eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
239 دنبال‌کننده
351 عکس
128 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز روز بزرگداشت رودکی ست شاعری که سرودن شعر پارسی را از نو احیا کرد او را به دلیل ابداعاتش در معانی و خلق تصاویر پدر شعر فارسی می نامند او در رودک حوالی سمرقند به دنیا آمد اکثر مورخان و زبان شناسان به اتفاق نظر گفته اند او کور مادر زاد نبوده است از جهت توصیف دقیق طبیعت و رنگ ها در شعر. در دوره ی سامانیان و به کوشش بلعمی وزیر دانش دوست ایرانی و پس از سال ها جولان زبان و ادبیات عرب در ادبیات فضا برای سخن گفتن از شعر و ادب پارسی مساعد شد رودکی به دعوت بلعمی به دربار نوح سامانی آمد و شد دوست و ندیم مخصوص وی طوری که وقتی شاه به هرات رفته و بود به بخارا بازنمیگشت همه از رودکی خواستند شعری بسراید و شاه را به شهر بازگرداند و رودکی آن شعر معروف بوی جوی مولیان را سرود که یکی از ماندگارترین آثار وی می‌باشد در کتاب چهارمقاله ی عروضی آمده است: (گویند امیر را این قصیده بخاطر چنان ملایم افتاد که موزه در پای ناکرده سوار شد و عزیمت بخارا نمود.)
از کعبه کلیسیا نشینم کردی آخر در کفر بی‌قرینم کردی بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی! جز حادثه هرگز طلبم کس نکند یک پرسش گرم جز تبم کس نکند ورجان به لب آیدم، به جز مردم چشم یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند با آن که دلم از غم هجرت خونست شادی به غم توام ز غم افزونست اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب هجرانش چنینست، وصالش چونست؟ رودکی
...دیریست بی تو نبض زمین کند میزند از انتظار صورت انسان گرفته است اینجا هوا برای نفس هایمان کم است یک شهر بوی آهن و سیمان گرفته است چیزی که بین ما و خدا بود سال هاست مفهوم ناشیانه ی ایمان گرفته است تعبیر خواب های دل آشفته ی غزل امشب بیا که قافیه پایان گرفته است امشب بیا و در دل شعرم ظهور کن بی تو عجیب حال و هوامان گرفته است @aboajor
نمک گیر خودت کردی اگرچه آب دریا را به دستت میکنی تقسیم با ما نان و خرما را گشوده گوشه ی چشمت گره های دو دنیا را که هر چه کورتر بهتر تو وا کردی گره ها را حبیب جان دل های پر از امیدواری ها چراغ روشن دلتنگی شب زنده داری ها شده چشم رجب روشن از انوار دو عین تو جهانی ریزه خوار سفره ی نان جوین تو کریمان خاک روب صحن و فرش کاظمین تو که هر کس را که مدیونیم باشد زیر دین تو که نامت هرکجا بردیم سائل می‌شود پیدا کلید ذکرها ...حل المسائل می‌شود پیدا گشوده دست هایت سفره های روزی دل را چه شیرین می‌کند حل ...بردن نام تو مشکل را به این در بسته امید آن که خواهد رزق کامل را به دنبال تو می‌گردد دلش منزل به منزل را شلوغی دل بی تاب ها در صحن معلوم است ولی حاجت روایی با کریمان امر محتوم است رضا بخشنده و ابن الرضا بخشنده تر باشد ولی شوق زیارت هم پسر را هم پدر باشد که کل نور واحدها ازین هم بیشتر باشد به هر صحنی گذارم پای آنجا چشم تر باشد قسم دادیم بر جان جوادش حق صحبت را پسر شد واسط فیض و روا کردند حاجت را امام بهترین شب از شب حاجت روایی ها دو بال روشن دل در شبستان رهایی ها مضیف ات خاطرات کاظمین و قند و چایی ها شفا بخش تمام دردها و بی دوایی ها دخیل یا جواد العالمت بستیم محفل را به این سائل نوازی ها روا کن کار این دل را @aboajor
تو‌ مگو ما را بدان شه بار نیست با (کریمان) کارها دشوار نیست امروز تا گنبد طلایی آقا رو دیدم این بیت به ذهنم دوید این بیت بی شک بسیار مناسب امروزه چطور میشه از این در ازین آستان امروز دست خالی برگشت در حرم امام کرامت روز میلاد جواد اهل بیت @aboajor
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمهٔ بقا را aboajor
قد قامتت ستون زمین و زمان شده گلدسته است نام تو وقت اذان شده چونان انار تازه شکفته است کعبه را قبله نمای سرخ نماز جهان شده چون کوه در ادامه ی دریا رسیده ای کوثر به پای بوسی نامت روان شده یک یاعلی بگفت و‌ بزد با عصا به نیل موسی چو داشت حرز تورا در امان شده نامت خلیل میکند آتش گرفته را آتش تو را که دیده به او مهربان شده نامت کلید هر که به چاه اوفتاده است یوسف چو‌برد نام تو بیرون از آن شده انفاس توست زنده کن هر چه مرده را عیسی مسیح گشته سوی آسمان شده اول امام آمده ای که پیامبر با بودن تو خاتم پیغمبران شده (یوتون اَلْزکاتِ و هُم راکعون) تویی وصفت به آیه آیه ی قرآن بیان شده قربان تیغ ابروی تو مشعر دل است در لیلة المبیت تو عشق امتحان شده ایوان در مکاشفه دارد حریم تو نام نجف به شاهی تو داستان شده دستم نمی‌رسد به بلندای شعر تو کوتاهی من است غزل بی زبان شده ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ @aboajor
امیر لشگر عشقی و قوتی مختصر داری دل دریایی اما چاه غم را دوست تر داری به ضرب تیغ تصنیفت هلال ماه می رقصد میان فرق شمشیرت سحر شق القمر داری کشید از چله ی چشمت عنان تیر کمانداران سپاه ذوالفقارت را پریشان در دو سر داری (گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است) به تیری غمزه کن یارا که در زیر سپر داری @aboajor
استاد فاطمي نيا در فضایل مولا امیرالمومنین نقل میکنند از يك عالم سنّي در مورد امام علي(ع) سوال كردند: "ما تقول في عليّ؟" (در مورد علي چه ميگويي؟) پاسخ بسيار لطيفي داد، گفت: " چه بگويم درباره ي كسي كه دشمنانش از روي حسد و بغض و دوستانش به سبب ترس وتقيّه ازدشمنان ، فضائلش را كتمان كردند ، اما از بين اين دو كتمان آنقدر فضيلت خارج شده است كه مشرق و مغرب عالم را پر كرده است! @aboajor
...یک زن که بوی عطر شب چادرش شده است آرام بی‌قرار دل بی‌قرارها هر جا گشوده بند زبان را بریده است نیش زبان چرکی و مسموم مارها هر جا که خطبه خوانده به آتش کشانده است کاخ سیاه سلطنت نابکارها یک زن رسول لشگر هفتاد و دو تن و... یک زن امیر قافله‌ی سربدارها زینب شروع کرب و بلایی دوباره است زینب ادامه ی همه ی اقتدارها @aboajor
سجاد اگر که بستری از تب داشت عباس اگر که مشک خون بر لب داشت دریای نجات شد اگر خون حسین یک کوه شبیه خواهرش زینب داشت @aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوی و خلق دوستان چنان در انسان اثر می‌گذارد که می‌توان آن را از فراگیری‌های ناخودآگاه به حساب آورد. روی همین اصل پیشوایان ما را از مصاحبت و دوستی با افراد ناپاک برحذر داشته‌اند. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «لاتَصحَبِ الشِّرِّیرَ فَإنَّ طَبعَکَ یسرِقُ مِن طَبعِهِ شَرّاً وَ اَنتَ لاتَعلَمُ؛ از رفاقت و همنشینی با مردم شرور بپرهیز، زیرا طبع تو ناخودآگاه بدی و ناپاکی را از طبع منحرف او می‌د‌زدد و تو بی خبری». در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: «مَن یصحَبَ صَاحِبَ السُّوءِ لایسلَم؛ هر که با رفیق بد رفاقت و دوستی کند سالم نمی‌مانَد» و سرانجام ناپاکی دامانش را می‌گیرد. در روايتى صحيح ومعتبر مى‌خوانيم كه امام صادق عليه السلام فرمود: «مراقب باش با كسى كه منفعت دينى براى تو ندارد همنشينى نكن ودر سخن گفتن با وى رغبت نكن» @aboajor
یارا بهشت صحبت یاران همدمست دیدار یار نامتناسب ،جهنمست هر دم که در حضور عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهان حاصل ،آن دمست نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست بس دیو را که صورت فرزند آدمست آنست آدمی که در او حسن سیرتی یا لطف صورتیست، دگر حشو عالمست هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام جز بر دو روی یار موافق که در همست آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند بوی خوش ربیع بر ایشان محرمست وان سنگ دل که دیده بدوزد ز روی خوب پندش مده که جهل در او نیک محکمست آرام نیست در همه عالم به اتفاق ور هست در مجاورت یار محرمست گر خون تازه می‌رود از ریش اهل دل دیدار دوستان که ببینند مرهمست دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست ** دوبیتی کوتاه دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی @aboajor
هدایت شده از علی مقدم
دنیا ز پوچی است شبیه حباب پُر از آب خالی است ولی از سراب پُر @ASI_khorasani
دیروز در محفل شاعرانه ای بودیم و دوست عزیزی شعر عاشقانه طلب کرد و بلافاصله دوست عزیز دیگری مطلعی از بنده خواند و آن شعر را درخواست کرد فی المجلس هرچه ما و دوستان دنبال آن غزل گشتیم نیافتیم و اکتفا کردیم به خواندن عاشقانه ی دیگری حال آن شعر این است که به خدمت آن تقدیم میکنیم @aboajor
سرخ است از لبان تو انگور میکده خود را شراب جای دهان تو جا زده هرکس که مست کرده دهانش بیاورید جز در هوای روی تو در حکم مرتده موی تو کرده آیه ی (وَاللَّیلْ) را بلند زیبایی ات به صورت (والشَّمسْ) آمده تفسیر توست زُلزِلَتِ الارضِ والسّماء زنجیرهای حلقه ی زلف مجعده خال از زبان کنج دهان تو گفته است این نکته را به خط لبانت موکّده... وَیلٌ لِکُلِّ مٌمکنةٍ فی طریقِ عشق قُرب بعیدنا شده چون( نارُ موقَدِه) یک نسخه بیشتر نشود کلیات عشق در باب عشق توست همین یک مجلّده قربان حج واجب عشق تو کرده ایم عمری که رفته است بدون تو مفرده دل را برای وصل تو داده است جان به مرگ باشد به غیر ازین همه ی عمر مفسده @aboajor
....میان حجره ی قلبش یک فقیه معجزه آور داشت اصول معجزه کافی بود ! به اصل حادثه باور داشت درون سینه ی سلمانش کسی شبیه پیمبر داشت امام آمد و دستش را بلند کرد وَ باران شد ..... تویی که خنده ی شیرینت تویی که خشم جهاندارت چهل حدیثِ مطنطن در بیانِ خوبی بسیارت ازین که خال لبت کرده طبیب را به تو بیمارت رساله ی نفست صبح غزل به صورت دیوان شد زمان در آینه ی دستت اشاره کرد به سمت راه شب از ادامه ی دلتنگی گذشت و آینه شد چون ماه سلام آیه ی والشمس و سلام حضرت روح الله ! تو شان سوره ی والفجری وطن به نام تو ایران شد «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی‌ بِآیاتِنا اَنْ اَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللَّهِ... @aboajor
حکایت نقش دو شیر در بالای ایوان نقاره‌خانه در صحن عتیق حرم امام رضا علیه السلام چیست؟ ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🔸در این صحنه مردی با ریش و سبیلی بلند، سری تراشیده و لباس سفید بر زمین افتاده و دو شیر بر او مسلط شده‌اند. یک شیر سر او را در دهان دارد و شیر دیگر کمر و پهلوی مرد را می‌درد. چشمان و دهان مرد از وحشت باز مانده است. 🔸اما ماجرای این شیرها: بعد از جریان اقامه نماز باران در توسط حضرت رضا علیه السلام و بارانی که بلافاصله باریده شد آن هم در فصل تابستان، محبوبیت امام در بین مردم چندین برابر شد. مامون تلاش کرد در مجلسی این ابهت امام علیه‌السلام را بشکند؛ 🔸نقل شده است که مأمون در مجلسی که  بدین منظور، ترتیب داده بود فردی به نام حمید بن مهران را مامور کرد تا با بی ادبی، امام علیه السلام را به سحر و عوام فریبی متهم کرده، از ایشان طلب کند که معجزه نموده، شیرهای روی پردۀ بالای سر مامون را زنده کنند تا  او را بخورند. 🔸امام رضا علیه السلام بلافاصله به نقش شیرهای روی پردۀ پشت سر مأمون اشاره کرده، فرمودند: این ملعون را ببلعید. بی‌درنگ، تصاویر به صورت دو شیر زنده ظاهر شدند و او را بلعیدند، به طوری که کوچکترین اثری از وی باقی نماند. بعد دوباره با اشاره امام ، به جای خود برگشتند. 🔸مأمون که از این صحنه به شدت ترسیده بود، گفت: الحمد لله که خداوند ما را از شر حمید بن مهران نجات داد! سپس گفت: یابن رسول الله؛ خلافت متعلق به جد شما رسول الله است و بعد از او شما سزاوار آن هستید. اگر می‌خواهید، من اکنون خلافت را به شما واگذار کنم. امام فرمودند: «من اگر خلافت را می‌خواستم، به تو مهلت نمی‌دادم. ولی خداوند به من امر فرموده که تو را به حال خود رها کنم.» 📔عیون اخبار الرضا علیه السلام شیخ صدوق ج۱ ص۱۸۳ اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨ما را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قاب برفی داغاداغ پیشکش نگاه شاعرتون جاده ی سمنان به گرمسار
زمین سوخته را ابر می‌کند سرسبز امید نامه صائب به ابر رحمت اوست صائب تبریزی @aboajor
مناجات نامه ی تاثیرگذار امیر کبیر خداوندا امیر تویی کبیر تویی تقی همان شاگرد آشپز است... مولای یا مولای انت العظیم و انا الحقیر و هل یرحم الحقیر الا العظیم @aboajor
بیتی که مصراع دومش را امیرالمونین سرودند یکى از طلبه هاى نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو : به آسمان رود و کار آفتاب کند .  پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!   وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .  فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم . شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند * به آسمان رود و کار آفتاب کند @aboajor
در فلق بود که پرسید سوار‌... خانه ی دوست کجاست ؟ @aboajor