eitaa logo
مهدی میرزائی
565 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
424 ویدیو
566 فایل
كانال رسمى حجت الاسلام مهدی میرزائی در زمينه نشر درسگفتارها، مواضع و سخنراني هاى ايشان و ارائه ومعرفی محتویات راهبردی در تربیت انسان تراز در تحقق تمدن مهدوی برای كاربران مي باشد. ▶️https://t.me/alab : ارتباط با ادمین📮 ⇨ @Mahdimir255
مشاهده در ایتا
دانلود
زهیر در جواب امام در مقابل با لشگر حرّ که حضرت وضع را روشن کردند و خبر از جنگی دادند که در پیش است تا رأی همراهان را اندازه بگیرند که تا کجا همراهی خواهند کرد، عرض کرد: «وَالله لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا لَنَا بَاقِيَةً وَ كُنَّا فِيهَا مُخَلَّدِينَ لَآثَرْنَا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلَى الْإِقَامَةِ فِيهَا» به خدا سوگند اگر ممکن بود دنیا برای ما باقی بماند و جدایی از چنین دنیایی فقط با یاری و مواسات شما رخ دهد، ما همراهی با شما را بر اقامت بر دنیا بر می‌گزینیم، پس امام دعایش کرد. زهیر در این سخن راه بسیار صحیحی را برگزید و عقده‌ی دل دیگر همراهان را نیز گشود و به دهان بعضی زبان گذاشت و امام را به بهترین شکل اجابت کرد و در جواب امام که فرمودند: از عمر و از پیمانه‌ی آن چیزی باقی نمانده و از زندگی اندکی و آن‌هم زهرآگین؛ در جواب گفت: تو ارزش آن را داری که اگر دنیا برای ما جاودانه بود، برای همراهی با تو بگذریم. زهیر از این طریق عمر و جان را در جلوی پای امام می‌اندازد و آخرین درجه‌ی دلدادگی را اظهار می دارد .
عصر تاسوعا صحبتی بین زهیر و لشگر عمر سعد رد و بدل شد و آن‌ها را نصیحت کرد که مبادا از آنان باشید که برگشتن نفوس پاک شرکت کنید. عزره از لشگریان عمر سعد گفت: ای زهیر! تو از شیعیان این خانواده نبودی. زهیر گفت: اکنون از ایشانم، من هرگز به حسین(ع)نامه ننوشته‌ام و به یاری‌کردنش وعده نداده‌ام ولی وقتی دیدمش به واسطه‌ی او به یاد پیغمبر خدا(ص)افتادم و آن منزلتی که در نزد پیامبر(ص)دارد را به یاد آوردم و فهمیدم که از حزب شما چه بر سرش خواهد آمد، تصمیم گرفته‌ام یاری‌اش کنم و در حزبش داخل شوم «ان‏ أجعل‏ نفسي‏ دون‏ نفسه‏، حفظا لما ضيّعتم من حقّ اللّه و حقّ رسوله عليه السّلام» و این‌که جانم را فدایش کنم تا حقوق خدا و رسولش را که شما ضایع کردید حفظ کنم. از این طریق در صدد بود هرچه بیشتر بر فضیلت خود بیفزاید.
در شب عاشورا که حضرت خواستند تکلیف را از دوش همراهان بردارند باز زهیر پس از عباس(ع)از خانواده‌ی حضرت و پس از مسلم بن عوسجه عرض کرد: «وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ‏ أَنِّي‏ قُتِلْتُ‏ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ»[1] سوگند به خدا دوست مي‌داشتم كشته شوم و دوباره زنده گردم و به همين كيفيت هزار مرتبه كشته شوم و زنده گردم و خداى متعال از طریق من تو و جوانان اهل بيتت را از آسيب دشمنان نگه‏دارى فرمايد. انصافاً به این موقع‌شناسی باید تبریک گفت
در زیارت ناحیه در سلام بر زهیر هست که: السَّلَامُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ- الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الِانْصِرَافِ- لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً- أَتْرُكُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَسِيراً فِي يَدِ الْأَعْدَاءِ- وَ أَنْجُو لَا أَرَانِيَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْم‏»سلام بر زهير بن قين كه وقتي حسين (ع) به او اجـازه بـازگـشـت داد، گـفـت: نه به خدا سوگند، چنين چيزي هرگز شدني نيست. اين ممكن نـيـسـت كـه مـن فرزند رسول خدا را اسير دست دشمنان بگذارم و جان خويش را نجات دهم! خداوند چنان روزي را به من نشان ندهد!» ؛ زهیر پرچم‌دار ستون راست لشگر امام و حبیب فرمانده‌ی ستون چپ لشگر بودند.
جبهه دیگر جنگی را که، سلمان فارسی در آن شرکت داشته «غزوه بلنجر» بوده است. بلنجر، سابقا پایتخت «خزر» بوده، بعدها «آتل » پایتخت آنان شده و خزرنام طایفه ای از اقوام «آریایی » است، که در قدیم در «ترکستان » و سواحل غربی دریای خزر سکونت داشته و از سال 600 تا 950 میلادی، در قسمت جنوب غربی «قفقازیه » دارای حکومت و قدرت بوده اند، و نام «دریای خزر» هم از نام آنها گرفته شده است به هر حال، آن طور که از متون تاریخی استفاده می شود، سلمان فارسی در این جنگ نیز شرکت داشته، و پس از آن که «سلمان بن ربیعه باهلی » در این جنگ شهیدشده، سلمان فارسی با سپاه اسلام، از راه گیلان و کوههای گرگان و جنگلهای مازندران، برگشته است «قمقام زخار» می نویسد: بلنجر، شهری از شهرهای «خزر» بوده، که «عبدالرحمن بن ربیعه باهلی » آن را فتح کرد. سلمان فارسی هم با سردار بزرگ عرب «زهیربن قین بجلی » رازی را در میان گذاشته است. آن راز این بود که، زهیر بن قین، آن را در سال شصت و یک هجری، در کربلا ودر رکاب حضرت سید الشهدا (ع) افشا کرد و به یاران خود گفت: وقتی در زمان فتوحات اسلامی به «بلنجر» رفتیم و خداوند فتح و پیروزی هایی نصیب ما کرد وغنیمتهایی هم به دست ما رسید، سلمان فارسی به ما گفت: آیا از این پیروزی و غنیمت خوشحال هستید؟ گفتیم: آری، چنین است. سلمان گفت: اگر چه این خوشحالی به جاست، اما خوشحالی واقعی آن وقتی است که، جوانان آل محمد (ص) را درک کنید، و به حمایت و یاری آنان بشتابید، که لذت و خوشحالی آن، از این پیروزی و غنیمت، بیشتر می باشد باری، آن روز که سلمان این راز را در گوش «زهیر» می گفت، تا آن تاریخ که واقعه کربلا رخ داد و «زهیربن قین » در آن شرکت نمود و به شهادت رسید، حدود سی سال مانده بود، و چنین کارهایی از سلمان آگاه به اسراری، که در فصل «حکمت وفقاهت » خواندیم، و در فصل «کرامات اعجاز گونه » هم می خوانیم، سابقه فراوانی داشته است. درباره تاریخ وقوع این جنگ نوشته اند: جنگ «بلنجر» به سال 32 هجرت و درسال نهم خلافت «عثمان » واقع شد، مسلمانان آن شهر را محاصره کردند، منجنیق ها و ارابه ها نصب نمودند، چند روز به جنگ و مبارزه شدید پرداختند و درحالی که «سلمان فارسی » و «ابوهریره » نیز حضور داشتند (و نیز در حوزه اسلام علیه عثمان، آشوبهایی به راه افتاده بود) رزمندگان نتوانستند کاری از پیش ببرند، وسرانجام با کشته و مجروح دادن، از مسیرهای گیلان و گرگان و مازندران، راه بازگشت را پیش گرفتند! 91. فرهنگ معین، اعلام، ج 5، ص 277 حدود العالم، ص 192.92. فرهنگ عمید، تاریخ و جغرافیا، ص 391.93. فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، ص 113.94. فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، ص 113، عنصر شجاعت، ج 1، ص 254.95. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 78، فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، ص 595.96. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 78، فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، ص 595