اذان صبح و گلدسته من و این بغض سربسته
به سمت «روضه» ای که سایه اش «من تحت الانهار» است
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
ای در حرم تو نور پررنگ شده
با گنبد و گلدسته هماهنگ شده
من زیر رواق رو به گنبد ... اینقدر
نزدیک تو هستم و دلم تنگ شده
#الهه_بیات_مختاری
#کریمه
@aboajor
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
#فروغی_بسطامی
@aboajor
يک قطره اشک شرم مرا "يم" حساب کرد
کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد
آه يکى گرفت، به پاى همه نوشت
ما باهم آمديم که با هم حساب کرد
با اين خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد
يک دم صدا زديم، دمادم حساب کرد
کارم اگر نداشت پس اينجا چه میکنم؟!
منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد
معلوم بود آبرويم را نمیبرد
از اولش گناه مرا کم حساب کرد
اول بنا نداشت حسابم کند ولى
وقتى که ديد فاطمه دارم، حساب کرد
ما را اگر خدا نخرد، میخرد على
بايد به روى شاه دو عالم حساب کرد
اين گريه قابليت غفران نداشت که...
پس روى گريههاى محرم حساب کرد
فرمود "بالحسين" بگو؛ گفتم و خريد
يعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد
چيزى نمانده بود که بيرونمان کنند
ممنون حيدريم که درهم حساب کرد
استادعلی_اکبر_لطیفیان
@aboajor
ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی
ز حسرت و ز فراقت همه بمردندی
ز جان خویش اگر بوی تو نیابندی
چو استخوان دل و جان را به سگ سپردندی
اگر نه پرتو لطفت بر آب میتابید
به جای آب همه زهر ناب خوردندی
اگر نه جرعه آن می بریختی بر خاک
ستارگان ز چه رو گرد خاک گردندی
گر آفتاب ازل گرمیی نبخشیدی
تموز و جمله نباتان او فسردندی
منزهی و درآمیختن عجب صفتی است
دریغ پرده اسرار درنوردندی
اگر نه پرده بدی ره روان پنهانی
ز انبهی همه پاهای ما فشردندی
ز پردهها اگر آن روح قدس بنمودی
عقول و جان بشر را بدن شمردندی
گر آن بدی که تو اندیشه کردهای ز زحیر
بتان و لاله رخان جمله زار و زردندی
چو صورتی نبدی خوب جز تصور تو
شرابهای مروق ز درد دردندی
اگر خمش کنمی راز عشق فهم شدی
وگرچه خلق همه هند و ترک و کردندی
#مولانا#دیوان_شمس_غزلیات
@aboajor
تعجیل کن ادامه ی لبخند صبح ها
گفتند میرسی تو بگو چند صبح ...ها
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
بر گرد یکی گرد دل ما و در آن دل
گر جز غم خود یابی آتش زن و بفروز
هر چند همه دفتر عشاق بخواندیم
با این همه در عشق تو هستیم نوآموز
در مملکت عاشقی از پسته و بادام
بوس تو جهانگیر شد و غمزه جهانسوز
با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم
یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز
#سنایی
@aboajor
رؤیت شده است روی تو و ماه کامل است
ماهی به نیمه آمده ماهی مقابل است
دریا به روی اتش این تشنگی بریز
زیبایی ات تلاقی خورشید و ساحل است
دستی در آفتابی و دستی دگر به ماه
وصف گشاده دستی تو ذکر محفل است
دستی که کار هر گره از او گشوده شد
مفتاح درب بسته و حل المسائل است
از لطف بی حساب تو این در گشوده شد
از بخشش زیاد تو این قدر سائل است
ای حضرت کریم بر این سفره ی کرم
چیزی شکسته دارم و آن هم فقط دل است
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
قالَ حسن علیه السلام: ألْمِزاحُ یَأْکُلُ الْهَیْبَةَ، وَقَدْ أکْثَرَ مِنَ الْهَیْبَةِ الصّامِت.
فرمود: مزاح و شوخی - های زیاد و بیجا - شخصیّت و وقار انسان را از بین می برد، و چه بسا افراد ساکت دارای شخصیّت و وقار عظیمی هستند.
میزان مزاح از کفت در نرود
زنهار که از خطی جلوتر نرود
زیبایی در سکوت ها بیشتر است
از حرف درست هیچ بهتر نرود
@aboajor
قالَ حسن علیه السلام: إنّ الْحِلْمَ زینَةٌ، وَالْوَفاءَ مُرُوَّةٌ، وَالْعَجَلةَ سَفَهٌ .
فرمود: صبر و شکیبایی زینت شخص، وفای به عهد علامت جوانمردی، و عجله و شتابزدگی (در کارها بدون اندیشه) دلیل بی خردی است.
با زینت صبر و با وفا مردی کن
با خصم بد درون هماوردی کن
اول بسپار بر خرد جان را بعد
با عقل هرآنچه بعد آوردی کن
@aboajor
قالَ حسن علیه السلام:
لَقَضاءُ حاجَةِ أخٍ لی فِی اللهِ أحَبُّ مِنْ إعْتِکافِ شَهْرٍ.
فرمود: هر آینه برآوردن حاجت و رفع مشکل برادرم، از یک ماه اعتکاف، در مسجد - و عبادت مستحبّی نزد من - بهتر و محبوب تر است
هرقدر که در شور و تلاطم باشی
دنبال هزار مستحب گم باشی
از معتکف نماز و مسجد بودن
بهتر که گره گشای مردم باشی
@aboajor
امیر لشگر عشقی و قوتی مختصر داری
دل دریایی اما چاه غم را دوستتر داری
به ضرب تیغ تصنیفات هلال ماه میرقصد
میان فرق شمشیرت سحر، شقالقمر داری
کشید از چلهی چشمت، عنان تیر کمانداران
سپاه ذوالفقارت را پریشان در دو سر داری
«گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است»
به تیری غمزه کن یارا که در زیر سپر داری
خلافت استخوانی در گلو، خاری به چشمت بود
چه زخمی از ابومکران این قوم غدر داری
دل عالم به داغ نخلهی درد تو میسوزد
از آن آتش که از پهلوی گل تا پشت در داری
زمین بر سر کشیده چادرش را سمت دامانت
زمان تنگ دم صبحی که از آنجا گذر داری
به سمت کوچهها کوچ کسی حتمی است میدانند
که از فزت برب الکعبهی صبحات خبر داری
امیری، کاسهی شیری و نان خشک و خرمایی
برای رفتنات هفت آسمان خونین جگر داری
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
هدایت شده از دانشگاه بینالمللی امام رضا(ع)
🇮🇷🇵🇸🇮🇷🇵🇸🇮🇷🇵🇸
غُرَنده چو شیرِ بیشه هستی حالا
هم در رگ و جان و ریشه هستی حالا
ای خون که به پاسِ میهنت سبز شدی
خوشرنگ تر از همیشه هستی حالا
#قدس
#شهادت
#هدیه_ارجمند
@publiciru
هوای عصر سه شنبه دلش پریشان است
دلش پر از هوس گریه در خیابان است
میان تنگ بلور بهار جامانده
دو دانه ماهی قرمز که اهل آبان است
دوباره اول اردیبهشت می آید
بکار سینه ی من را که فصل گلدان است
بیا مرا تن گل های شمعدانی کن
دو دست پیرهنم خسته از گریبان است
من از ادامه ی پاییز دل شکسته ترم
شب تولد من اول زمستان است
صدای کاج بلند است از کلاغ اینجا
برای شاعر افسرده غم فراوان است
تگرگ میزند اندوه را به پنجره ام
بهار فرصت دیوانگی باران است
#الهه_بیات_مختاری
بهار ۹۵
@aboajor
غزلی قدیمی که در مواجهه با مرگ غریب ماهی قرمز به خاطرم آمد
مسافر رودها و روزهای بهاری امروز به دریاها پیوست
هدایت شده از رباعی_تک بیت
تو ماه بودی و بوسیدنت...
نمی دانی
چه ساده داشت مرا هم
بلند قد می کرد!
#کاظم_بهمنی
@robaiiyat_takbait
هدایت شده از نسل آفتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسم اعظم چیه؟
پاسخ امیرالمؤمنین علیهالسلام به یکی از اصحاب حضرت
#نسل_آفتاب
به سرمستی برون از خود شد و بیرون ز مردم شد
کشید از شهر پا و در میان کوه ها گم شد
میان سینه آشوبی مطنطن داشت رقصان شد
به جوش آمد دلش صافی شد از آیینه داران شد
دهانش مست شد از چشمه های معرفت جوشش
چه فریاد بلندی داشت بر لب های خاموشش
چهل سال از میان کنج عزلت ها صبوری کرد
چهل سال از کنار مردمان شهر دوری کرد
چهل سال از خودش را در دل هر کوه پنهان کرد
دلش را با خدا مانوس در آیات قرآن کرد
سبکبار از خودش پا شد به پرواز آمد از عزلت
درون سینه اش گنجینه های معرفت ...حکمت
چو رود از هر کجا سرریز شد از چشمه هایش نور
عیان گردید در چشم همه شیخ احمد مستور
به گِرد اش حلقه ها بستند هر کو معرفت نوشان
تلمذ کرده پای آفتابش نور آغوشان
حریم خانقاه نور روشن میشد از چشمش
که هر کس تشنه فعل شنیدن میشد از چشمش
سرآمد شد میان عارفان از علم بسیارش
چنان شد شاه سنجر گشت مشتاق به دیدارش
هر آن کس در دلش آیینه ای سمت خدایش شد
مرید جان پاک و روشن بی ادعایش شد
چنین گشتند مردان خدا در یادها مانی
که از انوارشان شد سینه ها از نور بارانی
که هر کس پا سرِ دل داشت محرم در حریمش شد
چنان نوشید از حکمت که دریاها ندیمش شد
کواکب نور شب ها و خلایق دانش آموزش
ملک روی زمین شاگرد درس معرفت نوشش
که تربت گشته از انفاس شیخ جام عنبر بوی
کشانده عاشقان را بر مزار خویش از هر سوی
خراب آباد عاشق هاست این آباده ی خشتی
پر از شعر و شکوه است این بنای ساده ی خشتی
عمیق خلوت انس است اینجا ومهیا دل
به هر جا میگذاری در حریمش پای ...آنجا دل
منار و گنبد افلاک سایش شمع خاموشان
که پیدا میشود اینجا چه خوش حال فراموشان
فرح در روح می آید که جان چون پسته می خندد
به روی خویش هر در غیر صاحبخانه می بندد
به فرش سنگفرشش پای بیرون می رود از خود
به رقص افتاده لیلی وار و مجنون میرود از خود
سماع عارفان در جان عشق است این که می افتد
ردیف شور در دیوان عشق است این که می افتد
به سرمستی برون از خود شدم تا از تو بنویسم
به قدر قطره ای در پیش دریا از تو بنویسم
به قدر تشنگی نوشیدم و شعری نیوشاندم
تو را چون ماه در شب های شعر جام تاباندم
نوشتم بر ورق یک نقطه از دیوان عشقت را
نصیبش نور گردان سینه ی خواهان عشقت را
#الهه_بیات_مختاری
#شیخ_احمد_جام
@aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من حیث لا یحتسب ....فهو حسبه....
@aboajor
هدایت شده از رباعی_تک بیت
لذّت از بودنِ امروز ببر، شاید عُمر
تا همین جاست بدهکارِ تو وُ فردا نیست
#علیرضا_شیدا
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
مانند شعری که لباس از تور دارد
درساحلت شعری سرودن شور دارد
غواصها در سینهات خورشید دیدند
برگردنت صدکوهِ مروارید دیدند
مهتاب در زیباییات لنگر گرفته
تکرارِ نامت را جهان از سر گرفته
ای آبهایِ نیلگون تا بیکرانها
بیتابیِ موجِ تو رقصِ بادبانها
اردیبهشتات حلقهی شعر علفهاست
آوازِ این تصویر در گوش صدفهاست
جغرافیایِ شعر با نامت عجین شد
نام تو ایرانیترین جای زمین شد
ای پهنهی زیبای نسل آریایی
آری خلیج اصلِ اصل آریایی
در ساحلات مردانه مردان جنگ كردند
نام تو را با خون خود پررنگ كردند
شمشیر را دشمن اگر از روی بسته
در سنگر این تنگهها هرمز نشسته
ما را هراسی از سر بیتن نباشد
قامت، برای عرض خم کردن نباشد
هرگز نخواهد گشت نامت نام دیگر
در ادعای هرزهی اوهام دیگر
چون خاک در تاریخ ایران ریشه داری
دلوارها در قایق اندیشه داری
نام تو اینگونه همیشه فارسی ماند
دنیا به پسوند تو شعر پارسی خواند
نام تو را ازکودکی اینگونه خواندیم
با هر بزرگ وکوچکی اینگونه خواندیم
املای نامت را چنین انشا نمودیم
این برگه را با خون خود امضا نمودیم
تو تکهای از سرزمین پارس هستی
تو یک خلیج تا همیشه فارس هستی
□
سکان موجات دست کافر دل مبادا
جز آریایی در تنت منزل مبادا
#الهه_بیات_مختاری
#خلیج_فارس
بهار۹۰
@aboajor
به بهانه ی روز معلم به روح بلند و مانای اندیشمند زمانه مرتضی مطهری
زیبایی بهار به اردیبهشت توست
از واژهی دهان تو گل میشود درست
موسیقی کلام تو در شعر جاری است
در سینه سرخ حنجرهات صد قناری است
پیچیده است عطر تو در باغ روزگار
روییده است از بغل اسم تو بهار
اندیشه از فصول لبت سبز مانده است
یک عصر از حماسهی سرخ تو خوانده است*
رفع حجاب از دل و از روح کردهای*
لوح اصول فلسفه مفتوح کردهای*
کامل شد از تکامل تو عیب و نقصها*
روشن شد از قلم زنیات رؤیت خدا
آیینه در تجلی تکرار گفت توست
صد از هزار پرتوی گفتار، گفت توست*
تا مثنوی به گریهی نینامه باز شد
دیوان خندهی تو تماشای راز شد*
زیبا نشسته است در آیینهی تو زن
آیین این حجاب و عفاف از تو پیرهن*
در سیرهات نبی و وصی حسن پرورند*
آثار تو تمام، همان رکن باورند
خود را شناخت کردن و آزاد حبس خویش
شاگرد عقل بودن و استاد نفس خویش
مردان داستان تو مردان راستند*
اینگونه زیستند و اینگونه خواستند
پاک است چون تبار تو نام مطهرت
سرخ است جای خون تو از سبزی سرت
فر یافت از فرایی تو فوق نورها
روشن شد از چراغ رخت راه کورها
*اشاره به آثار تألیفی استاد مطهری
حماسهی حسینی/ فلسفهی حجاب
اصول فلسفه و روش رئالیسم
انسان کامل/ صد گفتار
تماشاگه راز/ زن در آیینهی حجاب و عفاف
سیرهی نبوی/ داستان راستان
#الهه_بیات_مختاری
#روز_معلم
اردیبهشت ۸۴
@aboajor
طلوع مردم چشمت گواه بود و نبود است
برای بال ملایک حرم مکان فرود است
تو آفتابِ بلند چهار فصل زمانی
افق به شمسِ خراسانِ گنبدِ تو عمود است
حنای گنبد زردت شفای دست مریض است
زبان دیده در اینجا زبان صحبت رود است
عرض به منطق زیباییِ تو راه ندارد
عدم به دیدن روی تو پای بند وجود است
نه هر که پیش غنیتر، نه هر که پست عقبتر
شکسته بودن دل پیش یار شرط ورود است
به اشک دیده رسیدن، به دیده جز تو ندیدن
هزار بار سلام و هزار بار درود است
اگرچه فاصله تا نقطهی رضای تو داریم
بخوان به نام جوادت که ثقل نقطهی جود است
نماز کامل این قبله جز شکسته شدن نیست
دعای منتظران وقت گریه بین سجود است
چقدر واژه از این در غزل شدند و نوشتند
هنوز این همه شاعر که گرم گفت و سرود است
غزل مکاشفه در سیرت تو را نتواند
تمام فلسفهی شعر مشق بود و نبود است
#الهه_بیات_مختاری
#گدای_تو_مگر_دستش_ازین_در_دست_بردار_است
@aboajor