در دوره غیبت و ارتباط آن با دوره انقلاب اسلامی
🔸 @abedini
🌐 #موضوعات جلسه ۲۷ :
🔻 شناخت دوره غیبت ۴
🔻 جایگاه سنت محوضت و تمحیص و غربال در دوره غیبت و ارتباط آن با دوره انقلاب اسلامی
🔻 بحثی که از ابتدای مباحث انسان شناسی قرآنی تا کنون داشتیم اگر بخواهیم به صورت اجمالی نگاهش بکنیم، خدای سبحان هستی را خلق کرد و آدم را به عنوان خلیفه خودش بر سراسر هستی، نه فقط زمینیان قرار داد و سجده ملائکه و تمرد شیطان، تعلیم اسماء برای آدم، نهی از شجره و بعد اکل از شجره و بعد هبوط آدم، همه بحث هایی بوده که مفصل شده است. هبوط هم دو هبوط بود، هبوط عداوتی و هبوط هدایتی. هبوط هدایتی هبوطی بود که دین الهی پس از آن می آمد و توبه آدم قبلش محقق شده بود. با توبه آدم که به زمین آمد، هبوط هدایتی شد و دین الهی شامل حال انسان ها شد. پس از آمدن دین، انسان ها دو شاخه و دو راه در مقابلشان قرار گرفت، هدایت و کفر. هدایت و ضلالت دو راهی بود که در مقابل انسانها قرار گرفت و انبیاء الهی در بیرون و فطرت و نظام عقل انسانی از درون، نظام هدایت را امداد مینمایند، و نظام ضلالت را هم از بیرون شیطان و از درون نفس اماره با تمام قوای شیطانی و جنود شیطانی امداد مینمایند. در برابر خلیفة الله (آدم) دو جبهه از هم متمایز شد، جبهه حق و هدایت که امداد به سعادت و فعلیت خلافت آدم مینمایند، و جبهه باطل و ضلالت که امداد به شقاوت و ضدّیّت با خلافت آدم میکنند.
🔻 انبیاء در طول تاریخ وقتی می آمدند نبرد جدی را بین حق و باطل برای تبیین حق و ابطال باطل داشتند. هم مرتبه نظر را شامل میشد که بیان باشد، تبیین باشد، هم مرتبه عمل را شامل میشد که جنگیدن باشد، ایستادن باشد، سختی باشد، تحمل باشد، همه این ها در زندگی حضرات انبیاء (علیهم السلام) محقق بود. این نبردی که از ابتدا بین حق و باطل ایجاد شد، دائما عده ای هدایت میشدند و عده ای به ضلالت می افتادند. عده ای اهل هدایت دوباره ممکن بود به گمراهی برسند در اثر تعلقات و عده از از اهل ضلالت با توبه به هدایت برسند. دائما تمییز بین حق و باطل در طول تاریخ با غلبه حق در هر دوره ای یا غلبه باطل ادامه داشته است. اسم این سنتی که انبیاء آوردند در طول تاریخ که این نبرد بین حق و باطل و تبیین حق و باطل را از آن نگاه و منظر ایجاد میکردند، اسمش را در قرآن کریم سنت تمحیص میگذارد. تعبیر قرآن این است که «وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرين» (آل عمران، ۱۴۱). محق و محض شدن کفر، و محص و محض شدن ایمان.
🔻 در آیات دیگری نیز این سنت محص و خالص شدن مؤمنین و محق و نابودی کافرین را با تعبیر سنت تمییز و غربال و متراکم شدن (محض شدن) بیان میفرماید:
✨«مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» (آل عمران، ۱۷۹)، خدا بر آن نیست كه مؤمنان را بر این [وضعی] كه شما بر آن قرار دارید [كه منافق از مؤمن، و خوب از بد مشخص نیست] واگذارد، [بر آن است] تا آنکه پلید را از پاك [به سبب آزمایشهایمختلف] جدا سازد.
✨ «لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً ...» (انفال، ۳۷)، تا آنكه خدا پلید را از پاكیزه جدا سازد، و پلیدان را بعضی با بعضی دیگر درآمیزد و همه شان را با هم متراکم و انباشته سازد.
🔻 پس سنت اول سنت تمییز بین خبیث و طیب است. سنت دوم اجتماع خبیث ها و اجتماع طهارت هاست. فلذا در نظام تربیتی نیز ابتدا باید در جامعه میز بین خبیث و طیب را ایجاد کرد. بعد از اینکه این محقق شد، برنامه ریزی دوم برای تراکم خبیثات و تراکم طیبات است. مثلا ببینید پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کارش تمییز ایجاد کردن بین خبیث و طیب در بیان و تنزیل کتاب بود. یعنی در مقابل کفار و مشرکین تمییز بین خبیث و طیب در مرتبه کفر و ایمان ایجاد نمودند. امیرمومنان (عليه السلام) هم در مقابل نفاق تمییز بین خبیث و طیب در مرتبه مسلمان منافق و مسلمان مؤمن ایجاد کردند، که نفاق آشکار بشود. اینجا «فَيَرْكُمَه» بود که خبیث متراکم بشود، خبیث ها به هم ملحق بشوند، لذا در مقابل امیر المومنین (علیه السلام) همه کفر و نفاق ایستادند. تراکم خبیث ها بود. یعنی نفاق هم به کفر ملحق شد، کفر و نفاق مقابل ایمان ایستادند. همچنین ایمان ها در مقابله با آنها متراکم و محض شد.
🔻 هر جا میخواهد تمییز بین خبیث و طیب باشد باید تلاطم باشد، باید ابتلاء باشد. و هر جا بخواهد بین خبیثات باهم جمع و تراکم بشود، و بین طیبات هم جمع و تراکم بشود، ابتلاء باید در نهایتِ شدّت باشد. اینطور نیست که بدون ابتلاء در سایه روشن ها رویش ها شکل بگیرد، چناچه ریزش ها هم همینطور است.
🔻 در جانب خبیث ها و نگاه کفر تراکم به کثرت است، در کنار هم قرار گرفتن با حدودشان است، اما در جانب طیب ها و نگاه ایمانی تراکم به رفع حدود است. یعنی در ایمان دائماً بساطت ایجاد میشود، به معنای سعه وجودی. پس در نور وحدت لحاظ میشود. در تراکم طیبات وحدت لحاظ میشود. یعنی هرچقدر طیب ها کنار هم جمع میشوند، چه در یک فرد، چه در اجتماع، وحدت و محبت حقیقی بینشان ایجاد میشود. اما در ظلمت هرچقدر خبیث ها کنار هم جمع میشوند و ظلمت ها کنار هم جمع میشوند، کثرت اضافه میشود و در این کثرت ها حدود و عداوت ها زیادتر است. لذا تعبیر قرآن این است که «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»، ظلمات را بصورت کثیر آورده است، جمع آورده است. اما نور بصورت واحد (مفرد) آمده است (نه جمع، انوار). یا در مورد جمعیت کفر میفرماید «تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتّی» آنها را جمع پیوسته کنارهم میپندارید درحالی که قلبهایشان از هم گسسته و پراکنده است. چون اساس کفر بر کثرت و عداوت و تعارض حدود باهم است.
🔻 اگر کسی مبتلا به کفر میشود، مبتلا به کثرت شده است. اگر کسی مبتلا به معصیت میشود، مبتلا به کثرت شده است. کسی که مبتلا به ایمان میشود (یعنی آزمایش به ایمان میشود)، به وحدت وارد شده است. پس اثر این باید اینطوری دیده بشود. جامعه مومنین باید اثرش وحدت بیشتر باشد. اگر کثرت است، معلوم میشود که جهات خباثت است، جهات ظلمت است، جهات عصیان است، جهات معصیت است، جهات کفر است، جهات شیطانی است. شیطان مظهر کثرت است که خودش را از خلیفة الله جدا کرد و گفت «خلقتنی من نار و خلقته من طین». یعنی کثرت دید. اما ملائکه کثرت ندیدند، وقتی سجده شد، سجده یعنی وحدت. یعنی این تابع او شد و شد شأن او. اما اینکه شیطان گفت «خلقتنی من نار و خلقته من طین»، در حقیقت بلافاصله دو کثرت، دو ماده، دو چیز در قبال هم دید و گفت «انا خیر منه»، این قیاس در قبال این تکثر و منیت بود که بروز کرد.
🔻 سوال: سنت تمحیص نقطه آغازش از خیر است یا از شر است؟ یعنی اینطوری است که اول خیر خیلی قوی میشود، بعد در مقابلش شر هم قوی میشود، متراکم میشود، یا بر عکس؟
جواب: اساس در نظام هستی و نظام تشریع بر رحمت است، بر خیر است، بر حق است. لذا در وجود همه انسان ها طلب حق از کودکی هست که همان مقابله با ظلم است و نپذیرفتن ظلم، از کودکی بدون اینکه به دینی متدین باشد و به تربیتی متربی شده باشد، اساس بر طلب حق است. سه عنوان دارد:
۱. اساس وجود خیر است،
۲. فطرت انسان بر خیر است،
۳. سبقت رحمت بر غضب است،
یعنی هم در نظام وجودی و تکوینی و هم در نظام اعتبارات تشریعی، سبقت رحمت بر غضب الهی است. در نظام تکوینی بدن، اصالت با سلامت است نه مرض. این ها بیان آن مسئله است که تطابق تشریع و تکوین است. در نظام تشریعی دین، اصالت با طهارت است نه نجاست. این ها یک بیان است در نظام تشریع و تکوین. سبقت رحمت بر غضب یک قاعده عام است، هم نظام تکوین را شامل میشود و هم نظام تشریع را. لذا در رابطه با سنت تمحیص هم اصالت با ایمان و هدایت و نجات است، نه کفر و ضلالت و هلاکت. خیر بر شر سبقت دارد در تحققش و وجودش.
🔻 این از محکمات است که اگر ذره ای ایمان در وجود کسی باشد، بالاخره نجات پیدا میکند. منتها این «بالاخره» پس از تطهیر و پاکسازی از آلودگیها و تمحیص و خالص شدن ایمان در وجود اوست. پس از ورود در سختی های دنیا و اگر در دنیا پاک نشد در مراتب جهنم های برزخ و قیامت است که آن میشود سنت تطهیر و تمحیص. هیچ چیز بی جزا نمیماند، لذا انسانی که گناه و آلودگی دارد در روایات دارد که در دنیایش با مریضی ها و ابتلائات و مشکلات پاکسازی میشود، اگر در دنیا کامل پاک نشد با سخت جان دادن، اگر پاک نشد، در مواقف برزخی و قیامتی، سوال شب اول قبر، عذاب های برزخی، مواقف سخت حق الناس و... ، تمام این ها سنت تطهیر است برای مومن. باید این ها بیاید تا ناخالصی هایش بریزد. اگر ایمان در وجود باشد، ایمان میماند و این آلودگیها کم کم با ابتلائات و سختی ها میریزند.
🔻 وقتی ریشه های فاسد به هم ملحق میشوند. این الحاقِ ریشه های فاسد به همدیگر خودش شدت آتش است. لذا در جهنم آتش این ها همدیگر را میسوزاند. چون خباثت این ها به هم مرتبط بود. یعنی عملی که این انجام داد از آن کافر دیگری هم نشأت گرفته بود. عملی هم که او انجام داده بود، از پشتیبانی این هم صورت گرفته بود. لذا آتش این ها همدیگر را میسوزاند. این هم خیلی عجیب است. بمانند این تراکم آتش های جهنمی در محض شدن کفر و شر، تراکم رحمت های بهشتی در محض شدن ایمان و خیر است، که در نظام خیر نعمت خیری که به یکی داده میشود، به مؤمن دیگری هم از او مرتبه ای ازش میرسد، چون مؤيد و تاثیرگذار در خیر او بود.
🔻 در آیه ۱۷۸ آل عمران میفرماید: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِين»
«و كسانی كه كافر شدند، گمان نكنند مهلتی كه به آنان میدهیم به سودشان خواهد بود، جز این نیست كه مهلتشان میدهیم تا بر گناه خود بیفزایند، و برای آنان عذابی خوار كننده است».
اگر مهلت بهشان دادیم، اینطور نیست که این برایشان خوب باشد، «انما نملی لهم لیزدادوا اثما»، یعنی همان محض شدن در کفر.
بعد دنبالش در آیه ۱۷۹ میفرماید «ما کان الله لیضع المومنین علی ما انتم علیه»، مومنین را رها نمیکند همینطوری که هستند بگویند ایمان آوردیم، تمام، راحت بشوند. «حتی یمیز الخبیث من الطیب»، تا باید تمام آن مراتب خباثتی که در وجود این ها ممکن است باشد که «و ما مومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون»، همه آن شرک ها و خبث ها باید از وجود این ها کنده بشود.
🔻 اینگونه نیست که خدای سبحان یک جامعه ایمانی که تشکیل شد رهایشان بکند. بحث انقلاب اسلامی از مصادیق این جامعه ایمانی میشود. خداوند متعال آنقدر این جامعه ایمانی را بالا و پایین میکند، آنقدر زیر و رو میکند تا نقاط شرک و نفاق و کفر از وجود این جامعه خالی بشود، و ایمان محض بشود. این وعده الهی است که باید به سمت ایمان محض حرکت بشود. پس اینطور نیست صرف ادعای ایمان و بودن بر یک مرتبه ای از ایمان، خدا بگوید خب الحمدلله، یک جامعه ایمانی شکل گرفت رها بکند، میگوید نه، این جامعه توحیدی هم باید به مرتبه محض ایمان برسد و «سنت محوضت» باید جریان داشته باشد. اگر میخواهد به مرتبه محوضت برسد، حتما باید به ابتلائات و تکانه هایی دچار شوند. تکانه ها برای اینکه ریزش ها و غربال ها صورت بگیرد در جامعه ایمانی، باید خیلی سنگین باشد. چون بعضی از مهره ها آنقدر خلط بین ایمان و کفر کردند و به مومنین چسبیدند و نفاق شدید دارند که آشکار نمیشود مگر با تکانهای شدید؛ طوری که حتی ممکن است خودشان هم ندانندتعلق به چه نفاق بدی در خود دارند. پس باید تعلقات آلوده اینها با یک تکانه های شدید جدا بشود.
🔻 بیان سنت محوضت در آیات ۱۴۰ و ۱۴۱ آل عمران در فضای شکست در جنگ احد نازل شده است. فضای جنگ احد یک دفعه یک تنش در جامعه اسلامی ایجاد کرد. جامعه ایمانی آن موقع، سال سوم هجرت است، سال قبلش در سال دوم هجرت جنگ بدر بوده است که یک پیروزی غیر قابل انتظار بود و برای مومنین این نگاه را ایجاد کرده که پس دیگر هرجا این ها قدم بگذارند غالبند، آنجا که این ها تعداد کمی بودند، سیصدتا بودند، آن ها هزارتا بودند، این ها غلبه کردند، با همه ساز و برگی که آن ها داشتند و این ها هیچی نداشتند، حالا که تعدادشان بیشتر شده، پس دیگر این ها هر جا بروند حتما غلبه میکنند. نگاه بر این بود. لذا یک شکست عظیم برای لشگر اسلام به ظاهر پیش آمد، یک دفعه خیلی فرو ریختند. پچ پچ ها خیلی زیاد شد.
انواع شایعات از طرف منافقین، حتی عبدالله بن اُبَیّ که رئیس منافقین بود، این ها برگشتند در جنگ احد، بعد از اینکه جنگ مغلوبه شد، این ها تازه شروع کردند شایعه پراکنی که ما کار درستی کردیم، شروع کردند بنیان های اهل ایمان را به چالش کشیدن و ایجاد چالش هم شد. برای خیلی ها شبهه ایجاد شد.
🔻در این فضا قرآن در آیات ۱۴۰و۱۴۱ آل عمران میفرماید:
« إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمِينَ وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ»
«"ان یمسسکم قرحٌ" اگر از شما اینجا در جنگ احد 70 نفر کشته شدند، "فقد مس القوم قرح مثله"، از این ها هم 70 تا در جنگ بدر کشته شدند. "تلک الایام نداولها بین الناس"، خدا خیلی زیبا حرف میزند. آدم هرچقدر نگاه میکند، میبیند چقدر سنت های الهی زیباست. "تلک الایام نداولها بین الناس"، سنت مداوله است، مداوله یعنی چرخیدن، چرخیدن قدرت، چرخیدن مصیبت ها، چرخیدن ابتلائات، چرخیدن راحت ها، همه این ها چرخیدن است دیگر. خدا میگوید این سنت ماست. مومنین فکر نکنند اگر مؤمن بودند پس همیشه باید راحت باشند. "تلک الایام نداولها بین الناس"، تا در این سنت مداوله و شدت و این ابتلا به جایی برسد که از جمله نتایجش ظاهر شدن ایمان مؤمنان واقعی باشد و اینکه «یتخذ منکم شهداء»، از بین شما آن عده مؤمن واقعی را به عنوان شاهد و میزان قرار دهیم.
این شهید یعنی شاهد بر اعمال دیگران، میزان بر اعمال دیگران که انبیاء هستند از حیثی که میزان اعمال میشوند. لذا اینجا میفرماید این ابتلائات پیش می آید، "یتخذ منکم"، اخذ میکند از شما، یعنی مقام شاهد شدن، مقام اعطای الهی است (مثل مقام نبوت که اعطایی است)، نه مقامی از اختیار انسان. خدا از شما یک عده ای را به عنوان شاهد انتخاب میکند و بعنوان میزان و شاهد بر امت میگیرد. یک عده ای میشوند اهل ایمان محض، بین اهل ایمان یک عده ای میشوند گل سر سبد، میشوند شهداء. میشوند شاهدان.
🔻 در جریان عیسی علیه السلام در آیه 52 سوره آل عمران وقتی حضرت عیسی گفت من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون، آنجا دارد که ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول، حالا که این ها به این مقام رسیدند که حواریون عیسی شدند، دعا میکنند، ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول، ما ایمان آوردیم و تبعیت کردیم، فاکتبنا مع الشاهدین، پس ما را با شاهدین انبیاء بنویس. یعنی ما که حیث تبلیغ پیدا کردیم، میخواهیم بشویم قله های متراکم دین، برویم در مردم و بتوانیم تاثیر گذار باشیم، حیث کسی که میخواهد مبلغ باشد، حیث شاهد است، حیث شهید است. خیلی بیان عالی ای است. فاکتبنا مع الشاهدین. حالا که ما میخواهیم این کار را بکنیم، ما را میزان قرار بده. شما قرار بده. فاکتبنا مع الشاهدین، یعنی شما بنویس. ما نمیتوانیم شاهد بشویم، اما شما فاکتبنا مع الشاهدین، آن هم مع، نه خود شاهد، یعنی میدانستند مقامشان مقام مع شاهد است، نه خود شاهد.
🔻همچنین در ادامه فضای جنگ احد، در پاسخ به منافقین در آیه ۱۵۴ آل عمران میفرماید:
« لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور»، حتی اگر در خانه هایتان هم بودید، آن هایی که برایشان کشته شدن نوشته شده بود، «لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم» حتی در بسترهایشان این مرگ به سراغشان میرفت، اینطور نیست که رهایشان میکرد.
🔻 تعبیر امام خمینی (رحمة الله علیه) در جریان هفتم تیر و شهیدان حزب جمهوری که پیش آمد، فرمودند «تقارن آجال» بود. امام آنچنان بلد بود، عمیق، دقیق، عارفانه، قرآنی، فرمود «تقارن آجال» بود. یعنی اجل ها به هم نزدیک و مقارن شده بود که در یک موقع محقق بشود. این خیلی نگاه را الهی میکند در عین اینکه دنبال قاتل و مجرم و ... میگردند اما فرمودند تقارن آجال بود. چقدر زیباست. روایاتی آمده پیرامون این عنوان «تقارن آجال» که چطور میشود یک دفعه یک عده زیادی با هم میمیرند، بعد حضرات باز میکنند.
«و لیبتلی الله ما فی صدورکم»، و این ابتلاء جنگ احد برای آن مراتبی از ایمان بود که در صدرها و دل هاست و آشکار نیست، «و لیمحص ما فی قلوبکم» و برای آنکه آن مراتب ایمان در قلب شما پاکسازی و تمحیص قلبی بشود.
تمحیص گاهی در نگاه ظاهری است، و گاهی در نظام قلب است. قلوب مومنین باید به تمحیص برسد. یعنی از مرتبه ظاهر که محص بین ایمان و کفر بود و تمایز ظاهری در رفتار کافرانه و مومنانه بود، این تازه یک مرتبه جدا شدن است که رفتار ها از هم تمییز بیابند، اما یک مرتبه دیگر، مرتبه تمییز و تمحیص بین همین مومنین است که اظهار ایمان میکنند، که باید محص قلبی محقق بشود و ایمانشان خالص شود. محص قلبی و محوضت قلبی خیلی سنگین است.
🔻 «و الله علیم بذات الصدور»، یعنی آنجا در مراحل محص قلب ها، از باب علم الهی است که به صدور و قلب ها اطلاع دارد و ابتلائات را میرساند به مراحل محص شدن در عمق لایه های قلب ها.
انسان گاهی به جایی میرسد که خودش هم منافق است و نمیداند «و یحسبون انهم یحسنون صنعا». خودش هم فکر میکند که خودش دارد خوب کار انجام میدهد. یعنی قلبش را هم نگاه میکند میبیند، اما قلب مراتب دارد. انسان مرتبه خفی دارد، اخفی دارد، سر دارد، مقام اخفی من السر دارد، این مقامات انسان را «الله علیم بذات الصدور»، یعنی در مراحل قلوب هم خدا عالم به ذات الصدور میشود، و آخرین مرتبه ای که هیچی بر او پنهان نیست را میداند و میخواهد مؤمنان را پاک کند.
🔻 بعد در ادامه آیات، چهار دسته میکند جدا شدن ها را، یک دسته ای (با خبث باطنی) که از اول در جنگ احد نیامدند، منافقینی که آمدند و جدا شدند، برگشتند در نیمه راه.
یک عده ای ماندند پیش پیامبر و فرار نکردند، شهید شدند یا زنده ماندند، این ها جمع قلیلی بودند. این میشود دسته دوم. مثل امیر المومنین که کالقرحة الواحدة. آن قدر حضرت ضربت خرده بود بهش، بدنش مثل یک زخم شده بود. هرچی می آمدند یک زخم را پانسمان کنند، میدیدند از آنور سر باز میکند، اینور را پانسمان میکردند، آنور سر باز میکرد، آخر به پیغمبر گفتند بدن کالقرحة الواحدة است، هیچ جای پانسمان ندارد، آنجا پیغمبر آمدند و دست کشیدند به زخم های امیرالمومنین، هر کدام را که دست میکشیدند، کامل خوب میشد. اینقدر ضربت خرده بود و جنگ سخت شده بود. پس یک دسته هم شدند این هایی که ماندند.
یک عده ای هم وقتی در مقابل دشمن قرار گرفتند، جنگ غالب شد، این ها مواضعشان را ترک کردند، آمدند سراغ غنیمت ها، بعد که جنگ مغلوب شد فرار کردند.
این هایی هم که فرار کردند دو دسته شدند، یک دسته ای رفتند و برنگشتند (دسته سوم)، یک دسته ای رفتند و نیمه راه برگشتند با حالت نُعاس (چرت) که خدا برایشان قرار داد تا هشیار شوند و برگردند (دسته چهارم).
این چهار دسته مراتب محوضت است. آن هایی که ماندند تا آخر، یا شهید شدند یا زنده ماندند، این یک مرتبه از محوضت است، آن هایی که رفتند و برگشتند، یک مرتبه از محض شدن است، رفتند و برنگشتند، آن هایی که از اول برگشته بودند و نیامدند. این مراتب در آیات قرآن پیرامون فضای جنگ احد بیان شده است.
🔻 شبیه همین چهار دسته، در سوره بقره (آیات ۲۴۶ تا ۲۵۱) در فرمان پذیری بنی اسرائیل از طالوت نیز دسته بندی شده اند.
عده ای که از ابتدا فرمان بر جهاد و قتال را نپذیرفتند و نیامدند. به فرمان الهی بر قتال پشت کردند (دسته اول) مگر عده ای قلیل که با طالوت به قتال رفتند، «فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاّ قَلِيلاً مِنْهُمْ».
آنها که آمدند در ابتلای به امر الهی طالوت بر نهر آب «فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ» ، عده ای تابع محض (السابقون) اصلا آب نخوردند و حتی طعم آب را هم نچشیدند که طالوت گفته بود آنها از من هستند «مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» (دسته دوم)، که اینها عدهی قلیلی بودند که اصلا نخوردند «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلِيلاً مِنْهُمْ».
عده ای اصلا تبعیت نکردند و سیر از آب خوردند که طالوت گفته بود آنها از من نیستند «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» (دسته سوم).
و عده ای هم دیدند نمیتوانند اصلا نخورند، یک مشت برداشتند فقط. طالوت گفته بود اگر نمیتوانید مِنّی باشید، اوج سابقون باشید، اوج ایمان باشید، اقلا از اصحاب یمین باشید و بیشتر از یک مشت آب نخورید «إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ».
🔻 آن هایی که غرفه (یک مشت) خوردند، این ها شدند اکثریت. «فلما جاوزه هو و الذین آمنوا معه»، طالوت از نهر عبور کرد خودش با کسانی که بهش ایمان آوردند، یعنی دو دسته. آن هایی که اصلا نخوردند که «منّا» شده بودند، و آن هایی که خوردند ولی یک مشت.
بقیه که سیر خوردند «شرب منه»، از نهر عبور نکردند. آن ها ماندند، جا ماندند، آن ها اجازه عبور از نهر پیدا نکردند. جاماندگان شدند در آنجا.
این دودسته مومنان که رفتند رسیدند در مقابل جالوت. وقتی رسیدند در مقابل جالوت، یک دفعه تا دیدند عظمت جالوت را، فلما جاوزه هو و الذین آمنوا مع قالوا لا طاقة لنا الیوم بجالوت و جنوده، آن ها که غرفه خورده بودند (اصحاب یمین) گفتند این جالوت با این عظمتش را ما قدرت مقابله نداریم. چندبار ریزش کردند.
اما آن «منّا»ها که اصلا طعم آب را هم نچشیده بودند، ثابت قدم ماندند. «قال الذین یظنون انهم ملاقوا الله»، آن هایی که یقین داشتند خدا را ملاقات میکنند گفتند: «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله و الله مع الصابرین».
آن گروه که غرفه ای نوشیدند، تا مقابله نهایی در جنگ هم آمده اند، اما میگویند ما طاقت نداریم. چرا؟ چون نگاهشان ظاهری است. آن عمق خلوص درشان ایجاد نشده است. فکر میکردند اگر یک غرفه را هم نخورند میمیرند. این باور را نداشتند که خدا میتواند حیات برای این ها ایجاد بکند.
🔻 وقتی اینطوری شد... ادامه بحث هم خیلی زیباست که آنجا داوود (از السابقون) سنگ را انداخت در قلاب و زد، قبل از اینکه جنگ شدیدی بخواهد صورت بگیرد ... چون این ها قدم صدق داشتند، دعایشان این بود که «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا» ، این گروه «من لم یطعمه» با این دعا وارد شدند، لذا بدون اینکه جنگ جدی صورت بگیرد، غلبه محقق شد و لشگر جالوت پراکنده شدند. همه اینها برای محوضت است.
🔻 . پس سنت خدا برای محوضت اهل ایمان است. به تبع اهل ایمان، کفر هم محض میشود. کفر به تبع اهل ایمان محض میشوند. این یک سنت الهی است، در تمام انبیاء بوده است، در تمام تاریخ بوده است، این جریان عینا در هر جایی که تا به حال گفتگو کردیم از انبیاء، جریانات ائمه، جریانات عاشورا، تمام این ها محقق است. این سنت محوضت. الی ما شاء الله آیات دارد در قرآن (سوره نور آیات ۳۵ به بعد، سوره توبه آیات ۱۶ به بعد، سوره فتح آیه ۲۵، سوره انفال و...)
🔻 هر جا دیدید کفار دارند مومنین را تصفیه ایمانی میکنند، یعنی دارند جدا میکنند، دور میکنند، طرد میکنند، این ها را اخراج میکنند، اگر جدا بشود بین ایمان و کفر، «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً» (فتح، ۲۵)، اگر مؤمنان از کافران جدا بودند قطعاً کافران را عذاب دردناک میکرديم.
میگوید اگر اهل کفر به مرتبه محوضت ایمان رسیده بودند، یعنی دیگر مؤمنی در بینشان نبود و از این ها هم افراد مومنی به دنیا نمی آمد، یعنی اینها مثل قوم نوح در کفر چنان محض میشدند که هیچ استعداد ایمان درشان نمانَد ولذا مؤمنی هم در صلبشان بدنیا نیاید، که «لایلدوا الا فاجرا کفارا»، آنگاه برای آنها عذاب قطعیست که «لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما».
🔻 «انه کان لله عز و جل ودائع مومنون فی اصلاب قوم منافقین»، خداوند متعال در قوم منافقین ودایع مؤمن قرار داده بود، این از آن بحث های عالی عالی است، «و لم یکن علیّ - صلوات الله علیه- لیقتل الآباء حتی تخرج الودایع». امیر المومنین کسی نیست که استعدادی را از بین ببرد. کسی که به دست علی کشته بشود، باید تا مراتب آخری که از این فرد نسلی بعد نسل ایجاد میشود، درش مؤمن امکان وجود نداشته باشد. یعنی «لایلدوا الا فاجرا کفارا» باشد. کی به دست امیر المومنین کشته میشود؟ فقط کسی که لایلد الا فاجرا کفارا است. لذا مهدور الدم داشتیم، جنگ کرده است حضرت، ولی آن ها به دست حضرت کشته نشدند. پس هر کسی به دست امام کشته بشود، «لایلدوا الا فاجرا کفارا» است. یعنی این تا اعقابش هم امکان صلاح درش نبوده است. لذا میفرماید چرا امیر المومنین بعضی از این منافقین را از بین نبرد؟ چون ودایع مؤمنین در صلبشان بود. مثلا محمد بن ابی بکر کیست؟ یار ولایی امیر المومنین (علیه السلام) است، حضرت میفرمایند او به منزله فرزند من است. وقتی اسماء با امیر المومنین ازدواج کرد، بعد از جریان ابی بکر، محمد سه ساله بود که در خانه امیرالمومنین بود و همانجا رشد کرد. چون اسماء قبلا همسر ابوبکر بود و بعد مرگ ابوبکر، امیرالمومنین او را گرفت. وقتی امیر المومنین او را گرفت، محمد بچه ای سه ساله بود. حضرت میفرماید محمد فرزند من است از صلب ابی بکر. این ها هم از عجائب الهی است. این ودایع باید خارج بشود. این سنت محوضت در نظام وجود است که خدا میخواهد این محقق بشود.
🔻 قوانین سنتهای الهی حاکم بر انقلاب اسلامی را این ها تبیین میکند. اگر بیان سنت محوضت نباشد، ما سردرگم میمانیم. ما نمیدانیم این انتخابات هایی که اینطوری است، اینور میشوند، آنور میشوند، این سنت مداوله ایام دارد چکار میکند با ما، دارد همان سنت محوضت را ایجاد میکند.
اینجا که الان این آقا انتخاب شده است در این دوره ها، یک نگاه این است که شکست خوردیم، یک نگاه این است که اصلا شکست در اینجا معنا ندارد. سنت الهی در این مسئله دارد کاری میکند که اصلا به غیر از این امکان پذیر نبود واقعا. نمیخواهیم تایید بکنیم که مردم درست انتخاب کردند، اما میخواهیم بگوییم این سنتی که ایجاد شده است آنقدر در رشد مومنین تاثیر دارد، رویش ها و ریزش ها و محض شدن ها در این نظام جلو میرود. بعد میبینیم چقدر جالب میشود. وقتی نگاه انسان الهی شد، یأس دیگر درش حاکم نمیشود. اصلا انسان به سمت یأس نمیرود. شدیدترین حالت ها را رویش های بالاتر میبیند. در قرآن هم این را آورده است. میگوید اصلا ما بنا نداریم بگذاریم جامعه ایمانی تا آن جایی که به محض شدن نرسیدند خیالشان راحت باشد. بله، اگر محوضت محقق شد، مثل زمان استقرار حکومت حضرت، آنجا آرامش ایجاد میشود. منتها نه آرامش پا روی پا انداختن، آرامش به فعلیت رسیدن محض دین. لذا همه با تمام توان کار میکنند.
🔻 قرآن میگوید آنجا که عده ای «لا یلدوا الا فاجرا کفارا» شوند به شقاوت محض رسیده اند، لذا عذاب می آید برای کسانی که شقاوتشان محض شده است، حال شما ببینید اگر ایمان به محض برسد چی میشود؟ این هم یک بحث است. آنجایی که شقاوت به محوضت برسد، عذاب الهی نازل میشود. «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا» ، اما آنجایی که ایمان به محض میرسد چه شکوفایی عظیمی ظهور مینماید. این یک بحث عالی ای دارد. آن هم از سنت های الهی است. چقدر این بحث ها جایش انصافا خالی است. سنت های الهی حاکم، سنت هایی که آدم محشور است با آن ها.
🔸 @abedini
28- نظام انديشه اسلامى -استاد عابدينی -رمضان98.mp3
39.66M
🌷 جلسه ۲۸ 👆
🔸 انسانشناسی قرآنی
#نظام_اندیشه_اسلامی| #استادعابدینی
🔻 سه شنبه ۲۸ خرداد ۹۸
🔻 ۱۴ شوال ۱۴۴۰
🌐 #موضوعات:
🔻 شناخت دوره غیبت ۵
🔻 جایگاه انقلاب اسلامی در دوره غیبت، بر سه پایه معنویت الهی و عقلانیت الهی و عدالت الهی با محوریت امام، بعنوان اولین دوره ای که مردم بصورت عمومی پذیرش جریان حاکمیت امر الهی یافته اند، و قیام برای اقامه حاکمیت الهی با پرچم غدیر و آمادگی برای ظهورِ خلیفه منصوب الهی را پیدا کرده اند.
🔸 @abedini
🌐 #موضوعات جلسه ۲۸ :
🔻 شناخت دوره غیبت ۵
🔻 جایگاه انقلاب اسلامی در دوره غیبت، بر سه پایه معنویت الهی و عقلانیت الهی و عدالت الهی با محوریت امام، بعنوان اولین دوره ای که مردم بصورت عمومی پذیرش جریان حاکمیت امر الهی یافته اند، و قیام برای اقامه حاکمیت الهی با پرچم غدیر و آمادگی برای ظهورِ خلیفه منصوب الهی را پیدا کرده اند.
🔻سنت محوضت در جریان نوح سلام الله علیه ذکر شده است در روایت. چون این ها روایت است، خیلی برای انسان به دست آوردن سنت های الهی درش مهم است. در این روایت شریف میفرماید که وقتی نوح سلام الله علیه بعد از 300 سال دعوت تقاضای عذاب کرد برای قومش، خدای سبحان جبرئیل را فرستاد و گفت تا به حال عذاب الهی نازل نشده است بر قومی. تو میگویی عذاب، این ها نمیفهمند یعنی چی. فکر میکنند عذاب هم یک حادثه است، آن هم یک ابتلا و سختی است، لذا بهشان مهلت بده. نوح 300 سال دیگر مهلت داد، بعد دوباره تقاضا کرد، ما در کسر ثانیه و چند ثانیه میگوییم 300 سال، اما 300 سال دعوت نوح و لجاجت قوم، یعنی زدن های نوح، اذیتش، تمسخر نوح، 300 سال دیگر، باز هم بعد از 600 سال که نوح تقاضای عذاب برای قومش کرد، خدای سبحان باز هم جبرئیل را فرستاد که این ها هنوز عذاب را نمیدانند چیست، هرچی میگویی این ها متوجه نشده اند، 300 سال دیگر مهلت داد شد 900 سال.
🔻بعد از 900 سال که به این ها مهلت داده شد، آن موقع دارد که جبرئیل از جانب خدای سبحان «سبعة نوایا» هفت تا هسته را به نوح داد که این ها را بگو بکارند مومنین، بعد از اینکه به ثمر رسید فرج آنها در به ثمر رسیدن این دانه هاست تا وقت نزول عذاب برسد. اینها هم کاشتند و نخل هم بود و نخل هم چند سال طول میکشد، به ثمر رسید، خرمای ثمر را آوردند خدمت نوح که الوعده وفا، اگر وعده کردی وفا. نوح سلام الله علیه از جانب خدای سبحان دوباره به این ها هسته های خرماها را داد بکارند تا دوباره به ثمر برسد. اینجا بود که-تعبیر روایت را دقت کنید- وقتی این ها را گفت، مومنین به نوح که تعداد زیادی نبودند سه دسته شدند. یک دسته ای برگشتند، گفتند تا به حال هرچی میگفتند علیهش ما دفاع میکردیم. دیگر قابل دفاع نیست. برگشتند. یک عده ای تزلزل درشان ایجاد شد، یک عده ای پای کار ماندند. دوباره وقتی این هسته ها به ثمر رسید، دوباره تقاضای عذاب کردند، بعد از این ثمر، دوباره امر آمد که بگو این هسته ها را بکارند تا به ثمر برسد. بعد از دوباره دسته ای که مانده بودند و اهل نفاقی که تزلزل درشان ایجاد شده بود، تبدیل شدند به سه دسته. عده ای ریختند. از آن دسته ای که تزلزل پیدا کرده بودند، عده ای شان جدا شدند. عده ای از آن ها نفاق یا تزلزل درشان شدیدتر شد، عده ای هم از آن ثابت قدم ها دوباره متزلزل شدند. این کار هفت مرتبه تکرار شد. «فما زالت تلک الطوائف من المومنین ترتد منهم طائفة الی ان عاد الی نیف و سبعین رجلا». آنقدر ریزش صورت گرفت در هر مرتبه ای تا شدند هفتاد و چند نفر. این عده دیگر محض ایمان شده بودند.