eitaa logo
ابوابراهیم۵٧
51 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
9 فایل
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌐 گاه نوشت #ابوابراهیم 🆘 eitaa.com/aboebrahim57 📳 hoorsa.com/aboebrahim57 💻 http://aboebrahim57.blog.ir 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾 دست افتادگان را بگیر........🌾 شخصی به پسرش وصیت کردکه پس از مرگم جـوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهــم در در پایم باشـد. وقتی که پدر فوت کرد وجسدش را روی تخته شست و شـوی گذاشتند تا غسـل بدهنـد، پسـر وصیت پـدر خــود را به عالم اظهار کرد ، ولی عالم ممانعت کرد و گفت طبق اساس دین ما، بر میت به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود! ولی پسـر بسیـار اصـرار ورزید تا وصیت پدرش را بجـای آورنـد ، سر انجـام تمـام ی شهر یک جا جمع شـدنـد و روی این‌موضوع مشورت کردند، که سرانجام به مناقشه انجامید. این بحث ادامـه داشت که شخصی وارد مجلس شـد و نامـه پـدر را به دست پسر داد ، پسر نامه را باز کرد ، معلوم شـد که نامه نامه پدر اوست ، با صدای بلند وصیت را خواند : پسرم ، میبینی با وجود این همــه ثروت و دارایی و باغ و ایـن همه امکانات حتی اجـازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم. یک روز مـرگ سـراغ تو نیـز خواهد آمـد، هوشیار باش ، به تـو هـم اجـازه یک کفن بیشتـر نخواهنـد داد. پس کوشش کن از دارایـی کـه برایـت گـذاشتـه ام استفـاده کنی و در راه نیک و خیر مصـرف کنی و دست را بگیـری ، زیـرا یگانه چیزی که باخود به قبر خواهی برد همان اعمالت است. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⬅️ با زمانه زمانه‌ات را بشناس 🌐 زمانه 📳 ایتا ✅ بله @zmaneh 💠 ما را به دوستان معرفی کنید.
ابوابراهیم۵٧
❣﷽❣ 📚 #رمان #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣6⃣ #قسمت_ش
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣6⃣ 📖 ایوب بود. میخواست نزدیک برادرش حسن، در دفن شود. هدی به قم زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید، میتوانید به وصیت عمل نکنید❌ اصرار هدی فایده نداشت. 📖این اخرین خواسته ایوب از من بود و میخواستم هر طور هست انجامش دهم. ، روز پدر بود. دلم میخواست برایش هدیه بخرم🎁 جبران اخرین روز مادری که زنده بود. نمیتوانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمدحسین و هدی، سفارش کرده بود برای من ظرف های بخرند. 📖صدای نوار قران📼 را بلند تر کردم. به خواب فامیل امده بود و گفته بود: به بگویید بیشتر برایم قران بگذارد. قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم، اه کشیدم +اخر کی اسم تو را گذاشت؟ 📖قاب را میگیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه میکنم +میدانی؟ تقصیر همان است که تو  اینقدر کشیدی. اگر هم اسم یک ادم بی درد و پولدار بودی، من هم نمیشدم زن یک ادم سختی کش. اگر ایوب بود به این حرفهایم میخندید مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش😄 📖روی صورتش دست میکشم +یک عمر من به حرف هایت گوش دادم، حالا باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه میگویم. از همین چند روز انقدر حرف دارم از خودم؛ از بچه ها محمدحسین داغان شده😔 📖ده روز از مدرسه اش مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش ، هر شب از خواب میپرد، صدایت میکند. خودش را میزند و لباسش را پاره میکند. محمدحسن خیلی کوچک است. اما خیلی خوب میفهمد که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند. هدی هم که شورع کرده برایت نامه مینویسد📝 مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر میزند. 📖اشک هایم را پاک میکنم و به ایوب چشم غره میروم +چند تا نامه💌 جدید پیدا کرده ام، قایمشان کرده بودی؟ رویت نمیشد بدهی دستم؟ ولی خواندمشان نوشتی: تا اخرین طلوع و غروب خورشید ، چشمانم جست و جوگر و دستانم نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه عظمت، نمیدانم چه بگویم فقط زبانم به یک حقیقت میچرخد و ان این که همیشه همسفر من باشی ، همسفر تو ایوب♥️ 📖قاب را میبوسم و میگذارم روی تاقچه ... 🖋 ... 📝به قلم⬅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⬅️ ابوابراهیم کانال روشنگری 🌐 ابوابراهیم 🆘 https://eitaa.com/aboebrahim ☑️ @aboebrahim 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفت ساعت وصیت کرده و اونا نوشتن و رو گفته... ✅ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⬅️ ابوابراهیم کانال روشنگری 🌐 ابوابراهیم 🆘 https://eitaa.com/aboebrahim ☑️ @aboebrahim 💠 ما را به دوستان معرفی کنید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈