✅ خدا با ماست و ما پیروزیم .✅
🔶 يه زماني رييس جمهورِ وطن، اسمش در اسنادِ سازمانِ جاسوسي آمريكا، اس دي لُرد بود و ماهي هزار دلار از سيا حقوق مي گرفت، جهان آرا رو تو خرمشهر تحريم كرده بود و بچه هاي آبادان و خرمشهر با برنو جلوي تانك ها ايستاده بودند.
ولي ما پيروز شديم...
#خرمشهر_را_خدا_آزاد_كرد #بني_صدر
🔶 يه زماني خانه ي قائم مقامِ رهبري پايگاهِ منافقين بود.
ولي ما پيروز شديم...
#حاصل_عمرم_را_كنار_ميگذارم #منتظري
🔶 يه زماني دبيرِ شوراي عالي امنيت ملي عضو شوراي مركزي منافقين بود 😳 و رييس جمهورِ مستضعفين، رجايي را، در يك بمب گذاري شهيد كرد.
ولي ما پيروز شديم...
#راه_رجا_بسته_نيست #كشميري
🔶 يه زماني، نصفِ بيشترِ اعضاي كابينه، جاسوس بودند، در كردستان و سيستان و خوزستان و ... جنگ عليهِ جدايي طلبي بود.
ولي ما پيروز شديم...
#من_از_اول_با_نخست_وزيري_بازرگان_مخالف_بودم #دولت_موقت
🔶 يه زماني اتوبوسِ دخترانِ معصوم ايران را بعثي ها با خودشان بردند تا كنيزانِ فرمانده هانِ ارتش بعث در بغداد شوند. هزاران موشك بر شهرهاي ما ريختند. کودکِ هشت ساله ما را در دروازه ي تيم اش با موشك هاي هشت متري تكه تكه كردند.
ولي ما پيروز شديم...
#شهدا #موشك_باران_شهرها
🔶 يه زماني هزاران كيلومتر از مرزهاي ما، دستِ بعثي ها بود و دنيا حتي سيمِ خاردار هم به ما نمي فروخت.
ولي ما پيروز شديم...
#پيروزي #دفاع_مقدس
🔶 يه زماني، نماینده مجلس ششم ما به منافقین و اسرائیل گرا می داد و دويست و پنجاه جاسوس در دفتر رييس جمهور بود و همه ي اسناد هسته اي را تقديمِ سازمانِ سيا كردند.
ولي ما پيروز شديم...
#گفتگوي_تمدنها #خاتمي #شیرزاد
🔶 يه زماني رهبرِ شيعيان را از لبناني ها گرفتند، اسرائيل بيروت را اشغال كرد شيعيان لبنان در بي چارگي و فقر در بيروت مي مردند.
ولي ما پيروز شديم...
#موسي_صدر #نصرالله #حزب_الله
✍ ملتی که خدا دارد، همیشه پیروز است.. پس ای مستکبران، ای منافقان و مزدوران، بتازید.. ما را هراسی نیست..✌
🔶 آگاهی ، بصیرت ، بیداری :
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
⬅️ ابوابراهیم کانال روشنگری
🌐 ابوابراهیم
🆘 https://eitaa.com/aboebrahim
☑️ @aboebrahim
💠 ما را به دوستان معرفی کنید.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
ابوابراهیم۵٧
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_هشتم 8⃣ 🔮وقتی من خواستم برگر
❣﷽❣
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد
#قسمت_نهم 9⃣
🔮ادامه دادم: من تصمیم گرفته ام با مصطفی ازدواج کنم، عقدم هم پس فردا پیش امام #موسی_صدر است. فقط خودم مانده بودم این شجاعت را از کجا آورده ام🤭 مصطفی اصلا نمی دانست من دارم چنین کاری می کنم. #مادرم خیلی عصبانی شد. بلند شد با داد و فریاد و برای اولین بار می خواست مرا بزند که پدرم دخالت کرد و خیلی آرام پرسید: عقد شما با کی؟
🔮گفتم : #دکتر_چمران، من خیلی سعی کردم شما را قانع کنم، ولی نشد. مصطفی به من گفت دیگر نتیجه ای ندارد و خودش هم می خواست برود مسافرت🚗 پدرم به حرف هایم گوش داد و همان طور آرام گفت: من همیشه هر چه خواسته اید فراهم کرده ام. ولی من می بینم این مرد برای شما مناسب نیست❌ او شبيه ما نیست، فامیلش را نمی شناسیم. من برای حفظ شما نمی خواهم این کار انجام شود.
🔮گفتم: به هر حال من #تصمیمم را گرفته ام می روم. امام موسی صدر هم اجازه داده اند. ایشان حاكم شرع است و می تواند ولیّ من باشد. بابا دید، دیگر مسئله جدی است. گفت: حالا چرا پس فردا⁉️ ما آبرو داریم. گفتم: اما تصمیممان را گرفته ایم. باید پس فردا باشد. البته من به امام موسی صدر هم گفته ام که می خواهم عقد خانه #پدرم باشد نه جای دیگر.
🔮اگر شما #رضایت بدهيد و سايه تان روی سر ما باشد من خیلی خوش حال ترم. بابا گفت: آخر شما باید #آمادگی داشته باشید. گفتم: من آمادگی دارم، کاملا👌 نمی دانم این همه قاطعیت و شجاعت را از کجا آورده بودم. من داشتم از همه امور اعتباری، از چیزهایی که برای همه مهم ترین بود می گذشتم. البته آن موقع نمی فهمیدم، اصلا وارستگی انجام چنین کاری را هم نداشتم. فقط می دیدم که #مصطفی بزرگ است، لطیف است و عاشق اهل بیت♥️ است و من هم به همه این ها عشق می ورزیدم
🔮بابا گفت: خب اگر خواست شما این است حرفی نیست. من مانع نمی شوم. باورم نمی شد #بابا به این سادگی قبول کرده باشد. حالا چه طور باید به مصطفی خبر می دادم😥 نکند مجبور شود از حرفش برگردد! تا پس فردا پدرش پشیمان شود! مصطفی کجاست، این طرف و آن طرف. شهر و دهات را گشت تا بالاخره #مصطفی را پیدا کرد.
گفت: فردا عقد است، پدرم کوتاه آمد. مصطفی باورش نمی شد، مگر خودش باورش می شد؟
#ادامه_دارد ...
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🌐 گاه نوشت #ابوابراهیم
🆘 eitaa.com/aboebrahim57
🆔 gap.im/aboebrahim57
📳 hoorsa.com/aboebrahim57
💠 ما را به دوستان معرفی کنید.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈