🌾 دست افتادگان را بگیر........🌾
شخصی به پسرش وصیت کردکه پس از مرگم جـوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهــم در #قبر در پایم باشـد. وقتی که پدر فوت کرد وجسدش را روی تخته شست و شـوی گذاشتند تا غسـل بدهنـد، پسـر وصیت پـدر خــود را به عالم اظهار کرد ، ولی عالم ممانعت کرد و گفت طبق اساس دین ما، بر میت به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود!
ولی پسـر بسیـار اصـرار ورزید تا وصیت پدرش را بجـای آورنـد ، سر انجـام تمـام #علما ی شهر یک جا جمع شـدنـد و روی اینموضوع مشورت کردند، که سرانجام به مناقشه انجامید.
این بحث ادامـه داشت که شخصی وارد مجلس شـد و نامـه پـدر را به دست پسر داد ، پسر نامه را باز کرد ، معلوم شـد که نامه #وصیت نامه پدر اوست ، با صدای بلند وصیت را خواند : پسرم ، میبینی با وجود این همــه ثروت و دارایی و باغ و ایـن همه امکانات حتی اجـازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مـرگ سـراغ تو نیـز خواهد آمـد، هوشیار باش ، به تـو هـم اجـازه یک کفن بیشتـر نخواهنـد داد. پس کوشش کن از دارایـی کـه برایـت گـذاشتـه ام استفـاده کنی و در راه نیک و خیر مصـرف کنی و دست #افتادهگان را بگیـری ، زیـرا یگانه چیزی که باخود به قبر خواهی برد همان اعمالت است.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
⬅️ با زمانه زمانهات را بشناس
🌐 زمانه
📳 ایتا ✅ بله
@zmaneh
💠 ما را به دوستان معرفی کنید.
ابوابراهیم۵٧
❣﷽❣ 📚 #رمان #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣6⃣ #قسمت_ش
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
2⃣6⃣ #قسمت_شصت_ودوم
📖 #وصیت ایوب بود. میخواست نزدیک برادرش حسن، در #وادی_رحمت دفن شود. هدی به قم زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید، میتوانید به وصیت عمل نکنید❌ اصرار هدی فایده نداشت.
📖این اخرین خواسته ایوب از من بود و میخواستم هر طور هست انجامش دهم. #سوم_ایوب، روز پدر بود. دلم میخواست برایش هدیه بخرم🎁 جبران اخرین روز مادری که زنده بود. نمیتوانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمدحسین و هدی، سفارش کرده بود برای من ظرف های #کریستال بخرند.
📖صدای نوار قران📼 را بلند تر کردم. به خواب فامیل امده بود و گفته بود: به #شهلا بگویید بیشتر برایم قران بگذارد. قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم، اه کشیدم
+اخر کی اسم تو را #ایوب گذاشت؟
📖قاب را میگیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه میکنم
+میدانی؟ تقصیر همان است که تو اینقدر #سختی کشیدی. اگر هم اسم یک ادم بی درد و پولدار بودی، من هم نمیشدم زن یک ادم #صبور سختی کش.
اگر ایوب بود به این حرفهایم میخندید مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش😄
📖روی صورتش دست میکشم
+یک عمر من به حرف هایت گوش دادم، حالا #تو باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه میگویم. از همین چند روز انقدر حرف دارم از خودم؛ از بچه ها محمدحسین داغان شده😔
📖ده روز از مدرسه اش مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش #شمال، هر شب از خواب میپرد، صدایت میکند. خودش را میزند و لباسش را پاره میکند. محمدحسن خیلی کوچک است. اما خیلی خوب میفهمد که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند. هدی هم که شورع کرده #هرشب برایت نامه مینویسد📝 مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر میزند.
📖اشک هایم را پاک میکنم و به ایوب چشم غره میروم
+چند تا نامه💌 جدید پیدا کرده ام، قایمشان کرده بودی؟ رویت نمیشد بدهی دستم؟ ولی خواندمشان نوشتی: تا اخرین طلوع و غروب خورشید #حیات، چشمانم جست و جوگر و دستانم نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه عظمت، نمیدانم چه بگویم فقط زبانم به یک حقیقت میچرخد و ان این که همیشه همسفر من باشی #خدا_نگهدارت، همسفر تو ایوب♥️
📖قاب را میبوسم و میگذارم روی تاقچه ...
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
✅ #کانال_ابوابراهیم
✅ #کانال_روشنگری
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
⬅️ ابوابراهیم کانال روشنگری
🌐 ابوابراهیم
🆘 https://eitaa.com/aboebrahim
☑️ @aboebrahim
💠 ما را به دوستان معرفی کنید.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وصیت #سردار_سلیمانی
هفت ساعت وصیت کرده و اونا نوشتن و #نقشه_راه رو گفته...
✅ #کانال_ابوابراهیم
✅ #کانال_روشنگری
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
⬅️ ابوابراهیم کانال روشنگری
🌐 ابوابراهیم
🆘 https://eitaa.com/aboebrahim
☑️ @aboebrahim
💠 ما را به دوستان معرفی کنید.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈