#زهیر_قین
زهیر در جواب امام در مقابل با لشگر حرّ که حضرت وضع را روشن کردند و خبر از جنگی دادند که در پیش است تا رأی همراهان را اندازه بگیرند که تا کجا همراهی خواهند کرد، عرض کرد: «وَالله لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا لَنَا بَاقِيَةً وَ كُنَّا فِيهَا مُخَلَّدِينَ لَآثَرْنَا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلَى الْإِقَامَةِ فِيهَا» به خدا سوگند اگر ممکن بود دنیا برای ما باقی بماند و جدایی از چنین دنیایی فقط با یاری و مواسات شما رخ دهد، ما همراهی با شما را بر اقامت بر دنیا بر میگزینیم، پس امام دعایش کرد. زهیر در این سخن راه بسیار صحیحی را برگزید و عقدهی دل دیگر همراهان را نیز گشود و به دهان بعضی زبان گذاشت و امام را به بهترین شکل اجابت کرد و در جواب امام که فرمودند: از عمر و از پیمانهی آن چیزی باقی نمانده و از زندگی اندکی و آنهم زهرآگین؛ در جواب گفت: تو ارزش آن را داری که اگر دنیا برای ما جاودانه بود، برای همراهی با تو بگذریم. زهیر از این طریق عمر و جان را در جلوی پای امام میاندازد و آخرین درجهی دلدادگی را اظهار می دارد .
#زهیر_قین
عصر تاسوعا صحبتی بین زهیر و لشگر عمر سعد رد و بدل شد و آنها را نصیحت کرد که مبادا از آنان باشید که برگشتن نفوس پاک شرکت کنید. عزره از لشگریان عمر سعد گفت: ای زهیر! تو از شیعیان این خانواده نبودی. زهیر گفت: اکنون از ایشانم، من هرگز به حسین(ع)نامه ننوشتهام و به یاریکردنش وعده ندادهام ولی وقتی دیدمش به واسطهی او به یاد پیغمبر خدا(ص)افتادم و آن منزلتی که در نزد پیامبر(ص)دارد را به یاد آوردم و فهمیدم که از حزب شما چه بر سرش خواهد آمد، تصمیم گرفتهام یاریاش کنم و در حزبش داخل شوم «ان أجعل نفسي دون نفسه، حفظا لما ضيّعتم من حقّ اللّه و حقّ رسوله عليه السّلام» و اینکه جانم را فدایش کنم تا حقوق خدا و رسولش را که شما ضایع کردید حفظ کنم. از این طریق در صدد بود هرچه بیشتر بر فضیلت خود بیفزاید.
#زهیر_قین
در شب عاشورا که حضرت خواستند تکلیف را از دوش همراهان بردارند باز زهیر پس از عباس(ع)از خانوادهی حضرت و پس از مسلم بن عوسجه عرض کرد: «وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ»[1] سوگند به خدا دوست ميداشتم كشته شوم و دوباره زنده گردم و به همين كيفيت هزار مرتبه كشته شوم و زنده گردم و خداى متعال از طریق من تو و جوانان اهل بيتت را از آسيب دشمنان نگهدارى فرمايد. انصافاً به این موقعشناسی باید تبریک گفت
#زهیر_قین
در زیارت ناحیه در سلام بر زهیر هست که: السَّلَامُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ- الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الِانْصِرَافِ- لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً- أَتْرُكُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَسِيراً فِي يَدِ الْأَعْدَاءِ- وَ أَنْجُو لَا أَرَانِيَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْم»سلام بر زهير بن قين كه وقتي حسين (ع) به او اجـازه بـازگـشـت داد، گـفـت: نه به خدا سوگند، چنين چيزي هرگز شدني نيست. اين ممكن نـيـسـت كـه مـن فرزند رسول خدا را اسير دست دشمنان بگذارم و جان خويش را نجات دهم! خداوند چنان روزي را به من نشان ندهد!» ؛ زهیر پرچمدار ستون راست لشگر امام و حبیب فرماندهی ستون چپ لشگر بودند.
جبهه دیگر جنگی را که، سلمان فارسی در آن شرکت داشته «غزوه بلنجر» بوده است. بلنجر، سابقا پایتخت «خزر» بوده، بعدها «آتل » پایتخت آنان شده و خزرنام طایفه ای از اقوام «آریایی » است، که در قدیم در «ترکستان » و سواحل غربی دریای خزر سکونت داشته و از سال 600 تا 950 میلادی، در قسمت جنوب غربی «قفقازیه » دارای حکومت و قدرت بوده اند، و نام «دریای خزر» هم از نام آنها گرفته شده است
به هر حال، آن طور که از متون تاریخی استفاده می شود، سلمان فارسی در این جنگ نیز شرکت داشته، و پس از آن که «سلمان بن ربیعه باهلی » در این جنگ شهیدشده، سلمان فارسی با سپاه اسلام، از راه گیلان و کوههای گرگان و جنگلهای مازندران، برگشته است
«قمقام زخار» می نویسد: بلنجر، شهری از شهرهای «خزر» بوده، که «عبدالرحمن بن ربیعه باهلی » آن را فتح کرد. سلمان فارسی هم با سردار بزرگ عرب «زهیربن قین بجلی » رازی را در میان گذاشته است.
آن راز این بود که، زهیر بن قین، آن را در سال شصت و یک هجری، در کربلا ودر رکاب حضرت سید الشهدا (ع) افشا کرد و به یاران خود گفت: وقتی در زمان فتوحات اسلامی به «بلنجر» رفتیم و خداوند فتح و پیروزی هایی نصیب ما کرد وغنیمتهایی هم به دست ما رسید، سلمان فارسی به ما گفت: آیا از این پیروزی و
غنیمت خوشحال هستید؟
گفتیم: آری، چنین است.
سلمان گفت: اگر چه این خوشحالی به جاست، اما خوشحالی واقعی آن وقتی است که، جوانان آل محمد (ص) را درک کنید، و به حمایت و یاری آنان بشتابید، که لذت و خوشحالی آن، از این پیروزی و غنیمت، بیشتر می باشد
باری، آن روز که سلمان این راز را در گوش «زهیر» می گفت، تا آن تاریخ که واقعه کربلا رخ داد و «زهیربن قین » در آن شرکت نمود و به شهادت رسید، حدود سی سال مانده بود، و چنین کارهایی از سلمان آگاه به اسراری، که در فصل «حکمت وفقاهت » خواندیم، و در فصل «کرامات اعجاز گونه » هم می خوانیم، سابقه فراوانی داشته است.
درباره تاریخ وقوع این جنگ نوشته اند: جنگ «بلنجر» به سال 32 هجرت و درسال نهم خلافت «عثمان » واقع شد، مسلمانان آن شهر را محاصره کردند، منجنیق ها و ارابه ها نصب نمودند، چند روز به جنگ و مبارزه شدید پرداختند و درحالی که «سلمان فارسی » و «ابوهریره » نیز حضور داشتند (و نیز در حوزه اسلام علیه عثمان، آشوبهایی به راه افتاده بود) رزمندگان نتوانستند کاری از پیش ببرند، وسرانجام با کشته و مجروح دادن، از مسیرهای گیلان و گرگان و مازندران، راه بازگشت را پیش گرفتند!
91. فرهنگ معین، اعلام، ج 5، ص 277 حدود العالم، ص 192.92. فرهنگ عمید، تاریخ و جغرافیا، ص 391.93. فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، ص 113.94. فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، ص 113، عنصر شجاعت، ج 1، ص 254.95. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 78، فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، ص 595.96. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 78، فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، ص 595
#زهیر_قین
#بلنجر