eitaa logo
استاد عابدینی
11.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
921 ویدیو
96 فایل
﷽ 🔶 مؤسسه تمحیص 🔸 مرکز تنظیم و نشر آثار استاد محمدرضا #عابدینی 🌐 https://TAMHIS.IR ✅ درس المیزان @almizan110 ✅ اصول کافی @osoolkafi ✅ درس اخلاق هفتگی @tarazenghelab ✅ سخنرانی ها در مجامع عمومی وتخصصی و ایام تبلیغی 👤 ادمین: @Tamhis_Admin2 @mSalehi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻در این فضا قرآن در آیات ۱۴۰و۱۴۱ آل عمران میفرماید: « إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمِينَ وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ» «"ان یمسسکم قرحٌ" اگر از شما اینجا در جنگ احد 70 نفر کشته شدند، "فقد مس القوم قرح مثله"، از این ها هم 70 تا در جنگ بدر کشته شدند. "تلک الایام نداولها بین الناس"، خدا خیلی زیبا حرف میزند. آدم هرچقدر نگاه میکند، میبیند چقدر سنت های الهی زیباست. "تلک الایام نداولها بین الناس"، سنت مداوله است، مداوله یعنی چرخیدن، چرخیدن قدرت، چرخیدن مصیبت ها، چرخیدن ابتلائات، چرخیدن راحت ها، همه این ها چرخیدن است دیگر. خدا میگوید این سنت ماست. مومنین فکر نکنند اگر مؤمن بودند پس همیشه باید راحت باشند. "تلک الایام نداولها بین الناس"، تا در این سنت مداوله و شدت و این ابتلا به جایی برسد که از جمله نتایجش ظاهر شدن ایمان مؤمنان واقعی باشد و اینکه «یتخذ منکم شهداء»، از بین شما آن عده مؤمن واقعی را به عنوان شاهد و میزان قرار دهیم. این شهید یعنی شاهد بر اعمال دیگران، میزان بر اعمال دیگران که انبیاء هستند از حیثی که میزان اعمال میشوند. لذا اینجا میفرماید این ابتلائات پیش می آید، "یتخذ منکم"، اخذ میکند از شما، یعنی مقام شاهد شدن، مقام اعطای الهی است (مثل مقام نبوت که اعطایی است)، نه مقامی از اختیار انسان. خدا از شما یک عده ای را به عنوان شاهد انتخاب میکند و بعنوان میزان و شاهد بر امت میگیرد. یک عده ای میشوند اهل ایمان محض، بین اهل ایمان یک عده ای میشوند گل سر سبد، میشوند شهداء. میشوند شاهدان. 🔻 در جریان عیسی علیه السلام در آیه 52 سوره آل عمران وقتی حضرت عیسی گفت من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون، آنجا دارد که ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول، حالا که این ها به این مقام رسیدند که حواریون عیسی شدند، دعا میکنند، ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول، ما ایمان آوردیم و تبعیت کردیم، فاکتبنا مع الشاهدین، پس ما را با شاهدین انبیاء بنویس. یعنی ما که حیث تبلیغ پیدا کردیم، میخواهیم بشویم قله های متراکم دین، برویم در مردم و بتوانیم تاثیر گذار باشیم، حیث کسی که میخواهد مبلغ باشد، حیث شاهد است، حیث شهید است. خیلی بیان عالی ای است. فاکتبنا مع الشاهدین. حالا که ما میخواهیم این کار را بکنیم، ما را میزان قرار بده. شما قرار بده. فاکتبنا مع الشاهدین، یعنی شما بنویس. ما نمیتوانیم شاهد بشویم، اما شما فاکتبنا مع الشاهدین، آن هم مع، نه خود شاهد، یعنی میدانستند مقامشان مقام مع شاهد است، نه خود شاهد. 🔻همچنین در ادامه فضای جنگ احد، در پاسخ به منافقین در آیه ۱۵۴ آل عمران میفرماید: « لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور»، حتی اگر در خانه هایتان هم بودید، آن هایی که برایشان کشته شدن نوشته شده بود، «لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم» حتی در بسترهایشان این مرگ به سراغشان میرفت، اینطور نیست که رهایشان میکرد. 🔻 تعبیر امام خمینی (رحمة الله علیه) در جریان هفتم تیر و شهیدان حزب جمهوری که پیش آمد، فرمودند «تقارن آجال» بود. امام آنچنان بلد بود، عمیق، دقیق، عارفانه، قرآنی، فرمود «تقارن آجال» بود. یعنی اجل ها به هم نزدیک و مقارن شده بود که در یک موقع محقق بشود. این خیلی نگاه را الهی میکند در عین اینکه دنبال قاتل و مجرم و ... میگردند اما فرمودند تقارن آجال بود. چقدر زیباست. روایاتی آمده پیرامون این عنوان «تقارن آجال» که چطور میشود یک دفعه یک عده زیادی با هم میمیرند، بعد حضرات باز میکنند. «و لیبتلی الله ما فی صدورکم»، و این ابتلاء جنگ احد برای آن مراتبی از ایمان بود که در صدرها و دل هاست و آشکار نیست، «و لیمحص ما فی قلوبکم» و برای آنکه آن مراتب ایمان در قلب شما پاکسازی و تمحیص قلبی بشود. تمحیص گاهی در نگاه ظاهری است، و گاهی در نظام قلب است. قلوب مومنین باید به تمحیص برسد. یعنی از مرتبه ظاهر که محص بین ایمان و کفر بود و تمایز ظاهری در رفتار کافرانه و مومنانه بود، این تازه یک مرتبه جدا شدن است که رفتار ها از هم تمییز بیابند، اما یک مرتبه دیگر، مرتبه تمییز و تمحیص بین همین مومنین است که اظهار ایمان میکنند، که باید محص قلبی محقق بشود و ایمانشان خالص شود. محص قلبی و محوضت قلبی خیلی سنگین است.
🔻 «و الله علیم بذات الصدور»، یعنی آنجا در مراحل محص قلب ها، از باب علم الهی است که به صدور و قلب ها اطلاع دارد و ابتلائات را میرساند به مراحل محص شدن در عمق لایه های قلب ها. انسان گاهی به جایی میرسد که خودش هم منافق است و نمیداند «و یحسبون انهم یحسنون صنعا». خودش هم فکر میکند که خودش دارد خوب کار انجام میدهد. یعنی قلبش را هم نگاه میکند میبیند، اما قلب مراتب دارد. انسان مرتبه خفی دارد، اخفی دارد، سر دارد، مقام اخفی من السر دارد، این مقامات انسان را «الله علیم بذات الصدور»، یعنی در مراحل قلوب هم خدا عالم به ذات الصدور میشود، و آخرین مرتبه ای که هیچی بر او پنهان نیست را میداند و می‌خواهد مؤمنان را پاک کند. 🔻 بعد در ادامه آیات، چهار دسته میکند جدا شدن ها را، یک دسته ای (با خبث باطنی) که از اول در جنگ احد نیامدند، منافقینی که آمدند و جدا شدند، برگشتند در نیمه راه. یک عده ای ماندند پیش پیامبر و فرار نکردند، شهید شدند یا زنده ماندند، این ها جمع قلیلی بودند. این میشود دسته دوم. مثل امیر المومنین که کالقرحة الواحدة. آن قدر حضرت ضربت خرده بود بهش، بدنش مثل یک زخم شده بود. هرچی می آمدند یک زخم را پانسمان کنند، میدیدند از آنور سر باز میکند، اینور را پانسمان میکردند، آنور سر باز میکرد، آخر به پیغمبر گفتند بدن کالقرحة الواحدة است، هیچ جای پانسمان ندارد، آنجا پیغمبر آمدند و دست کشیدند به زخم های امیرالمومنین، هر کدام را که دست میکشیدند، کامل خوب میشد. اینقدر ضربت خرده بود و جنگ سخت شده بود. پس یک دسته هم شدند این هایی که ماندند. یک عده ای هم وقتی در مقابل دشمن قرار گرفتند، جنگ غالب شد، این ها مواضعشان را ترک کردند، آمدند سراغ غنیمت ها، بعد که جنگ مغلوب شد فرار کردند. این هایی هم که فرار کردند دو دسته شدند، یک دسته ای رفتند و برنگشتند (دسته سوم)، یک دسته ای رفتند و نیمه راه برگشتند با حالت نُعاس (چرت) که خدا برایشان قرار داد تا هشیار شوند و برگردند (دسته چهارم). این چهار دسته مراتب محوضت است. آن هایی که ماندند تا آخر، یا شهید شدند یا زنده ماندند، این یک مرتبه از محوضت است، آن هایی که رفتند و برگشتند، یک مرتبه از محض شدن است، رفتند و برنگشتند، آن هایی که از اول برگشته بودند و نیامدند. این مراتب در آیات قرآن پیرامون فضای جنگ احد بیان شده است. 🔻 شبیه همین چهار دسته، در سوره بقره (آیات ۲۴۶ تا ۲۵۱) در فرمان پذیری بنی اسرائیل از طالوت نیز دسته بندی شده اند. عده ای که از ابتدا فرمان بر جهاد و قتال را نپذیرفتند و نیامدند. به فرمان الهی بر قتال پشت کردند (دسته اول) مگر عده ای قلیل که با طالوت به قتال رفتند، «فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاّ قَلِيلاً مِنْهُمْ». آنها که آمدند در ابتلای به امر الهی طالوت بر نهر آب «فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ» ، عده ای تابع محض (السابقون) اصلا آب نخوردند و حتی طعم آب را هم نچشیدند که طالوت گفته بود آنها از من هستند «مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» (دسته دوم)، که اینها عده‌ی قلیلی بودند که اصلا نخوردند «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلِيلاً مِنْهُمْ». عده ای اصلا تبعیت نکردند و سیر از آب خوردند که طالوت گفته بود آنها از من نیستند «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» (دسته سوم). و عده ای هم دیدند نمیتوانند اصلا نخورند، یک مشت برداشتند فقط. طالوت گفته بود اگر نمیتوانید مِنّی باشید، اوج سابقون باشید، اوج ایمان باشید، اقلا از اصحاب یمین باشید و بیشتر از یک مشت آب نخورید «إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ».
🔻 آن هایی که غرفه (یک مشت) خوردند، این ها شدند اکثریت. «فلما جاوزه هو و الذین آمنوا معه»، طالوت از نهر عبور کرد خودش با کسانی که بهش ایمان آوردند، یعنی دو دسته. آن هایی که اصلا نخوردند که «منّا» شده بودند، و آن هایی که خوردند ولی یک مشت. بقیه که سیر خوردند «شرب منه»، از نهر عبور نکردند. آن ها ماندند، جا ماندند، آن ها اجازه عبور از نهر پیدا نکردند. جاماندگان شدند در آنجا. این دودسته مومنان که رفتند رسیدند در مقابل جالوت. وقتی رسیدند در مقابل جالوت، یک دفعه تا دیدند عظمت جالوت را، فلما جاوزه هو و الذین آمنوا مع قالوا لا طاقة لنا الیوم بجالوت و جنوده، آن ها که غرفه خورده بودند (اصحاب یمین) گفتند این جالوت با این عظمتش را ما قدرت مقابله نداریم. چندبار ریزش کردند. اما آن «منّا»ها که اصلا طعم آب را هم نچشیده بودند، ثابت قدم ماندند. «قال الذین یظنون انهم ملاقوا الله»، آن هایی که یقین داشتند خدا را ملاقات می‌کنند گفتند: «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله و الله مع الصابرین». آن گروه که غرفه ای نوشیدند، تا مقابله نهایی در جنگ هم آمده اند، اما میگویند ما طاقت نداریم. چرا؟ چون نگاهشان ظاهری است. آن عمق خلوص درشان ایجاد نشده است. فکر میکردند اگر یک غرفه را هم نخورند میمیرند. این باور را نداشتند که خدا میتواند حیات برای این ها ایجاد بکند. 🔻 وقتی اینطوری شد... ادامه بحث هم خیلی زیباست که آنجا داوود (از السابقون) سنگ را انداخت در قلاب و زد، قبل از اینکه جنگ شدیدی بخواهد صورت بگیرد ... چون این ها قدم صدق داشتند، دعایشان این بود که «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا» ، این گروه «من لم یطعمه» با این دعا وارد شدند، لذا بدون اینکه جنگ جدی صورت بگیرد، غلبه محقق شد و لشگر جالوت پراکنده شدند. همه اینها برای محوضت است. 🔻 . پس سنت خدا برای محوضت اهل ایمان است. به تبع اهل ایمان، کفر هم محض میشود. کفر به تبع اهل ایمان محض میشوند. این یک سنت الهی است، در تمام انبیاء بوده است، در تمام تاریخ بوده است، این جریان عینا در هر جایی که تا به حال گفتگو کردیم از انبیاء، جریانات ائمه، جریانات عاشورا، تمام این ها محقق است. این سنت محوضت. الی ما شاء الله آیات دارد در قرآن (سوره نور آیات ۳۵ به بعد، سوره توبه آیات ۱۶ به بعد، سوره فتح آیه ۲۵، سوره انفال و...) 🔻 هر جا دیدید کفار دارند مومنین را تصفیه ایمانی میکنند، یعنی دارند جدا میکنند، دور میکنند، طرد میکنند، این ها را اخراج میکنند، اگر جدا بشود بین ایمان و کفر، «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً» (فتح، ۲۵)، اگر مؤمنان از کافران جدا بودند قطعاً کافران را عذاب دردناک می‌کرديم. میگوید اگر اهل کفر به مرتبه محوضت ایمان رسیده بودند، یعنی دیگر مؤمنی در بینشان نبود و از این ها هم افراد مومنی به دنیا نمی آمد، یعنی اینها مثل قوم نوح در کفر چنان محض می‌شدند که هیچ استعداد ایمان درشان نمانَد ولذا مؤمنی هم در صلبشان بدنیا نیاید، که «لایلدوا الا فاجرا کفارا»، آنگاه برای آنها عذاب قطعیست که «لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما». 🔻 «انه کان لله عز و جل ودائع مومنون فی اصلاب قوم منافقین»، خداوند متعال در قوم منافقین ودایع مؤمن قرار داده بود، این از آن بحث های عالی عالی است، «و لم یکن علیّ - صلوات الله علیه- لیقتل الآباء حتی تخرج الودایع». امیر المومنین کسی نیست که استعدادی را از بین ببرد. کسی که به دست علی کشته بشود، باید تا مراتب آخری که از این فرد نسلی بعد نسل ایجاد میشود، درش مؤمن امکان وجود نداشته باشد. یعنی «لایلدوا الا فاجرا کفارا» باشد. کی به دست امیر المومنین کشته میشود؟ فقط کسی که لایلد الا فاجرا کفارا است. لذا مهدور الدم داشتیم، جنگ کرده است حضرت، ولی آن ها به دست حضرت کشته نشدند. پس هر کسی به دست امام کشته بشود، «لایلدوا الا فاجرا کفارا» است. یعنی این تا اعقابش هم امکان صلاح درش نبوده است. لذا میفرماید چرا امیر المومنین بعضی از این منافقین را از بین نبرد؟ چون ودایع مؤمنین در صلبشان بود. مثلا محمد بن ابی بکر کیست؟ یار ولایی امیر المومنین (علیه السلام) است، حضرت میفرمایند او به منزله فرزند من است. وقتی اسماء با امیر المومنین ازدواج کرد، بعد از جریان ابی بکر، محمد سه ساله بود که در خانه امیرالمومنین بود و همانجا رشد کرد. چون اسماء قبلا همسر ابوبکر بود و بعد مرگ ابوبکر، امیرالمومنین او را گرفت. وقتی امیر المومنین او را گرفت، محمد بچه ای سه ساله بود. حضرت میفرماید محمد فرزند من است از صلب ابی بکر. این ها هم از عجائب الهی است. این ودایع باید خارج بشود. این سنت محوضت در نظام وجود است که خدا میخواهد این محقق بشود.
🔻 قوانین سنت‌های الهی حاکم بر انقلاب اسلامی را این ها تبیین میکند. اگر بیان سنت محوضت نباشد، ما سردرگم می‌مانیم. ما نمیدانیم این انتخابات هایی که اینطوری است، اینور میشوند، آنور میشوند، این سنت مداوله ایام دارد چکار میکند با ما، دارد همان سنت محوضت را ایجاد میکند. اینجا که الان این آقا انتخاب شده است در این دوره ها، یک نگاه این است که شکست خوردیم، یک نگاه این است که اصلا شکست در اینجا معنا ندارد. سنت الهی در این مسئله دارد کاری میکند که اصلا به غیر از این امکان پذیر نبود واقعا. نمیخواهیم تایید بکنیم که مردم درست انتخاب کردند، اما میخواهیم بگوییم این سنتی که ایجاد شده است آنقدر در رشد مومنین تاثیر دارد، رویش ها و ریزش ها و محض شدن ها در این نظام جلو میرود. بعد میبینیم چقدر جالب میشود. وقتی نگاه انسان الهی شد، یأس دیگر درش حاکم نمیشود. اصلا انسان به سمت یأس نمیرود. شدیدترین حالت ها را رویش های بالاتر میبیند. در قرآن هم این را آورده است. میگوید اصلا ما بنا نداریم بگذاریم جامعه ایمانی تا آن جایی که به محض شدن نرسیدند خیالشان راحت باشد. بله، اگر محوضت محقق شد، مثل زمان استقرار حکومت حضرت، آنجا آرامش ایجاد میشود. منتها نه آرامش پا روی پا انداختن، آرامش به فعلیت رسیدن محض دین. لذا همه با تمام توان کار میکنند. 🔻 قرآن میگوید آنجا که عده ای «لا یلدوا الا فاجرا کفارا» شوند به شقاوت محض رسیده اند، لذا عذاب می آید برای کسانی که شقاوتشان محض شده است، حال شما ببینید اگر ایمان به محض برسد چی میشود؟ این هم یک بحث است. آنجایی که شقاوت به محوضت برسد، عذاب الهی نازل میشود. «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا» ، اما آنجایی که ایمان به محض میرسد چه شکوفایی عظیمی ظهور می‌نماید. این یک بحث عالی ای دارد. آن هم از سنت های الهی است. چقدر این بحث ها جایش انصافا خالی است. سنت های الهی حاکم، سنت هایی که آدم محشور است با آن ها. 🔸 @abedini
🔸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 جلسه ۲۸ 👆 🔸 انسان‌شناسی قرآنی #نظام_اندیشه_اسلامی| #استادعابدینی 🔻 سه شنبه ۲۸ خرداد ۹۸ 🔻 ۱۴ شوال ۱۴۴۰ 🌐 #موضوعات: 🔻 شناخت دوره غیبت ۵ 🔻 جایگاه انقلاب اسلامی در دوره غیبت، بر سه پایه معنویت الهی و عقلانیت الهی و عدالت الهی با محوریت امام، بعنوان اولین دوره ای که مردم بصورت عمومی پذیرش جریان حاکمیت امر الهی یافته اند، و قیام برای اقامه حاکمیت الهی با پرچم غدیر و آمادگی برای ظهورِ خلیفه منصوب الهی را پیدا کرده اند. 🔸 @abedini
🌐 جلسه ۲۸ : 🔻 شناخت دوره غیبت ۵ 🔻 جایگاه انقلاب اسلامی در دوره غیبت، بر سه پایه معنویت الهی و عقلانیت الهی و عدالت الهی با محوریت امام، بعنوان اولین دوره ای که مردم بصورت عمومی پذیرش جریان حاکمیت امر الهی یافته اند، و قیام برای اقامه حاکمیت الهی با پرچم غدیر و آمادگی برای ظهورِ خلیفه منصوب الهی را پیدا کرده اند. 🔻سنت محوضت در جریان نوح سلام الله علیه ذکر شده است در روایت. چون این ها روایت است، خیلی برای انسان به دست آوردن سنت های الهی درش مهم است. در این روایت شریف میفرماید که وقتی نوح سلام الله علیه بعد از 300 سال دعوت تقاضای عذاب کرد برای قومش، خدای سبحان جبرئیل را فرستاد و گفت تا به حال عذاب الهی نازل نشده است بر قومی. تو میگویی عذاب، این ها نمیفهمند یعنی چی. فکر میکنند عذاب هم یک حادثه است، آن هم یک ابتلا و سختی است، لذا بهشان مهلت بده. نوح 300 سال دیگر مهلت داد، بعد دوباره تقاضا کرد، ما در کسر ثانیه و چند ثانیه میگوییم 300 سال، اما 300 سال دعوت نوح و لجاجت قوم، یعنی زدن های نوح، اذیتش، تمسخر نوح، 300 سال دیگر، باز هم بعد از 600 سال که نوح تقاضای عذاب برای قومش کرد، خدای سبحان باز هم جبرئیل را فرستاد که این ها هنوز عذاب را نمیدانند چیست، هرچی میگویی این ها متوجه نشده اند، 300 سال دیگر مهلت داد شد 900 سال. 🔻بعد از 900 سال که به این ها مهلت داده شد، آن موقع دارد که جبرئیل از جانب خدای سبحان «سبعة نوایا» هفت تا هسته را به نوح داد که این ها را بگو بکارند مومنین، بعد از اینکه به ثمر رسید فرج آنها در به ثمر رسیدن این دانه هاست تا وقت نزول عذاب برسد. اینها هم کاشتند و نخل هم بود و نخل هم چند سال طول میکشد، به ثمر رسید، خرمای ثمر را آوردند خدمت نوح که الوعده وفا، اگر وعده کردی وفا. نوح سلام الله علیه از جانب خدای سبحان دوباره به این ها هسته های خرماها را داد بکارند تا دوباره به ثمر برسد. اینجا بود که-تعبیر روایت را دقت کنید- وقتی این ها را گفت، مومنین به نوح که تعداد زیادی نبودند سه دسته شدند. یک دسته ای برگشتند، گفتند تا به حال هرچی میگفتند علیهش ما دفاع میکردیم. دیگر قابل دفاع نیست. برگشتند. یک عده ای تزلزل درشان ایجاد شد، یک عده ای پای کار ماندند. دوباره وقتی این هسته ها به ثمر رسید، دوباره تقاضای عذاب کردند، بعد از این ثمر، دوباره امر آمد که بگو این هسته ها را بکارند تا به ثمر برسد. بعد از دوباره دسته ای که مانده بودند و اهل نفاقی که تزلزل درشان ایجاد شده بود، تبدیل شدند به سه دسته. عده ای ریختند. از آن دسته ای که تزلزل پیدا کرده بودند، عده ای شان جدا شدند. عده ای از آن ها نفاق یا تزلزل درشان شدیدتر شد، عده ای هم از آن ثابت قدم ها دوباره متزلزل شدند. این کار هفت مرتبه تکرار شد. «فما زالت تلک الطوائف من المومنین ترتد منهم طائفة الی ان عاد الی نیف و سبعین رجلا». آنقدر ریزش صورت گرفت در هر مرتبه ای تا شدند هفتاد و چند نفر. این عده دیگر محض ایمان شده بودند.
🔻 در این هنگام بود که پس از هفت تا هفت سال، خداوند متعال وحی فرمود: «يَا نُوحُ الْآنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ اللَّيْلِ لِعَيْنِكَ حِينَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ صَفَا الْأَمْرُ وَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ »، الان صبح از شب جدا شد. تعبیر را دقت بکنید. از سنت های محوضت چی هست؟ نور از ظلمت کاملا متباین بشود. یک موقع هست نور و سایه روشن است و ظلمت. سایه روشن یک حالت بین نور و ظلمت است. هنوز نور از ظلمت کاملا تفکیک نشده است. وقتی ظلمت به اوج محوضتش برسد و نور به اوج محوضتش برسد، آن وقت دیگر سایه روشن معنا ندارد. یا نور است، یا ظلمت است. سایه روشن معنا ندارد. تعبیر خدای سبحان خطاب به نوح این است که الآن اسفر الصبح، صبح دمید، صبح طلوع کرد. مثل طلع الفجر. اسفر یعنی روشن شد. «اسفر الصبح عن اللیل لعینک حین صرح الحق عن محضه»، حق به محوضت رسید. حق به محوضت رسید یعنی آن کسانی که دنبال حق بودند، به طوری شد که آمدند خدمت نوح علیه السلام عرض کردند یا نوح، ما به پیغمبری تو ایمان داریم. اصلا هم دیگر برایمان مهم نیست که عذابی نازل میشود یا نمیشود. شما بگو صد بار دیگر این ها را بکارید، ما میکاریم. خیلی تعبیر زیباست. دنبال این نبودند انتقامشان را بگیرند، دنبال این بودند که ببینند امر خدا چیست. به اینجا رسیدند که امر الهی چیست تا این ها تابع باشند. نه اینکه انتقامشان را از آن هایی که این ها را اذیت کردند... هیچ چیز شخصی در وجودشان نبود الا چیزی که خدا میخواهد؛ «صرح الحق عن محضه و صفا الامر و الایمان من الکدر»، حق از محضش صرح و صفا الامر للایمان، صفا یعنی آن زبده، خلاصه، صافی، آن خالص، صفا الامر، یعنی خالصش، «صفا الامر و الایمان من الکدر»، در مقابل آن صافی و خالص کدر است، مشوب است، قاطی دار است. نمیگوید کفر، میگوید کدر. جایی که کدورت درش هست، قاطی درش هست، مخلوط دارد. 🔻 بحث مهم از اینجاست در روایت. فلو انی اهلکت الکفار، اگر من آن موقعی که ابتدای تقاضای تو بود برای عذاب اهلکت الکفار و ابقیت من قد ارتد من الطوائف التی کانت آمنت بک، اگر آن موقع من کفار را نابود کرده بودم و وعده را وفا کرده بودم، لما کنت صدقت وعدی السابق للمومنین، آن وعده من که گفته بودم مومنین محض نجات پیدا میکنند، الذین اخلصوا التوحید من قومک، آن محقق نشده بود. چون قاطی این ها آن هایی بودند که شک داشتند. لذا این شک ها هم باید ریخته بشود. ریزش ها نسبت به اهل شک هم باید محقق بشود. الذین اخلصوا التوحید من قومک و اعتصموا بحبل نبوتک. من وعده داده بودم بان استخلفهم فی الارض، همان آیه شریفه که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین، این نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین وعده الهی است. در هر عصری تحققی دارد مطابق کفر و ایمان هر عصری. منتها وعده اطلاقی اش کی محقق میشود؟ در عصر ظهور محقق میشود که محض ایمان از محض کفر باطلاقه جدا میشود. یک نکته زیبا این است که در این روایت هم اشاره بهش دارد در ادامه و آن اینکه در وعده های الهی در تحقق امت های سابق که عذاب نازل میشد، کفر کاملا جدا میشد. آن هایی که شک داشتند، ریزش ها محقق میشد و اهل ایمان به صفا میرسیدند، به آن صافی بودن و خالص بودن. اما چون خالص بودن اطلاقی نبود، دوباره بعد از مدتی کم کم میدیدید که آثار شک و کفر و معصیت آشکار میشد. حتی بعضی روایات دلالت دارند که نجات یافتگان همراه نوح در کشتی از همانجا، با اینکه تازه نجات پیدا کرده بودند، مثل جریان نجات قوم موسی از نیل که وقتی رسیدند آنور نیل، خب این خیلی سخت بود، رسیدند آنور نیل گفتند اجعل لنا الها کما لهم آلهه. یعنی نگذاشتند عرقشان خشک بشود. دیدند آنجا قومی هستند که خدای محسوس ملموسی دارند، به موسی گفتند موسی، این خدا که بهتر است. اجعل لنا الها کما لهم آلهه. یک خدای خوب از آن خداهای خودت از آن هایی که دیدنی باشد برای ما قرار بده. در جریان نوح هم در کشتی شروع شد. اما در دوران ظهور چون اطلاق محض است، دیگر آنجا برگشت پذیر نیست.
🔻 یک روایت هم از موسی (علیه السلام) در مورد محوضت است که وقتی قوم موسی بعد از جریان یوسف (سلام الله علیه) خیلی دوره طولانی شده بود از شدت عذاب بر بنی اسرائیل و فشار. یوسف قبل از مردنش جمع کرده بود بنی اسرائیل را و برایشان صحبت کرد و گفت بهشان که بعد از این شما مبتلا به سختی میشوید و این سختی حدود 400 سال طول میکشد که فاصله بین یوسف سلام الله علیه و موسی علیه السلام فاصله ای حدود 400 سال است. و برایتان خیلی سخت میشود. شرایط خیلی سخت میشد، انبیاء بودند، گاهی این ها پیش انبیاء جمع میشدند در بیابان ها در خلوت، چون تحت فشار بودند و برای این ها نصیحت هایی میکردند تا دل این ها آرام بشود. از جمله یکی از بارهایی که خیلی اذیت شدند رفتند پیش نبی شان گفتند ما دیگر تحملمان از دست رفته است، هر موقع شما برای ما صحبت میکنید یک خرده آرام میشویم، یک جلسه ای بگذاریم شما یک صحبتی برای ما بکنید. در خارج از شهر جلسه گذاشتند، آنجا آن نبی به آن ها وعده داد که فرج و ظهور حجت قائم ما 40 سال دیگر است. خدا وعده داده است 40 سال دیگر. تا گفت 40 سال دیگر، این ها گفتند الحمدلله، تا گفتند «الحمدلله»، خطاب آمد به آن نبی که به خاطر مقام شکرتان 40 سال تبدیل شد به 30 سال، این ها تا شنیدند 30 سال را، گفتند « كُلُّ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه ». بعد خطاب آمد به آن نبی که این 30 سال تبدیل شد به 20 سال. بعد دوباره تا شنیدند 20 سال شده، دوباره مقام شکرشان به زبان اینکه «لَا يَأْتِي بِالْخَيْرِ إِلَّا اللَّه» خیر فقط از جانب خداست و از آنجا فقط نشات میگیرد... باز خطاب شد بگو شد 10 سال، وقتی شد 10 سال، این ها گفتند « لَا يَصْرِفُ السُّوءَ إِلَّا اللَّه»، خداست که فقط سوء را دفع میکند، تا اینطور شد، گفتند نگاه کنید، کسی که دارد می آید موسی است. آن نبی الهی پس از معرفی موسی برخواست و دست موسی را بوسید. «ثُمَّ جَلَسَ بَيْنَهُمْ فَطَيَّبَ نُفُوسَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ أَمْرَهُ ثُمَّ فَرَّقَهُمْ فَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ الْوَقْتِ وَ بَيْنَ فَرَجِهِمْ بِغَرْقِ فِرْعَوْنَ أَرْبَعُونَ سَنَة» سپس موسی در بین آن‌ها نشست و دلهایشان را پاک کرد و آن‌ها را به پیروی رسالتش امر کرد و سپس آن‌ها را پراکنده کرد. که از زمان این ماجرای ظهور موسی بر شیعیانش، تا غرق شدن فرعون و نجات یافتن مردم از دست ظلم فرعونیان (و تطهیر مصر از ظلم دوران)، چهل سال (بعد از آن ظهور) طول کشید. 🔻 در دوران غیبت اشد تشابه ها ایجاد میشود، و هرچی نزدیک میشود به دوران ظهور، تشابه ها بیشتر میشود. لذا شاید شدیدترین تشابه و فتنه در همان آخرین لحظات غیبت و آغاز ظهور است. لبه مرز غیبت و ظهور، آن لبه اوج فتنه تشابه بین حق و باطل است. همه حیله گری ها در آن دوره به کار میرود، لذا آن دوره سخت است. هرچی داریم الان جلو میرویم زدن وزنه ای است برای زدن وزنه نهایی که همه این تجربه ها به کار می آید. همه اینها دنباله بحث محوضت بود که محوضت به آنجا میرسد که به اوج فتنه میرسد و بعد وقتی به اوج فتنه رسید، حق که مستقر شد، آن موقع در مقابل این، شیطان سر بریده میشود. شیطان سر بریده میشود یعنی دیگر شیطان هیچ حیله گری ای ندارد که بتواند سایه روشن ایجاد بکند، بلکه تمام حیله هایش تا قبل از این، هر قدر که ممکن بود محقق شد، دیگر رسواست. هر کاری که میکند آشکار است. وقتی بطلانش آشکار است، کسی تبعیت از بطلان نمیکند مگر اهل عناد. اهل عناد هم تبعیت از آن بطلان نمیکنند، تبعیت از نفس اماره شان میکنند، چون عناد درونی است. دیگر بیرون کاری ازش نمی آید. 🔻 بعد از جریان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حاکمیت در نظام اسلامی تبدیل شد به حاکمیت بشری. یعنی خلیفه اول و خلیفه دوم و خلیفه سوم روش هایی که خلافتشان محقق شد چی بود؟ خلیفه اول با بیعت به قول خودشان اهل حل و عقد در سقیفه، نگفتند نصب از جانب خدا بودی تو، ما کشفت کردیم، گفتند ما با تو بیعت میکنیم به عنوان اینکه خلیفه بشوی. دومی هم که از جانب اولی تعیین شد بدون انتخاب و ... بعد بیعت محقق شد، او معلوم کرد که دومی است. سومی هم که دومی شش نفر را قرار داد، گفت از بین این شش نفر، یکی از این شش تا، حق و اولویت اگر سه به سه شدند با آن طرفی است که عبد الرحمن بن عوف در هست، یعنی حق وتو هم قرار دادند. عبد الرحمن بن عوف در هر کدام از دو دسته بود، حاکم را او تعیین بکند. چینش چینش کاملا حساب شده ای بود که یقین داشتند امیر المومنین نخواهد شد. شمشیر گذاشتند، گفتند اگر این شش نفر جمع نشوند کنار هم تا فلان وقت و انتخاب نکردند، گردن همه شان زده بشود. یکی را گذاشتند بالای سر همه که این ها باید به سرعت به رای برسند.
🔻 اما مسئله در مورد خلافت امیر المومنین، به نظر شما در جریان امیر المومنین (علیه السلام)، با بیعتی که مردم کردند، خلافت الهی ایجاد شد یا خلافت بشری بود؟ چرا خلافت بشری بود؟ چالش اینجاست. کلمات امیر المومنین علیه السلام را بر پذیرش ببینید که امیر المومنین به چه عنوانی پذیرفت. امیر المومنین علیه السلام به این ها میگوید که هجوم آوردند و اینطور کردند و من به این ها گفتم که من وزیر باشم برای شما بهتر است تا اینکه بخواهم حاکم باشم، گفتمان امیر المومنین، یعنی مردم به عنوان امام با امیر المومنین بیعت نکردند. به عنوان اینکه پیغمبر نصبش کرده است به عنوان خلیفه و مردم اشتباه کرده بودند در این دوره، حالا برگشتند اشتباهشان را جبران بکنند... اینطوری نبود بیعتشان. مردمی که امیر المومنین (علیه السلام) را انتخاب کردند، به عنوان اینکه سابقه حسن دارد، در جنگ ها شجاع بوده است، خصال حسن دارد، در دوران مدیریت خلیفه اول و دوم بهترین طراحی ها را در اداره کشور به این ها ارایه داده، تجربه دارد، به این عنوان آمدند با امیر المومنین بیعت کردند. ببینید تاریخ را. اگر اینطوری شد، این حاکمیت از طرف مردم حاکمیت الهی است یا حاکمیت بشری است؟ از دیدگاه مردم حاکمیت بشری است. 🔻نگوییم حکومت امیر المومنین (علیه السلام) حکومت بشری است. این کلام کفر است که بگوییم حکومت امیر المومنین حکومت بشری است. بیان را دقت بکنید، از جانب مردمی که بیعت کردند، به چه عنوان بیعت کردند؟ مستوای مردم در اطاعت از امیر المومنین به چه عنوانی بود؟ آیا به عنوان امام واجب الاطاعة بود یا نه، به عنوان کسی که او را خلیفه اش کردند و هر موقع هم بخواهند عزلش میکنند. یعنی همچنان که نصبش کردند، عزلش هم به دست همین هاست. نیامدند بگویند یا علی ما اشتباه کردیم در این دوره ها سکوت کردیم تا این ها آمدند، میخواهیم جبران بکنیم. اینطوری نبود. چنانچه در دوران حاکمیت امیر المومنین معلوم است. وقتی امری میکرد مردم اطاعت نمیکردند. حتی به جایی رسید که امیر مومنان میفرماید لا رای لمن لایطاع، کسی که اطاعت نمیشود که رای ندارد. وقتی جریان نماز تراویح را امیر المومنین منع میکنند، این ها میریزد در خیابان و تظاهرات میکنند. میگویند وا سنة عمراه وا سنة عمراه، سنت عمر زیر پا گذاشته شد، امیر المومنین میگویند خب بخوانید. وا سنة عمراه سر میدهند. کسانی که وا سنة عمراه سر میدهند، این ها با علی (علیه السلام) به عنوان امام بیعت نکرده بودند. 🔻 حالا میخواهم از این چه استفاده ای بکنیم؟ طول دوران تاریخی که بعد از پیغمبر گذشته است تا امروز، بعد از پیغمبر، از جانب مردم هیچ حکومتی قبول نشد به عنوان نصب از جانب خدا. تنها حاکمیتی که بعد از 1400 سال مردم به عنوان نصب از جانب خدای سبحان قبول کردند بعد از جریان انقلاب اسلامی و حاکمیت نظام اسلامی بود که مردم رای دادند که ولی فقیه در قانون اساسی است و این ولی فقیه همان جریان «الرادّ عليهم كالرادّ علينا، و الرادّ علينا كالرادّ على اللّه» است، بیان «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم» است، این بیان را در خود متن قانون اساسی به عنوان اساس حاکمیت، مردم به امام به این عنوان که او دارد حکم خدا را بیان میکند تعیّنا، و بیان انتخابات بعدی و راهکاری که دیده شده تعیینا... با این عنوان. 🔻حالا دقت بکنید، حاکمیت بشری در طول تاریخ تفاوتش با حاکمیت الهی... این را در دوران غدیر بیان کردیم که چه میشود. تفاوت زمین است با تمام ملکوت آسمان ها. تفاوت بدن انسان است با نظام روح انسان. حاکمیت بشری یعنی حاکمیت تن. حاکمیت بشری یعنی حاکمیت زمین و تعلقات زمینی. هرچند فضائل اخلاقی درش بیاید، اما این فضائل اخلاقی همه اش متعلق به ارض است نه بیشتر. غایتش همین مقدار است. چون آن کسی که از آن جانب است، او حبل ممدود نیست، او حبل متصل نیست. حبل منقطع است. رابطه منقطع است. این از این طرف است. این انانیت است که کسی در مقابل حکم خدا خودش را قرار داد. وقتی این ها آمدند با همه زهدی که به خرج دادند، ولی انانیت بود در موقع حکم خدا که معلوم بود کیست. این ها میدانستند. برایشان پنهان نبود. اولین حاکمیتی که مردم به عنوان حاکمیت الهی و حکومت خدا بر مردم بعد از پیغمبر انتخاب کردند، جریان جمهوری اسلامی است. این هم به تدبیر امام اینطور محقق شد. و اگرنه کی عقلش میرسید اینطوری نگاه بکند؟ مردم را سوق داد به این سمت و مردم را به این مسئله هدایت کرد.
🔻این یک زاویه دیگری برای نگاه است. اولین حاکمیت الهی آغاز حاکمیت است. این آغاز خودش عنوان پیدا میکند. وقتی آغاز یک رابطه شد، میتوانیم بگوییم آیا این آغاز ظهور است به عنوان حاکمیت الهی؟ ببینید، این کلمات رهزن نشود غلط ازش برداشت بشود. ما نمیخواهیم بگوییم امام خمینی امام زمان است، آغاز ظهور است به چه عنوانی است؟ داریم تایید میکنیم، داریم تاکید میکنیم، به عنوان برگشت و رجوع به حاکمیت خدا، آغاز رجوع به حاکمیت خدا. دوران صفویه اینطوری نبود، دوران آل بویه اینطوری نبود. دورانی که شیعیان اجمالا حاکمیت هایی پیدا کرده بودند، فاطمیون در مصر یا دیگران در کجا، یا در طبرستان یا در ری، در هر کجایی که شیعیان یا طرفداران اهل بیت حاکمیت پیدا کردند، هیچ کدام از آن ها اینطور نبود که به نصب باشد و به عنوان نصب عام باشد. هیچ کدام از این ها اینطور قدم برنداشتند. 🔻 زاویه دیگر بیان این است که در عصری که مادیت و حس گرایی به اوج خودش رسیده بود، یعنی دو مکتبی که در عالم سیطره شان مطلق بود و تقریبا تمام بشر تسلیم شده بودند، یکی مکتب لیبرالیستی و سرمایه داری غرب بود، یکی هم مکتب کمونیسم شرق بود. کمونیسم شرق هم به تعبیر بزرگان، امام رحمة الله علیه میفرمود این هم زاییده و مولود لیبرالیسم غرب بود، چون از نگاه حس گرایی هیچ جدا نشده بود کمونیسم شرقی هم. یعنی آن هم همان نگاه حس گرایی و ماده گرایی بود که آن نهادینه اش در جریان لیبرالیسم غربی بود، یک موطن تاکتیکی عملیاتی اش در نگاه شرقی بود که این اخذ کرده بود آن تفکر را، منتها با یک راهکار دیگری، جاذبه های زیبایی برای عموم مردم ایجاد کرده بود که توانسته بود نصف عالم را با خودش همراه بکند. دو بلوک شرق و غرب دعوایشان بر سر نظام حقیقت انسانی نبود، بر سر حیطه مادی هر کدام بود. نوع حکومت مادی. منبت هر دو یک جا بود. جریان انقلاب اسلامی در اوج این دوتا که تئوری سازی ها برای کسانی که طئوری پردازان نظام هستی بودن به عنوان خودشان، پایان تاریخ را تحلیل کردند. پایان تاریخ یعنی چی؟ یعنی دیگر ایدئولوژی و تفکر دیگری برتر و بهتر و سازنده تر از تفکر لیبرالیستی نخواهد آمد. این پایان تاریخ و تفکر بشری است. این تفکر دیگر تفکری است که منازع ندارد. برداشتنی نیست. چون بشر به اوج آرزوهایش در جریان لیبرالیسم رسید. این بیان تفکری است که به عنوان پایان تاریخ فوکویاما بیان کردند و دیگران پردازشش کردند و این را باز کردند. در اوج این جریان، امام خمینی مبعوث میشود. 🔻 عمدا این لفظ ها را به کار میبرم، که امام خمینی «مبعوث» میشود نه این معنا که نبی میشود، مبعوث یعنی برانگیخته، معنای عام بعثت، مبعوث میشود، در مقابل دوران فترة من الرسل و الامام، دورانی که رسل و انبیاء و امامان که همیشه در طول تاریخ دوران فترة من الرسل دوران خاصی بوده است که بروز و ظهور یک نبی ای از انبیاء شکل میگرفت و هرچقدر این فطرت سنگین تر و شدیدتر بود، آن رسول واضح تر و عظیم تر بود، دوران تاریخ را ببینید، دوران موسی علیه السلام، دوران عیسی علیه السلام، دوران ابراهیم خلیل، دوران نوح، هر جا که شدت بود، آن رسول هم به تبع آن شدت عظیم تر ظهور میکرد تا دوران پیغمبر اکرم که جاهلیت جهلاء بود، جاهلیت شدید بود. با این نگاه در دوران عصر امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، این عالم به عنوان نصب عام مبعوث شد از جانب خدای سبحان، با این نگاه که خدای سبحان تمام شرایطی که لازم است برای یک عالم الهی به عنوان نیابت عام که قد علم کند، سر بلند کند، دعوت بکند و آن قابلیت های درونی را درش ایجاد بکند تا در مقابل این جاهلیت جهلاء قرن بیست و بیست و یکم بتواند قد علم بکند و با تمام مظاهر او بتواند معارضه بکند و گفتمان یا طئوری پایان تاریخ را پایان بدهد، این کار کسی است که سنخش، رفتارش، قیامش از سنخ انبیاء و امامان بوده است که میشود همان نصب عام. حاکمیت الهی هم ایجاد شد. این جریان یک جریان بسیار عظیمی است که ما هنوز نفهمیدیم. چون در متنش قرار داریم. که خدای سبحان بعد از این دوره ها برای زمینه سازی ظهور و برای پایان دادن به اوج تمدن مادی و مرگ پایان تاریخی که آن ها گفتند
🔻 لیبرالیسم حیاتش در مقابله دو قطبی کمونیسم بود. یعنی تا وقتی کمونیسم حیات داشت لیبرالیسم میتوانست قد علم بکند به عنوان آزادی، به عنوان حقوق انسانی، به عنوان اومانیسم. حیات لیبرالیسم به کمونیسم بود. لذا زنده نگهش میداشتند، بزرگش میکردند. این را پررنگ میکردند، نشان میدادند. اما وقتی که دید دیگر برای حیات خودش احتیاج به کمونیسم ندارد، یک چیزی آمده است که عصای موسی است، باطل کننده هر سحری است، آمده یک چیزی را مطرح کرده که نه حنای کمونیسم رنگ دارد نه حنای لیبرالیسم. این آمده یک شعاری را دارد میدهد. لذا تمرکزشان را از جریان کمونیسم برداشتند، دیدند دیگر فایده ندارد، تمام توانشان را برای مقابله با جمهوری اسلامی گذاشتند. همین که توانشان را برداشتند، دیدند انقلاب اسلامی به سرعت تمام زیبایی های کمونیسم را کاملا له کرد. وقتی زیبایی های کمونیسم له شد، سرمایه داری مجبور شد با چهره واقعی تری یا شعارهای جذاب تری وسط بیاید. دیگر نمیتوانست حیاتش را در مقابله با کمونیسم قرار بدهد. و از این طرف هم نمیتوانست با این نهضت مقابله بکند به صورت صریح. چرا؟ چون جامعیت نداشت. 🔻سه شعار، سه پایه، سه رکن در انقلاب اسلامی است که این سه رکن هم لیبرالیسم را حذف میکند، هم کمونیسم را حذف کرد، هم هیچ اندیشه دیگری در مقابل این تاب مقاومت ندارد. یک، معنویت، دو، عقلانیت، سه، عدالت. امام فرموده که انقلاب اسلامی ما بر سه رکن و سه پایه معنویت، عقلانیت و عدالت برپاست. این تمام انگیزه بشر است که میخواهد. یعنی معنویت در آن رابطه وجودی که انسان طالبش است و عقلانیت که آن نگاهی که انسان احساس میکند که این ها همه بر یک وزان است، همه بر یک منشا هست و عدالت که این یکی از دغدغه های جدی امروز بشر است. حرکت ما به این سمت دارد شکل میگیرد. همین مقدار حرکت تا به حال قدرت پیدا کرده است که غرب را با همه افکار... شرق را که با افکار کمونیستی اش به موزه تاریخ سپرد، و غرب را ان شاء الله... تعبیری است که خودشان دارند بیان میکنند، میگویند افول و مرگ، افول و مرگ لیبرالیسم مدت هاست که آغاز شده است. یعنی دیگر در اوج نیست، در سراشیبی است. در سراشیبی که افتاد، این سراشیبی را با توجه به تئوری سازی هایی که این ها در رابطه با پایان تاریخ به عنوان موعود بشریت، آن چیزی که دیگر بشر تمام لذتش در آن تجلی پیدا کرده است، رو به افول دارد میرود و در مقام تدافع قرار گرفته است و الان در مقام تهاجم و سیطره نیست. در مقام دفاع از ارگان ها و ساختارهای خودش است. 🔸 @abedini
🔸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 جلسه ۲۹ 👆 🔸 انسان‌شناسی قرآنی #نظام_اندیشه_اسلامی| #استادعابدینی 🔻 چهارشنبه ۲۹ خرداد ۹۸ 🔻 ۱۵ شوال ۱۴۴۰ 🌐 #موضوعات: 🔻 شناخت دوره غیبت ۶ 🔻 جایگاه حاکمیت الهی با نیابت عام ولایت فقیه در دوره غیبت، که خلافت الهیه کشیده شده است تا حکم نائب عام معصوم (عليه السلام). 🔸 @abedini
🌐 جلسه ۲۹ : 🔻 شناخت دوره غیبت ۶ 🔻 جایگاه حاکمیت الهی با نیابت عام ولایت فقیه در دوره غیبت، که خلافت الهیه کشیده شده است تا حکم نائب عام معصوم (عليه السلام). 🔻 غیبت موجب رشد عقول در نظام تربیت ربوبی است، که مردم تبعیت از فقیهی کنند که به نیابت عامّه حکم او در وجوب تبعیتش به منزله حکم معصوم (علیه السلام) است. 🔻 مردم با رشد عقولشان، این امر الهی بر تبعیت از ولیّ فقیه را اتیان میکنند، بدون آنکه از وی بدنبال معجزه باشند یا او معصوم باشد (مانند انبیاء الهی) ، و این نشان از رشد مردم در نظام تربیت ربوبی است. 🔻 ولیّ فقیه معصوم نیست، ولی خطاهای ممکن در حاکمیت الهی او جبران پذیر است بخاطر تسدید و تأیید و امداد امام زمان (علیه السلام). ولایت فقیه حجّت است بر مردم، به حکم الهی معصوم (علیه السلام)، برای اجرای حکم الهی در زمین، که ارض می‌شود محل خلافت الهی. نظام خليفة اللهی در ارض محقق می‌شود، و زمین آسمانی می‌شود، زندگی دنیا متعالی و اخروی می‌شود. 🔻 وقتی حاکمیت در زمین، حاکمیت الهی و آسمانی به امر الهی شد، آنگاه هر کاری در دامنه‌ی این حاکمیت می‌شود تکلیف و عبادت. 🔻 حتی توقف پشت چراغ قرمز عبادت می‌شود، چون احترام به حاکمیت الهی، و تأیید و تثبیت اعتقاد به ولایت و نظام امامت است. فلذا می‌فرمایند یک صدقه ای که فی سبیل الله در راه تثبیت ولایت و امامت خرج شود، اجرش هزار برابر اجر صدقات دیگری است که فی سبیل الله در امور دیگری خرج می‌شوند. 🔻 چون آن کمک به مردم در راه تثبیت حاکمیت الهی و سوق دادن مردم به استحکام ارتباط امت با امام محقق شده است، ولذا یک درهمش حداقل هزار درهم می‌شود و اثرگذاریش هزار برابرِ کمکهای دیگر است. 🔻 دشمن هم می‌خواهد کمکهای مسجدی و هیئتی و وقف های ولایی و ارتباط با ولیّ فقیه برای امداد به محرومین و کمک به مستضعفین را از بین ببرد، تا ارتباطات ولایی و تثبیت حاکمیت الهی را تضعیف کند، و بجای این کانون های ولایی، گروههای بریده از ولایت بنام سازمان مردم نهاد تحت تایید یونسکو و به حمایت سلبریتی های غربگرا و... را محل جمع کمک به مردم کند. تفاوت این دو محل کمک مردمی، تفاوت همان دو مرتبه صدقه است، که صدقات تحت نظام ولایت فقیه اجرش هزار برابر صدقات تحت نهادهای بشری است. 🔻 امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه) با شخصیتش و کارش تمام دوگانه ها و چندگانه ها را یگانه کرد. دوگانه های کاذب، را نشان داد که یگانه و متحدند. علم و دین، دین و سیاست، دنیا و آخرت، علم و عقل، فقه و عرفان، زندگی دنیوی و توحید قیامتی، غیبت و ظهور، فجر انقلاب اسلامی و فرج ظهور. 🔻دوره حضور امام (قبل غیبت) دوره تجلی اسم الظاهر بود، دوره غیبت دوره تجلی اسم الباطن است، و دوره ظهور دوره تجلّی اسم جامع ظاهروباطن است، و در هرکدام از این سه دوره، حاکمیت توحیدی بقدر استعداد مردم در آن دوره قابل تحقق است. 🔻 اگر تمام یازده امام معصوم (عليهم السلام) در دوره حضور به حاکمیت بلافصل و بلامنازع هم می‌رسیدند، باز دوره غیبت بعد آنها قطعاً محقق می‌شد، که «لابدّ للناس من الغيبة»، و در آن هم امکان اظهار حاکمیت الهی به ولایت عامه امام هست به حد استعداد این دوره، تا رشد مناسب محقق شود برای ورود به دوره ظهور و حاکمیت به اسم الجامع در آن. 🔻 دوره غیبت، «غیبٌ من غیب الله» است، ظهور عالم غیب الهی است (در برابر ظهور صرف عالم شهادت)، و «امرٌ من امر الله» ظهور عالم امر الهی است (در برابر عالم خلق)، و «سرٌّ من سرّ الله» ظهور عالم باطن و سرّ الهی است (در برابر عالم ظاهر). ولذا خودِ غیبت، ارتباط با غیب و حقیقت نوریه امام است، و ارتباط با دعا و توسل و ذکر و حالت انتظار در دوره غیبت، خودش تحقق ارتباطی غیبی، و رسیدن به مرتبه ای از فرج و ظهور است. 🔸 @abedini
🔸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 جلسه ۳۰ 👆 🔸 انسان‌شناسی قرآنی #نظام_اندیشه_اسلامی| #استادعابدینی 🔻 پنجشنبه ۳۰ خرداد ۹۸ 🔻 ۱۶ شوال ۱۴۴۰ 🌐 #موضوعات: 🔻 شناخت دوره غیبت ۷ 🔻 جایگاه انقلاب اسلامی در حرکت بسوی تحقق حاکمیت توحیدی ولایت الهی، آیت مُبصره ای است که بمانند ناقه صالح هرگونه انکار و کید و دشمنی مردم علیه این آیت مبصره، موجب رسواتر شدن دشمن و نزول امداد الهی برای این انقلابِ الهی است. 🔻 انقلاب اسلامی بانگ الهیِ خودش را به دشمنان داده به مثل بیان انبیاء الهی که ای دشمنان هرچه کید و مکر میتوانید بر علیه ما بکنید و مهلت ندهید «فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُون» (هود، ۵۵)، اما ای مستکبرین بدانید که هیچ غلطی نمیتوانید بکنید و اگر کاری بیش از این میتوانستید میکردید و مهلت نمیدادید، این که نمیکنید چون نمیتوانید کاری بکنید. چون تجربه کرده اید که هرچه علیه آیتِ الهی بکنید همان مکرخدا بر علیه خودتان خواهد شد. 🔻 انقلاب اسلامی آغاز حرکت بسوی حاکمیت ولایت امام عادل منصوب از جانب خداست، و یک عمل تحت ولایت الهیِ امام عادل، اثرش برتر است از سی هزار عمل تحت ولایت طاغوتی امام جور (ليلة من إمام عادل خير من ألف شهر ملك بني أمية: یک شب از حاکمیت امام عادل برتر است از سی هزار شب -هزار ماه- حاکمیت بنی امیه). 🔸 @abedini
🌐 جلسه ۳۰ : 🔻 شناخت دوره غیبت ۷ 🔻 جایگاه انقلاب اسلامی در حرکت بسوی تحقق حاکمیت توحیدی ولایت الهی، آیت مُبصره ای است که بمانند ناقه صالح هرگونه انکار و کید و دشمنی مردم علیه این آیت مبصره، موجب رسواتر شدن دشمن و نزول امداد الهی برای این انقلابِ الهی است. 🔻 انقلاب اسلامی بانگ الهیِ خودش را به دشمنان داده به مثل بیان انبیاء الهی که ای دشمنان هرچه کید و مکر میتوانید بر علیه ما بکنید و مهلت ندهید «فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُون» (هود، ۵۵)، اما ای مستکبرین بدانید که هیچ غلطی نمیتوانید بکنید و اگر کاری بیش از این میتوانستید میکردید و مهلت نمیدادید، این که نمیکنید چون نمیتوانید کاری بکنید. چون تجربه کرده اید که هرچه علیه آیتِ الهی بکنید همان مکرخدا بر علیه خودتان خواهد شد. 🔻 انقلاب اسلامی آغاز حرکت بسوی حاکمیت ولایت امام عادل منصوب از جانب خداست، و یک عمل تحت ولایت الهیِ امام عادل، اثرش برتر است از سی هزار عمل تحت ولایت طاغوتی امام جور (ليلة من إمام عادل خير من ألف شهر ملك بني أمية: یک شب از حاکمیت امام عادل برتر است از سی هزار شب -هزار ماه- حاکمیت بنی امیه). 🔻 این مباحثی که از ابتدا تا به امروز (در جلسه ۳۰) در رابطه با جزء جزء این مباحث گاهی در جاهای مختلف بیان شده بوده، مثل چشم روی میز تشریح میماند که در جای خودش این بحث درست است، غلط هم نیست، اما یک حدودی را روشن میکند. وقتی این چشم در ارتباط با دیگری میشود و این مباحث مرتبط با بقیه اجزاء میشوند، یک نگاه دیگری در نظام ارتباطی اش ایجاد میشود که همه سابق را دارد به اضافه (مثل چشم است در ارتباطش با سیستم پیوسته بدن). و اگر آن روح و حقیقت و جانی که این روابط را ایجاد کرده است، در ارتباط با او دیده بشود، بقیه اجزاء هم به تمامه دیده میشوند (مثل چشم است در ارتباطش با روحِ ابدی و بی حد، که یک رابطه بی حد در ابدیت ایجاد میکند). 🔻 ما در بیانی که در این سیر اندیشه داشتیم، مرحله اول را قبلا به صورت گسسته در مقاطع مختلف این بحث داشتیم. یعنی به گونه ای که جابجا مباحث مختلفی از این بحث مطرح شده بود. بحث هبوط مطرح شده بود، بحث غیبت مطرح شده بود، بحث ظهور در جایی مطرح شده بود، بحث های انقلاب اسلامی در جایی مطرح شده بود، بحث انبیاء در جایی مطرح شده بود، اما اینکه این ها مرتبط با هم بشوند، یک، در مرتبه دومی که از مراتب ارتباطی هست، و اینکه آن جان و روح این حقیقت و اندیشه دیده بشود و بعد از طریق آن جان و روح این اندیشه با بقیه مرتبط بشویم، این نگاه در این بحث مقصود بوده است که آن جان مسئله، آن وحدت مسئله، توحید مسئله، حقیقت ولایتی که جان همه این هاست در این ها دیده بشود، بعد همه این ها از ممشا و منظر او تفسیر بشوند و دیده بشوند. این تفسیر این حقایق است از منظر علیتش. نه فقط از منظر ارتباطی شان. این عظیم ترین بیانی است که میتوانیم از روایات و آیات اتخاذ بکنیم و استنباط بکنیم و بعد بهش برسیم. پس سعی بر این بوده است که ابتدا از نگاه اول حرکت بکنیم. هر چیزی را به تنهایی ببینیم. نگاه دوم را مترتب بر آن بکنیم در نگاه ارتباطی همه این ها با همدیگر، در نگاه سوم آن مقصود ما از کل باشد که در همه این ها یک رجوعی به آن جان داشته باشیم که از آن جان به همه این ها نگاه بکنیم، از آن روح به همه این ها نگاه بکنیم. که سعی بوده است این سومی به صورت پنهان در قضیه دویده شده باشد. یعنی با رفت و برگشت ها این سومی القا شده باشد، اما به صورت صریح هم... چون در قبال بقیه نیست، در عرض بقیه نیست که در عرض بقیه مطرح بشود. نمیشود جان را در عرض تن مطرح کرد، در عرض اعضا و جوارح مطرح کرد، در عرض آن ها نیست. همتای آن ها نیست. بلکه یکتای آن هاست. یعنی آن حقیقت واحدی است که در همه این ها دمیده و دویده و در همه این ها سرایت دارد. لذا در رفت و برگشت سعی کردیم آن نگاه هم باشد. این روش بحثی بوده که تا اینجا کردیم.
🔻 در سیر بحثی مان از هبوط تا انبیاء، تا عصر ائمه و تا غیبت صغری و غیبت کبری که بیان شد، در غیبت کبری انقلاب اسلامی را به عنوان نقطه شروعی برای بستر ظهور، زمینه ظهور، نقطه شروع جدی بیان شد. چون از ابتدای غیبت کبری اساس بر این بوده است که بستر سازی ظهور باشد. اما یک گردنه عظیمی که این گردنه عظیم با یک نگاه کاملا روشن که همان حاکمیت الهی بود، ایجاد حاکمیت الهی، که عرض کردیم بعد از پیغمبر اکرم تحقق پیدا نکرد. جریان امیر المومنین علیه السلام را هم توضیح دادیم. این ابتدا با این جهت گیری رویکرد به انقلاب اسلامی آن و نگاه به آن را تغییر میدهد. عظمت این انقلاب آشکار میشود. لذا شاید دشمن زودتر از ما این را شناخت. دشمنان ما اتاق فکر دارند برای این کارها. لذا مقام معظم رهبری همان اوایل انقلاب، در سال 57 باشد، آنجا ایشان فرمودند که تئوریسین ها و نظریه پردازهای دشمن فهمیدند که این جریان انقلابی که ایجاد شده است از سنخ انقلاب های دیگر و حرکت های دیگر نیست. 🔻 در سال 57 که انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمد و آن غوغای عظیم را در دنیا به راه انداخت، یک عده از نخبگان درجه یک سیاسی غرب، مثل کیسینجر، هانتیگتون، جوزف نای و چهره های برجسته و نخبه سیاسی آمریکا و اروپا، یک سلسله مقالاتی نوشتند و در یک مدتی این ها را منتشر کردند که مضمون این مقالات و نوشته ها هشدار به دستگاه و نظام سیاسی غرب بود که این انقلابی که در ایران اتفاق افتاده است فقط به معنای تغییر یک هیئت حاکمه و جابجایی هیئت های حاکمه نیست. این به معنای ظهور یک قدرت جدیدی است در منطقه، به قول آن ها خاور میانه، و به فرمایش مقام معظم رهبری غرب آسیا، در منطقه غرب آسیا یک قدرت جدیدی دارد ظهور میکند که ممکن است از لحاظ تکنولوژی و علم به پای قدرت های غربی نرسد، اما از لحاظ نفوذ سیاسی و قدرت تصرف در فضای پیرامونی خود-یعنی جاذبه این کار- از قدرت های غربی یا بالاتر است یا هم وزن آن هاست-در سال 57 این را گفته اند. در سال 57 کسی این حرف را بزند نشان میدهد چقدر با دقت نگاه کرده است. یعنی آن ها تحلیلشان از ما در سال 57 جلوتر بوده است. ما حد اکثر نگاهمان این بود که یک شاهی سرنگون شده است. ما به جمهوری اسلامی در ایران رسیدیم. اما همان سال 57 این ها به این رسیدند که این فقط یک بحث کشوری نیست. فقط یک جابجایی قدرت نیست که بگوییم این ها یک قدرتی اند برای خودشان- و برای آن ها چالش ایجاد خواهد کرد. تعبیر ایشان این است که آن حرفی را که آن ها آن موقع فهمیدند، سه دهه بعد آغاز تحققش شکل میگیرد و تصدیق به حرف آن ها روشن میشود. 🔻 یعنی دشمن وقتی انقلاب را خوب بشناسد و آثارش را، قطعا در مقابلش به همان اندازه مقابله میکند. لذا ما چون به اندازه ای که دشمن به شناخت انقلاب رسیده بود، به شناخت انقلاب نرسیده بودیم، دفاعمان هم از انقلاب دفاع آنطوری نبود. یک موقع انسان احساس میکند سرنوشتش به این حادثه بند است، اینجا تا پای جان می ایستد. یک موقع احساس میکند این هم برایش خوب است. حالا نبود هم نبود. نشد هم نشد. ولی یک فضیلتی است. اینجا یک طور سرمایه گذاری میکند، آنجا یک طور. آن ها آن طوری فهمیدند که حیثیتشان دارد بر باد میرود با این، لذا تا پای جانشان سرمایه گذاری کردند برای از بین بردنشان. همه وجودشان را سرمایه گذاری کردند برای از بین بردنش. ولی ما چون عمدتا تا این مقدار نشناخته بودیم، نمیگوییم همه، دفاعمان هم دفاع اینطوری نبوده است تا الان. 🔻 شاید هنوز هم این دفاع را نداریم. شاید الان یک خرده واضح تر شده باشد، اما هنوز هم آن عظمت و کنه این انقلابِ الهی با این بیانی که عرض کردم توجه نداشتیم که، «انقلاب اسلامی آغاز یک حکومت الهی است که یک حقیقت واحدی است که میخواهد متصل بشود به ظهور»، و الان خود حضرت متصرف در دل ها و جان ها هستند، و تحت تدبیر و تصرف فعال امامت عصر امام زمان (علیه السلام) و عصر مهدوی است الان، اینطور نیست که الان امام زمان به معزل باشد و انقلاب ما هم دارد کار خودش را میکند. نه! الان مثل دوران حضور امام معصوم که امام معصوم در عین اینکه در یک کناری دیده میشد ولی کل تدبیر نظام مومنین را داشت اداره میکرد بدون اینکه دیده بشود در همان دوران حضور، الان حضرت ولیّعصر (ارواحنا فداه) فعال تر از آن موقع هست. آثار وجودی اش هم دیده میشود. دشمن نمیتواند با آن درگیر بشود. چون آن ها نمیتوانند ببینند. اما ما میتوانیم این آثار وجودی را ببینیم. ما میتوانیم تسدید و تاییدها را ببینیم. ما میدانیم و میفهمیم و برایمان مشهود میشود خیلی از جاها واقعا به تایید غیبی محقق شد، همانطور که امام خمینی (رحمة الله علیه) بارها فرمودند و مقام معظم رهبری (حفظه الله) بارها تایید کردند که این به قدم عادی شکل نمیگرفت.
🔻 انسان وقتی در فتنه قرار میگیرد، شاید طول و عرض و عمق فتنه، برای اکثریت نزدیک به اتفاق، مشهود و معلوم نیست. لذا اگر کسی از یک بصیرت نافذی برخوردار نباشد که از قبل این سرمایه را پیدا نکرده باشد، در فتنه ساقط میشود. ریزش محقق میشود. حالا ریزش ها یا ریزش به کل است که جدا میشود. یا ریزش به جزء است که یک مرحله ای موضع غلط میگیرد و بعد اصلاح میکند دوباره خودش را. مثلا انتخابات های ما از اول هر کدامشان یک فتنه بوده است. آزمایش بوده است. خیلی ها در این آزمایش ها معلوم میشد که درست رای دادند یا غلط. بعد معلوم میشود. اگر میفرماید جریان غیبت بعد از ظهور معلوم میشود که چیست، که مثل جریان موسی و خضر است که بعد از اینکه جدایی موسی از خضر داشت اتفاق می افتاد معلوم شد که جریاناتی که پیش آمده بود چی بوده است. 🔻 ما فکر میکنیم که اگر در زمان انبیاء بودیم و در آن زمان میزیستیم، فکر میکنید ما جزء مومنین به انبیاء بودیم؟ کی یقین دارد که ما جزء مومنین به انبیاء بودیم؟ آنقدر ابتلائات در آن دوره ها سنگین بود، نوح نبی است سلام الله علیه، بعد از این همه سال نبوت، حالا خدا میخواهد عذاب را نازل بکند، بیچاره اش کرده است تا عذاب را نازل بکند. مراحلش را قبلا گفتم در یک جلسه. غیر از آن ها، خطاب میشود که کشتی بساز. کجا؟ در خشکی. کشتی عظیم. خیلی سخت است. یک عده ای همین جا بریدند. گفتند این ها میگفتند نعوذ بالله این عقل درستی ندارد، این کشتی در این خشکی چطوری میخواهد حرکت بکند که این میگوید سبب نجات ماست. ما بودیم، باور میکردیم؟ چون نگفته بود که قرار است آب از بالا و پایین بیایید که. هنوز نگفته بود، بیان نشده بود. میگفت این سبب نجات ماست. میماندیم؟ این خودش یک فتنه بود. چند نفر آنجا این را ببینند، چه باوری به نوح داشته باشند؟ 🔻 اگر ما زمان ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) بودیم. بعد از نود و خرده سال خدا بهش بچه داده است. حالا خطاب میشود برو بچه ات را بگذار در بیابان با زنت و برگرد بیا. از طایفه زنان ما، مردان ما، جوانان و نوجوانان ما، اگر این خبر را میشنیدند چند نفر... میگفتند بابا این ابراهیم زن کش است. زن را با طفل نوزاد ببرد بگذارد در بیابان بی آب و علف برگردد بیاید؟ میگوید خدا گفته. کجا خدا این حرف را میزند؟ با عقل کی جور در می آید؟ حالا این گذشت، بالاخره هر طوری بود گذشت. حدود ده دوازده سال گذشته است از این، برو سر بچه ات را ببر. انی اری فی المنام انی اذبحک. دستش را بگیر برو سرش را ببر. چندتا از ما اگر بودیم و این واقعه را میشنیدیم پای ابراهیم می ایستادیم؟ خدایی اش را بگوییم. خیلی سخت است در فتنه ها مؤمن ماندن. 🔻 ما هنوز بعضی از آزمایش ها برایمان پیش نیامده است تا این حد. گاهی تا این حد برایمان واضح است که خلاف ظاهر عقلی است که ما میشناسیم. تا حالا پیش نیامده است. اگر مبدئیت وجود ابراهیم خلیل، نوح نبی و انبیاء عقلا برای ما ثابت شد که یقینا صادق مصدقند، در افعال بعدی شان که این را به عنوان یک نبی صادق مصدق آدم میشناخت، با عقلش تبعیت معنا میکرد و اگر یک چیزی را عقل ما برنمیتافت، چون مبدئیت آن را عقل در مرتبه قبل تصدیق کرده بود و فعلش را و گفتارش را از آن ناحیه میدید، الان که میبینیم کشتی نوح امر میشود در خشکی ساخته بشود، عقل می یابد که حتما یک محمل صحیح دارد ولو فعلا محملش را نداند. حتما مثل موسی و خضر است که بعد از واقعه معلوم میشود حکمتش چیست، هرچند من الان ندانم. یعنی میداند از سنخ موسی و خضر است. چون یقینا مبدا عقلی اش قبلا ثابت شده است. این تعبد بدون عقل نیست. این تعبد عقلانی است که مبدئیتش با عقل ثابت شده است، اما میدانیم افعال الهی تمامش در حیطه عقل من تفسیر و تحلیل پیدا نمیکند بسیاری اش مگر بعد از واقعه. بعد وقتی واقعه محقق میشود، عقل این را تصدیق میکند. حالا اگر فعل ابراهیم را ما الان میبینیم، عقل ما تصدیق میکند. اگر مردم آن زمان هم اشراف داشتند که بعد را میدیدند تصدیق میکردند. فعل نوح را تصدیق میکنیم الان که این کشتی ساختنش در بیابان درست است، به شرطی که «وَ فارَ التَّنُّور» باشد، که آب از زمین و آسمان بجوشد.
🔻 در همین انقلاب ما الی ما شاء الله نظیر دارد. که اگر برگردیم صحنه ها را یکی یکی نگاه بکنیم، بسیاری از مسائلی که پیش می آید، آدم احساس میکرد اول حق و عقل اقتضا میکند این کار را بکند آدم، ولی در مواضع امام و مقام معظم رهبری به گونه دیگری این کار انجام میشد، و ابتدا انسان استنکار داشت که چرا، بعد میدید که عین واقع و عقل این بوده است. بعد از واقعه معلوم میشد. وقتی آمریکا حمله کرده به عراق، آقا سید محمد باقر حکیم آمد پیش آقا، گفت ما الان یا باید کنار صدام بایستیم در مقابل آمریکا که دارد تهاجم به کشور اسلامی میکند، یا باید کنار آمریکا بایستیم در مقابل صدامی که استبداد چندین ساله و خون های چندین ساله را از مردم مسلمان ریخته است. اگر ما در کنار آمریکا بایستیم با صدام بجنگیم، بعدش هم میتوانیم در حاکمیت دخیل باشیم. آقا فرمودند نه این نه آن. نه در کنار صدام بایستید و با آمریکا مقابله بکنید، نه در کنار آمریکا بایستید و با صدام مقابله بکند. شما به معزل بایستید و نگاه بکنید. این نقشه است. این بازی است. در بازی وارد نشوید. بعد واقعه معلوم شد که این یک نقشه بوده است. مثل جریان افغانستان، میخواستند شیعیان را بکشند در بازی که از یک طرف بشوند سیاهی لشگر و سربازان خط مقدم آمریکا و بفرستندشان جلو تیر در مقابل صدام، کشته ها از این ها باشد، بعد هم مثل جریان افغانستان اولین کسانی را که بزنند کنار چون ضعیف شدند، این ها باشند. اول آدم احساس میکند دو راه بیشتر نیست که یا کنار آمریکا باید بایستیم با صدام بجنگیم، یا کنار صدام باشیم در مقابل استکباری که دارد به کشور اسلامی حمله میکند. لذا حتی بعضی از داخلی های ما گفتند صدام شده است حر بن یزید ریاحی. ما باید کنار حر بن یزید ریاحی بایستیم در مقابل آمریکا. داخلی ها در مجلس ما، جمعی و فراکسیونی اطلاعیه دادند و بیانیه دادند، آقا فرمودند نه. اگر بگردیم، الی ما شاء الله نظائر این را پیدا میکنیم که تصمیم الهی و از نگاه الهی نگاه کردن یک چیز دیگری را نشان میدهد. یک منظره دیگری را نشان میدهد. کیاست دینی و سیاست دینی، آن نور الهی جور دیگری نشان میدهد. منتها بعضی جاها وقتی تحلیل میشود عقل راحت میپذیرد، بعضی جاها بعد از واقعه معلوم میشود که چه خبر بوده است. 🔻 در بحث انقلاب، از جمله محکمات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بحث ولایت فقیه است. آن چیزی که باعث شده است دشمن با همه نقشه هایی که کشیده است، مجلس را تصرف کرد، ریاست جمهوری را تصرف کرد، قوای ما را تصرف کردند، نیروهای ما را جا به جا... حتی توانستند قائم مقام رهبری ما را تصرف بکنند، جوانان دانشگاهی ما را در یک برهه هایی توانستند رنگ و بویی که این ها دلشان میخواهد، آن ها حرف آن را بزنند، تمام این ها در مراحل انقلاب طی شده است. رئیس جمهور ما فراری و پناهنده به آن ها شده است. رئیس جمهورهای ما حرف های آن ها را میزدند، تمام این ها طی شده است در انقلاب ما ولی نتوانستند انقلاب را تصرف بکنند. چرا؟ چون یک رکن اساسی و محکمی در این انقلاب بوده است که این از آن تدابیر الهی خاصی بوده است که بر قلب امام خمینی وارد شده است. 🔻 فکر نکنید بحث ولایت فقیه یک مطلب ساده ای است در انقلاب ما. دشمن را به عجز در آورده است. یک پرچمی است که هرکاری کردند شل نشد. هر کاری کردند این پرچم زمین نخورد. هر کاری کردند را باید خیلی رویش تاکید کرد. هر کاری که کردند. جنگ احزاب راه انداختند با انقلاب ما، این پرچم زمین نخورد. برافراشته تر شد. مردم بیشتر فدایی امام شدند اگر یادتان باشد. فتنه 88 راه انداختند، عشق مردم به رهبری بیشتر شد. این ها کار ساده ای نیست. این ها حرف های ساده ای نیست. بعضی از این فتنه هایی که در انقلاب اسلامی در این چهل ساله محقق شده است، بعضی اش آن هم در یک رتبه های کمرنگش در بعضی از کشورهای همجوار ما و همین منطقه الان در قرن بیست و یکم، نه چهل سال پیش، الان با تجربه ما که تجربه ما جلو چشمشان بود، محقق شد و زمین زد آن ها را. تمام سرمایه انقلابشان را ازشان گرفت. مصر جلو چشم ماست، تونس جلو چشم ماست، الجزایر جلو چشم ماست. کشورهای منطقه جلو چشم ما هستند. این پرچم و عَلم نبود. رئیس جمهورشان این بنده خدا مرسی، آخرش هم سکته کرد و مرد. این ها خیلی بیان و تحلیل دارد.
🔻 ما نمیدانیم ثبات و استقامتی که مردم پیدا کردند چه عظمتی دارد، این ثبات و استقامتی که مردم پیدا کردند عادی نیست. الهی است. این همان نظر حضرت است که با صواب نظر و قطعیت نظر نائب عامش دارد محقق میشود و دل های مردم را به سمت آن حقیقت سوق میدهد. با همه لرزش ها و زلزله هایی که ایجاد میشود، این استقامت حفظ میشود. اگر با این باور نگاه کردیم، عظمت جریان نعمتی که ما الان درش هستیم ولیکن این نعمت را نمیفهمیم چیست. صد سال بعد، دویست سال بعد، نسل های بعدی وقتی این وقایع پشت پرده هایش آشکار میشود، قبل و بعدش دیده میشود، میگویند عجب، چقدر مردم بصیرت به خرج دادند و چقدر رهبری که این مردم را هدایت کرد بصیر بود که این گردنه های هولناک را طی کرد. 🔻 مردم مانده اند پای کار. دوران جنگ دوران سختی بود، خیلی دوران سختی بود، روغن که به مقدار محدود میدادند، آزادش هم نبود که بخری. اینطور نبود که بگویی آزادش را میخرم. آزادش هم نبود. برنج و روغن و .... حتی چایی و ... کوپنی بود. نفت زمستان... ما در قم در خانه بنده خدایی مستاجر بودیم، به هر خانه ای 20 لیتر نفت میدادند برای ماه. 20 لیتر در ماه چی ازش می آمد؟ یک همسایه داشتیم که خانمی بود که کاری نداشت. وقتی آمدند به ما 20 لیتر بدهند، ما دوتا خانواده بودیم که در یک خانه زندگی میکردیم، یک اتاقش دست او بود، یک اتاقش دست ما بود. این بنده خدا آمد شهادت داد که این ها دوتا خانواده اند، در یک اتاقشان کرسی دارند، در یک اتاقشان هم یک علاء الدین دارند. تمام جزئیات خانه ما را بدون اینکه وسایل پیشرفته امروزی و دوربین باشد رصد کرده بود. بعدا دیدیم که پنجره های ما یک جایی اش شکسته بوده... دیوار داشت خانه شان، اما یک جایی سوراخ داشته، از آن سوراخ همه را رصد میکرد. از باب دلسوزی اش شهادت می داد به نفع ما. با 20 لیتر نفت باید یک ماه را میگذراندند. ولی مردم تحمل کردند. شهید میدادند، جمعیت میرفت، این ها امتحانات ساده ای نیست. امیر المومنین علیه السلام 5 سال حاکمیتش وقتی سه تا جنگ منقطع، نه متصل، هرچند فاصله ها کم بود، اما سه تا جنگ منقطع داشت، در جنگ آخر حاضر نمیشدند. برای هر جنگی چقدر باید تحریک میکرد تا بروند. اما این مردم ایستادند و این همه شهید دادند. اگر در جنگ های امیر المومنین تعداد شهدا معلوم است به نسبت کل جمعیت، نسبت را سنجش بکنید، با نسبت جمعیت فعال متدین که ما شرکت در جنگ داشتند و شهدایی که دادند، غیر قابل تصور است. این ها دقیق است. اگر انسان این ها را عنایت الهی دید، رحمت دید، بعد خیلی وامدار میشود به خدا که انقلاب مانده است. 🔻 الان خدای سبحان یک سیر عظیم را با جمهوری اسلامی برای مردمی که در این دوره قرار گرفتند قرار داده است. اگر با این نگاه که خدای سبحان جاذبه و رحمت ویژه اش را در این دوره قرار داده، اگر انسان اینطوری دید، هر تخلفی در این دوره چقدر سهمگین و بد است. این را با یک شاهد بگویم. ببینید جریان ناقه صالح که قوم ثمود بود، ناقه صالح معجزه ای بود که این ها خودشان خواستند، یک موقع هست که یک نبی خودش معجزه می آورد. یک موقع مردم پیشنهاد یک چیزی را میدهند. این ها متفاوت است. آن جایی که این ها پیشنهاد دادند، گفتند از دل کوهی که ما میپرستیمش، یعنی از جای مقدس خودشان این را تقاضا کردند. محاجه داشتند در این معجزه. محاجه بود که صالح از آن ها چیزی بخواهد، این ها هم از صالح چیزی بخواهند که ببینند خدایان کدام اجابت میکنند. بعد هم گفتند این ناقه فصیل داشته باشد، بچه داشته باشد. این ناقه علامتی داشت. آب یک روز برای این بود، آب یک روز برای مردم. آب یک روز برای این فرآوری میشد تبدیل به شیر میشد برای مردم. آب را نمیخورد حرام کند. آب را میخورد، ارزش افزوده ایجاد میکرد برایش، تبدیل به شیر میشد. اگر آب را بدهیم به یک کارخانه و تبدیل به شیر بکند، چقدر ارزش افزوده است و سود دارد؟ در حالی که آب هم محفوظ است. یک روز آب است که همه میتوانستند از آن روز بهرمند باشند، نه اینکه آب نداشته باشند، بگویند آب نداشته باشیم، شیر بدردمان نمیخورد. یک روز آب داشتند، یک روز هم شیر برایشان ایجاد شده بود. یعنی تمامش نعمت بود، تمامش خیر بود، تمامش برای این ها رحمت و برکت بود. تقاضای خودشان هم بود. بعد این ها این ناقه را پی کردند. وقتی ناقه را پی کردند، تعبیر قرآن این است که عذاب بدون درخواست صالح محقق شد. انبیاء دیگر، مثلا هود تقاضای عذاب کرد برای قومش. نوح تقاضای عذاب کرد برای قومش. ببینید انبیاء را.
🔻 چرا عذاب قوم ثمود بدون درخواست صالح محقق شد؟ در قرآن علتش را ذکر میکند. میگوید چون این ناقه صالح که آن قوم پی کردند آیت مبصره الهی بود «وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَة» (اسراء، ۵۹). آیت مبصره یعنی آیت بصیرت زا. وقتی آیت مبصره باشد، تخطی از آیت مبصره تقاضای عذاب نمیخواهد. آنقدر این روشن بوده است، آنقدر این واضح بوده است... من یادم نمیرود، اوایل که این فراز را میخواندم که امام حسین (علیه السلام) وقتی حضرت علی اصغر (علیه السلام) شهید شد، آنجا دارد که به خدای سبحان عرض میکند که خدایا این را کمتر از ناقه صالح قرار نده. من فکر میکردم که چرا حضرت اینطوری فرمودند. این همه معجزات و مسائل در قرآن هست، چرا تشبیه میکند حضرت علی اصغر را به ناقه صالح. یا یک جایی خودشان را تشبیه به این مسئله میکنند که کمتر از آن قرار نده. خیلی برای آدم سخت است که امام خودش و فرزندش را تشبیه میکند به ناقه صالح. بعد که دیدم روایت دارد که این آیت مبصره بود که در قرآن هم آمده، بعد که توجه کردم دیدم اینقدر این بصیرت زا بوده، مثل جریان حضرت علی اصغر، آنقدر بصیرت زاست که هر وجدانی وقتی این را نگاه میکند باید متنبه بشود، باید متوجه بشود. اگر کسی متوجه نمیشود، این از حالت انسانیت خارج شده است. 🔻 جریان انقلاب اسلامی ما، مواقعی از آن نزدیک شده است به جریان آیت مبصره. یعنی دشمن ما ابراز میکند که این ها عادی نیست. دشمنان ما به عجز در آمده اند. نشان داده اند و بیان کرده اند. جریان امروز سوریه، جریان داعش، این ها عادی حل نشده است. این ها کلانترین تجربه ها را به کار گرفتند برای تحققش. اما خیلی ساده حل شده است. اینکه میگوییم خیلی ساده نه از باب اینکه خبر نداریم. به نسبت آن چیزی که آن ها... برای جریان فتنه 88، دشمن به تعبیر آقا بیست سال سرمایه گذاری کرد. بعد میخواست نتیجه سرمایه گذاری اش را بگیرد. کاملا این سحر باطل شد. این ها نشان میدهد که اگر کسی عقبه این کار بعدا برایش روشن بشود دست نافذ قدرت الهی را در آن آشکار می‌بیند. ما چون درش واقع شده ایم نمیبینیم آیت مبصره است. بعد که کسی از بیرون نگاه بکند، توطئه ها و برنامه ریزی های آن ها را ببیند، بعد حل مسئله را ببیند، ببیند چطوری حل شد، واقعا این ها آیت مبصره است. دشمن را به اظهار عجز در مقابل این حرکت وا میدارد. برای آن ها اظهار عجز عادی شده است در این مسائل. اعترافشان عادی شده است. ولی ما این ها را آیت مبصره نمیبینیم. 🔻 در این نگاه، این حقیقتی که این حرکت را دارد، میدانید به کسانی که حامل این انقلابند، و این ها باید این را به مقصد برسانند، اگر کوتاهی بکنند مثل پی کردن ناقه ثمود است. اگر کسی در این حالت پشت کرد، یا بی اعتنایی کرد، عذاب فردی یا اگر عمومی شد، عذاب عمومی شامل حالش میشود. خدای سبحان سنتش است. با این بیان، خواستم درباره جریان انقلاب اسلامی ، نگاه را الهی بکنم. به انبیاء گره بزنم، از آن سنخ جلوه بدهم که اهمیت مسئله برای ما وجدانی بشود که در آن راستاست. در آن مسیر است. 🔻 وقتی جریان ولایت قرار میگیرد در یک راسی که ارتباط ایجاد میکند، سرعت و توان حرکت و و رسیدن به مقصود غیر قابل تصور است برای ما. ما نمیتوانیم تصور بکنیم، نمیفهمیم چی دارد میشود. اینکه این کتل ها و این گردنه ها طی شده است، مردم پای کار ماندند، همین مقدار قابلیت سرعت داده است. در این چهل سال فکر نکنید ما کم حرکت کردیم. به فرمایش آقا بگردید انقلاب هایی که این موانع ما را هم در جلو راه نداشتند، دشمنی ها را هم در مقابلشان نداشتند، انقلاب فرانسه، انقلاب شوروی، ببینید در چهل سال اول تا کجا رسیدند، چقدر طی کردند؟ تازه ما این همه مانع داشتیم. نمیخواهیم بگوییم این تمام سرعت ما بوده است. خیلی موانع داخلی و خارجی بوده است. داخلی اشد از خارجی بوده است. داخلی های ما عدم همراهی شان اشد از موانع بیرونی بوده است، اما با این حال، با تمام توطئه هایی که از درون و بیرون شده است، حرکت انقلاب به یک جایی رسیده است که در مقام علمی و توان اقتصادی، جزء یک مسائل عجیب است. اگر دشمن با همه انکارها و کتمان هایی که دارد بعضی اش را ابراز میکند، با اینکه نمیخواهد ابراز بکند، بعضی اش از دستش در میرود، ناچار است بعضی اش را ابراز بکند، میبینیم همین مقدار به گفته دشمن یک عظمت عجیبی است. این ها را کم نبینیم. این ها عادی نیست. واقعا عادی نیست. نمیخواهیم بگوییم غیر عادی است یعنی نمیشود. نه، غیر عادی است یعنی توان انسان هست در این ها، اما اینکه این توان را خدای سبحان جهت بدهد و این حالت را ایجاد بکند، عنایت الهیه است. نگاه الهی است. دلم میخواهد این مسئله به صورت یک نگاه الهی تحلیل بشود، با همه عظمت وجودی انسانی که دارد.
🔻 این نگاه انسان خلیفة الله را داریم تحلیل میکنیم. نه انسان گسسته را، نه انسان مادی را. ولی با این حال در چشم انسان مادی هم که این گزارها و تحلیل ها را آن ها از این منظر تحلیل میکنند، میبینند این حرکت یک حرکت خیلی فزاینده است. برایشان خیلی سخت است. لذا وقتی ابتدا مطرح میکنند که این دروغ است و ایران موشک ندارد، توان هسته ای اش دروغ است، بعد مجبورند بیایند بنشینند پای میز مذاکره یا تحریم بکنند به خاطر همین ها. اگر دروغ است برای چی تحریم میکنید؟ اگر دروغ است این ها، از چی میترسید. به قول آقا اگر این ها میدانستند یک لحظه امکان دارد بیایند و غلبه بکنند، معطل نمیکردند. چهل سال است دیده اند نمیتوانند غلبه بکنند. این حرف ساده ای نیست. این از سنخ کلمات انبیاء است. 🔻 هود (سلام الله علیه) میفرماید «فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُون»، همه تان با هم مجتمع بشوید، همه تان پشت به پشت هم بدهید، همه تان با هم، «ثم لا تنظرون»، مهلت هم ندهید، بیایید جلو ببینید چکار میتوانید بکنید. آن ها میگویند هود، اگر ما تو را اخراج نمیکنیم برای این است که رهط تو، قوم تو، قبیله تو... و اگر نه تو خودت ضعیفی. میگوید اگر میگویید ضعیف است بیایید پشت به پشت هم بدهید در مقابل من، بیایید همه تان، مهلت هم ندهید، کسی را هم جا نیندازید. این دعوت چند نبی از انبیاء الهی است. وقتی آقا میفرمایند این ها نمیتوانند کاری بکنند، چهل سال است میخواهند کاری بکنند، همه قوایشان را هم گذاشته اند، نمیتوانند، اگر میتوانستند تا حالا میکردند، این همان «فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُون» است. همان است. تحریک میکند احساسات دشمن را که اگر میتوانید بیایید بکنید. خیلی جالب است این. اگر ما این بیان را دقت نظر داشته باشیم... یا امام میفرمایند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. شما به یک طرفی که با او دعوا داری بگویی هیچ غلطی نمیتوانی بکنی، رگ غیرتش بالا میزند... آن هم یک مستکبر. میگویند بابا اینطوری باهاش حرف نزن اقلا. بین خودمان بگو غلطی نمیتواند بکند. جلو روی او نگو، داد نزن، شعارش نکن، آبرویش را جلو همه نبر، غیرتی میشود دیگر. داد میزند امام. فکیدونی جمیعا و لاتنظرون. این نگاه انبیاء الهی است. این نهضت یک نهضت الهی است. محاسبات مادی درش اقلش است. نمیگوییم نیست. کف کار است. ما نمیگوییم محاسبات مادی را باید گذاشت کنار، این ها فرق میکند. محاسبات مادی کف کار است. اما یک سقف متعالی، یک آسمان متعالی دارد. پرواز این انقلاب در آن مرتبه است. هرچند در کف هم با بقیه همراهی میکند، همانجا هم احتجاجش غالب است. در همان مرتبه کف هم احتجاجش بر آن ها غالب است. 🔻 وقتی پای ولی وسط می آید، نظام ولایت وسط می آید، اصلا مسئله از نظام عبادات میرود بالاتر، یک عنوان دیگری پیدا میکند، یک بحث دیگری میشود که یک درهم در راه این مطابق هزار درهم در راه خیر است. این یعنی چی از جهت وجودی و تحلیل؟ یعنی سرعت سیر به کمال رسیدن در جایی که این حاکمیت الهی هست و روابط بر این اساس شکل میگیرد هزار برابر سرعت وقتی است که این حاکمیت نیست و دارد در امر خیر کار میشود ولی این حاکمیت نیست. این بیان روایت است. انواع روایات در اینجا آمده است. 🔻 مثلا روایت میفرماید: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ هُوَ سُلْطَانُ بَنِي أُمَيَّة»، آن هزار ماه دوران بنی امیه است. «وَ لَيْلَةٌ مِنْ إِمَامٍ عَدْلٍ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ مُلْكِ بَنِي أُمَيَّة». ما اگر این روایات را بگذاریم روی سرمان دور بچرخیم و شادی بکنیم، از خود بی خود بشویم جا دارد. امام معصوم صادق دارد این را بیان میکند. نه یک امام عادی. باطن عالم را دارد بیان میکند. میگوید سرعت سیر یک شب با امام عادل مطابق هزار ماه است با امام ظلم. نمیگوید امام ظلمی که آدم ظالم باشد. میگوید کسی که در آن سلطه است، خیر انجام میدهد، اما یک شب تحت امام عادل حرکت بکند، هزار ماه بنی امیة را طی کرده است این. خیلی کار است. اگر ما میگوییم حکومت الهی میشود تفاوتش از این سنخ است. اگر گفتیم تفاوت حکومت بشری با حکومت الهی حتی در آن جایی که خوب است و خیر است به ظاهر، تفاوتش از این سنخ است، چون آنجا صرف در راه ولایت است، یک درهمش هزار درهم است. تازه اینجا یک درهمش را نمیگوید هزار درهم است، میگوید یک درهمش هزار ماه است. یک شبش هزار ماه است. هر ماهی سی روز است. یعنی سی هزار برابر.
🔻 در روایت بعدی میفرماید که: «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : سَاعَةٌ مِنْ إِمَامٍ عَدْلٍ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَةً». یعنی هفتاد سال یک کسی عبادت میکرد، این جا ساعتی عبادت تحت ولایت امام عدل، سرعت حرکت در رسیدنش را برابر میکند با آن عبادت هفتاد ساله. ما چطور شاکر باشیم در این دوره قرار گرفته ایم؟ خدای نکرده اگر رعایت نکنیم، چطور باید جواب پس بدهیم؟ در ادامه روایت میفرماید «ً وَ حَدٌّ يُقَامُ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ أَفْضَلُ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً»، چهل صبح اگر باران بیاید، یعنی در بهترین وقت، نه شبانه روزی. چهل روز بهترین وقت باران ببارد، میگوید یک حد در راه خدا روی زمین اقامه بشود افضل از آن باران برای زمین و اهل زمین است. این ها راست است. اگر میبینیم حدود الهی دارد میشکند، اینطوری غصه بخوریم که هر یک دانه اش اگر اجرا میشد افضل از این بود که چهل روز باران نافع بیاید. انسان چقدر غصه میخورد اگر یک حد زمین بخورد؟ چقدر ناراحت میشود که یک جایی یک حدی و یک امری محقق نشود. 🔻 در خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است، «طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّة»، نظام یعنی آن نخ تسبیح. همه را به هم مرتبط میکند. اگر این طاعت نسبت به امام نباشد، اعمال ما در هم است، بیچاره است، باد هواست، هباء منثور است. باد که می آید همه اش را میبرد، چون نخ تسبیح نگاه دارنده ندارد. طاعتنا نظاما للملة. ملة یعنی دین. طاعت ما نظام است برای دین. دین را حفظ میکند و نخ تسبیح دین است که همه این ها به هم مرتبط میشود. 🔻 در بخشی از روایتی از موسی بن جعفر (علیهما السلام) دارد که «وَ إِنَّ السُّلْطَانَ الْعَادِلَ بِمَنْزِلَةِ الْوَالِدِ الرَّحِيمِ، فَأَحِبُّوا لَهُ مَا تُحِبُّونَ لِأَنْفُسِكُمْ، وَ اكْرَهُوا لَهُ مَا تَكْرَهُونَ لِأَنْفُسِكُم». سلطان عادل مثل والد رحیم است، پدر مهربان. «احبوا له ما تحبون لانفسکم» برای او دوست داشته باشید هرچه برای خودتان دوست دارید، «و اکرهوا له ما تکرهون لانفسکم» و کراهت داشته باشید برای او هرچه را برای خودتان کراهت دارید. پیمانی که پیغمبر در سال سیزدهم بعثت که مدنی ها آمدند مکه، قبلش در سال دوازدهم یک پیمان حداقلی گرفت، چندتا ترک. اما در سال سیزدهم پیمان حداکثری گرفت. پیمان حداکثری اش این بود که همانطور که برای خودتان فداکاری میکنید، برای من هم فداکاری بکنید. همانطور که تا پای جانتان از خودتان دفاع میکنید، دفاع از من هم بکنید. همانطوری. این همان بیان است. فاحبوا له ما تحبون لانفسکم و اکرهوا له ما تکرهون لانفسکم. 🔻 بیانات سابق همه اشاره میکردند بر عظمت زندگی ذیل نظام ولایت که مثلا صد برابر یا سی هزار برابر بود، و غیر او ضال و متحیر بود. و بالاتر از این، روایاتی هستند که مثلا میفرمایند «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّة ، میفرماید عذاب میکند مردمی را که ولو اعمال خوب دارند اما دل داده اند به امام جائری که از جانب خدا نیست. چون این ها نظام ولایت را ترک کرده است و رفته است آنجا ذیل نظام طاغوت. حتی دارد که اگر انسان در حاکمیت الهی باشد، مقر به حاکمیت الهی باشد، ولی مبتلای به معصیت شخصی بشود خداوند عفوش میکند چون دل‌داده به نظام ولایت است و ذاتش تحت ولایت امام عادلی است که از جانب خداست ... میفرماید «وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً»، ظالم به امام عادل نیست، اما گناهان شخصی دارد. میگوید گناهان شخصی این در حاکمیت عادله که اقرار به این ولایت دارد، گذشت میشود، اما کسی که انکار نظام ولایت را دارد و تحت ولایت طاغوت و حاکمیت جور رفته است نه تنها طاعتش پذیرفته نمیشود، بلکه به جهت امداد نظام طاغوت عذاب میشود. این ها خیلی حرف های عجیبی است.