18.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 ویژه ساعت شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و همراهان در فرودگاه بغداد
📹 نماهنگ | رفیق خوشبخت و صمیمی
💗 رهبر انقلاب: من یاد شهید سلیمانی عزیزمان را هرگز فراموش نمیکنم.
سلام
جمعه بخیر ☺️
✍امروز کسالت دارم
کمی سرماخورده ام و گیج داروهای آنتی هیستامین هستم
مجتبی چند وقت بود میگفت جوجه میخوام ، من یه مقدار مخالف بودم
تا اینکه دیروز رفته بودیم بازار، تا من تو مغازه بودمو و شاگرد ماهی فروش داشت میگوها رو واسم پوست میکند
بابای مجتبی رفت و براش دوتا جوجه ی محلی خرید
مجتبی پیش من بود و سوپرایز شد 😍
منم دیگه اعتراضی نکردم😐
از بس خوشکل بودن و گوگولی
از دیروز تا الان تو قفسن وکلی کثیف کاری کردن
پنجشنبه هایی که تعطیلم هست ،آبجی خانم مثل کوزته🏃♂
وسایل ترشی ، و سایل پودر کیک و کله پاچه و میگو و ... خریدیم و کلی کار در آوردم برا خودم
تا اومدیم خونه ،مامانم دعوتمون کرد برا ناهار
جاتون سبز رفتیم خونشون تا شب پیش خواهر برادرا بودیم
البته عصرم با آجیم یه همایش تربیت فرزند هم رفتم
و الانم که در خدمت شمام
با کلی کار نکرده و حال گیج و خواب آلود 😶
کمی ظرف نشسته دارم و ناهار رو نصفه نیمه پختم و یخچالی که پر از مواد نشسته اس
البته آقام دو تا پسرا رو برد نماز جمعه
و خلوت شد سرم
اومدم توضیحشو بدم و برم به بقیه کارا برسم 🤒🤕
فعلا لیست کارامو نوشتم ،۲۵ مورد شد
برم یکی یکی انجامش بدم ....
خدا قوت به همه ی شما مادران نمونه❤️👌
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش مجلس به قیمت دلار😂
آبجی خانوم
@abji_khanom
#گپ_روز : «من نمیدانستم که امام میتواند اینقدر بَد باشد!»
#موضوع_روز : بررسی آفات و انحرافات داخلی انقلاب
✍️ غروبها بعد از اذان عادتمان بود همهی خانوادههای شهرک میآمدیم بیرون!
بچهها باهم بازی میکردند، مامانها گاهی آش میپختند، گاهی سبزی پاک میکردند، گاهی باهم به یکی که مریض شده بود سر میزدند و ....
باباها هم دورهم جمع میشدند، گاهی صندوق قلکی داشتند، گاهی فقط چای میخوردند و مشکلات را باهم حل میکردند، گاهی هم با ما بازی میکردند، گاهی هم بساط عروسی میچیدند و یکی از بچههای شهرک را سامان میدادند و ....
• بابا و مامانِ یکی از خانهها هیچ وقت نمیآمدند امّا ...
و آن خانه برای من که آن روزها 8 سالم بود؛ همیشه یک خانهی پر رمز و راز بود.
این دو نفر با اینکه بسیار متین و مهربان بودند، یک دختر خیلی مودب ولی پسر شروری داشتند که از هر جا عبور میکرد یک شرّی به پا میکرد که بالاخره پای این بابای باآبرو و اصیل را باز میکرد به ژاندارمری...!
• امام خمینی (که نور و رحمت خدا بر ایشان باد) آن روزها بیمار بودند!
و تمام ایران را فضای نگرانی و دعا پر کرده بود.
این جوّ غالب کشور بود اما بودند کسانی که هنوز دلبسته نظام شاهنشاهی بودند و این فضای ملتهب و نگران آزارشان میداد.
• ما داشتیم «وسطی» بازی میکردیم که توپمان قل خورد به سمت جایی که باباها نشسته بودند و باهم گفتگو میکردند. رفتم بیاورمش که یک صدای عصبانی و ناراضی مرا میخکوب کرد! ناراضی از وضعیت اقتصادی و شغلی خودش و مقایسهی آن با زمان پیش از انقلاب.
من ایستادم و حرفهای او را گوش کردم و تمام جانم با این کلمات به غلیان افتاد!
• چند روز با جهان به هم ریختهی وجودم سر کردم!
و با ذهن هشت سالگیام آنقدر بالا و پایین کردم آن حرفها را نسبت به مردی که سوپرمَن زندگیام بود که بالاخره شنبه شد و من با بغض، بعد از اینکه از مدرسه تعطیل شدم، رفتم کانون!
آن موقعها «کانون پرورش فکری» تنها مامن کودکان و نوجوانان دهه شصت بود.
«آقای خلیلی» مربی نبود برای بچه ها ... بابا بود برایمان.
رفتم کنارش نشستم و تمام ماجرا را با اشک برایش تعریف کردم.
گفتم : من امام را دوست داشتم، من برای امام یک عالمه نامه نوشتهام که آنها را برایش نفرستادهام هنوز. من نمیدانستم که امام میتواند اینقدر بَد باشد!
• او عادت داشت وقتی میخواست حرف مهم با ما بزند خم شود و زانو بزند روی زمین و دستانش را بگذارد روی شانههایمان و به چشمانمان نگاه کند و حرفش را به جان ما تزریق کند.
این کارش را دوست داشتم، چون باعث میشد همه حرفهایش را در امنیت کامل بفهمم.
• گفت : فلانی را میشناسی که ؟ (همان همسایهی محجوبمان را میگفت که پسرش به شرارت معروف بود!)
گفتم : خب بله!
گفت : دوستش داری؟ گفتم : خیلی! اما پسرش همیشه بازیهایمان را خراب میکند!
• گفت : او مرد بزرگی است!
مهربانی و خیرش آنقدر زیاد است که چندین و چند خانواده از همین شهر را تحت پوشش دارد و برایشان پدری میکند! حالا یک فرزند ناخلفی هم دارد، که خیلی از پیمبران نیز با همین امتحان سخت روبرو بودند.
این فرزند ناخلف آیا از ارزش او، و میزان مهربانی و عطوفت او نسبت به آدمهای شهرک کم کرده؟
گفتم : اصلاً... همه ایشان را خیلی دوست دارند و حساب پسرش را از ایشان جدا میدانند!
• آقای خلیلی لبخند قشنگی زد و گفت :
حساب امام هم از بعضی دولتمردان ما جداست دخترم!
انقلاب، نور است! نور صبحها وقتی میتابد، همهی سیاهی را از بین میبرد.
ولی همهی دزدها فقط در تاریکی شب دزدی نمیکنند؛
بعضیها زیر نور خورشید هم اهل خطا و غارتند!
همیشه یادت باشد برای بررسی چیزی، بیایی عقب و تمامِ ابعاد آن را ببینی! آنوقت هیچ سیاهی کوچکی، نمیتواند ارزش و اعتبار اصل نور را برایت کم کند!
❤️ من فهمیدم همان موقع حقیقتی را ...
که سالها بعد؛ آغاز فهم من از «جریانِ انتظار فعال» و «تمدنسازی نوین اسلامی» در بستر انقلاب اسلامی شد.
امام آمده بود نوری را به انفجار برساند که سرنوشت جهان را عوض کند!
کم و کاستیها زیر نور بیشتر به چشم میآیند ولی نمیتوانند نور را منکر شوند.
@ostad_shojae | montazer.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بهوقت ۴۶ سالگی
🔹ویدیو کلیپی از حضور رهبر انقلاب در مرقد امام راحل(ه) و گلزار شهدا
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام دوستای خوبم
از کارم برگشتم خونه ☺️
پنجشنبه ها یک هفته در میون شیفت دارم
امروزم بالاخره تمام شد
با تمام خستگیاش😬
خودمو به یه بستنی مهمون کردم
بعد اینهمه خستگی این حقم بود😁
enc_17041225629842622388224.mp3
2.9M
❤️قاف الف سین میم ....
آبجی خانوم
@abji_khanom