#سیره_شهدا
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#شهید_محمود_کاوه
🖌نهی از بدحجابی
زن که وارد مغازه شد، چهره ی محمود در هم شد. سرش را انداخت زیر لبش داشت زیر دندانهایش پاره میشد. هر چه زن می پرسید:(پسته کیلویی چند؟) جواب نمیداد. آخرش هم گفت:(ما جنس نمیفروشیم) با عصبانیت بهش گفته بود مگه دست خودته، پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟ همانطور که سرش زیر بود گفت:(هر وقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم)
📚از کتاب سیره دریادلان ۲
━━◈❖✿❖◈━━
🔗به کانال ایتای ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی بپیوندید:
🌐 eitaa.com/setad_abm_khorasanSH
━━◈❖✿❖◈━━
#سیره_شهدا
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#محمدعلی_رهنمون
رعایت قانون واجبه
سوز سرمای بیرون از لای شیشه های ماشین به داخل می آمد راننده که گویی بیش از محمد برای رسیدن عجله داشت. پیچید در خیابان یک طرفه تا راهش را نزدیک کند. محمد زد روی پاش گفت: چه خبره! داری گناه میکنی؛ در قانون جمهوری اسلامی یک طرفه رفتن ممنوعه. قانون را رعایت نکنی گناه کردی، مثل اینکه نمازت قضا بشه.»
━━◈❖✿❖◈━━
🔗به کانال ایتای ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی بپیوندید:
🌐 eitaa.com/setad_abm_khorasanSH
━━◈❖✿❖◈━━
#سیره_شهدا
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
🌷شهید حسین قجه ای
🔻افتخار جامعه باشید
با چند تا از دوستانش نشسته بودند کنار زاینده رود، بساط عیش و نوش و مسکرات و مواد مخدر هم به راه بود. یک دفعه صدایی به گوشش خورد؛ حسین بود. هم اسلحه داشت هم حکم بازداشت؛ اما رفت نشست کنارشان، یه سیخ کباب برداشت، شروع کرد به خوردن. کلی براشون حرف زد. آخر حرفهاش گفت: «سعی کنید باعث افتخار جامعه باشید نه سربار جامعه»
از حرفهاش شرمنده شدند. وقتی بلند شد برود نگذاشتند، جلوی چشمش همه ی وسایل گناه را از بین بردند. یکی از آنها بعد از سالها به عکس حسین با گریه نگاه می کرد و اینها را میگفت.
━━◈❖✿❖◈━━
🔗به کانال ایتای ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی بپیوندید:
🌐 eitaa.com/setad_abm_khorasanSH
━━◈❖✿❖◈━━
#سیره_شهدا
🌷 #شهید_سید_علی_حسینی
💠هدیه
دو تا گونی دست سید بود. داخل یکی از آنها لباسهای نو و داخل دومی چند تا رادیو ضبط آنها را داد به یکی از نیروها و گفت برو تحقيق كن نيروهایی را که نماز شب میخوانند به نماز اول وقت اهمیت میدهند به نماز جماعت علاقه دارند و ورزش بعد از نماز صبح را جدی میگیرند با دقت انتخاب کن و اینها را بده به آنها.
━━◈❖✿❖◈━━
🔗به کانال ایتای ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی بپیوندید:
━━◈❖✿❖◈━━
🔗کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی:
🆔 @setad_abm_khorasanSH
💠نهی از بدحجابی
✅ زن که وارد مغازه شد ،چهره ی محمود در هم رفت. سرش را انداخت زیر.
❇️لبش داشت زیر دندانهاش پاره میشد . هرچه زن می پرسید: «پسته کیلویی چند؟ »جواب نمیداد. آخرش هم گفت: «ما جنس نمیفروشیم.»
زن با عصبانیت بهش گفت مگه دست خودته، پس چرا در مغازه ات را نمی بندی ؟ همانطور که سرش زیر بود گفت:« هر وقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم»
#سیره_شهدا
#چشم_انتظار_میهمان
#شهید_گمنام
━━◈❖✿❖◈━━
🔗کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی:
🆔 @abm_khshomali
#سیره_شهدا
💠اسلحه ی زبان
✅برای مأموریت اعزام شدند اهواز .
با هم رفتند کنار پل کارون.
چهره ی محمد حسین درهم رفت، وضعیت نامناسب پوشش خانواده ای نظر او را جلب کرد. دستش را گرفت. گفت :«بریم عملیات با اسلحه زبان» کشان کشان دوستش را برد طرف آن خانواده ؛ با چهره گشاده رفت سراغ پیرمردی که سرپرست بود و گفت: «آقای محترم هیچ میدانید این جا بوی باروت جنگ به مشام میرسه؟ می دانید اهواز از شهرهای مقاوم خط مقدم جنگه. میدانید شما میزبان خوب رزمندگان هستید؟ پیر مرد گفت: «خوب حالا باید چه کار کنم؟» به او گفت «ما که از شما چیزی نمیخواهیم فقط پایبندی شما مردم محترم را به ارزشها و آرمانهای اسلامی میخواهیم
پیر مرد فهمید صورت محمد را بوسید و گفت: به شرطی که ما را هم شفاعت کنی.
#چشم_انتظار_شهدا
#شهید_گمنام
━━◈❖✿❖◈━━
🔗کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی:
🆔 @abm_khshomali
#سیره_شهدا
💠رعایت قانون واجبه
✅سوز سرمای بیرون از لای شیشه های ماشین به داخل می آمد راننده که گویی بیش از محمد برای رسیدن عجله داشت پیچید در خیابان یک طرفه تا راهش را نزدیککند . محمد زد روی پاش گفت: چه خبره !داری گناه میکنی؛ در قانون جمهوری اسلامی یک طرفه رفتن ممنوعه. قانون را رعایت نکنی گناه کردی :مثل اینکه نمازت قضا بشه.»
#شهداء_دوست_داشتنی
#شهید_دکتر_محمدعلی_رهنمون
━━◈❖✿❖◈━━
🔗کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی:
🆔 @abm_khshomali
#سیره_شهدا
💠افتخار جامعه باشید
✅شهید حسین قجه ای
🔷با چند تا از دوستانش نشسته بودند کنار زاینده رود، بساط عیش و نوش و مسکرات و مواد مخدر هم به راه بود. یک دفعه صدایی به گوشش خورد؛ حسین بود. هم اسلحه داشت هم حکم بازداشت؛ اما رفت نشست کنارشان، یه سیخ کباب برداشت، شروع کرد به خوردن. کلی براشون حرف زد. آخر حرفهاش گفت: «سعی کنید باعث افتخار جامعه باشید نه سربار جامعه»
از حرفهاش شرمنده شدند. وقتی بلند شد برود نگذاشتند، جلوی چشمش همه ی وسایل گناه را از بین بردند. یکی از آنها بعد از سالها به عکس حسین با گریه نگاه می کرد و اینها را میگفت.
━━◈❖✿❖◈━━
🔗کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان شمالی:
🆔 @abm_khshomali