می گفت جاهل که بودم عمر عزیزم هدر شد توی صف سینماها
میگفت امروز دیگه نقش مهمی ندارم تو تئاتر شماها
می گفت ده سال هر روز راه دواخونه ها رو ترک موتور گریه کرده
از اون سر چاله میدون تا این سر توپخونه با توپ پر گریه کرده
می گفت ما مرغ شامیم، حالا یا بزم عروسی یا مجلس سوگواری
می گفت فرقی نداریم، فرق ما دوتا شبیه اسب کالسکهست و گاری
میرفت و میگفت پشت لبخند سه در چهارم، قسط عقب مونده دارم
می گفت از من گذشته، می رفت و می گفت : امشب مهمون ناخونده دارم
#حسین_صفا
@aboajor