eitaa logo
از آگاهی تا خردمندی
141 دنبال‌کننده
428 عکس
67 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۸ اسفند ۱۳۹۸ ‍ و 16 بهمن 1366 فک کنم زمستان سال 66 بود کلاس زیست با استاد نادری با اون ژست آراسته و جدی اش در حال دیدن تکالیف دانش آموزان سال اول دبیرستان بود و منم تکلیف انجام نداده بودم و دلهره شدید و دل سپردم ب هواپیماهای صدام ! اتفاقا همین هم شد و دقیقا دونفر مانده به من صدای آژیر و بعدشم پناهگاه و بعدم مث روزهای کرونایی نحس امسال مدارس تعطیل و خوشحال از کتک نخوردن ! منم از فرصت استفاده کردم و رفتم پی درمان پام و اون سالها برندی بود در اورتوپدی و عکس و آزمایش و بستری و در سن 16 سالگی در حالیکه تنها در اراک و بدور از خانواده زندگی میکردم و تا روز شانزدهم بایشان خبر بستری شدنم رو نداده بودم و روزی که جراحی شدم و در حال بهوش آمدن بودم تاج سرم این قرصی پشت پسر را بالای سرم دیدم - چگونه مطلع شده بود یادم نیس شایدم خودم پیغام داده بودم- و غیرارادی بغلش کردم و شیرین ترین گریه عمرم را سر دادم و یک عمر دلتنگی را فریاد زدم و اونجا و اون ساعت با تمام وجود لذت داشتن پدر را چشیدم و اکنون دقیقا 32 سال و یک ماه و دو روز و 8 ساعت از شیرین ترین لحظه عمرم می گذرد و از آن ساعت به بعد پدرم بیمارستان ولیعصر را ترک نکرد و شد پرستار من و 6 بیمار بستری دیگر در اتاقی که من بودم و شبها پایین تختم میخابید و چه روز و شبهای شیرینی بود هرچند بیمارستان مملو بود از مجروحان جنگ تحمیلی که هرشب به تعدادشان افزوده می شد. کسی است که هر وقت می‌گوید:«درست می‌شود» همه نگرانی‌ها به می‌بازد.   ممنونم که هستی 🌹 https://t.me/abolfazlabbasibani